کد خبر: ۷۱۳۷۶
تاریخ انتشار: ۲۰:۳۱ - ۰۱ خرداد ۱۳۹۵ - 21 May 2016
فردا جشن نیمه شعبان است و اینجا جشن نور است. مردم اینجا از حدود یک هفته قبل به استقبال این جشن بزرگ جهان تشیع رفته‌اند.
روزنامه اعتماد در صفحه جامعه به بررسی برگزاری بزرگ‌ترین فستیوال اعیاد شعبانیه در تهران پرداخت و نوشت: فردا جشن نیمه شعبان است و اینجا جشن نور است. مردم اینجا از حدود یک هفته قبل به استقبال این جشن بزرگ جهان تشیع رفته‌اند.

در این گزارش که در شماره شنبه یکم خرداد 1395 خورشیدی به قلم حمیدرضا خالدی منتشر شد، می خوانیم: انگار اون بالا زمان برایش متوقف شده است. گذر زمان را از یاد برده است. هر لامپی را که به تن این طاق نصرت غول پیکر آویزان می‌کند، صلواتی می‌فرستد و نفسی به راحتی می‌کشد و دوباره لامپی دیگر و صلواتی دیگر. 
آخرین لامپ مهتابی را که می‌پیچاند و محکم می‌کند سرش را پایین می‌گیرد و از همان بالای طاق نصرت فریاد می‌زند: بزن اون کلید رو. روشنشون کن. مهتابی، اول دوسرش و بعد خودش روشن و خاموش می‌شود انگارکه دارد به او چشمک می‌زند، نور سبز مهتابی می‌پاشد به صورتش و چشمش را خیره می‌کند. بعد نگاهش را به سمت بقیه مهتابی‌ها می‌چرخاند تا مطمئن شود همه درست کار می‌کنند. نور سبزرنگ مهتابی‌ها مثل آبی سرد است روی شعله نگرانی و خستگی و پیراهن خیس شده از عرقش. آنچنان شوق کودکانه‌ای به جانش می‌افتاد که از همان بالا با تمام توان صدایش را در گلو می‌اندازد و فریاد می‌زند: محمدی هاش صلوات.
طنین «اللهم صل علی محمد و آل محمد» جمعیتی که پایین نردبان ایستاده‌اند به هوا که بلند می‌شود مطمئن می‌شود که همه‌چیز رو به‌راه است. پایین نردبان اما ولوله دیگری برپاست. بازار روبوسی و دود کردن اسفند و تعارف شربت چنان داغ است که مرد را از یاد برده‌اند. بعد از چند دقیقه بالاخره پیرمردی از پایین طاق نصرت فریاد می‌زند: «جواد، چرا پایین نمی‌آیی؟ خشکت زده‌؟ بیا پایین می‌خواهیم گوسفند بکشیم.»
جواد که انگار تازه یادش آمده کجاست، لبخندی از سر رضایت می‌زند و پله‌ها را دوتا یکی پایین می‌آید و جستی می‌زند روی زمین و درمیان جمعیت20-٣٠ نفره حاضران گم می‌شود. حالا وقت اجرای پرده آخر است. بع بع گوسفند قهوه‌ای رنگ پشمالو چند دقیقه‌ای بیشتر دوام نمی‌آورد. چون چاقوی بزرگ و تیز قصاب محل، نفسش را می‌برد تا خونش تضمینی باشد برای هر چه بهتر برگزار شدن مراسم. خون قرمز گوسفند که روی آسفالت خیابان می‌نشیند، دوباره صدای صلوات محمدی پسند جمعیت در خیابان طنین انداز می‌شود. 
مهی ناشی از دود اسپند، نور مهتابی‌ها را احاطه کرده و فضایی رویایی را رقم زده است. پیرمرد تسبیح به دست، سر می‌گرداند و نگاهی به کل خیابان می‌اندازد. ریسه‌ها مانند آبشاری سقف خیابان را فرش کرده‌اند. چند فرفره بزرگ نورانی هم از سیم‌ها آویزان است و می‌چرخد و نور پخش می‌کند. پرچم‌های رنگی قدیمی، حالا جای‌شان را به کپه‌های ریش ریش شده کاغذ رنگی‌های زیبای براق داده که مانند جاروهایی به غایت قشنگ از ریسه‌هایی که سرتاسر خیابان را پوشانده، آویزان است. اینقدر ریسه و لامپ و مهتابی از سقف کوچه آویزان است که نمی‌شود آنها را شمرد. 
اینجا شب معنای خود را از دست داده است. اینجا بخشی ازتهران و قلب مراسم‌های اعیاد شعبانیه است. خیابانی که مراسم‌های شعبانیه‌اش به ده‌ها سال قبل باز می‌گردد و حالا سال‌هاست که برای خودش شهرتی به هم زده است.
اینجا، آخر پرسپکتیو است، جایی که چراغ‌های گازی، گلدان‌های یاس و شمعدانی، پرچم‌های آبی‌وسبز و قرمز و چراغ‌های رنگارنگ در انتهای کوچه به هم می‌رسند. لیوان‌ها پشت سر هم پر از شربت آبلیمو می‌شود و جعبه‌های شیرینی دست به دست می‌چرخد. آن سوتر بسته‌هایی که پر هستند از نقل و پسته و شکلات و کشمش و بادام و کاغذهای کوچکی که نوشته: «جهان در انتظار توست» میان رهگذران پخش می‌شود. در خیابان اصلی، بالای سروصداهای اتومبیل در ترافیک، چراغ‌های ریسه‌هایی که موازی بسته شده‌اند، مثل موج خاموش و روشن می‌شوند، می‌روند و می‌آیند، ده‌ها پیاده هم بارچندم‌شان است که این مسیر را می‌روند و می‌ آیند و زیر تابش نورهای رنگارنگ، حال می‌کنند.
در جایی دیگر ریسه‌ها از گلدسته‌ای به گلدسته دیگر وصل هستند، درست مثل گردنبند. باد که میانشان می‌پیچد و به حرکت درمی‌آیند، به لب‌هایی خندان می‌مانند. در داخل، در صحن‌ها روی فرش‌ها و روی سنگ‌ها هم حتی جای نشستن نیست. باران شکلات بر سر و روی مردم می‌ریزد، صدای مداحی و زیارت و همهمه در هم آمیخته. به ناگاه صدایی آشنا از نقاره‌خانه برمی‌‌خیزد و همه را متوجه خود می‌کند، چراغ‌ها همه به‌علاوه می‌شود، اشکی از گوشه چشم، می‌سرد پایین.
شعبان به نیمه رسیده و قرص ماه کامل، بر فراز شهر نورش را بر پهنه‌ای خاکی و خاموش پهن می‌کند. قرار است فردا اینجا جشن مهر برگزار شود. جشن بزرگ نیمه شعبان در محله ١٧ شهریور.
***
اینجا ایستگاه ناصری است. همانجا که مهد نورافشانی و آذین‌بندی برگزاری اعیاد شعبانیه است. جوان‌ها و میانسالان امروز، تا یادشان می‌آید، اینجا هرساله نزدیکی‌‌های نیمه شعبان با بچه محل‌های‌شان طاق‌نصرت زده‌اند، ریسه کشیده‌اند، پرچم نصب کرده‌اند و شیرینی و شربت پخش کرده‌اند. 
محمد علی یکی از جوانان همین محل است که هر ساله به عشق اهل بیت با بچه محل‌های قدیمی‌اش آستین غیرت بالا می‌زند و ساعت‌ها تلاش می‌کنند تا طاق نصرت‌ها در طول خیابان قد راست کنند. اینجا جوان‌ها، اکثرا طاق‌نصرت‌ها را به نام افرادی که آنها را علم کرده‌اند می‌شناسند. تا قبل از میدان شهدا - در طرفین آن خیابان مجاهدین اسلام - خبری از طاق نصرت نیست. البته یکی دو تا طاق کوچک دیده می‌شود، اما ساکنان این محل، آنها را جزو طاق نصرت‌ها حساب نمی‌کنند. قصه اما درست بعد از میدان شهدا شروع می‌شود، کافی است از همین میدان به پایین نگاه کنید تا عظمت نور و زیبایی آذین بندی‌ها را ببینید. تا چشم کار می‌کند، طاق نصرت است و چراغانی. اینجا گوشه‌ای از ایران است. اینجا خیابان «ایران» است.
مساجد در این اعیاد حکم مقرهای فرماندهی را دارند. نذرهای مردم را جمع می‌کنند، کمک‌های کسبه را می‌گیرند و خلاصه هر کدام برای خودشان برو و بیایی دارند. یکی از همین مساجد، مسجد فاطمیه است که می‌توان از آن به عنوان گل سرسبد مساجد برگزار‌کننده اعیاد شعبانیه نام برد. 
حاج مهدی که سال‌هاست برای سجده در برابر خالق، به این مسجد می‌آید و می‌رود پس از ٥٧ سال عمر گرفتن از خدا، یادش نمی‌آید که نخستین بار کی و چطور این طاق‌نصرت‌ها اینجا قد علم کرده‌اند: از بچگی اینجا بساط جشن و شادی در اعیاد شعبانیه برپا بوده است. فکر نمی‌کنم کسی بتواند بگوید نخستین بار چه سالی اینجا اعیاد شعبانیه کلید خورد یا اینکه طاق نصرت از کی شد پای ثابت این جشن‌ها.
مردم اینجا بدجوری روی طاق نصرت‌های‌شان غیرتی هستند. از کوچیک تا بزرگ. داود عاقله مردی که سال‌هاست در راسته ١٧ شهریور آب‌میوه‌گیری‌فروشی دارد، این مساله را این‌گونه تفسیر می‌کند: حتما دیدی که در مراسم عزاداری امام‌حسین همه هیات‌ها تلاش می‌کنند تا علم زیباتری داشته باشند. ما هم روز تولد امام زمان(عج) به طاق‌نصرت‌هایی که داریم می‌نازیم و سعی می‌کنیم آنها را به بهترین نحو ممکن تزیین کنیم. این، تنها صحبت داود نیست. 
تمام آدمهایی که با آنها همکلام می‌شویم تقریبا همین را می‌گویند. اما این تنها تفاوت علم هیات‌های عزاداری و طاق نصرت نیست. احمد روحانی پا به میانسالی گذاشته ساکن محله ناصری این تفاوت را به گونه‌ای جالب تفسیر می‌کند: درهیات‌ها فقط چند نفر که زور و بنیه قوی‌تری دارند می‌توانند زیر علم بروند و ثوابش را ببرند ولی طاق نصرت، زن و بچه و پیر و جوان نمی‌شناسد. همه را زیر قبایش راه می‌دهد، کم بنیه و پرزور اینجا معنایی ندارد.
زنی کوتاه قد و چادری هم که از ساکنین همین محله است درحالی که زنبیل پر از سبزی‌اش را به سختی حمل می‌کند با نگاهی عاشقانه به طاق نصرت محله‌شان نگاهی می‌کند و می‌گوید: اینجا، این موقع سال کوچک‌‌ترین، بزرگ‌ترین، قدیمی‌ترین و... معنایی ندارد. ولی چه باور کنید و چه نکنید، شب‌های عید نیمه شعبان خیلی از مردم، کنار خیابان، زیر همین طاق نصرت‌ها دعا می‌کنند و چه حاجت‌ها که نمی‌گیرند.
بعد از میدان شهدا، کافی است که راست خیابان را بگیرید و به سمت میدان خراسان بروید. هر جای خیابان را که نگاه کنید، آثاری از آذین‌بندی خواهید دید. از راسته موتور فروش‌ها تا ورزشگاه ١٧ شهریور. اما تزیینات ورزشگاه ١٧ شهریور کمی متفاوت‌تر از بقیه جاهاست. ریسه‌ها اینجا شکل گرفته‌اند و روی دیوار ورزشگاه نقش عشق زده‌اند. نقاشی‌هایی که بیشترشان شبیه ٧ و ٨ کنار هم چیده شده‌اند تا نقشی متفاوت را هک کنند روی دیوار بی‌روح ورزشگاه.
دریکی از کوچه‌های بین راه، کوچه‌ای وجود دارد که شیوه آذین بندی‌اش با بقیه کوچه پس کوچه‌ها و خیابان‌ها فرق دارد. اینجا علاوه بر ریسه و مهتابی و پرچم و... زمین و در ودیوار با عکس‌های شهدا تزیین شده است. صحنه‌ای چنان متفاوت که هر بیننده‌ای را که از سر کوچه می‌گذرد، خواه ناخواه وسوسه می‌کند تا سری هم به داخل این کوچه بزند و سرکی بکشد. 
روی زمین اسامی شهدای محل روی کاغذهای سفید نقش بسته و روی فرشی از موکت سبز رنگ جا خوش کرده‌اند. دیوارهای اینجا هم پر است از انواع عکس‌هایی از همین شهدا. انگار اینجایی‌ها می‌خواهند با این‌کار، عزیزان از دست داده‌شان را در بزرگ‌ترین جشن شادی مذهبی‌شان شریک کنند. همان‌هایی که روزگاری برای حفظ همین ارزش‌ها جان‌شان را کف دست‌شان گرفتند و رفتند اون جلو جلوها، درست رخ‌به‌رخ دشمن و اینقدر ماندند و ماندند تا ایستاده شهید شدند. شاید هم مردم کوچه و بازار به قول بعضی‌ها وسط شهر یا پایین شهر، هنوز معرفت‌شان از بالای شهر و قسمت‌های پولدارنشین بیشتر باشد و هنوز آنقدر درگیر کلاس و مد و... نشده‌اند که شهیدان‌شان را از یاد ببرند.
اما عکس‌های یادمان جنگ تنها محدود به این کوچه نیست. روی اکثر طاق نصرت‌ها و سر در بسیاری از کوچه‌ها هم می‌توان عکس‌های شهدای محله را دید. به سلامتی جوانانی که در این روزهای مد و شلوغی و عصر جدید و اینترنت و چت و... هزار مشغولیت، پس از ٣٠ سال گذشتن از جنگ، اینقدر مرام و معرفت و بصیرت دارند که فهمیده‌اند زنده نگه داشتن یاد شهدا، کمتر از شهادت نیست!
**خراسون، بعد از شوش
شوش و خراسون، برای خودشان دنیای دیگری هستند. چه آن روزها که پاتوق بزرگ‌ترین و معروف‌ترین لوطی‌های پایتخت بودند و چه الان که پاتوق بزرگ‌ترین خلافکارها، معتادین و دستفروش‌ها. از آن روزها که طیب، لوطی معروف تهران، مدتی ساکنش بود تا همین امروز که ساکنین این محله هنوز هم در مدحش داستانسرایی می‌کنند. آنقدر که نام محله‌شان را به یاد وی، محله لوطی‌ها گذاشته‌اند. خیابان بی‌سیم نجف‌آبادی که بعد از شهادت طیب به یاد او به نام طیب نامگذاری شد، پس از گذشت سال‌ها هنوز هم نشانه‌هایی دارد که آن را به گذشته خود پیوند دهد؛ از کبابی قدیمی یکی از لوطی‌های قدیمی در میدان خراسون که الان پیرمردی شده و کمرش دیگر حتی تحمل وزن بدنش را هم ندارد، تا زورخانه ذوالفقاری و رستوران خان‌بابا با آن‌همه عکس‌هایی از پهلوانان محل گرفته تا تختی و خیلی‌ از بچه محل‌های لوطی قدیمی که زینت‌بخش دیوارهای سنگی و قدیمی آن شده است، همه و همه تنها نشان از یک چیز دارد: اینجا محله لوطی‌هاست اما محله لوطی‌ها تنها محله سرشناس این محدوده نیست.
بعد از محله لوطی‌ها تیردوقلو شاید معروف‌ترین محله اینجا باشد. محله‌ای که به خاطر تیرهای بزرگ چراغ برق کارخانه برق خیابان ١٧ شهریور به این نام شهرت پیدا کرده است.
اینجا هم اعیاد شعبانیه برای خودش داستان‌هایی طولانی دارد. داستان‌هایی به تعداد چراغ‌ها و طاق‌نصرت‌هایی که سرتاسر این راسته را زینت می‌دهند. 
وجود مساجد بزرگ و قدیمی با واعظان و مداحان سرشناس که گاهی شهرت‌شان را از محلات و مساجد میدان خراسان کسب کردند و دفاتر مراجع تقلید و هیات‌های عزاداری معروف و شناخته شده و مراسم باشکوهی که هر ساله در ایام نیمه شعبان در این محله برگزار می‌شود، باعث شده این منطقه بافت مذهبی خاصی بیابد. اما پول و هزینه این جشن‌های بزرگ از کجا تامین می‌شود؟ حاج رمضون، پیرمرد ٧٣ ساله اهل محله ناصری که تمام عمرش را در این محله گذرانده است پاسخ قشنگی به این پرسش می‌دهد: مگر هزینه عزاداری‌های امام حسین(ع) را چه کسی می‌دهد؟ غیر از این است که عاشقان آقا اباعبدالله تمام هزینه آن را می‌پردازند؟ همان‌ها، حالا بخشی از درآمدشان را به عشق اهل بیت، صرف شادی و شادمانی برای خاندان نبوت می‌کنند.
این به آن معناست که این بزرگ‌ترین جشن‌های شیعیان با این‌همه شکوه و عظمت بدون حمایت‌های دولتی و سازمانی و تنها با هزینه‌های خود مردم و کسبه‌ای تامین می‌شود که عاشقند و معتقد عشق به اینکه یک‌سال منتظر باشند تا شعبان برسد و به اندازه یک‌سال به بهانه اعیاد شعبانیه شادی کنند.
**ستادی که دیگر ستاد نیست
جشن‌های اعیاد شعبانیه از همان سال‌های دور از چنان اهمیتی برخوردار بود که برای هر چه بهتر برگزار شدن آن در هر محله‌ای گروهی برای ساماندهی و برگزاری این جشن ملی- مذهبی تشکیل می‌شد. بعدها و در اوایل دهه ٧٠، برای اینکه این گروه‌ها منسجم‌تر و هماهنگ‌تر عمل کنند ستادی سراسری به نام ستاد اعیاد شعبانیه در تهران تشکیل شد که اعضای آن از بین خود ریش سفیدها و چهره‌های شناخته شده مذهبی بودند. این ستاد در همه محله‌ها و مناطق تهران شعبی داشت که براساس دستورالعمل و تصمیم‌گیری ستاد مرکزی جشن‌های شعبانیه را به صورت یکپارچه برگزار می‌کردند. 
حاج سعید داودی، رییس تبلیغات اسلامی جنوب شرق تهران در مورد این ستاد و وضعیت کنونی آن به «اعتماد» می‌گوید: کار این ستاد، بیشتر تهیه ملزومات و مایحتاج مورد نیاز برای برگزاری جشن‌های شعبانیه بود. ملزوماتی مانند شیرینی، پرچم، شکر، لامپ و... اما بعدها اختلاف نظرهایی پیش آمد و باعث شد تا نقش این ستاد هر سال کمتر از گذشته شود تا اینکه از سال ٨٣-١٣٨٢، فعالیت این ستاد تقریبا به‌طور کامل متوقف شد. به‌طوری که تا جایی که اطلاع دارم هم‌اکنون فقط ستاد شعبانیه شهرری فعال است و بقیه ستادها فعالیتی ندارند.
وی با ذکر اینکه تمام هزینه این ستاد هم از سوی مردم تامین می‌شد، گفت: با این حال معتقدم که نباید شعبانیه را تنها در حد یک‌سری جشن و پخش شیرینی و شربت دید، بلکه شعبانیه و فلسفه آن خودش دنیایی است که کمتر به‌آن پرداخته می‌شود.
وی ادامه می‌دهد: بهتر است برای جوان تر‌ها جلساتی گذاشته شود و در آن از فلسفه وجودی امام زمان(عج) برای‌شان بگویند و در آخر هم جشن شادی شعبانیه را برگزار کنند وگرنه، برگزاری جشن‌های شعبانیه که می‌تواند فرصتی باشد برای تبلیغ دین و آشنایی با فلسفه غیبت و ظهور امام زمان(عج) و فرهنگ مهدویت، از دست می‌رود. ساعت ٢١ است و شب شنل سیاه رنگش را روی سطح شهر پهن کرده است اما اینجا گویا جزو این دنیا نیست. فردا جشن نیمه شعبان است و اینجا جشن نور است. مردم اینجا از حدود یک هفته قبل به استقبال این جشن بزرگ جهان تشیع رفته‌اند. حالا همه‌چیز برای برگزاری جشن شادی مهیاست. روزی که بوی شادی می‌دهد و صفا و مهر و صمیمیت. به امید ظهور آقا امام‌زمان(عج)؛ شعله عشقی که هرگز خاموش نمی‌شود.
*منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: