کد خبر: ۱۱۱۰۷۹
تاریخ انتشار: ۱۶:۴۹ - ۰۵ شهريور ۱۳۹۶ - 27 August 2017
جهان بیش از 4 دهه است که با گروه‌های تروریستی متفاوت دست و پنجه نرم می‌کند. یک روز القاعده‌ای که حادثه یازدهم سپتامبر 2001 را رقم می‌زند و روز دیگر گروهی مانند طالبان که در داخل مرزهای افغانستان مردم را به مهمانی خون و خشونت می‌برد. داعش نیز دستپخت چندسال اخیر جریان‌های تکفیری است که قرائت‌های خشن و خودخواسته از دین را بهانه‌ای برای خونریزی قرار داده‌اند.
روزنامه اعتماد در گفت و گو با عبدالامیر نبوی، کارشناس مسائل خاورمیانه نوشت: با نام‌های متفاوت، پرچم‌های رنگارنگ و رویکردهایی که گاه شبیه به هم می‌شوند و گاه از هم فاصله می‌گیرند.

در ادامه این گفت و گو می خوانیم: جهان بیش از 4 دهه است که با گروه‌های تروریستی متفاوت دست و پنجه نرم می‌کند. یک روز القاعده‌ای که حادثه یازدهم سپتامبر 2001 را رقم می‌زند و روز دیگر گروهی مانند طالبان که در داخل مرزهای افغانستان مردم را به مهمانی خون و خشونت می‌برد. داعش نیز دستپخت چندسال اخیر جریان‌های تکفیری است که قرائت‌های خشن و خودخواسته از دین را بهانه‌ای برای خونریزی قرار داده‌اند. 

اخیرا در افغانستان خبرهایی مبنی بر همکاری داعش و طالبان به چشم می‌خورد. همکاری‌های مقطعی که البته از سوی برخی با شک و تردید به آن نگاه می‌شود. خبر این همکاری این سوال را در ذهن متبادر کرده است که آیا گروه‌های تروریستی همچون القاعده، طالبان و داعش از نظر طیف فکری و اعتقادی به یکدیگر به حدی نزدیک هستند که بتوانند با هم همکاری داشته باشند؟ هرچند اگر بخواهیم این گروه‌ها را از نظر شکلی و ظاهری مورد بررسی قرار دهیم تمامی آنها را می‌توان با یک نام گروه تروریستی خواند، اما نگاهی عمیق‌تر به ساختار درونی آنها، تفاوت‌های بی‌شمار از نظر طیف فکری، اعتقادی و ساختاری را مشخص می‌کند. با عبدالامیر نبوی، کارشناس مسائل خاورمیانه و بنیادگرایی گفت‌وگویی درباره همین تفاوت‌ها و شباهت‌ها داشتیم که مشروح این گفت‌وگو به شرح زیر است:

** پس از حمله به روستای میرزاولنگ در افغانستان که به اعتقاد بسیاری عملیات مشترکی میان طالبان و داعش بود، این بحث به وجود آمد که طرفین یک ائتلاف شوم را تشکیل دادند. اما به عنوان نخستین سوال، طالبان به‌شدت مخالف ورود داعش به افغانستان بود، بنابراین چگونه می‌توانند این دو گروه با یکدیگر ائتلاف و برای یک هدف مشترک مبارزه کنند؟
در مورد مساله همکاری طالبان و طرفداران داعش در افغانستان تحلیل‌های متفاوتی وجود دارد. بخشی از تحلیلگران امکان همسویی و همپیمانی این دو گروه را به دلایل مختلف منتفی می‌دانند و اگر گاهی نوعی همسویی و همکاری مثل عملیات اخیر رخ دهد، آن را بیش از آنکه یک برنامه یا یک راهبرد مشترک ببینند ناشی از همکاری برخی فعالان طالبانی با برخی همفکران داعش در خاک افغانستان می‌دانند. از دید این دسته از تحلیلگران، اختلافات و تفاوت‌های طالبان و داعش در افغانستان آن چنان زیاد است و رقابت‌های جدی بین آنها وجود دارد که شکل‌گیری همسویی میان آنها دور از ذهن به نظر می‌رسد. در نقطه مقابل برخی تحلیلگران همسویی طالبان و داعش را با توجه به آبشخورهای فکری مشترک و همچنین دشمنان مشترکی که هر دو گروه برای خودشان تعریف کرده‌اند، دور از ذهن نمی‌بینند. اینان معتقدند که این همپیمانی و همسویی به تدریج در حال شکل‌گیری است. اما نکته مهمی که باید به یاد داشته باشیم، نه داعش یک گروه کاملا منسجم است و طرفداران آن از یک مرکز فرماندهی دستور می‌گیرند و نه طالبان دارای یک انسجام کامل است. از همین رو ممکن است همسویی‌ها و اشتراکاتی که در عملیات‌ها صورت می‌گیرد بین برخی واحدهای طالبان و برخی افراد همسو با داعش باشد. به نظر می‌رسد عملیات اخیر هم همین گونه بوده است، چنانکه طی ماه‌های گذشته شاهد درگیری‌هایی میان طرفداران طالبان و داعش هم در برخی مناطق افغانستان بوده‌ایم.

** در حال حاضر هم طالبان و هم داعش به دنبال ایجاد یک حکومت مرکزی هستند. آیا فکر نمی‌کنید این موضوع تبدیل به عاملی برای همکاری مشترک شود یا حداقل بخواهند به همدیگر کمک کنند تا به این هدف دست پیدا کنند؟
آن چیزی که در شرایط کنونی باعث همسویی طالبان و داعش می‌شود که باز هم تاکید می‌کنم بین برخی بخش‌های طالبان و برخی گروه‌های همسو با داعش، وجود یک دشمن مشترک است. یعنی هر دو به دنبال ضربه زدن به نیروهای خارجی در افغانستان و تضعیف بیشتر حکومت مرکزی هستند. اما نباید فراموش کرد که طالبان و داعش اختلافات جدی با یکدیگر دارند. داعش تاسیس خلافت اسلامی را به رهبری یک خلیفه دنبال می‌کند و خود را در قید و بند مرزهای سیاسی نمی‌داند. در حالی که طالبان افغانستان به دنبال تاسیس امارت اسلامی به عنوان مقدمه‌ای برای خلافت است و خود را مقید به مرزهای سیاسی می‌داند. طالبان یک پدیده طبیعی است که با توجه به بافت فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی افغانستان و همچنین پاکستان کاملا قابل درک است و برخی ادعاها و مطالبات آن با اهداف داعش به روشنی مغایرت دارد. از همین رو اگر همسویی در برخی مناطق و برخی مقاطع مشاهده می‌شود، ناشی از وجود دشمنان مشترک است، اما بعید است که پایدار باقی بماند. چنانکه شاهد وقوع درگیری‌های خونینی بین طرفداران دو گروه نیز بوده‌ایم. برخی فعالان داعشی در واقع اعضای سابق طالبان هستند که از آن گروه بریده‌اند و سردمدار مبارزه زیر پرچم داعش شده‌اند. دلایل متفاوتی نیز برای این موضوع وجود دارد که از جمله آن می‌توان به کاهش توانایی‌های مالی طالبان، ناتوانی طالبان از انجام عملیات‌های بزرگ و موفق، ورود برخی عوامل طالبانی به فرآیند صلح در افغانستان و مسائلی از این قبیل اشاره کرد که باعث شده است تا نیروهای طالب به سمت داعش ریزش داشته باشند.

** از نظر طیف فکری داعش را بیشتر نزدیک به طالبان می‌بینید یا القاعده؟
آبشخور فکری هر سه یک دیدگاه است. می‌توان گفت که هر سه گروه به دنبال احیای خلافت هستند و اصل جهاد را به‌شدت مهم می‌دانند؛ همه آنها بر گسترش سرزمینی تاکید دارند. اما نکته اصلی اینجاست که طالبان چندان کاری با برهم زدن مرزهای سیاسی موجود ندارد. هرچند مرزهای عقیدتی را مهم می‌داند اما در طول دوره حکومتی خود اقدامی فراتر از مرزهای سیاسی انجام نداد، برخلاف القاعده و داعش که اتفاقا هر دو گروه مرزهای سیاسی موجود را استعماری می‌دانند و آن را رد می‌کنند. از جنبه‌ای دیگر اتفاقا داعش و القاعده به‌شدت بر عضوگیری بین‌المللی تاکید دارند و سعی می‌کنند اعضایی را از همه مناطق دنیا فارغ از زبان، جنسیت و رنگ پوست جذب کنند، در حالی که طالبان عمدتا بر عضوگیری در داخل افغانستان و پاکستان متمرکز است. به همین دلیل اتفاقا تفاوت‌های طالبان با داعش و القاعده زیاد است. اما از همان دهه 1990 نوعی همپیمانی و همسویی بین طالبان و القاعده وجود داشته که تا به امروز ادامه یافته است و مهم‌ترین دلیل نابودی حکومت طالبان در سال 2001 نیز آن بود که طالبان حاضر به شکستن پیمانش با القاعده و تحویل رهبران آن به ایالات متحده نشد. به همین دلیل در عمل امروزه هم شاهد آن هستیم که همپیمانی القاعده و طالبان ادامه پیدا کرده است و رهبری القاعده همواره خودش را هم پیمان امیرالمومنین معرفی شده از سوی طالبان دانسته است.

** تفاوت‌های معناداری در نوع بیعت‌گیری این گروه‌ها وجود دارد، به طور مثال داعش اصلا نگران پیشینه اعتقادی افراد برای پیوستن به این گروه نیست، اما در طرف مقابل القاعده بسیار در این زمینه سخت‌گیرانه عمل می‌کند. این موضوع را چگونه می‌بینید؟
داعش خود را سردمدار احیای خلافت در دوره معاصر می‌داند و سعی کرده فردی را به عنوان خلیفه مسلمین در چارچوب اندیشه خلافت اهل سنت معرفی کند و وقتی فردی سرسپردگی خود را با خلیفه اعلام کند چندان با پیشینه آن کاری ندارند. اما القاعده و طالبان هرچند در احیای خلافت در دوره معاصر به‌شدت تاکید دارند، فعلا به دنبال تاسیس امارت‌های اسلامی هستند. طالبان در افغانستان و القاعده در مناطق مختلف دنیا مانند یمن، تا پس از به هم پیوستن امارت‌های اسلامی، نظام خلافت به صورت جهانی تشکیل شود. البته در مورد شرایط خلیفه بین القاعده و داعش تفاوت نظرهایی وجود دارد. خلیفه مسلمین شرایط و ویژگی‌های متعددی دارد و یکی از مهم‌ترین آنها قریشی بودن است. داعشی‌ها قریشی بودن را یکی از شرایط الزامی و صحیح می‌دانند و به همین دلیل بر قریشی بودن ابوبکر بغدادی تاکید دارند. در طرف مقابل طرفداران القاعده قریشی بودن را یک شرط الزامی تلقی نمی‌کنند بلکه آن را به عنوان شرط تکمیلی از آن یاد می‌کنند. بنابراین فعلا به دنبال تشکیل امارت‌های اسلامی در مناطق مختلف دنیا هستند. همچنین طالبان و القاعده بر آموزش عقیدتی طرفداران خود تاکید بسیار زیادی دارند در حالی که داعش ضمن آنکه آموزشگاه‌های عقیدتی زیادی را در عراق و سوریه برپا کرده است فعلا بر عضوگیری بدون توجه به پیشینه توجه دارد.

** پس از کشته شدن اسامه بن‌لادن یکی از روسای سابق سازمان‌های اطلاعاتی امریکا عنوان کرد که تحلیل ما پس از کشته شدن بن‌لادن این بود که در میان القاعده یک انشعاب صورت می‌گیرد، آیا داعش را می‌توان یک انشعاب جدی از القاعده دانست؟
تفاوت القاعده و داعش تا حدودی به تفاوت نسلی باز‌می‌گردد. این دو گروه خاستگاه‌های متفاوتی دارند. ریشه القاعده به پدیده افغان - عرب در دهه 1990 بازمی‌گردد و اینکه بسیاری از کسانی که در سال‌های مبارزه با ارتش سرخ در جبهه افغانستان هم آموزش عقیدتی و هم آموزش نظامی دیده بودند از همین رو مهارت‌های خاصی داشتند، در بازگشت به سرزمین‌های خود تلاش کردند حکومت‌های موجود را سرنگون کنند و وقتی که ناکام ماندند با بازگشت به کشورهای افغانستان و پاکستان شاهد تاسیس القاعده در سال 1998بودیم. اینها یک نسل از اسلام گرایی رادیکال است که با اسلام‌گرایی رادیکال دهه 1970 کاملا متفاوت است. این نسل جدید به دنبال مبارزه محلی و ملی نیست، بلکه وارد فاز بین‌المللی می‌شود و مبارزه با دشمن دور را مقدم بر مبارزه با دشمن نزدیک می‌داند و معتقد است که با نابودی اسراییل و امریکا، حکومت‌های ملی موجود به صورت دومینووار سرنگون خواهند شد. اما داعش نماینده نسل دیگری از اسلام‌گرایان رادیکال اهل سنت است. مهم‌ترین نماینده این نسل شاید ابومصعب الزرقاوی باشد که کوشید با ایجاد تغییراتی در شیوه و راهبرد مبارزه هم با نیروهای خارجی و هم نیروهای سیاسی، اجتماعی داخل عراق نظام خلافت را برپا کند. این راهبرد و شیوه‌ها اتفاقا مورد انتقاد اسامه بن‌لادن بود، اما واقعیت آن است که راهبرد و شیوه‌های جدید فعالیت که به‌شدت خشن بود مورد توجه قرار گرفت و امروزه به صورت گسترده‌ای توسط اسلامگرایان رادیکال در عراق و سوریه مورد استفاده قرار می‌گیرد. از همین رو این جمع‌بندی را می‌توان به عمل آورد که این تفاوت‌ها تا حدود زیادی نشانگر تفاوت نسلی در جریان اسلامگرایی رادیکال است. در واقع، از دیدگاه اسلامگرایان رادیکال به نظر می‌رسید راهبرد و شیوه مبارزه القاعده دیگر پاسخگو نیست و نمی‌تواند به نتیجه مشخصی ختم شود. از همین رو زرقاوی و هوادارانش سعی کردند تغییراتی در آن ایجاد کنند.

** یعنی داعش را نتیجه تفکر آقای زرقاوی می‌دانید؟
زرقاوی، نماینده تغییر در راهبرد و شیوه مبارزاتی با توجه به واقعیت‌های عراق است. زرقاوی هرچند زیر پرچم القاعده فعالیت‌های خود را آغاز کرد، اما در عمل تغییراتی جدی را به وجود آورد. از آن جمله، در حالی که القاعده دشمن اصلی خود را امریکا و اسراییل می‌دانست و هنوز هم بر این موضوع تاکید دارد که بیش از هرچیز به اهداف امریکا و اسراییل باید ضربه زد، زرقاوی اولا دشمن نزدیک را مقدم دانست و ثانیا مصادیق آن را بازتعریف کرد. به همین دلیل است که طرفداران زرقاوی در ضربه زدن به شیعیان و کردها تمایل بیشتری نشان دادند و مبارزه با آنها را مقدم بر ضربه زدن به کفار سرزمین‌های دور می‌دانستند. امروزه هم داعش ضمن آنکه می‌کوشد با نیروهای خارجی مبارزه کند، بیش از هرچیز دشمنان خود را کردها، ایزدیان و شیعیان می‌داند.

** در شرایط کنونی آیا می‌توان القاعده را یک گروه منحل شده دانست یا اینکه شرایط به سمتی برود که این گروه منحل شود؟
تعداد عملیات‌های القاعده طی سال‌های اخیر بسیار محدود شده است و این نکته مورد توجه تحلیلگران نیز بوده است. عده‌ای آن را ناشی از کاهش منابع مالی، توان نظامی و همچنین ناشی از ضربه‌های متعددی دانسته‌اند که این گروه طی سال‌های اخیر متحمل شده است. واقعیت آن است که ایمن الظواهری نیز فردی در قواره اسامه بن‌ لادن و گیرایی کاریزماتیک وی نیست، همواره به عنوان یک عنصر سازمانی فعال مطرح بوده است و هنوز القاعده نتوانسته یک رهبر فرهمند و تاریخی در قواره اسامه بن‌لادن معرفی کند. از طرفی دیگر مساله فاز بین‌المللی مبارزه و تلاش برای ضربه زدن به امریکا و اسراییل هرچند در دوره‌ای برای اسلامگرایان رادیکال جذاب بوده، اما سبب شده است که آنها از توجه به مساله قلمرو و تاسیس یک حکومت واقعی و عینی ناتوان بمانند. البته نباید از فعالیت‌های گروه‌های همسو با القاعده در سایر مناطق غافل شد. برخی گروه‌های همسو با این گروه در یمن، الجزایر و لیبی حضور دارند که مرزبندی شفاف و مشخصی هم با طرفداران داعش دارند. اتفاقا القاعده به فعالیت این گروه‌ها و بهره‌برداری از شرایط نامناسب سوریه، لیبی، یمن و الجزایر دلبسته است.

** اگر القاعده منحل شود تکلیف گروه‌هایی مثل طالبان چه خواهد شد و آیا حاضرند وارد یک فرآیند سیاسی شوند و از اقدامات کنونی خود دست بردارند؟
طالبان بخشی از واقعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی افغانستان است و اصلا نمی‌توان آن را به عنوان یک بازیگر مهم نادیده گرفت. ورود یا عدم ورود به پروسه صلح در افغانستان در دوره‌هایی مورد بحث رهبران طالبان نیز بوده است، اگرچه تاکنون اقبال چندانی بدان نبوده و این گروه همواره پیش‌شرط‌های مهمی را مطرح کرده است که از جمله آن می‌توان به خروج تمام نیروهای بیگانه از خاک افغانستان اشاره کرد. از این رو هرچند فعالیت‌های طالبان قوت و ضعف‌هایی داشته است اما آن را نمی‌توان نادیده گرفت. القاعده هم طی سال‌های اخیر به‌شدت مورد ضربه بوده است و بعید نیست که همچنان ضعیف‌تر هم بشود. برخی طرفداران القاعده به داعش پیوسته‌اند ضمن آنکه از رهبران سرشناس، تاریخی و باتجربه القاعده امروزه کمتر اثری وجود دارد؛ این مساله می‌تواند ادامه فعالیت‌های جهانی القاعده را زیر سوال ببرد. البته سرمایه‌گذاری القاعده اخیرا بر فرزند اسامه بن ‌لادن است و تلاش این هست که او را برای رهبری القاعده و احیای این گروه برای یک سازماندهی جدید آماده کنند. نکته مهمی که هم برای داعش و هم برای القاعده صدق می‌کند آنکه واقعیت‌های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی منطقه برای گروه‌های رادیکال به‌شدت مساعد است. از همین رو نابودی و از بین رفتن یک گروه افراطی و تروریستی، هر نامی داشته باشد، به معنای از بین رفتن زمینه مناسب برای رادیکالیسم مذهبی نیست. بنابراین چه داعش و چه القاعده اگر همین فردا نابود اعلام شوند، به معنای آن نیست که زمینه برای ظهور مجدد همین اندیشه‌ها هم از بین رفته است. با توجه به تعدد و تراکم بحران‌های منطقه، می‌توانیم همواره انتظار ظهور چنین اندیشه‌ها و فعالیت‌هایی را در قالب‌های مختلف و نام‌های متفاوت داشته باشیم.

*منبع: روزنامه اعتماد؛ 1396،6،5 
برچسب ها: خاورمیانه ، تروریست
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: