با روشن شدن نتایج انتخابات ریاست جمهوری امریکا، دونالد ترامپ با وجود پیشبینیها و نظرسنجیهای موسسات معتبر نظرسنجی و غولهای رسانهیی جهان به عنوان ریاستجمهوری ایالات متحده امریکا انتخاب شد.
عباس دهقان دبیر گروه اقتصادی خانه اندیشمندان علوم انسانی در یادداشتی می نویسد: مارکس زمانی گفته بود که منشأ تمام تحولات و انقلابها اقتصاد است و شاید بتوان ریشه این انتخاب را در اقتصاد و تجارت جست و جو کرد. ترامپ نامزد حزبی به شمار میآید که به پشتیبانی از نظام بازار آزاد و سیستم سرمایهداری مشهور است.
ترامپ که خود یک سرمایهدار محسوب میشود به همان گونهیی از جهانی شدن انتقاد میکند که «برنی سندرز» نماینده جناح چپ حزب دموکرات به درهای باز تجاری حمله میکرد. یک نمونه قابل تامل در مخالفت ترامپ با تجارت آزاد، انتقاد او به پیمان نفتا (NAFTA) است که قرارداد تجارت آزاد بین کانادا، امریکا و مکزیک محسوب میشود. وی در یکی از سخنرانیهای انتخاباتیاش خطاب به طرفین قرارداد نفتا گفت: من میخواهم بگویم هدفم این است که در مورد مفاد آن قرارداد به سرعت رایزنی کنیم که تفاهمی بهتر نه فقط کمی بلکه بسیار بهتر برای کارگران ما باشد.
نفتا بزرگترین اتحادیه بازرگانی جهان را تشکیل میدهد که ارزش مبادلات آن حتی از اتحادیه اروپا هم بیشتر است. انتقاد ترامپ به سازمان تجارت جهانی(WTO) هم که سمبل جهانیسازی اقتصاد محسوب میشود نمونه دیگری از مخالفت او با تجارت آزاد است. وی در این رابطه نیز گفته است: «ما یا باید دوباره رایزنی کنیم یا از معاهده تجارت جهانی خارج شویم. این قراردادهای تجارت فاجعهآمیز هستند و خود سازمان تجارت جهانی نیز یک فاجعه به حساب میآید».
حزب جمهوریخواه همواره در تاریخ اقتصاد جهان به عنوان ستون اقتصاد جهانی به شمار میآمده و هر پیشرفت بزرگی در عرصه آزادسازی صورت گرفته از طریق جمهوریخواهان بوده است.
سمبل و نمونه این طیف سیاست امریکا، رونالد ریگان بود. الان رویکرد این حزب به نقطهیی چرخیده که نوعی سیاست پوپولیستی به شدت ضد جهانی را در پیش گرفته است. شباهت مواضع اقتصادی ترامپ جمهوریخواه با چپگراترین دموکراتها یک اتفاق استثنایی به حساب میآید که تنها مختص به امریکا نیست. در سایر اقتصادهای غربی هم راستهای افراطی با شعارهای چپ و رفتارهای عوامگرایانه میداندار سیاست شدهاند.
رفراندوم اخیر بریتانیا برای خروج از اتحادیه اروپا نمونه انگلیسی بستن درها به روی تجارت آزاد است. در این رفراندوم حزب استقلال که گرایش راست افراطی دارد همصدا با طبقه کارگر که معمولا گرایش چپ دارند به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا رأی دادند و نخست وزیر محافظه کار و سرمایه داران لندنی که حامی اقتصاد آزاد محسوب میشدند در رفراندوم شکست سختی متحمل شدند.
نکته مهم در کارزار انتخاباتی ترامپ، حضور «نایجل فراش» رهبر حامیان خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا در کمپین ترامپ بود که برای نمایش همگرایی خود با نامزد جمهوریخواهان به ستاد او رفت و همانند خوانندگان کنسرتهای پاپ با دعوت ترامپ به روی استیج پا گذاشت.
در فرانسه حزب افراطی جبهه ملی به رهبری «مارین لوپن» با شعارهای مشابه احزاب کمونیستی و چپ و با حمله به تجارت آزاد در اتحادیه اروپا و جهانی شدن اقتصاد شمار زیادی از کارگران و طبقات کمدرآمد فرانسوی را جذب کرده و به یکی از اثرگذارترین تشکلهای سیاسی این کشور تبدیل شده است. بخشی از کسانی که طیف راست محسوب میشوند به نوعی برنامههای احزاب چپ افراطی را اقتباس کردهاند؛ سلاح بزرگی که ترامپ از آن استفاده چشمگیری کرد.
یکی از این نمونه گرایشهای چپگرایانه، مقابله با باز شدن مرزها و جهانیگرایی و جهانی شدن است و در کنار آن، شعارهای عمده راست افراطی که اگر این مجموعه را در کنار هم قرار دهید، ملغمهیی انفجارآمیز از آن بیرون میآید که میتواند به راحتی خیلی از بخشهای افکار عمومی را به سمت خود جذب کند.
شدتگیری مخالفتها با تجارت آزاد از سوی سیاستمداران غربی با اتفاقات کم سابقهیی همزمان شده است. در رخدادی تاملبرانگیز برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم، رشد تجارت جهانی افت کرده است. اهمیت این موضوع وقتی نمایان میشود که بدانیم بخش مهمی از رشد اقتصادی دهههای اخیر نتیجه رشد تجارت جهانی بوده است.
دوران بعد از جنگ جهانی دوم تا همین چند سال پیش، حجم تجارت جهانی نسبت به تولید ناخالص داخلی با سرعت بیشتری رشد یافت و طی 50 سال گذشته رشد بازرگانی بینالمللی دو برابر از رشد تولید ناخالص داخلی سریعتر بوده است. در واقع این بدان معناست که کشورها برخلاف گذشته که تولید میکردند و بخش بزرگی از آن را به تجارت بینالملل اختصاص میدادند، رویکرد خود را تغییر دادهاند.
اگر تجارت جهانی طی دهههای گذشته با سرعت رشد نکرده بود، مدل زندگی در کشورهای مختلف به اندازه امروز به هم نزدیک نمیشد. به طور نمونه بدون تجارت آزاد، اینترنت و گوشیهای هوشمند موبایل به این گستردگی فراگیر نمیشد. به همین دلیل علت افت بازرگانی بینالمللی یک پرسش اساسی است. اولا اینکه از سال 2008 که جهان شاهد بحران عظیم اقتصادی بود طبعا رشد اقتصادی کاهش یافت و رشد تجارت بینالملل نیز به تبع آن تنزل پیدا کرد. کشورها بیشتر به سمت بستن مرزهای خود به روی واردات متمایل شدند.
دلیل دیگری که برای افت تجارت جهانی عنوان میشود از نفس افتادن قدرتهای نوظهور است. برزیل درحال حاضر رشد اقتصادی منفی دارد به خصوص با مشکلات سیاسی اخیر نیز این رشد منفی تثبیت شده است. روسیه نیز دارای رشد منفی است و تحریمهای اروپا و امریکا پس از بحران کریمه باعث تشدید این مساله شده است. آفریقای جنوبی نیز نرخ رشد منفی را تجربه میکند و به طور کلی قدرتهای نوظهور که نقش مهمی در پویایی اقتصاد جهانی ایفا میکردند اکنون تضعیف شدهاند.
نکته دیگری که میتوان اضافه کرد، تاثیر سقوط قیمت نفت است که باعث کاهش حجم بازرگانی بینالملل در سطح جهان شده است. مساله بعدی، گرایش به سیاستهای حمایتی در کشورهای مختلف و بستن مرزهاست که آهسته و تحت فشار ناسیونالیسم اقتصادی درحال اوجگیری است و این نکته نیز در کاهش روند تجارت جهانی موثر بوده است.
عامل مهم دیگر، چین است که در دهه 80 میلادی با کنار گذاشتن سیاست چپگرایانه و باز کردن درهای خود به روی تجارت آزاد یکی از مهمترین برندگان جهانی شدن بوده و در کمتر از نیم قرن از یک کشور فقیر به موتور محرکه اقتصاد جهانی تبدیل شده است.
افت فعلی تجارت بینالملل هم بیارتباط با وضع چین نیست. این کشور درحال تحول عظیم اقتصادی است؛ به این معنا که از شکل یک قدرت صنعتی اولیه درحال اوجگیری و تبدیل شدن به یک قدرت جا افتادهتر است که بیشتر از سمت کمیت به سوی کیفیت درحال حرکت است. نقش خدمات در چین درحال رشد است، صادرات به تدریج کاهش یافته و مصرف داخلی درحال افزایش است.
دستمزدها در چین به شکل قابل ملاحظهیی افزایش یافته تا جایی که برخی از قدرتهای اقتصادی نظیر امریکا که پیش از این کارخانهها و صنایع خود را به این کشور منتقل کرده بودند، دیگر نفعی در این انتقال نمیبینند. وقتی کارخانه امریکایی به چین منتقل میشود و از آنجا کالایی تولید و صادر میشد و دوباره سر از امریکا درمیآورد، این باعث به وجود آمدن جریانهای بازرگانی بینالمللی میشد.
بیرون کشیدن کارخانههای امریکایی و اروپایی از کشور چین باعث کاهش حجم بازرگانی بینالملل خواهد شد. با این اوصاف تجاری شدن در مرحلهیی است که بازگشت از آن سخت به نظر میرسد اما آنچه شرایط را پیچیدهتر کرده است، استفاده سیاسی از نارضایتیهای اقتصادی است. جالب آنکه در نسخه امریکایی این جنبش یک سرمایهدار با سرمایهداری تجارت آزاد رودررو قرار گرفته که با این روند مخالفت میکند.
*منبع: روزنامه تعادل،22آبان 1395