کد خبر: ۷۹۴۸۰
تاریخ انتشار: ۰۸:۱۸ - ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ - 18 August 2016
«بابا گوریو» داستان «شاه لیر»ی است که ثروتش را تا آخرین سکه سیاه به دو دختر پرطمعش می‌سپارد و خود در یک پانسیون گوشه می‌گیرد و دست آخر در غربت می‌میرد. شاهکار «بالزاک» برداشتی واقع‌گرایانه از کمدی دردناک موجودی به نام انسان است.

«بابا گوریو» داستان «شاه لیر»ی است که ثروتش را تا آخرین سکه سیاه به دو دختر پرطمعش می‌سپارد و خود در یک پانسیون گوشه می‌گیرد و دست آخر در غربت می‌میرد. شاهکار «بالزاک» برداشتی واقع‌گرایانه از کمدی دردناک موجودی به نام انسان است.

به گزارش ایسنا، ۱۶۶ سال از درگذشت «انوره دو بالزاک» نویسنده وسواسی آثار واقع‌گرایانه ادبیات فرانسه می‌گذرد و به همین مناسبت نقدی را که «ریچارد مک‌کارتی» در «گاردین» بر رمان «بابا گوریو» نوشته مرور می‌کنیم. برخی «بابا گوریو» را شاهکار «بالزاک» می‌دانند،‌ اثری که به «شاه لیر» شکسپیر و رمان‌های کلاسیک «چارلز دیکنز» شباهت دارد. در ادامه یادداشت «مک‌کارتی» نویسنده و منتقد و زندگی‌نامه کوتاهی از «بالزاک» را می‌خوانید.

«بابا گوریو» یکی از مهمترین آثار «بالزاک» نویسنده مطرح و برجسته قرن نوزدهم فرانسه است؛ کتابی که ادبیات و تصویر واقعیت را تغییر داد. این رمان داستان «گوریو» و دیگر ساکنان پانسیون مادام «واکر» را در سال ۱۸۱۹ روایت می‌کند. «گوریو» که ورشکسته شده، برای تأمین هزینه‌های ازدواج دو دختر ولخرجش، هر چه را داشته خرج کرده تا این که کفگیرش به ته دیگ خورده است. استرس این که دیگر نمی‌تواند از پس مخارج آن‌ها برآید، باعث بیماری و سرانجام مرگ او می‌شود.

«اوژن راستینیاک» و «واترن» دو همسایه دیگر «گوریو» در این پانسیون هستند. «واترن» فردی است که قصد دارد از طریق کلاهبرداری از زنان ثروتمند و فریب‌کاری در مجامع افراد متمول به مال و منالی برسد.

«راستینیاک» شخصیت مهمی است چرا که داستان پیشینه او به زندگی خود «بالزاک» شباهت دارد. «بالزاک» سال ۱۸۱۹ از روستایی در جنوب فرانسه به پاریس سفر می‌کند و سعی دارد خود را از فقر و آلودگی موجود در شهر پاریس برهاند. او هم مثل شخصیت رمانش دانشجوی حقوق بود، چندین سال در شرکت حقوقی «ویکتور پاسز» کار می‌کرد و بسیاری از کتاب‌هایش به موارد جنایی و روابط قانونی پرداخته است.

اما «بالزاک» حقوق را رها می‌کند، از روتین بودن سبک زندگی وکلا متنفر می‌شود و الهام‌های شبانه ادبی را ترجیح می‌دهد. با این حال در تمام طول زندگی‌اش، کسب و کارهای دیگری را امتحان می‌کند که در هیچ کدام هم چندان موفق نبود.

سه المان مهم در «بابا گوریو» وجود دارد که به درک مفهوم واقع‌گرایی و این که «بالزاک» چطور چهره ادبیات را تغییر داد، کمک می‌کند. اولین آن‌ها کَندن از رمانتسیم است که به وضوح در فصل آغازین «بابا گوریو» قابل مشاهده است. وقتی «بابا گوریو» سال ۱۸۳۵ منتشر شد، جامعه ادبی فرانسه آخرین مراحل دوره رمانتسیم را طی می‌کرد. رمانتیسم جنبشی است شدیدا مخالف تصویر واقع‌گرایانه جهان. رمانتیسم تصویر جهانی است که تقدیر، درام و روح بر آن حکم می‌راند.

اما «بالزاک» بسیار علاقه‌مند بود که جهان اطراف خود و دیده‌ها و شنیده‌های درون آن را توصیف کند. این جملات در صفحه دوم اولین فصل «بابا گوریو» آمده است: «این داستان درام نه تخیلی است، نه عاشقانه. همه چیز در آن واقعی است، آنچنان واقعی که هر یک از شما ممکن است المان‌های آن را در خانواده خود و شاید در قلب خود تشخیص دهید.»

این اولین بیانیه ناپخته برای پروژه «کمدی انسانی» است؛ میل به تصویر زندگی به نحوی که خواننده معمولی بتواند شباهت آن را با زندگی خود دریابد.

دومین المان پول است؛ کمبود پول، تمایل به داشتن و ضرورت وجود آن. خنده‌دار است اگر بگوییم مسأله پول هرگز در آثار قبلی ادبی نیامده اما در اکثر این کارها با پول مثل رفتن به دست‌شویی برخورد شده؛ بخشی از زندگی روزمره که حرف زدن با جزییات کامل درباره آن غیرمودبانه است.

علاوه بر این، رمان‌های رمانتیک هرگز درگیر مسأله‌ای مثل توانایی خرید یک قرص نان نبوده‌اند. این دغدغه نه تنها در «بابا گوریو» دیده می‌شود، بلکه نیروی محرک و معمای بزرگ شخصیت‌های اصلی آن به حساب می‌آید. خودخواهی و حرص دختران «گوریو» تلویحا نشانگر جامعه بورژوای پاریسی است.

در یکی از اولین یادداشت‌های «بالزاک» درباره پیرنگ این رمان، به اختلاف میزان ثروت دختران و پدرشان اشاره شده و درآمد سالانه دختران ۵۰ هزار فرانک و درآمد «گوریو» ۵۰۰ فرانک نوشته شده است.



نقشه «راستینیاک» هم با دستیابی به ثروت گره خورده؛ این به سادگی نشان می‌دهد پیشرفت در جامعه تنها با پول میسر می‌شود. این توصیفات مالی با صحنه‌های طولانی جست‌وجوی بی‌فایده «لئوپولد بلوم» در «اولیس» برابری می‌کند؛ این‌ها باعث آسودگی خواننده می‌شود اما علاوه بر این حس عمیق همذات‌پنداری آن‌ها با شخصیت‌ها و دنیای رمان را برایشان به ارمغان می‌آورد.

سومین المان مهم، استفاده از شخصیت‌های تکراری است. «کمدی انسانی» در جامعه معاصر فرانسه اتفاق می‌افتد و براساس طبیعت توصیف واقع‌گرایانه جهان، بسیاری از شخصیت‌ها در چندین اثر «بالزاک» به هم برمی‌خورند.

«راستینیاک» اولین شخصیتی است که می‌شود تشخیصش داد، او همان پیرمردی است که در رمان «چرم ساغری» (۱۸۳۱) آمده. «راستینیاک» در ۱۷ کتاب دیگر «بالزاک» هم دیده می‌شود. «واترن» مجرم هم در کارهای مهم دیگر «بالزاک» نقش‌های کوچکی بر عهده می‌گیرد. این به هم پیوستگی دنیای اجتماعی، جهان داستانی وسیع‌تری از «کمدی انسانی» را پدید می‌آورد که در آن هر شخصی می‌تواند رمانی داشته باشد. خوانندگان می‌توانند در دنیایی غرق شوند که مثل جهان خودشان، شامل چهره‌هایی آشناست که به چشم می‌آیند و از دیدرس خارج می‌شوند.

اگر «بالزاک» می‌خواست دنیای داستانیِ آشنا و واقع‌گرا را خلق کند که نه تخیلی و نه عاشقانه است، متأسفانه باید احساسات رمانتیک خود را کنار می‌گذاشت. «بالزاک» از هواداران جدی «والتر اسکات» رمان‌نویس بزرگ «آیوانهو» و «راب روی» بود. «اسکات» با توصیف کردن طبقه پایین جامعه روی «بالزاک» تأثیر گذاشت. او فقر و سختی زندگی مردم پایین‌دست اسکاتلند را با کمی اعمال نیرو و تغییر سبک می‌نوشت.

*****

«انوره دو بالزاک» نویسنده‌ نامدار فرانسوی است و او را پیشوای مکتب رئالیسم در ادبیات اروپا می‌دانند. «بالزاک» در بیستم می سال ۱۷۹۹ میلادی در خانواده‌ای متوسط در شهر تور فرانسه به دنیا آمد. در هشت‌سالگی به مدرسه‌ای شبانه‌روزی فرستاده شد، اما در سال ۱۸۱۳ مدرسه را ترک کرد و سال بعد همراه با خانواده راهی پاریس شد.

او سال ۱۸۱۹ در رشته‌ حقوق تحصیلات خود را به پایان رساند، ‌ اما با وجود خواست خانواده تصمیم گرفت وارد دنیای ادبیات شود. «بالزاک» در ابتدای راه تحت تاثیر «والتر اسکات» شروع به نوشتن رمان‌های تاریخی کرد؛ آثاری که خود بعدها از آن‌ها به عنوان «مزخرفات ادبی» یاد کرد.

اولین اثر قابل توجه «بالزاک»، «روانشناسی ازدواج» نام داشت که در سال ۱۸۱۹ منتشر شد. او پس از نوشتن چند رمان عامه‌پسند و فکاهی، برای کسب درآمد بیشتر به عرصه‌ چاپ و نشر وارد شد که این امر به‌ جز بدهی سنگین برای او چیزی به ارمغان نیاورد. انتشار رمان «چرم ساغری» در سال ۱۸۳۱ موجب شهرت او شد. «بالزاک» پس از آن بیشتر شبانه‌روز را به نوشتن می‌گذراند.

آثار این نویسنده‌ برجسته، آیینه‌ای از جامعه‌ فرانسه‌ روزگار اوست. او افراد هر طبقه‌ اجتماعی، از اشراف فرهیخته تا دهقانان عامی را در «کمدی انسانی» خود جای می‌دهد و جنبه‌های گوناگون شخصیتی آنان را به معرض نمایش می‌گذارد. بهره‌گیری او از روش ایجاد پیوند میان شخصیت‌ها و تکرار حضور آن‌ها در داستان‌های مختلف موجب می‌شود تا در گسترش روان‌شناسی شخصیت‌های منفرد موفق باشد.

رئالیسم عریان و بدبینی «بالزاک» به سرشت انسانی که در آثارش هویداست، او را زمینه‌ساز ایجاد جنبش ناتورالیسم در ادبیات فرانسه کرده ‌است. تاثیر او بر بسیاری از نویسندگان ناتورالیست از جمله «امیل زولا» کاملا آشکار است.

«کمدی انسانی» نامی است که «بالزاک» برای مجموعه آثار خود که حدود ۹۰ رمان و داستان کوتاه را دربرمی‌گیرد، برگزیده ‌است. توصیفات دقیق و گیرا از فضای حوادث و تحلیل نازک‌بینانه‌ روحیات شخصیت‌های داستان، «بالزاک» را به یکی از شناخته‌شده‌ترین و تأثیرگذارترین رمان‌نویسان در طول دو قرن اخیر تبدیل کرده‌ است.

او یکی از پرکارترین نویسندگان دنیاست. وی در طول عمر نسبتا کوتاهش بیش از ۱۰۰ مقاله، رمان و نمایشنامه به نگارش درآورد. تعدادی از داستان‌های وی به فارسی ترجمه شده‌اند که از آن‌ها میان می‌توان به «شوان‌ها»، «گوبسک رباخوار»، «چرم ساغری»، «شاهکار گمنام»، «سرهنگ شابر»، «اوژنی گرانده»، «عشق کیمیاگر» (در جست‌وجوی مطلق)، «مادام دولاشانتری » «دختر چشم‌طلایی»، «باباگوریو»، «زنبق دره»، «سزار بیروتو»، «خاطرات یک کشیش دهکده»، «اورسولا میرو»، «گوسفند سیاه»، «زن سی‌ساله»، «آرزوهای بربادرفته»، «دخترعمو بت»، «پسرعمو پونس» و «فراز و نشیب زندگی بدکاران» اشاره کرد.

«بالزاک» یکی از نویسندگان مطرحی است که به داشتن عادت‌های غیرمعمول شهرت دارد. او در کار نگارش به هیچ‌وجه عجول نبود؛ بسیار تمرکز می‌کرد و آثارش را بارها و بارها ویرایش می‌کرد. این اصلاحات و تغییرات تا زمان سپردن آن به ناشر و حتی چاپ کتاب هم ادامه داشت، تا جایی که اثر منتشر شده با آنچه سرانجام نویسنده را راضی کرده بود، بسیار تفاوت داشت. این عادت نامناسب هم برای «بالزاک» و هم ناشرش، بسیار هزینه‌بر بود. وسواس وی تا بدان حد شدت داشت که برخی از آثارش هیچ‌گاه به نقطه پایان نمی‌رسیدند.

روش ایده‌آل او خوردن وعده‌ای سبک در ساعت پنج یا شش عصر و خوابیدن تا نیمه‌شب بود. «بالزاک» سپس برمی‌خواست و در کنار فنجان‌های متعدد قهوه تلخ، ساعت‌های متمادی را به نگارش آثارش اختصاص می‌داد. وی که معمولا تا ۱۵ ساعت خود را با نویسندگی مشغول می‌کرد، ادعا کرده که یک بار طی ۴۸ ساعت، تنها سه ساعت استراحت کرده و باقی را به نوشتن پرداخته است!

«بالزاک» که به دلیل صرف ساعات طولانی برای نویسندگی همیشه از اختلالات سلامتی رنج می‌برد، سرانجام در سال ۱۸۵۰ در سن ۵۱ سالگی، زمانی که تنها پنج ماه از ازدواجش با زن مورد علاقه‌اش می‌گذشت، بدرود حیات گفت.

مادر «بالزاک» تنها فردی بود که در زمان مرگ در کنارش بود. او همان روز با »ویکتور هوگو» دیداری داشت. گفته می‌شود تمام نویسندگان پاریسی در مراسم تدفین «بالزاک» شرکت کردند. نویسنده‌ «بینوایان» در این مراسم گفت: امروز شاهد جمعیتی هستیم که برای درگذشت مرد استعدادها سیاه‌پوش شده‌اند، ملتی که برای از دست دادن مرد نبوغ عزداری می‌کنند.

«مارسل پروست»، «چارلز دیکنز»، «ادگار آلن پو»، ‌ «فئودور داستایوفسکی»، «گوستاو فلوبر»، ‌ «هنری جیمز»، «ویلیام فاکنر»، ‌ «جک کرواک» و «ایتالو کالوینو» از جمله نویسندگان برجسته‌ای هستند که تحت تاثیر قلم «بالزاک» قرار گرفته‌اند.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: