سایت خبری تحلیلی تدبیر 24 در گفت و گو با یکی از اصلاح طلبان مجلس ششم آورده است : متاسفانه پیام سران اصلاحات آنطور که در تهران شنیده شد در شهرستانها در حد قابل قبولی به مردم رسانده نشد که مطمئنا زمان اندک و نبود فراغ بال سیاسی، عامل اصلی نرسیدن تمام و کمال پیام شخصیتهای کاریزماتیک اصلاحات در شهرستانها بود.
در این مطلب در گفت و گو با مهدی آیتی می خوانیم : انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی را چطور ارزیابی میکنید. به نظر شما رای مردم دارای پیام خاصی بود؟
انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی در هفتم اسفند 1394 و دهم اردیبهشت 1395 به مانند انتخابات دوم خرداد 1376 و 24 خرداد 1392 بود. یعنی نتایج دور از انتظار و تصور عمومی جامعه رقم خورد و به نوعی شوک آور بود. این موارد نشان میدهد در مقاطع مختلف سیاسی وقتی حضور مردم پررنگ میشود، قدرت اجتماعی و فرهنگی خودش را نمایان میکند. برخی از تحلیلگران معتقدند قدرت اجتماعی و فرهنگی به مراتب بالاتر از قدرت سیاسی است. از این رو شما میبینید که اتفاقی که در این سه برههای که اشاره کردم افتاده دور از انتظار بسیاری از سیاستمداران و دولتمردان بوده و این اتفاقات زیباییهای حضور مردم است. این بار هم ثابت شد که اگر مردم اراده کنند به مانند پیروزی باشکوه انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357می توانند حماسههای دیگر و بزرگ سیاسی و اجتماعی خلق کنند.
به هرحال این حماسه بزرگ را باید به مردم ایران تبریک گفت. شاید در این انتخابات هفتم اسفند فرصت برای شورای سیاست گذاری اصلاح طلبان کم بود که برای همه حوزههای کشور لیست تهیه کنند و من معتقدم اگر این تدبیری که در تهران اندیشیده شد در دیگر شهرها به وقوع میپیوست شاهد موفقیت حداقل 50 درصد این لیستها در همان مرحله نخست در کشور بودیم، متاسفانه پیام سران اصلاحات آنطور که در تهران شنیده شد در شهرستانها در حد قابل قبولی به مردم رسانده نشد که مطمئنا زمان اندک و نبود فراغ بال سیاسی، عامل اصلی نرسیدن تمام و کمال پیام شخصیتهای کاریزماتیک اصلاحات در شهرستانها بود.
*رای مردم در تهران را یک رای اعتراضی میدانید؟
صد در صد. از نظر من خارج از کیفیت دو لیست تهران که جای بحث دارد مردم یک «نه» بزرگ به جبهه مقابل گفتند. شاید اگر از تک تک مردم بپرسید بسیاری از آنها کوچکترین آشنایی با همه یا برخی از افراد لیست نداشته باشند. پس هدف اصلی مردم تهران «نه» به جبهه اصولگرایان بود و در همین راستا به سران اصلاحات اعتماد کردند.
* شما ردصلاحیتهای گسترده اصلاح طلبان در انتخابات مجلس و خبرگان رهبری را در این رای اعتراضی دخیل میدانید؟
صد در صد. معتقدم هرچه ردصلاحیتهایی که باب میل مردم نباشد بیشتر شود مردم بیشتر تحریک به «نه» گفتن و مبارزه منفی میشوند. به نظرم مسئولین و ناظرین تایید صلاحیتها باید در این حوزه بیشتر دقت کنند.
*ردصلاحیتهای نامزدها در دورههای گذشته هم بوده و مردم با رای خود برای چندین بار به این روند واکنش نشان دادند، چرا با گذشت زمان نه تنها تیغ ردصلاحیتها کندتر نشده بلکه روز به روز تیزتر میشود؟
این یک مسئله تاریخی است. اگر به انقلابهای دیگر هم توجه کنید میبینید که به همین ترتیب بوده یا حتی جنبشها که تمام ابعاد یک انقلاب را نداشته این موضوع در آن صدق میکند. مثلا جنبش فراماسونری. بسیاری از جنبشها پایههای آزادی خواهی دارند. وقتی به منشور جنبش فراماسونری نگاه میکنیم میبینیم که از پایههای آزادی خواهی و عدالت خواهی برخوردار است. اماهمین انقلابهای آزادی خواهی وقتی نهادینه میشوند دیگر در آرمانهای خود متوقف نمیشوند و از همان جا تسویه حساب های شخصی شروع میشود. انقلاب یک حرکت متعالی و رو به جلو است وقتی تبدیل به حکومت میشود میگویند نهاد تبدیل به بنیاد شد و به تدریج و در گذر زمان از ارزشها و آرمان های انقلاب فاصله میگیرد.
به طور مثال انقلاب بزرگ کمونیستی با آن همه شعار و امید در دل زحمتکشان شکل میگیرد ولی به مرور زمان و پس هفتاد سال شاهد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هستیم چون از آن شعارهای پرامید که زحمتکشان را به خود جلب کرد فاصله گرفت. در انقلابهای مختلف وقتی پیروزی رخ میدهد دیگر حاکمان حاضر نیستند اهرمهای قدرت را به سادگی در اختیار دموکراسی قرار دهند. هر روز فرزندان انقلاب، به مرور از دایره خودیها جدا میشوند و در صف ناخودی ها قرار میگیرند و حلقههای خودی دائما تنگتر میشود.
*انقلاب ایران با انقلابهای برخی از کشورها که به سمت خودکامگی رفتند تفاوتهای بسیاری دارد و از این رو شاهد هستیم که کم و بیش جابجایی قدرت شکل گرفته اما می بینیم که عدهای پایبند به رای و یا پیام مردم نیستند، این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟
حتما تفاوتهای اساسی بین انقلاب ایران با انقلابهایی که به انحراف کشیده شدند هست و هنوز هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی که برآمده از انقلاب اسلامی است شاهد شعارهای زیبای خدا محوری، تعالی انسانها، آزادی و عدالت هستیم اما آن بحث تاریخی و سنتی که مطرح کردم به این موضوع ربطی ندارد بلکه آن جریان در کالبدشکافی انقلابها وجود دارد.
ما در بحث انقلاب اسلامی خودمان میگوییم الان بسیاری از فرزندان انقلاب کجا هستند؟ و در سیر تحول 37 ساله انقلاب از کجا شروع کردند و به کجا رسیدند؟ وقتی میگوییم در کجا هستند یعنی در چه جایگاهی در نظام حضور دارند؟ و در پشت کدام دایرهها تعریف میشوند؟ اگر 15 خرداد 1342 را نقطه مبدا و پیدایش انقلاب اسلامی قرار دهیم و رهبری بلامنازع حضرت امام خمینی (ره) را بپذیریم،سیر گفتار و کردار امام (ره) در آرشیوها تمام و کمال وجود دارد از پیامها و نامهها تا سخنرانیهای آتشین امام علیه شاه موجود است ومردم هم به این حرکت عظیم لبیک گفتند وبا رای 98 درصدی خود نشان دادند که پیام پیشوای خود را دریافت کردند. بیش از 50 سال حکومت فاسد پهلوی خود دلیلی برای بوجود آمدن این انقلاب عظیم به رهبری حضرت امام (ره) شد و پیامهای محکم ایشان مردم را از خواب غفلت بیدار کرد.
شما از همان 15 خرداد 1357 میتوانید یاران امام (ره) را چه در لباس روحانیت و چه در قالب سایر قشرهای مردم ملاحظه کنید. حتی وقتی امام (ره) تبعید میشود بسیاری از دوستداران ایشان رابطه نزدیک و دوستانه خود را با امام (ره) قطع نمیکنند و آن جنبش ادامه پیدا میکند و به تبع آن مبارزات زیرزمینی هم شکل میگیرد و این جنبشهای زیرزمینی در ابعاد مختلف به مبارزه با شاه میپردازد و این نوع مبارزه توام با هزینه میشود و از اینرو فرزندان امام (ره) دستگیر و یا به شهادت میرسند.
*فرزندان امام (ره) چه کسانی بودند و چه جایگاهی در انتقال پیام از لحظه پیدایش جنبش داشتند؟
همانطور که گفتم فرزندان امام (ره) از 15 خرداد 1342 هم در کسوت روحانیت و هم در دیگر صنوف ملت حضور داشتند و این حلقه وسیع بود و وقتی امام (ره) تبعید شد آنها جنبش را ادامه دادند و مرتبا با نجف ارتباط داشتند. در آن ارعاب ساواک این افراد به کار خود ادامه دادند که به واقع قابل ستایش بود. در حالی که مردم نه پول داشتند و نه امکانات، اعلامیههای امام (ره) را بطور دست نویس مینوشتند و یا از روی نوار پیاده و بصورت زیرزمینی توزیع میکردند.
این افرادی که با سختترین شرایط در حال انتقال پیام امام (ره) بودند با گذشت زمان رشد کردند و هر روز بر تعداد آنها افزوده میشد و در برخی مواقع این گستردگی نمود پیدا کرد مثل حسینیه ارشاد و در جریان جنبش دکتر شریعتی که از این دست بود.
جنبش دکتر شریعتی، جنبش احیای دینی است. شریعتی این جنبش را با پیشینه جنبش سیدجمال و اقبال لاهوری معرفی میکند. شریعتی میگوید از جنبش گران احیای دینی و روشنفکران دینی الهام گرفتهام. بطور مشخص پایههای داخلی جنبش احیاگران دینی، نهضت آزادی است و شریعتی همیشه خودش را از جبهه ملی و پیشوایش را مصدق قلمداد می نمود. شریعتی همیشه خودش را یار و دوست بازرگان میدانست.
این جنبشهای مذهبی با اتکا به آرمانهای امام (ره) شروع به مهره سازی، آموزش، یارگیری و تقویت گروههای زیرزمینی میکند و این گروههای زیرزمینی به قدری برای شاه چالش ایجاد کردند که حکومت وقت تصمیم به بستن حسینیه ارشاد گرفت و در همین راستا شریعتی را به زندان انداخت.
در کنار اینها گروههای کوچک دیگری هم فعالیت میکردند مثل مجاهدین خلق و یا تودهایها و چریکهای فدائی که همه این جنبشها متاثر از جنبش بزرگ حضرت امام (ره) بود. یعنی همه در یک هدف که مبارزه با شاه بود قرار گرفته بودند.
*بهرحال عدهای آمدند و در انتقال پیام امام (ره) کمک کردند و سال 1357 در پاریس حلقه اولیه را شکل دادند اما پس از استقرار حکومت در اواخر 57 و اوایل 58 شاهد آن هستیم که برخی از این افراد در حلقههای اولیه حضور ندارند، شما دلیل آن را چه میدانید؟
بازهم حرف من همان بحث سیر تاریخی و سنتی است. مثلا در راهپیمایی عظیم عاشورا 57 که چهار میلیون نفر در آن حضور داشتند گروههایی مثل نهضت آزادی یا مجاهدین خلق و... هم بودند و درهمین راهپیمایی بزرگ در خیلی از نقاط، عکس مصدق در کنار عکس حضرت امام (ره) دیده میشد. به قدری آرمانهای امام (ره) زیبا بود که دیگر گروههای ضدشاهنشاهی هم به آن لبیک گفتند از همین رو انقلاب 57 ایران یکی از بزرگترین و زیباترین انقلابهای جهان شد.
در همان ماههای اول انقلاب حزب جمهوری اسلامی تشکیل میشود و به تبع آن یکسری دسته بندیهایی شکل میگیرد و به تدریج برخی کنار زده میشوند. مثلا در تظاهرات انقلاب عکس مصدق به وفور دیده میشود و پس از پیروزی انقلاب تا مدتی خیابان پهلوی به مصدق تغییر نام پیدا میکند ولی خیلی زود عکسهای مصدق جمع میشود و خیابان مصدق نامش عوض میشود و جبهه ملی به عنوان یکی از تصدی گرایان انقلاب کنار زده میشود. به همین ترتیب با یک فاصلهای نهضت آزادی، مجاهدین خلق و یا بخشی از روحانیت که در پیروزی انقلاب سهم داشتند از گردونه خارج می شوند.
بطور مثال آقای عاشوری که در مشهد زندگی میکرد و متاثر از اندیشههای دکتر شریعتی بود و بعد گروهک تروریستی فرقان را بنا کرد که باعث شهادت آیت مطهری، قرنی و عراقی شد.
*به نظر شما این افراد چون سهمی در حکومت نداشتند یا سهم خود را دریافت نکردند از قطار انقلاب پیاده شدند؟
یک عامل آن سهم خواهی است و کلا بطور طبیعی و سنتی در همه انقلابها با این ریزشها مواجه هستیم. در همه انقلابها وقتی جمعیت زیادی حامی انقلاب میشوند پس از پیروزی تا آخر با انقلاب نمیمانند که دلایلی زیادی وجود دارد که این دلایل گاهی موجه و گاهی غیرموجه است.
برخی از همین افرادی که از حمایت انقلاب دست برمی دارند معتقدند ما منحرف نشدیم بلکه این انقلاب است که منحرف شده است. همین افراد به مرور زمان ضد انقلاب یا اپوزیسیون میشوند. در انقلاب کوبا چگوارا تا پیروزی در کنار کاسترو میماند و حتی تا مدتی در اجرا هم کمک میکند ولی در نهایت راه خود را از او جدا میکند چون اگر میماند ضد انقلاب میشد برای همین برای ادامه تفکر خود به بولیوی میرود.
حالا اگر در انقلاب ایران عدهای از این فرزندان ریزش کردند به آن دلیل نیست که این افراد همیشه حق بودند و این متناوب است. گاهی حق با مدیران ارشد بوده و این افراد محق نیستند و گاهی حق با آنها است که مورد بیمهری قرار گرفتهاند.
*شاید یکی از دلایلی که بسیاری از فرزندان انقلاب به کار گرفته نشدند وجود افراد شایسته برای استقرار حکومت بود، آیا شما این موضوع را قبول دارید؟
بخشی از این حرف درست است و بسیاری از انقلابیون معتقدند که کسانی که در پیروزی انقلاب نقش داشتند لزوما نمیتوانند مدیران قوی باشند چون انقلاب دو بخش است: 1- براندازی (قبل از پیروزی انقلاب) 2- سازندگی (پس از پیروزی انقلاب). کسانی که به براندازی حکومت گذشته کمک میکنند هیچ معلوم نیست بتوانند در بوجود آوردن ساختارهای جدید حکومت مثمرثمر باشند.
درهشت سال دفاع مقدس هم همینطور بود. برخی در جنگ تحمیلی فرماندهان بزرگی بودند ولی پس از جنگ مدیران توانمندی نبودند یعنی استعداد فرماندهی جنگ را داشتند ولی دانش لازم برای مدیریت حوزه خاصی ازکشور را نداشتند. درجنگ یا انقلاب تخریب وجود دارد ولی پس از انقلاب و جنگ باید به سمت سازندگی رفت و این دو روحیات متفاوتی را میطلبد.
*کسانی که گزینش میکنند و تشخیص میدهند چه کسانی شایسته هستند را دارای صلاحیت میدانید؟
این یک موضوع صد در صدی نیست و قابل آسیبشناسی است و جا دارد مورد بررسی قرار گیرد. اگر بگوییم تمام کارهای 37 سال انقلاب که در برخی مواقع به قیمت دل آزردگی بعضی از فرزندان انقلاب تمام شده درست بوده حرف غلطی زدیم. برعکس این حرف هم اشتباه است و نمیشود گفت همیشه حق با فرزندان انقلاب بوده است.
*قانون اساسی کشور ما یکی از مترقیترین قانون اساسیهای جهان است اما براساس همین قانون اساسی مترقی بسیاری از فرزندان انقلاب کنار گذاشته شدند. نمونه بارز آن هم ردصلاحیت بسیاری از کاندیداها در دوره های برگزاری انتخابات است. اما در دوره اول انقلاب کمتر شاهد این برخوردها هستیم. آیا واقعا آن تجربه اشکال داشت که پس از آن به این سمت حرکت کردیم؟
باز هم باید به بحث تاریخی و سنتی اول مصاحبه برگردیم. از اینکه نهادها تبدیل به بنیاد میشوند و حلقهها مرتبا در حال تنگ شدن هستند. قانون اساسی فی نفسه ضمانت اجرایی ندارد چنانچه قانون اساسی دوره مشروطه در دوره حکومت هر دو پهلوی بود ولی آنها با استبداد با مردم برخورد میکردند. قانون اساسی نیاز به مجریان عادل و آگاه دارد.
*در مجلس اول بسیاری از طیفها حضور داشتند و کم کم شاهد ریزش بسیاری از فرزندان انقلاب هستیم این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟
این اتفاق یک شبه رخ نداد و در طول زمان بوقوع پیوست. من گفتم در یک سیر تاریخی این حلقهها تنگ شد و اصلا این روند سریع و یکی دو روزه نبوده. هرچند از همان مجلس اول برخی از این اتفاقات افتاد و کم کم ادامه پیدا کرد ولی اوج آن را در مجلس چهارم شاهد هستیم که بسیاری از افراد برای حضور در انتخابات مجلس ردصلاحیت شدند.
امام (ره) دارای هوش بالای سیاسی بود مثلا به دستور ایشان حزب جمهوری اسلامی منحل شد چون امام (ره) تصور میکردند حزبی دارد فعالیت میکند که تداعی کننده تک حزب رستاخیز زمان شاه است. حزب جمهوری، ائمه جمعه و بسیاری از مدیران ارشد را پیشنهاد میکرد و تا حد زیادی تصدی کشور را به عهده گرفته بود.
هرچند افراد حزب فرزندان انقلاب بودند اما امام (ره) در این رابطه تصمیمی قاطع گرفت. یا مثلا در جایی امام (ره) احساس کرد جامعه روحانیت مبارز دارد میدان داری میکند و وقتی بخشی از اعضا جامعه روحانیت برای خروج و تشکیل مجمع روحانیون مبارز از امام (ره) استفتاء میکنند ایشان نه تنها نمیگوید جدا نشوید که حتی آنها را تشویق به تاسیس تشکل جدید میکند.
امام (ره) معتقد بود دموکراسی خواهی و آزادی خواهی در چندصدایی و اجازه دادن به رای مردم است. امام (ره) حتی میگفت اگر مردم مرا نخواهند من میروم و اگر مردم به جمهوری اسلامی رای ندهند نباید جمهوری اسلامی تشکیل شود برخلاف آن تفکر ارتجاعی که میگوید جمهوری اسلامی از طرف خدا نازل شده و مردم در آن حقی ندارند.
اگر بسیاری از فرزندان انقلاب از قطار انقلاب پیاده شدند یا توسط برخی تصمیم گیران حذف شدند آن را باید با متر اندازه گیری آرمانهای امام (ره) و انقلاب اندازه گیری کرد.
*براساس همین متر اندازه گیری شاهد ردصلاحیت برخی افراد به ویژه ملی گراها در مجلس دوم هستیم؟
باید مورد به مورد و براساس آرمانهای انقلاب، موضوع را بررسی و آسیبشناسی کنیم. آرمانها و شاخصهای انقلاب روشن است پس افرادی که کنار گذاشته شدند را باید با این آرمانها اندازه گرفت و اگر کسی این شاخصها را داشت و کنار گذاشته شد باید گفت آن مدیران ارشد در حق این فرزندان انقلاب جفا کردند و با آنها عناد داشتند.
*یکی از مواردی که باعث شد بسیاری از افراد ملی گرایان کنار گذاشته شوند ارتباط آنها با کشورهای بیگانه بود هم اکنون به نحوی میتوان ثابت کرد که این اتهام وجود داشته یا خیر؟
مشکل از تفسیر قانون است. همانطور که گفتم قانون اساسی مشروطه یک قانون مترقی است ولی از دل آن دو پهلوی مستبد ظهور میکند. هر مدیری میتواند بر اساس منویات خود قانون را تفسیر کند و برای همین است که می گویند تفسیر نادرست از قانون آفت بزرگ کشورداری است. تفسیر شخصی مدیران ارشد همیشه باعث دسته بندی گروهها به خودی و غیرخودی میشود.
*به نظرشما این تفسیر شخصی باعث آن نشد که در همان روزهای ابتدایی انقلاب دادگاه هایی شکل بگیرد و به تبع آن حکمهایی صادر شود؟
بله دقیقا از روز بعد از پیروزی انقلاب این تفسیرها شروع شد. مهندس بازرگان در همان روزهای اول انقلاب در رادیو و تلویزیون اعلام کرد که اگر میخواهید کسی را اعدام کنید حتما محاکمهاش کنید و حتما اجازه دهید وکیل بگیرد و از حق خود دفاع کند تا دنیا بفهمد اینجا حکومت اسلامی و دینی است. این جمله دکتر مصدق است که میگوید اگر حکومت، حکومت قانون نباشد سنگ روی سنگ بند نمیشود.
*کسانی که در مقام تفسیر قانون برآمدند از جناح و دسته خاصی بودند؟
خیر. اتفاقا بسیاری از افرادی که امروز راست و یا چپ هستند روزگاری خود در مقام همین تفسیر از قانون برآمدند. در آسیبشناسی کنار گذاشتن فرزندان انقلاب ما با بسیاری از جناحها و دستههای مختلف مواجه هستیم. جالب است که برخی از افرادی که روزگاری بر مسند قدرت بودند تفسیری از قانون کردند که متفاوت از تفسیر آنها در ایام خانه نشینی بود. امروز کسانی را داریم که از شورا و حزب دفاع میکنند در حالیکه همین افراد در گذشته ضد شورا و حزب بودند.
*پس از پیروزی انقلاب به مرور آرمانهای دیگری هم به این متر اندازه گیری انقلابی افراد اضافه شد، اساساً چرا اتفاق افتاد و آیا بطور کلی لازم بود؟
آفت اندازه گیری متر انقلاب همان تفسیرهای شخصی است. اما کم و زیاد شدن آرمانهای انقلاب به هیچ وجه بد نیست زیرا آرمانها و ارزشها در طول زمان قابل تغییر است چون وحی نیست بلکه زاییده اندیشه انسانهاست.
*بطور مثال پس از رحلت امام (ره) نظارت استصوابی شکل گرفت که بعدها دامن کسانی را گرفت که از مسببان آن بودند. به نظر شما سکوت برخی از افراد که تصور نمیکردند روزگاری خود گرفتار آن شوند باعث بوجود آمدن این نظارت نشد؟
اشاره کردم که برخی از همین افراد تفسیری متفاوت در دورههای اوج قدرت و خانه نشینی بیان کردند.
بر همین اساس میخواهم بگویم که فرزندان انقلاب باید توبه نامه بنویسند چه آنان که در قدرت هستند و چه آنان که خانه نشین هستند، چون فرزندان انقلاب سرمایههای انقلاب هستند زیرا با شاه مبارزه کردند، زندان رفتند، در جبههها علیه دشمن جنگیدند، شهید، مفقود و جانباز دادند. فرزندان انقلاب چپ و راست نمیشناسد.
مثلا چپ های امروز اول انقلاب راست بودند و راست های امروز آن زمان چپ بودند اما اینکه میگویم توبه نامه باید بنویسند برای این است که همین فرزندان انقلاب در زمانی که در قدرت بودند تفسیری از قانون داشتند که امروز که در قدرت نیستند منتقد همان تفسیر هستند!
*به نظر شما این خوی و خصلت انسانی است که وقتی در قدرت است یک نوع تفسیر میکند و وقتی قدرت را از دست می دهد منتقد همان تفسیرهاست یا ریشه در فرهنگ استبدادی زده ایرانی دارد؟
صد در صد طبیعت انسان است. قرآن هم به این موضوع اشاره کرده است. قرآن میگوید نفس اماره بر انسان حاکم است مگر خدا بر او رحم کند. انسان همانطور که در وجودش خدامحوری و عدالتخواهی وجود دارد انحصارطلبی، خودخواهی و دیکتاتوری هم در ذاتش وجود دارد. نفس اماره در زمان اوج قدرت انسان را تشویق میکند که قانون را به نفع خودش تفسیر کند.
*کسانی که روزگاری در اوج قدرت بودند و تفسیری خاص از قانون داشتند و شما معتقدید امروز باید توبه نامه بنویسند افرادی بودند که در بسیاری از مواقع با اعمال نظر خود در مقابل مردم قرار گرفتند. آیا میشود گفت که خواست عمومی مردم نظرات آنها را تغییر داد و باعث شد تا این افراد به سمت نزدیکی بیشتر به مردم حرکت کنند؟
یک بخشی از آن این است که قدرت فرهنگی و اجتماعی از قدرت سیاسی بالاتر است و به گفته قرآن، ما سرنوشت قومی را تغییر نمیدهیم مگر اینکه خودشان بخواهند سرنوشت خودشان را تغییر دهند. در کشور ما قدرت فرهنگی و اجتماعی درست تبیین نشده است اگر شما روی فرهنگ درست کار کنید از دل آن قدرت اجتماعی بوجود میآید.
آن موضوعی که در این 37 سال انقلاب باعث بوجود آمدن تغییر و تحول شد قدرت اجتماعی است. بخشی دیگر نارضایتی خود فرزندان انقلاب است یعنی فرزندان انقلاب تا زمانی که خودی هستند راضیاند اما همین که غیرخودی میشوند ناراضی میشوند. زمانی که غیرخودی میشوند به سمت اپوزیسیون حرکت میکنند و سعی میکنند از قدرت اجتماعی مردم علیه فرزندان انقلابی که در قدرت هستند استفاده کنند.
*چرا این قدرت اجتماعی نتوانست تنگ نظری را به حداقل برساند؟
قدرت اجتماعی باید فراگیر شود مثلا وقتی یک سطح بالا میآید تبدیل به حماسه اجتماعی میشود وقتی یک سطح دیگر بالا میآید تبدیل به جنبش اجتماعی میشود و وقتی یک سطح دیگر بالا میآید تبدیل به نهضت اجتماعی میشود. پس قدرت اجتماعی برای تصرف قدرت سیاسی باید تا بالاترین حد فراگیر شود.
*توبه نامه فرزندان انقلاب چه کمکی به روند انقلاب خواهد کرد؟
توبه نامه فرزندان انقلاب چندتا ویژگی دارد: 1- بازگشت به آغوش ملت است. 2- بدبینیها را پاک میکند. 3- امید را به جامعه برمی گرداند و مردم امیدوار میشوند که میتوانند بیش از پیش در تعیین سرنوشت خود تاثیر داشته باشند.