کد خبر: ۱۵۵۷۷۵
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۴ - ۲۹ اسفند ۱۳۹۷ - 20 March 2019
بانکداری ایرانی -  در حالی که برخی از استارتاپ‌ها ارزش‌گذاری‌های غیر واقعی برای خود قائل شدند، مسئولان و اهالی بازار سرمایه این ارزش‌گذاری‌ها را به هیچ وجه قبول ندارند؛ به اعتقاد نایب رئیس بورس اوراق بهادار تهران، این ارزش‌گذاری‌های غیر واقعی در ذهن برخی لنگر انداخته و در چنین فضایی سناریوی شکست استارتاپ‌ها بسیار پررنگ است.

به گزارش ایسنا، مدتی است که تعدادی از استارتاپ‌ها توانستند با خرج مبالغ زیاد، خود را در اکوسیستم استارتاپی مطرح کنند. این استارتاپ ها کپی از نمونه‌های خارجی هستند و ایده جدیدی ندارند. آن‌ها مدتی است که ارزش‌گذاری شدیداً نامتعارف را برای خود قائل شدند که بسیاری معتقدند صاحبان این کسب کارها با هدف به دست آوردن سودهای نجومی اقدام به معاملات صوری کرده‌اند.

حتی سازمان بورس هم اعلام کرده که ارزش‌گذاری استارتاپ‌ها غیر واقعی است و مدیرعامل بورس اوراق بهادار تهران هم به ریسک‌های بالای این کسب و کارها اشاره و اعلام کرده که استارتاپ‌ها در بورس عرضه نخواهند شد.

ارزش‌گذاری‌های غیر واقعی استارتاپ‌ها در حدی در اکوسیستم استارتاپی تأثیر گذاشته که سرمایه‌گذاران حاضر به سرمایه‌گذاری در این کسب و کارها نیستند. حتی صندوق‌های سرمایه‌گذاری خطر پذیر در فرابورس ایران که زمانی با هدف سرمایه‌گذاری در استارتاپ‌ها تأسیس شده بودند دو سال است که خالی مانده و آن‌هایی که موفق به جمع آوری مقدار کمی منابع شده‌اند، همان اندک منابع را در بانک سپرده کرده‌اند یا با منابع آن‌ها اوراق با درآمد ثابت خریدند.

بسیاری معتقدند این ذهنیت که به استارتاپ ها می‌گفت "تا توانستی خرج کن تا معروف شوی و بعد هر چه فروش داشتی دو برابر آن ارزش‌گذاری می‌شوی" یکی از اصول ارزش‌گذاری‌های غیر واقعی است که در سال ۱۳۹۷ سبب شد بسیاری از استارتاپ‌ها ورشکست شوند و گفته می‌شود که با اصرار بر ارزش‌گذاری‌های غیر واقعی این روند در سال بعد هم ادامه داشته باشد، چراکه خرج‌ها انجام می‌شود اما در عمل سودی محقق نمی‌شود و افراد در تله صاحبان استارتاپ‌های بزرگ می‌افتند. حتی عده‌ای معتقدند که دولتی‌ها نیز به این ارزش‌گذاری‌های حباب‌گونه دامن زده‌اند.

به تعبیری می‌توان گفت حتی سرمایه‌گذاران ریسک پذیر هم با این ارزش‌گذاری‌های غیر واقعی تمایلی به سرمایه‌گذاری در استارتاپ‌ها ندارند و ورشکست شدن آن‌ها را محتمل می‌دانند؛ به طوری که نایب رئیس بورس اوراق بهادار تهران در این مورد با اشاره به صندوق‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر صراحتاً می‌گوید "نهادسازی ما موفق انجام نشده و نمی‌توانیم سنگش را به سینه بزنیم".

محمودرضا خواجه نصیری با اشاره به ارزش‌گذاری حباب گونه‌ای که برخی صاحبان استارتاپ‌ها برای استارتاپ خود قائل هستند، معتقد است که شکاف بین عرضه و تقاضا در اکوسیستم استارتاپی ایران شدید است و استارتاپ‌های بزرگ به این شکاف دامن زده‌اند، چراکه ارزش‌گذاری‌های غیر واقعی در ذهن آن‌ها لنگر انداخته و سعی می‌کنند این ذهنیت را به پایین دستی‌ها هم انتقال دهند و خود بزرگ بمانند. او تاکید دارد که این افراد باید به مکانیزم عرضه و تقاضا پایبند باشند و بدانند که این عرضه و تقاضاست که قیمت‌ها را مشخص می‌کند، نه ذهنیت آن‌ها.

در گفت‌وگوی ایسنا با نایب رئیس بورس اوراق بهادار تهران چند سوال مهم مطرح شد مبنی بر اینکه آیا ارزش‌گذاری استارتاپ ها را آنگونه که برخی از صاحبان این کسب و کارهای نو مطرح می‌کنند قبول دارد یا خیر که خواجه نصیری با اشاره به حبابی بودن این ارزش‌گذاری‌ها به توضیحات در این مورد پرداخت.

او در قسمتی از صحبت‌هایش به این اشاره کرد که باید مردم را به سمت سرمایه گذاری در بورس تشویق کرد.

وی درباره موضوعاتی از قبیل اینکه امروز در بازار سرمایه ابزارهایی همچون صندوق‌های سرمایه گذاری خطر پذیر (VC)، صندوق در صندوق (fund of funds) و صندوق‌های سرمایه گذرای خصوصی (private equity funds) طراحی شده‌اند که قرار بود منابع‌شان در بنگاه‌های ریسک دار از جمله استارتاپ‌ها تأمین شود، اما دو سال است که پنج VC در بازار سرمایه پذیره نویسی شدند و مقدار کمی پول تادیه کرده‌اند. همچنین بیش از ۲۰ VC هم مدت‌هاست موافقت اصولی گرفته‌اند اما پذیره نویسی نکردند. از طرفی گفته می‌شود مردم پول را در بانک‌ها سپرده نکنند و در بازار سرمایه بیاورند اما از طرفی حرفه‌ای ها منابع VC ها را در بازار پول سرمایه گذاری می‌کنند. این رویکرد صاحبان سرمایه‌های خطر پذیر چقدر مربوط به این است که استارتارپ ها ارزش‌گذاری غیر واقعی برای خود قائل هستند و چقدر مربوط به این است که ایده‌های نو و کارایی وجود ندارد، توضیحاتی ارائه کرد.

آنچه در ادامه می‌خوانید پاسخ‌های نایب رئیس هیأت مدیره بورس اوراق بهادار تهران به سوالات ایسنا درباره ارزش‌گذاری استارتاپ‌ هاست.

هیچ بخش تحقق یافته‌ای در سرمایه‌گذاری استارتاپی در ایران وجود ندارد

رفتار سرمایه‌گذاری در هر کشوری ملاحظاتی دارد و این رفتار را می‌توان جزو رفتارهای اجتماعی دانست. این مسائل یک روزه حل نمی‌شود. سرمایه‌گذاری در استارتاپ ها یک سرمایه‌گذاری خوش‌بینانه با یک اطمینان خاطر به رشد و تاکید روی مولفه‌هایی است که آن مؤلفه‌ها الزاماً سود نیست. مثل سهم بازار، رشد، تعداد بازدید از یک سایت، تعداد دانلود یک اپلیکیشن و بحث‌هایی از این دست. همچنین تخصص یک تیم می‌تواند روی ارزش‌گذاری‌ها تأثیر بگذارد.

جنس این‌ها از نوع سرمایه‌گذاری است ولی هیچ بخش تحقق یافته‌ای وجود ندارد. سرمایه‌گذاران ایرانی عمدتاً یاد گرفتند روی چیزی سرمایه‌گذاری کنند که خروجی ملموس دارد به همین علت اساساً بزرگترین مسئله پیش روی ما این است که دارایی‌های ثابت نامشهود به راحتی در شرکت‌ها تقویم نمی‌شود. این موضوع در ترازنامه شرکت‌های غیر استارتاپی ما هم قابل مشاهده است. مثلاً اگر بخواهیم شرکتی با برند بسیار معتبر صنعت غذایی را به بورس بیاوریم شما نمی‌توانید این برند را تقویم و در ارزش‌گذاری‌ها لحاظ کنید. سرمایه‌گذران در لحظه سرمایه‌گذاری به این فکر می‌کنند که امسال و سال آینده EPS شرکت، چقدر خواهد بود.

در حال حاضر وقتی بخواهیم شرکتی را وارد بورس کنیم دارایی‌های ثابت نامشهودش را در هیچ مدلی لحاظ نمی‌کنیم و همه حرف‌مان روی نسبت قیمت به درآمد است. اگر چه ما جریانات نقدی آتی مربوط به شرکت‌ها را هم دخیل می‌کنیم اما اگر تفکر سرمایه‌گذاری هم به سمتی برود که نسبت قیمت به درآمد را بسیار بالا ببرد، همه روی آن یک عینک ذره بینی ابهام می‌گذارند و این یعنی سرمایه‌گذار را قانع کردند که با دو مؤلفه سرمایه گذاری کند. یکی اینکه بلند مدت سرمایه‌گذاری کند و دیگر اینکه سرمایه‌گذاری را انجام بدهد و کنار بگذارد.

سرمایه‌گذار باید قبول کند که اگر فرصتی برای خروج فراهم شد که توانست دارایی را مجدد بفروشد که خوب است اما در غیر این صورت هیچ سودی از جریانات نقدی از محل سودآوری شرکتی که در آن سرمایه‌گذاری کرده نخواهد داشت. این موضوع برای سرمایه‌گذار منطقی نیست.

تاکنون در ایران سرمایه‌گذاری در استارتاپ جواب نداده است

مؤلفه دوم اینکه استارتاپ‌ها از دیدگاه ما با ریسک‌هایی همراه هستند که باید یک سری فرض‌های مختلفی را روی مفروضات قیمت‌گذاری استارتاپ ها بگذاریم. فرض‌هایی که هیچکس روی آنها قسم نخورده است؛ بنابراین در این فضا سرمایه‌گذار ما می‌داند که تعداد مؤلفه‌های تأثیرگذار در وضعیت موفقیت‌های این کسب و کارها مؤلفه‌های بسیار زیادی است. از طرفی می‌دانیم که دارایی شرکت‌های استارتاپی دارایی‌های ثابت نیست. در کشوری که یک ضرب المثل مصطلح وجود دارد که «هیچ کس از زمین، زمین نخورده» و معمولاً سرمایه گذاران ملک، دارایی و ماشین آلات را مبنای سرمایه گذاری قرار می‌دهند اگر ما به سرمایه‌گذار بگوییم تمام دارایی‌مان، دارایی نامشهود است خیلی از آن استقبال نمی‌کند. ضمن اینکه این سرمایه گذاری‌ها تا کنون جواب هم نداده است.

با تغییر نرخ ارز یا نرخ بهره همه تلاش‌ها از بین می‌رود

در این بازار کسب و کارهایی با تمام تلاش، کوشش و توان وارد بازار می‌شوند و سهم بازار می‌گیرند و سعی می‌کنند به جایی برسند اما با یک تغییر نرخ ارز با یک تغییر نرخ بهره یا یک جهش تورمی همه تلاش آن‌ها از بین می‌رود. بعد از این ناکامی‌ها آن‌هایی که در دارایی‌های ثابت مشهود همچون زمین سرمایه گذاری کرده بودند به آن‌هایی که در ایده سرمایه گذاری کردند می‌گویند دیدید گفتیم که کار ما درست تر است. در نتیجه این یک فرهنگ است و متأسفانه در این فضا سرمایه‌گذار واقعاً باید شیفته این کار باشد تا ورود پیدا کند.

"سود محقق شده" رفتار سرمایه‌گذار را عوض می‌کند، چیزی که استارتاپ‌های ایرانی ندارد

در دنیا فرصت‌های سرمایه‌گذاری در مسیری پیش می‌رود که نشان می‌دهد صنایع "دارایی محور" رو به نزول می‌روند و صنایع مبتنی بر تکنولوژی خیلی زیاد رشد می‌کنند و بنابراین علیرغم تمام مقاومت‌ها سرمایه گذاران خیلی سنتی مثل وارن بافت را هم مجبور می‌شوند که روی شرکت‌های تکنولوژی محور سرمایه گذاری کنند. چون رفتار سرمایه‌گذار را سود محقق شده و خروجی واقعی آن سرمایه گذاری عوض می‌کند.

ما شاید گزینه‌هایی برای سرمایه گذاری داشته باشیم که نسبت به سرمایه گذاری سنتی بهتر و سودآور تر باشد اما به صورت کلی وقتی جمع سیستم را می‌بینیم متوجه می‌شویم که این برآیند نمی‌تواند خیلی راحت تفکر سرمایه‌گذار سنتی را تغییر دهد. جدا از این وقتی چیزی در یک کشور فرهنگ می‌شود و یک سیستم از آن تبعیت می‌کند تغییر آن چیز نیاز به زمان انرژی و برنامه‌ریزی خیلی خیلی زیاد دارد. اینکه ما مردم را وادار کنیم که پولشان را به جای بانک‌ها در بازار سرمایه بیاورد خودش کاری است که بعد از ۱۰ الی ۱۵ سال کار کردن آن‌قدرها پیشرفت نداشته است و هنوز که هنوز است گزینه اول مردم سپرده گذاری در بانک‌ها است حالا شما فرض کنید مردم تصمیم گرفتند در بازار سرمایه، سرمایه گذاری کنند، باز باید آن‌ها را متقاعد کنیم که به جای سرمایه گذاری در یک شرکت سودده و دارایی محورِ مشخص، در شرکتی سرمایه گذاری کند که قرار است روزی بزرگ شود. این چیزی است که باید اتفاق بیافتد ولی بستر و فرهنگِ این سرمایه گذاری در کشور ما پنج درصد هم پیشرفت نکرده است.

مگر می‌شود به مردم گفت که در جایی سرمایه‌گذاری کنید که ریسک دارد و سود نمی‌دهد!؟

فرض کنید مردم عادت غذایی خاصی دارند و ما می‌خواهیم عادت غذایی آن‌ها را تغییر دهیم و به آن‌ها بگوییم از غذایی خاص استفاده کنید که بسیار هم مفید است. تغییر دادن این فرهنگ غذایی سال‌ها طول می‌کشد. در اکوسیستم استارتاپی ما نه آن غذا به خوبی پرزنت شده، نه بسته بندی و نه آماده شده و نه مردم از آن غذا استفاده کرده‌اند. در نتیجه هر چه سمینار هم بگذاریم و به مردم توصیه کنیم، از آن غذا استفاده نمی‌کنند. سیاست‌گذاران نباید صرفاً سرمایه بیاورند بلکه باید برای مردم فرهنگ سازی کنند تا خود مردم سرمایه گذاری کنند.

ما در ایران حتی در حوزه غذایی که موضوعی روتین است نتوانستیم مردم را به این سمت ببریم که غذاهای دریایی استفاده کنند، اگرچه سعی کردیم. این کار در فضای سرمایه گذرای خیلی سخت‌تر است. ما ضرب‌المثلی داریم که می‌گوید پول جان نیست که آدم به راحتی آن را از دست دهد و این یعنی مردم در این حد روی پولشان حساس هستند اما ما می‌خواهیم به مردم بگوییم بیایید در محیطی سرمایه گذاری کنید که ریسک دارد و سود نمی‌دهد ولی خیلی خوب است و سهم بازار می‌گیرد! ما می‌خواهیم به مردم بگوییم که آن کسب و کار را بر اساس مدل پیچیده‌ای خاص ارزش گذاری کردیم. این سرمایه‌گذاری‌ها چیزهایی نیست که مردم با ذائقه سرمایه گذرای فعلی شأن آن را انجام دهند.



ذائقه سرمایه‌گذاری در حوزه استارتاپی وجود ندارد

موضوع ذائقه سرمایه گذاری در مورد نهادهایی که دارای منابع مالی هستند هم صادق است. مثلاً یک شرکت سرمایه‌گذاری تصمیم می‌گیرد که سهام یک شرکت فولادی که سالی n تومان سود می‌دهد را بخرد؛ این تصمیم را در هیأت مدیره می‌برند و زود تأیید می‌شود ولی فردا ایده‌ای مطرح می‌شود که مثلاً ۱۰ درصد آن سرمایه گذاری را در یک شرکت استارتاپی برده شود اما از آن لحظه سوال‌ها شروع می‌شود ولی در نهایت تصمیمی در آن مورد گرفته نمی‌شود.

تمام افرادی که صاحب سرمایه هستند از جمله مدیران سرمایه‌های عمومی، دولتی و خصوصی اگر در معرض تصمیم‌گیری در این حوزه قرار بگیرند درباره آن راحت تصمیم نمی‌گیرند آن‌ها در این مورد چیزی نیاموخته‌اند و اصلاً فایل این موضوع در ذهن کسی باز نشده است. وقتی یک شرکت سرمایه گذاری در مجمع در حال ارائه اقداماتش است اصلاً کسی نمی‌گوید چرا نرفتی در یک استارتاپ سرمایه گذاری کنی؟ چرا ۱۰ درصد پرتفوی خود را در آن حوزه نبردی؟ چرا کسی (از سهامداران) نگفت که این‌طور که شما سرمایه گذاری می‌کند تا ده سال آینده‌مان می‌دانیم که سود چطور است، بروید به نحوی سرمایه گذاری کنید که یک جهش، فرصتی و تمایزی داشته باشیم. این فضا باعث شده که ما عملاً در این اکوسیستم محصول سرمایه گذاری به عنوان بخشی از سبد خانوارمان شکل نگرفته است.

ما باید این نکته را بپذیریم که سیاست تخصیصِ منابع امر پیچیده‌ای است. جریان سرمایه گذاری ما در VC ها خیلی محدود و اختصاصی استارت خورد و یک سری بازیگر خاص با شرایط خاص به این بازار آمدند با مدل‌هایی ارزش‌گذاری کردند و امروز بخشی شأن صاحبان یا اسپانسرهای اصلی استارتاپ های بزرگ هستند. اینها انتظار دارند که یک بازده بسیار زیادی ببرند. وقتی این فرهنگ آمده کل اکوسیستم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. مثلاً صاحبان استارتاپ های بزرگ مارکت پلیس و سیستم‌های حمل و نقل که در حال حاضر با قیمت‌های بیشتر سرمایه گذاری کردند می‌گویند که چون در بیزینس پلن ما قرار بود که مثلاً بعد از سه سال ارزشمان سه برابر شود پس باید الان که به سال سوم رسیدیم سه برابر بفروشیم.

ارزش‌گذاری‌های غیر واقعی در ذهن برخی لنگر انداخته است

آن‌ها با توجه به اینکه دوست دارند سرمایه‌گذاری شأن توجیه پذیر باشد و آن بازده‌ای که دوست داشتند در سرمایه گذاری در استارتاپ ها را به دست آورند فارغ از اینکه این‌ها ارزشگذاری را به یک سیستم مستقل بسپارند فضا را به سمتی دیگر برده‌اند مثلاً می‌گویند که ما در بیزینس پلن مان پیش‌بینی کرده بودیم که در سال سوم قیمت سه برابر شود و الان هم که به سال سوم راه پیدا کردیم باید این موضوع محقق شده باشد. ما به آنها می‌گوئیم که این سه برابر شدن امکان دارد با اطلاعات مالی که وجود دارد همخوانی نداشته باشد. ولی آن‌ها چند سال است که صبح تا شب در ذهنشان آن ارزش را مرور می‌کنند و حاضر نیستند آن را تغییر بدهند و به قول مالی رفتاری این ذهنیت در آنها لنگر انداخته است.

صاحبان استارتاپ باید بپذیرند که قیمت را عرضه و تقاضا تعیین می‌کند، نه ذهنیت آن‌ها!

به نظر من این‌ها باید بپذیرند قیمت را عرضه و تقاضا تعیین می‌کند. در بورس هم قیمت را عرضه و تقاضا تعیین می‌کند یعنی هیچکس نگفته که قیمت یک سهم در بورس باید چقدر باشد.

در سمت تقاضا، انتظارات سرمایه گذاران که بخشی از آن مؤلفه کلان اقتصادی است و بخشی از آن صورت‌های مالی شرکت‌ها و بخشی هم انتظارات سرمایه گذاران در آن لحظه از بازار است و در سمت عرضه، انتظارات فروشندگان سبب می‌شود که قیمتی کشف شود و این قیمت مبنای تصمیم گیری است. شاید من فکر کنم که ارزشمندترین دارایی دنیا را دارم ولی وقتی می‌خواهم آن دارایی را در بورس بفروشم، ارزش دارایی من آن نیست که در ذهن من است بلکه آن چیزی است که سمت تقاضا هم بپذیرد. استارتاپ ها امروز بر اساس آن چیزی که شاید در دنیا قابل تأیید هم هست خود را خیلی بالا ارزش‌گذاری کنند، ولی به نظر من اگر فول آپشن ترین ماشین‌های دنیا با بهترین امکانات در فضایی با نقدینگی محدود و رویکرد سرمایه گذاری محدود بیاورید مقدار پولی که در جیب مردم است و حاضرند روی آن ماشین سرمایه گذاری کنند و همچنین انتظاراتشان از ماشین و فضای کلی روی آن ماشین قیمت می‌گذارد. اگر تمام افراد بگویند که این ماشین در فلان جای دنیا آنقدر می‌ارزد و آن قیمت یک قیمت طبیعی هم باشد اگر سطح درآمدی مردم در اندازه آن مارکت نباشد معامله انجام نمی‌شود.

نهادسازی ما موفق نبوده، سنگ صندوق‌های خطر پذیر را به سینه نزنیم

شکاف قیمتی بین عرضه و تقاضا در بازارها هرچه که بیشتر باشد نشان دهنده کم عمقی آن بازار است. صندوق‌های سرمایه گذاری خطرپذیر ما نسبت به رشدی که می‌توانستیم داشته باشیم کاری انجام نداده است. نهاد سازی ما موفق انجام نشده و الان هم نمی‌توانیم سنگش را به سینه بزنیم. ولی واقعیت موضوع این است که برای همان تقاضایی که وجود دارد هم بازار ما عمق ندارد و این عمق بازار را فقط بازارسازها در بازار عادی بورس پوشش می‌دهند. به عبارتی liquidity provider ها نقدشوندگی‌ها را تأمین می‌کنند.

عمق بازار موضوع مهمی است، چراکه اگر این عمق کم باشد طبیعی است که حجم بازار کم شود. برای این مسئله باید راهکار پیدا شود یعنی سمت تقاضا یا عرضه هر کدام منحرف هستند خود را اصلاح کند. اگر عده‌ای هستند که می‌خواهد بر قیمت خود اصرار داشته باشند و قیمت‌های خود را تأیید کنند و نمی‌خواهند بر اساس قیمت‌هایی که تقاضا وجود دارد وارد معاملات شوند باید استارتاپ هایی متولد شوند که ارزش‌گذاری‌ها بر اساس عرضه و تقاضا را قبول داشته باشند باید بدانیم مشورت استارتاپ‌های دسته دوم (کوچک‌ترها) با استارتاپ‌های دسته اول (بزرگترها) برای استارتاپ‌های دسته دوم مضر است، چون آن‌ها به جای اینکه به سرمایه‌گذارشان اعتماد کنند با آن دسته مشورت می‌کنند و بزرگترها این مشورت را می‌دهند که مراقب باشید که دارایی شما را ارزان نخرند.

برخی استارتاپ ها می‌گویند مدیریت هزینه برابر با از دست دادن سهم بازار است

این مشورت دادن باعث می‌شود که آن استارتاپ ها سرمایه جذب نکنند و در نتیجه به صورت غیر مستقیم بزرگ‌ها بزرگ می‌مانند و کوچک‌ترها هم فکر کنند دارایی‌شان خیلی می‌ارزد. اگر شرکت‌های استارتاپی با سرمایه گذاری بزرگ شوند ارزش سهم رقیق شده نسبت به سهم غلیظ اولیه به مراتب بیشتراست.

از آنجاکه در این فضا سایز بازار کوچک است بزرگانش که سرمایه‌شان خیلی بالا است، مقاومت‌هایی درباره قیمت‌شان دارند و این مقاومت به استارتاپ‌های پایین دستی هم تسری پیدا می‌کند. از سمت دیگر خریدارها هم برای خرید شرکت اقدام می‌کنند ولی نهادها و ساختارهایی برای خرید شرکت در ایران جا نیافتاده است. اینکه بخواهیم سرمایه گذار را راضی کنیم که به جای سرمایه گذاری‌های روتین در استارتاپ سرمایه گذاری کند بسیار سخت است و حالا اگر این سرمایه گذاری انجام شود از آنجایی که استارتاپ پول کلانی برای هزینه‌ها همچنین هزینه‌های تبلیغاتی نیاز دارد آن پول را خرج تبلیغات می‌کند بعد اگر به استارتاپ بگویی که تو کی سودآوری می‌شوی می‌گوید هفت سال دیگر. به او می‌گویی مدیریت هزینه کن، می‌گوید اگر مدیریت هزینه کنم سهم بازارم را از دست می‌دهم.

برخی استارتاپ ها مدیریت هزینه نمی‌کنند و ورشکست می‌شوند

وقتی می‌گوئیم حاشیه سود می‌گویند که الان به حاشیه سود فکر نکن. استارتاپ ها باید این موضوع که به سرمایه‌گذار بگویند سرمایه گذاری کن و پول خوب بده، برای اینکه من فقط یک ایده خوب دارم را باید فراموش کنند. این حرف‌ها در مقوله سرمایه‌گذرای حرف بُرویی نیست. حرف برو یعنی اینکه با عدد و رقم صحبت شود. شرکت می‌گوید نرخ رشد من ۱۰۰ درصد اما نرخ تنزیل من ۳۰ درصد است ما می‌گوئیم با این ریسکی که کسب و کار دارد نرخ رشد به نرخ تنزیل نمی‌خورد. جواب می‌دهد نه همین که هست الان نرخ تنزیل همه سرمایه گذاری‌های شما ۳۰ درصد است. می‌گوئیم، ولی آن سرمایه‌گذاری‌ها که نرخ رشد ۱۰۰ درصد برای خود نمی‌بینند می‌گویند این ماهیت بیزینس من است و روی این تاکید می‌کنند.

روی فضای اقتصادی واقعی کشور قرار می‌گیریم و می‌بینیم که هزینه‌های این افراد به صورت نمایی افزایش پیدا کرد و نرخ رشد را تحت تأثیر خود قرار داد پول کافی برای رسیدن به آن دستاورد را نداشت و سرمایه گذاری از بین می‌رود و یکی از این شکست‌ها که در فضای سرمایه گذاری بپیچد دیگر نمی‌شود روی این کسب و کارها سرمایه گذاری کرد، چون ریسک آنقدر بالا می‌رود که نرخ تنزیل را باید در ۸۰ یا ۹۰ درصد ببریم و آن را هم که قبول نمی‌کنند. بنابراین چفت و بست این‌ها به هم نمی‌خورد. همه روی موضع خود ایستاده‌اند. راه حل این است که یک بازار ساز واقعی در این بازار باشد و بیاید رُل بازی کند. شکاف عرضه و تقاضا را کم کند و بازار را به هم برساند.

در غیر این صورت مسئله آن طوری نیست که بتوانیم آن را حل کنیم حل این موضوع نیاز دارد به ایجاد ساختارهای مالی متشکل، کمک به ایجاد فضای تبدیل ایده‌ها و سیستم‌های دانش بنیان به محصولات سرمایه گذرای، ارزش گذرای درست و گذاشتن اش روی پیشخوان و مردم را به آنجا کشاندن و ساپرت کردن آن سرمایه گذاری و حرکت کردن به سمت آن. اگر این کار انجام شود ما می‌توانیم محصولی جدید را به مردم ارائه بدهیم اگر کسی که می‌خواهد سرمایه جذب کند بگوید من این محصول را در این بسته بندی ها، آیتم‌های استاندارد و آنالیزها را قبول ندارم. به جای درستی نمی‌رسیم.

وقتی فضای سرمایه گذاری این‌طور است و انتظارات در سمت عرضه و تقاضا به هم نمی‌خورد و به هر حال تأثیر پذیری بخش صاحبان ایده از یک فضای ذهنی است که آنجا ایجاد شده و تاثیرپذیری صاحبان پول از فضای مالی شکل گرفته است این‌ها با هم شکافی دارند، پر کردن این شکاف نیاز به این دارد که این محصول را با یک بسته بندی که مورد اقبال مردم و سرمایه گذاران است پیش ببریم اینکه اعتقاد داشته باشیم این بهترین محصول دنیا است این اعتقاد ما بر اساس یک سری فاکتورهایی است که مردم آن فاکتورها را نمی‌شناسند. مردم وزن، شکل، رنگ و بو را می‌شناسند. ما باید به صورت مشخص به افزایش عمق بازار فکر کنیم هر محصولی که در بازار مالی شکل می‌گیرد برای اینکه پر معامله شود نیاز دارد عمق بازار زیاد شود و باید اگر این سیستم متولی دارد که دوست دارد که سرمایه گذاری انجام شود باید سعی کند که این سیستم را درست کند و سایز را مشخص کند و برنامه ریزی کند که از یک سمت سرمایه گذاری بیاید و از یک سمت استارتاپ بیاید و سعی کند عرضه و تقاضا به هم نزدیک شوند و معامله انجام شود. ولی الان صاحبان سرمایه یک سمت نشسته‌اند و صاحبان ایده یک سمت نشسته‌اند.



صاحبان سرمایه می‌گویند مگر عقل‌مان کم است که در این فضا سرمایه گذاری کنیم!؟

صاحبان ایده می‌گویند ما این طور هستیم اما صاحبان سرمایه می‌گویند ما این را قبول نداریم صاحبان ایده می‌گویند بیایید با آن مبالغی که ما می‌گوئیم سرمایه گذاری کنید ولی صاحبان سرمایه می‌گویند مگر عقلمان کم است که در این سیستم سرمایه گذاری کنیم. پس عرضه و تقاضا به هم نمی رسند و شرایط به نحوی می‌شود که اگر کسی در این مارکت سرمایه گذاری می‌کند در واقع با یک عشق و علاقه شخصی کار می‌کند. ما به یک اکوسیستم همسان و همساز با محیط نیاز داریم. من یا اشخاص دیگر در این سیستم وارد شدیم و علیرغم تمام دردسرها و به نتیجه نرسیدن‌ها و ریسک‌ها در نهایت چیزی کمتر از دیگر مارکت ها کسب کردیم نشان می‌دهد که این سیستم جذب کننده سرمایه‌گذارها نیست. این سیستمی نیست که امروز بگوییم همه به سمتش حمله کردند.

اکوسیستم استارتاپی ایران را با سیلیکون‌ولی مقایسه نکنیم

اگر سیلیکون ولی رشد کرد و در حاشیه آن کلی آدم در زیر زمین‌های آنجا آمدند و رشد کردند به این علت بود که آن سیستم بستری کاملاً آماده داشت و اتفاقات به گونه‌ای بود که دور آن سیستم استارتاپی و تفکری دانش بنیان در سیلیکون ولی حلقه‌های مالی شکل بگیرند و این حلقه‌ها به خاطر آن فضایی که وجود داشت و ساختار اکوسیستمی که ارتقا پیدا کرد به شدت رشد کرد و حلقه دوم توانست شکل بگیرد و بعد تبدیل شد به یک ماشین. در فضای اکوسیستم سیلیکون ولی مراحل به بهترین نحو شکل گرفت ولی در ایران ما از این ماشین استارتاپی که باید ۲۰ چرخ‌دنده داشته باشد و ۷ تا داریم و از این ۷ چرخ‌دنده بعضی‌ها اندازه‌اش رعایت نشده و به هم نمی‌خورد و نتیجه آن این اکوسیستمی می‌شود که داریم می‌بینیم.

چقدر دولتی‌ها به فضای حباب‌گونه ارزش‌گذاری‌ها دامن زدند؟

بخشی از دلیل ارزش‌گذاری ها این بوده که استاندارد خارجی در آن تأثیر گذار بوده است اما باید فاکتورهای اقتصادی داخلی ما در آن تأثیرگذار باشد ولی در هر صنعتی که در کشور وجود دارد جدا از اینکه در دنیا چه خبر است باید دقت کنیم که در ایران وضعیت این صنعت چطور است مثلاً صنعت پتروشیمی به خاطر اینکه خوراکش را دارد با نرخ دولتی در ایران می‌گیرد استانداردهای ارزش‌گذاری اش فرق می‌کند پایه ارزش‌گذاری اکوسیستم استارتاپی ما هم خیلی بین المللی است و مفروضات ایرانی در آن لحاظ نشده است تا یک جایی با توجه به نرخ دلار در سال‌های گذشته داشت جواب می‌داد اما در شرایط اخیر نرخ ارز متأثر شد.

گرفتن یک کسب و کار پیشرو در ایران سرمایه زیادی نمی‌خواهد اما سرمایه نیست

به هر حال بزرگ شدن صنعت استارتاپی برای مسئولان موضوع مهمی است اما نگاه بزرگ شدن هم زمانِ طول و عرض وجود ندارد. به خاطر همین خیلی طولی رشد کردیم ولی از نظر عرضی رشد نکردیم. گرفتن یک First mover در مارکت نیاز به سرمایه گذاری دارد در غیر این صورت خیلی پیش نمی‌آید که در یک بازار First mover را در یک بازار بگیرند. در دنیا کسی مثل آمازون را گرفتن کاری است که با سرمایه یک کشور هم رخ ندهد اما در کشور ما این طور نیست گرفتن یک First mover سرمایه زیادی نمی‌خواهد اما نکته مهم این است که در این سمت هم سرمایه زیادی وجود ندارد.

در ایران با سرمایه کمی می‌توانید ferst mo را بگیرید اما اندازه جذب منابع و ساپرت مالی از ایده‌ها انقدر کم بوده است که سرمایه قابل تزریق برای ایجاد یک NTT برای گرفتن یک first mover به هیچ وجه کفایت نمی‌کند و نیست و برای همین first mover های ما با همان سرمایه‌ای که دارند، دارند بازار را حفظ می‌کنند و جالب هم این است که آنها هم سرمایه شأن را صرف کاهش قدرت رقبای ضعیف خود در بازار می‌کنند تا توسعه و استیبل بود بیزینس‌شان و آنها هم پیچ ورود پولشان انقدر زیاد نیست. یعنی پول محدودی است که ۹۰ درصدش باید صرف رقابت و جنگ شود. این باعث می‌شد ابعاد بیزینس ها زیاد نباشد و باعث خواهد شد همان نقطه محدودی هم که جذب می‌کنیم همان نقطه محدود هم که جذب می‌شود صرف همین تلاقی و رقابت بین بیزینس های محدود شود.

سناریوی شکست در فضای فعلی استارتاپی ایران پر رنگ است

سرمایه گذاری در ایده‌هایی که جواب داده بیشتر مورد استقبال است تا سرمایه گذاری در ایده‌های جدید. باز هم مردم با اینکه می‌دانند این کسب و کار که بیشتر کار شده چندین رقیب دارد در حوزه سرمایه گذاری می‌کنند که کار شده و استدلال این است که این حوزه جواب پس داده است. در ایران روی حمل و نقل و مارکت‌پِلیس‌ها خیلی سرمایه گذاری شده است و باز داریم موازی کار می‌کنیم ولی ورود به حوزه ایده‌های جدید مثل اینترنت اشیا خیلی کم است. چون کسی که یک ایده کار شده می‌آورد می‌گوید نمونه‌ای وجود دارد که من به آن می‌رسم ولی تفکر این است که ایده‌های جدید را مشخص نیست کسی خریداری کند. فضای بازار آنقدر محدود شده که اکثر ایده‌هایی که می‌آوریم در مسیرهای قبلی است که شامل سرمایه گذاری، نبرد برای به دست آوردن سهم بازار و سه چهار سال هزینه کردن و سود درست نکردن و هزینه‌های مازاد و امیدوار بودن به اینکه ما به یک نبردی می‌رویم که اگر پیروز شدیم خیلی خوب است و در غیر این صوت شکست می‌خوریم. به عبارتی سناریوی شکستمان هم سناریوی پررنگی است.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: