جامعه عبارت است از لایهلایههایی که روی هم قرار میگیرند و اجتماع را شکل میدهند.
روزنامه اطلاعات در سرمقاله ای به قلم علیرضا خانی، آورده است: چون لایههای پایین معمولاً بزرگترند و لایههای بالایی کوچکتر، تصویر گرافیکی جامعه معمولاً به صورت هرم درمیآید.
لایههای پایین جامعه «طبقه پائین» و لایههای میانی «طبقه متوسط» و لایههای بالا «طبقه بالا» را تشکیل میدهند. «طبقه» عموماً معنای اقتصادی دارد، وقتی میگوییم طبقه پایین، منظور کسانی که از سطح درآمد کمی برخوردارند و به همین ترتیب طبقات متوسط و بالا، معنای اقتصادی متناسب با نام طبقهشان دارند. اگر این هرم را برشهای عمودی بزنیم، «اقشار» اجتماعی هویدا میشوند.
قشرها مشتمل بر کسانی هستند که در همه طبقات وجود دارند. مثلاً قشر جوانان که هم در میان فقرا هستند و هم در میان ثروتمندان، قشر زنان، قشر تحصیلکردگان و...
اما هدف از اشاره به مبانی و تعاریف فوق، مفهوم شدن این سخن است که جامعه عبارتست از روابط میان همه طبقات، اقشار، گروهها و افراد. جامعه ایران بدون تردید مفهومی فراتر از 80 میلیون آدم جداگانه دارد. اینجا مفهوم همبستگی اجتماعی رخ مینماید. هر قدر همبستگی اجتماعی بیشتر و محکمتر باشد، معنای جامعه غنیتر میشود و هر قدر همبستگی اجتماعی کمتر باشد جامعه رقیق و سست میشود.
جامعهای مطلوب است که «روابط میان شهروندان» سالم، معقول و بر اساس روابط متقابل و عادلانه مادی و معنوی باشد. درست است که اقتصاد و رفاه عمومی از ضرورتهای یک جامعه مطلوب است، اما همین اقتصاد و رفاه، در چارچوب روابط سالم اجتماعی زمینهظهور مییابد. بنابر این، اساس کارکرد درست یک جامعه، در همه زمینههای چهارگانه «فرهنگی»، «اجتماعی»، «سیاسی» و «اقتصادی» روابط مطلوب میان آدمها و اجزاء جامعه است.
با این مفروضات، وقتی میگوییم جامعه مطلوب نیست، یعنی روابط میان اجزاء جامعه از حالت مطلوب خارج و منحرف شده است. طبعاً روابط میان اجزاء جامعه، به معنای روابط آدمها با سنگ و ماشین و آسفالت نیست، بلکه روابط میان آدمها با آدم و نیز آدمها با طبیعت به منزله زیستگاه آدمها و جانداران دیگر است.
رابطه میان آدمها، مانند ملاط میان اجزاء یک ساختمان است اما این ملاط ازجنس «اعتماد»، «احترام»، «صداقت»، «احساس وظیفه»، «عمل به وظیفه» و «مشارکت» است.
اما چنانچه، مردم یک جامعه، به هر دلیلی جامعه را بسامان و مطلوب تشخیص ندهند، خواهان تغییر وضع موجود خواهند بود. تغییر وضع موجود را از دو زاویه میتوان نگریست. اول از زاویه بالا، یعنی نوک هرم قدرت سیاسی جامعه تغییر یابد و پس از آن، بر اساس منویات خرد نشسته در جایگاه هرم قدرت، تغییرات از بالا به پایین رخ خواهد داد. این کار، علیالظاهر با انتخابات ریاست جمهوری امکان وقوع مییابد.
دوم اینکه تغییرات از پایینترین سطوح جامعه و از قاعده هرم رخ دهد، به تدریج بالا و بالاتر رود و رأس هرم سیاسی نیز بر اساس این تغییرات تغییر یابد.
همه شواهد و قرائن نشان میدهد جامعه ما برای رسیدن به نقطه مطلوب، همیشه به گونه دوم تغییر دل بسته است. ما میخواهیم با انتخاب یک رئیس جمهور و گماردن او بر رأس هرم سیاسی، همه رویاهای فراموش شده و آرزوهای برباد رفتهمان را، به سرعت زنده و محقق کنیم. مثلاً با انتخاب یک رئیس جمهور بیکاری از جامعه رخت ببندد، تورم مهار شود، گردش اقتصادی به سوی حد متعالی رونق حرکت کند، بیسوادی نابود شود، اعتیاد ناپدید شود، فقر به کلی از خاطره مردمان پاک شود، فساد ناگهان پایان یابد، دانش بیاید، جهل نابود شود، اقتدار ملی حادث گردد، خشکسالی برطرف شود، کویرها به جنگل مبدل و همه مردم پولدار و مرفه و بافضیلت و شریف و دانشمند و خوشبخت شوند.
متأسفانه بسیاری از کاندیداها نیز همانگونه که از بطن جامعه برخاستهاند با شناخت روانشناسی مردم، شعارهایی در همین حد، اغواگرانه میدهند، بدون توجه به این که این کارها نه در حوزه اختیارات رئیس جمهوری بلکه در حوزه اراده الهی است.
اما مگر رئیس جمهوری در کشور چه اختیارات و چه امکاناتی دارد؟ رئیس جمهوری مسئول دستگاه اجرایی کشور است. بودجهای دارد که از محل درآمد نفت و درآمدهای عمومی دولت است و باید این بودجه را برای حل و فصل بخش کوچکی از مشکلات و مسائل کشور، مدیریت و هزینه کند.
با بودجه نمیتوان رابطه بین اجزاء جامعه را اصلاح و مطلوب کرد. با بودجه نمیتوان اعتماد آفرید، نمیتوان فساد را یکشبه رفع کرد، حتی نمیتوان فقر را زدود ـ چون فقر مرتب تولید و بازتولید میشود ـ با بودجه نمیتوان آداب معاشرت شهروندان را اصلاح کرد، نمیتوان اعتیاد را ناپدید کرد، نمیتوان به خانوادهها آیین تربیت شهروند فرهنگمدار آموخت، نمیتوان احساس وظیفه و انجام وظیفه را به همه مردم باوراند، نمیتوان مسئولیت اجتماعی خلق کرد، نمیتوان جلوی دروغ و ریا و تزویر را گرفت، نمیتوان تعهد را و صداقت را و سلامت را در وجود همه آدمها نهادینه کرد.
با بودجه میشود اتوبان صدر را دوطبقه کرد اما نمیشود فرهنگ آمد و شد آفرید، با بودجه میشود دانشگاه ساخت اما نمیشود دانش تولید کرد، با بودجه میشود سد ساخت اما نمیشود فرهنگ مصرف بهینه آب را در این سرزمین کمباران نهادینه کرد.
به هر حال دولتها با بودجه کارهای کوچکی میتوانند انجام دهند اما هرگز کارهای بنیادین نمیتوانند بکنند. برای انجام کارهای بنیادین، اساساً نباید منتظر تغییر رئیس جمهور و تغییر دولت بود. برای انجام کارهای بزرگتری که با بودجه نمیتوان انجام داد، باید زاویه نگاه به «تغییر»، تغییر کند. باید به جای تغییر از بالا و تغییر نوک هرم قدرت، تغییرات از قاعده هرم انجام شود.
چنانچه مردم بیاموزند که راستگویی، صداقت در عمل، اعتماد، تجاوز نکردن به حقوق همدیگر، تعهد در انجام درست و به موقع وظایف، سلامت نفس، پاکدستی، شایستهسالاری و به رسمیت شناختن حقوق و تکالیف خود و دیگران و نیز تلاش مستمر برای ارتقاء وضع خود، دیگران و جامعه لازمه گریزناپذیر و لایتجزای زیست اجتماعی است، آنگاه این رفتار در همه لایههای اجتماع نهادینه میشود و به بالا میرود تا به نوک هرم قدرت برسد.
طبیعی است که هر کس در جایگاه رئیس جمهوری قرار گیرد نیز حائز این وجوه خواهد بود و مگر ما از رئیس جمهوری چه چیز دیگری میخواهیم؟
*منبع:روزنامه اطلاعات،1396،1،26