کد خبر: ۹۶۰۲۹
تاریخ انتشار: ۱۷:۳۲ - ۱۶ اسفند ۱۳۹۵ - 06 March 2017
در روزهای اخیر خبرها از سوی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی حاکی از آن است که حدود 70000 مورد همسرآزاری یا خشونت علیه زنان در کشور صورت گرفته که به نظر می‌رسد بسیار، بسیار کمتر از واقعیت اجتماعی است.
 در روزهای اخیر خبرها از سوی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی حاکی از آن است که حدود 70000 مورد همسرآزاری یا خشونت علیه زنان در کشور صورت گرفته که به نظر می‌رسد بسیار، بسیار کمتر از واقعیت اجتماعی است.

روزنامه آفتاب یزد در یادداشتی به قلم امان قرایی مقدم جامعه شناس، آورده است: زیرا براساس پژوهش‌های اسنادی، پیمایشی و میدانی که در طول سال ها تدریس درس آسیب‌های اجتماعی و مددکاری اجتماعی، بوسیله دانشجویان دانشگاه ها به عمل آورده‌ایم و حدود بیست سال قبل در مطبوعات و در سلسله سخنرانی‌ها که سال ها قبل توسط وزارت کار و امور اجتماعی در همدان و گرگان و مناطق مختلف شهر تهران ترتیب داده شده بود به عرض رسانده و در مجامع و اتاق‌های فکر: نیروی انتظامی، قوه قضائیه و شهرداری و... مطرح شده، پیش بینی چنین پدیده شومی را که روز به روز بر دامنه و گستره آن افزوده می‌شد. می‌گردد. امید است که با اقدامات موثر بتوانند از سرعت آن کاسته شود. ان‌شاءالله

همسرآزاری یا خشونت علیه زنان، گرچه ریشه تاریخی دارد اما به مفهوم پدیده‌ای اجتماعی بنا به ملاحظات فرهنگی، تا سالهای اخیر، چندان مورد توجه نبود و آشکار نمی‌شد زیرا؛ زنان به دلایل متعدد چون: خجالت، ترس، حفظ آبرو و حیثیت، ترس از جدایی و طلاق، درماندگی و بی‌کسی، بی‌سرپرست ماندن فرزندان، شرمساری،سرشکستگی، سرزنش اطرافیان و مردم،برچسب خوردن و اینکه حتما زن عیب و علتی دارد که شوهرش او را کتک می‌زند و با خشونت با او رفتار می‌کند، خشونت و بدرفتاری شوهر را، ابراز نمی‌کنند. 

در حال حاضر نیز تا زمانی که موارد حاد خشونت خانوادگی در مطبوعات انعکاس پیدا نکند و برملا نشود و به: قتل و صدمات جسمی و جنسی جبران ناپذیر منجر نشود، مورد توجه قانونی و انتظامی، قرار نمی‌گیرد و امری عادی و معمولی، تلقی می‌شود و این عقیده وجود دارد که مربوط به درون خانواده است، نباید در آن مداخله کرد و خانواده‌ها نباید اسرار درون خود را برملا کنند.

زیرا در برخی فرهنگ‌ها، تنبیه را حق شوهر می‌دانند و معمولاً به زن تذکر می‌دهند که دست از کارهای خلاف نظر شوهر، بردارد وگرنه به نظر آنها مستحق تنبیه است. و می‌گویند «بسوز و بساز» و مرد را بی‌تقصیر می‌پندارند.

همسرآزاری یا خشونت علیه زنان، «پدیده‌ای تام» است و در تعریف آن باید گفت که هرگونه عمل خشونت آمیز مبتنی بر جنسیت که لزوماً یا محتملاً منجر به آسیب و صدمه، اذیت، آزار، تهدید، محدودیت و محرومیت: جسمی، جنسی، روحی و روانی، اقتصادی، سیاسی، قضایی، قانونی، فرهنگی و رفتاری و آزادی فردی و اجتماعی گردد و خلاف کنوانسیون بین المللی حقوق بشر باشد، خشونت علیه زنان است.

زنان که از عناصر اساسی و پایدار خانواده و ادامه موجودیت آن، متکی به نقش‌آفرینی آنها می‌باشد و نقش حساس و بسیار مهم و اساسی آنها در امور خانواده به دلیل تربیت و اجتماعی کردن و تشکیل دهنده «شخصیت اساسی و پایه‌ای» فرد، همچنین پیونددهنده پایه‌های اخلاقی و عاطفی اعضای خانواده از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

جنبه‌های ژرف و نهان شخصیت انسان، از تربیت در دوران کودکی است و از آنجا که نخستین سال‌های زندگی انسان در محیط خانواده می‌گذرد و در این دوران، پایه‌های شخصیت او گذاشته می‌شود، می‌توان به اهمیت مادر و تاثیری که در پرورش فرد و قوای روحی و اخلاقی او دارد، پی برد.

در همین رابطه «مالبرانش» (Malbranche) روانشناس اجتماعی فرانسوی، معتقد است که ارزش‌ها و انفعالاتی که در دوران کودکی به وسیله مادر بر فرد تاثیر می‌گذارد در پیشداوری‌های بعدی کودک اهمیت زیادی داشته که اثر آن در سراسر عمر، باقی می‌ماند. 

«ژان استوتزل» روانشناس اجتماعی دیگر فرانسوی نیز، این دوره را «نخستین قالب مرجع» آدمیان دانسته و معتقد است که در نگرش انسان نسبت به زندگانی اجتماعی سهم حتمی و قطعی ایفا می کند.

آنها پذیرفته‌اند که تاثیرات محیط اجتماعی – فرهنگی خانواده در کودک، از بدو تشکیل نطفه، مطرح است و تولد آغاز زندگی نیست. ولی می‌تواند شروع دوره جدیدی از زندگی تلقی شود. 

به عقیده آنان زندگی کودک در حقیقت مدت‌ها پیش از تولد و از زمان برخورد و تلاقی مناسب سلول جنسی نر با سلول ماده و تشکیل تخم، شروع می‌شود و طی مدت چهل هفته یا دویست و هشتاد روز از زندگی پیش از تولد که سلول تخم رشد می‌کند، رشد جنین تحت تاثیر مجموعه شرایط محیطی و بدنی مادر قرار می‌گیرد. 

رابطه بین مادر و جنین آن قدر نزدیک و مهم است که گفته‌اند، طی همین مدت نسبتاً کوتاه آنچه برای جنین رخ می‌دهد، به مراتب مهمتر و شگفت انگیزتر از مجموعه حوادثی است که به طور متوسط طی هفتاد سال زندگی از تولد؛ ممکن است برای یک انسان، پیش آید.

همچنین روانشناسان اجتماعی و جامعه‌شناسان ثابت کرده‌اند که حالات روانی و روحی مادر، وضعیت خانواده از لحاظ نابسامانی و رفتار خشونت آمیز با زن و عصبانیت او، بی‌خوابی‌ها و از همه مهمتر هیجان‌های مادر در دوران بارداری و... همه عوامل اجتماعی هستند که نه تنها در هوش و عقب ماندگی ذهنی کودک موثرند. بلکه شخصیت او را در سراسر زندگی، تحت تاثیر قرار می‌دهد.

علاوه بر آن، جرم شناسان و نیز جامعه‌شناسان کیفری تایید کرده‌اند که عوامل مذکور، در ایجاد جرم و بزهکاری فرد نیز موثرند. همچنین گفته شده است گاهاً اطفالی که لب شکری هستند یا سقف دهان آنها شکاف دارد به علت هیجان مادر در دوران بارداری است.

در همین رابطه و نقش بسیار حساس و مهم زن در تربیت کودک، «ابراهام کاردینر» (A.kardiner)و «رالف لینتون» ( R. Linto- ) معتقدند که «شخصیت اساسی و پایه‌ای فرد» در دوران کودکی شکل می‌گیرد و «چارلز هورتون کولی» (G.H.Cooley) در تئوری «خود آینه‌ای» (Looking glass self)و روابط نخستین و ' جیمز مارک بالدوین '(G.M. Baldwin) درباره تشکیل شخصیت در سه مرحله عینی ، فرافکنی و خود بنیادی و «جرج هربرت مید» ( G.H . mead)در تئوری «دیگران» ( اطرافیان، مادر و پدر ) و «دگر عام» و مراحل تقلید خودبخودی، بازی فردی و بازی گروهی و «زیگموند فروید» درباره تشکیل شخصیت در سه مرحله نهاد، خود و فراخود و دیگر جامعه‌شناسان و روانشناسان اجتماعی، نقش مادر را در تربیت فرزند بسیار مهم و حساس شمرده‌اند.

اما این اهداف در حالی میسر می‌شود که زنان به عنوان پرورش دهندگان نسل آتی، در محیطی آرام، مطمئن و دور از خشونت به سر برند.

لکن بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که در طول تاریخ، حوادث تلخ و خشونت آمیزی همراه با مصائب و آلام بسیاری علیه زنان، به وقوع پیوسته که تاکنون هم، در کشور کم و بیش وجود دارد و نه تنها با گذشت زمان، خشونت و پرخاشگری علیه زنان به عنوان یک مسئله حاد اجتماعی، باقی است، بلکه خشونت مدرن، با مصادیق و وجوه جدیدی، مطرح گردیده است و به عنوان یک آسیب اجتماعی، دولت کوشش می‌کنند تا هم از طریق حقوقی و قانونی و هم از راه تعلیم و تربیت و بازنگری در ارزش‌ها و هنجارهای سنتی و فرهنگی منحط، از دامنه فجایع وخیم خشونت علیه زنان، جلوگیری به عمل آورند و راهکارهایی جهت پیشگیری و کاهش آسیب‌های آن ارائه نمایند.

خشونت علیه زنان، نه تنها موجب صدمه؛ آزار و اذیت زنان در درون خانواده می‌شود، بلکه به خود فرد آزارکننده، فرزندان و جامعه نیز آسیب روحی و روانی و سلامتی و بهداشتی و ... می‌رساند و باعث می‌شود تا کودکان، از عوارض و تبعات ناشی از آن، به خصوص در زندگی خانوادگی و بعدها در بزرگسالی، به شدت رنج ببرند و زندگی خوبی را نداشته باشند و با همسران خود از چنین رفتاری، پیروی کنند.

علاوه بر آن خشونت علیه زنان و آزارهای جسمی، جنسی، اقتصادی و روانی و غیره که از خشونت نسبت به آنها نه تنها، تندرستی، سلامت عقل، تعادل عاطفی و روانی آنها را به خطر می‌اندازد، بلکه موجب بروز انواع آسیب‌های اجتماعی در اینگونه خانواده‌ها و جامعه می‌گردد و زیان و صدمات فراوانی در جامعه ببار می‌آورد و دولت‌ها و نهادهای دولتی و غیردولتی را با مشکلات گوناگون اقتصادی، فرهنگی و خدماتی درگیر می کند. تا جایی که در بسیاری موارد این نهادها قادر نیستند، بهای سنگین آن را بپردازند. در نتیجه دور باطل ادامه می‌یابد و پدیده خشونت تشدید و تقویت می‌شود.خشونت علیه زنان، فقط خانگی نیست. بلکه در دو حوزه خصوصی و عمومی، برزنان اعمال می‌شود و شکل‌هایی به خود می‌گیرد که با ساختار اجتماعی، قانونی، فرهنگی و سنتی، دینی، اقتصادی و سیاسی همان جامعه، متناسب است و در یکدیگر تاُثیر متقابل دارند. بنابراین آثار خشونت علیه زنان در ایران، «پدیده‌ای تام و کامل» است که باید در مجموعه‌ای به هم تنیده از انواع خشونت‌های خانگی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی و تفاسیر خاصی از دین جستجو کرد و تلاش ورزید تا مسئله در مواردی که مخفی است، از اختفا، بیرون آمده و از زوایای گوناگون به بحث گذاشته شود.

زیرا مخفی کردن و کتمان کردن خشونت علیه زنان، موجب آسیب‌های دیگر و تشدید آن می‌گردد. گرچه نمی‌توان آمار دقیقی از خشونت دیدگان، ارائه داد که علت کتمان می‌تواند مثبت یا منفی باشد. اما چنانکه گفته شد نتایج خشونت علیه زنان به طور قطع بسیار منفی است و باعث می‌شود تا زنان، این رنج و عذاب را درخود فروبرند و دم بالا نیاورند. زیرا براساس نظام اجتماعی و فرهنگی، اعتقاد دارند که نباید اسرار زندگی را فاش نمایند و سفره دل خود را باز کنند. چرا که خانواده حیطه خصوصی است و نباید اسرار آن به بیرون از خانه کشیده شود.

علاوه بر آن شرایط خشونت آمیز در خانواده هم نشانه عدم لیاقت زن در همسر داری است و هم بیان خشونت اعمال شده توسط شوهر به دیگران و اعتراض نسبت به آن، خود و فرزندانش را با خطر تهدید و تنبیه و سرزنش و اذیت و آزار، مواجه می‌کند.

بدین جهت بر پایه وضعیت خاص مالی و فرهنگی که برخی زنان ایرانی، در آن بسر می‌برند، الگوی مبارزه با خشونت را باید، به دقت انتخاب کرد. درست است که به موجب قوانین ایران؛ هرگاه زن بتواند در دادگاه ثابت کندکه شوهرش او را به کرات، مورد آزار و اذیت قرار داده می‌تواند طلاق بگیرد. اما برای زنی که از نظر مالی به شوهر وابسته است، طلاق راه حل مناسب نیست.

زیرا زن در صورت جدایی علاوه بر آنکه از دارایی مرد سهم نمی‌برد، مهریه که به ظاهر، زمینه‌ساز امنیت مالی برای زنان ایرانی است و فلسفه وجودی‌اش نیز چنین است. در صورتی که به فرض حاصل شود، چندان مفید فایده نیست. بدین جهت، طلاق در حکم پایان دوران امنیت مالی اوست و زنان، در اغلب موارد، بعد از طلاق و بعد از خروج از چرخه خانگی، تازه وارد چرخه خشونت اجتماعی می‌شوند که بسیار مصیبت بارتر است.

علاوه بر آن، سطحی‌نگری، طرح مکرر مصادیق و نمونه‌های خشونت در رسانه‌ها، فضای هیجان آفرین مطبوعاتی، قوانین تبعیض آمیز و تفکر رایج زن ستیزی که عمدتاً برخاسته از سنت است و نمی‌توان با آن مقابله کرد و... الگوهای خشونت را در جامعه ترویج می‌دهند و در نتیجه، انتخاب راهکار، تعلیق به محال می‌شود. 

زیرا علت و ریشه خشونت را در فرهنگ و آداب و رسوم، همچنین خصوصیات شخصیتی شوهران، میزان تحصیلات، پایگاه طبقاتی، میزان درآمد، پایگاه شغلی، محل سکونت، تربیت خانوادگی و نحوه پرورش کودک در دوران نوزادی و خرده فرهنگ رایج در آن منطقه و ... جستجو کرد.

چنانکه در بررسی که به صورت مصاحبه به عمل آمده، معلوم شد که خشونت علیه زنان از لحاظ سن، سطح تحصیلات، شغل و سن، طول مدت ازدواج از لحاظ ویژگی‌های فردی شوهر همچنین ویژگی های فردی شوهران، متفاوت و در هر قشر و طبقه‌ای وجود دارد.

اما به نظر می‌رسد آنچه از همه مهمتر است فرهنگ حاکم بر خانواده و جامعه و پنهان نگه‌داشتن اسرار درون خانواده به دلایل فرهنگی، حقوقی، روحی و روانی، جلوگیری از اختلافات خانوادگی، قصور و اهمال و کم توجهی مراجع ذیربط، سوابق دوران کودکی، رسانه‌های جمعی و از همه مهمتر «بحران معنویت» در جامعه است.

با این همه؛ به منظور مقابله با همسرآزاری و خشونت علیه زنان اقدامات، توصیه هاو راهکارهایی زیر به نظرم می‌رسد: تاسیس مراکز خاص، ایجاد پناهگاه‌ها، حمایت‌های مالی، خدمات اورژانس اجتماعی، اقدامات قانونی و حقوقی، خدمات آموزشی و مشاوره‌ای به شکل فردی و گروهی، زوج درمانی، بالا بردن باورهای معنوی، اخلاقی و دینی و مذهبی، فرهنگ‌سازی، توجه به تاثیر عمیق همه‌جانبه رسانه‌های جمعی، ارائه خدمات به قربانیان خشونت، رشد تشکل‌های زنان، ایجاد همکاری میان افسران پلیس و گروه‌های زنان محله، ایجاد گروه‌های پلیس زنان، تاُسیس خانه‌های امن، تقویت نهاد مددکاری اجتماعی و مشاوره قضایی در کنار دادگاه‌های خانواده، برگزاری میزگرد و کارگاه‌های آموزشی، ایجاد فرصت‌های شغلی برای زنان؛ حمایت از تحصیل دختران در مدارس حرفه‌ای، ارائه توصیه های قابل اجرا و در دسترس، ایجاد مراکز مشاوره، ایجاد شبکه کمک‌رسانی، تشویق مردان به گفتگو و همکاری، برنامه‌های درمانی برای مردان خشن و ارائه برنامه‌ای عمومی و آموزشی برای تعلیم همه افراد جامعه، تغییر در شیوه‌های قانونی، تاسیس دادگاه‌های ویژه، تعلیم افسران اجرایی، تعلیم وکلا، قضات و قانونگذاران، تشکیل گروه‌های زنان برای بررسی مواد قانونی، تجدیدنظر در قوانین.

*منبع: روزنامه آفتاب یزد،1395،12،16
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: