روزنامه ابتکار درباره مشکلات به وجود آمده از گرد و غبار چندروزه در استان خوزستان به ارایه گزارشی پرداخت و نوشت: تا حالا شده از خواب بیدار بشی و حالت بد باشه، تا حالا شده از خواب بیدار بشی و پرده اتاق کوچکت رو کنار بزنی و ببینی هوای بیرون نارنجیه، بعد فکر کنی مریضی و حالت بده! دوباره بخوابی و وقتی چشماتو برای بار دوم باز کردی ببینی هوا هنوز همون طور نارنجی مونده؟ جوری که صبح و ظهر رو از هم تشخیص ندی؟
در ادامه این مطلب می خوانیم: تا حالا شده موقع حرف زدن مزه خاک رو بچشی؟ سرفهکردن چی؟ حتما تا الان سرفه کردن رو تجربه کردی اما تا حالا شده انقدر سرفه کنی که دنیا دور سرت بچرخه، حالت تهوع امانت رو ببره و نتونی جلوی سرفه هات را بگیری؟ تا حالا شده انقدر غبار در هوا برای خوردن باشه که سرفه هات جواب گوی خروج آنها نباشه؟ مه چی؟ مه رو که حتما دیدی؟ تا حالا شده انقدر غبار در هوا باشه که تا پنج متر جلوتر از خودت رو به زحمت ببینی؟ شده؟! این اتفاقها اگرچه برای خیلی از ما غریب به نظر میرسه اما برای مردم خوزستان صرفا زندگی روزمره است»، «زندگی در غبار».
اینجا خوزستان است. استانی مرزی که 829 کیلومتر برابر با 8 ساعت و 45 دقیقه تا تهران فاصله دارد، استانی در پای غربی گربه باستانی ایران. جایی میان تاریخ و اسطوره. کتاب های تاریخ وقتی از آن یاد میکنند که بخواهند قدمت انسان را در ایران یاد آور شوند. میگویند خوزستان قدیمی ترین منطقه ایران است، جایی که پیشینه سکونت انسان در آن به 2700 سال پیش از میلاد مسیح بازمیگردد.
جایی که اولین بار تمدن عیلام در هزاره سوم قبل از میلاد در آن شکل گرفت. اینجا «خوزستان» است، جایی که به اساطیر تنه میزند. دزفول و پل ساسانیاش، شوشتر و خانه ملکیاش، شوش و چغازنبیل اش، ایذه و کول فرح اش، خوزستان و کاخ شاپورش تمدن تاریخی ایران زمینند که در دل محرومیت جا خوش کردهاند.
اینجا مهد تمدن ایران است جایی که دست روزگار گویی نمیخواهد ساکنان خسته اش روی آرامش به خود ببینند. اگر به خوزستان رفته باشی میدانی که خوزستانیها حتی پیش از حمله ریزگردها و حتی قبل از هجوم ارتش عراق همیشه در حال مبارزه بودهاند، «جنگ با گرما و شرجی، جنگ با شوره زار، جنگ برای بقا». مبارزهای که از پیش از تاریخ آغاز شده و انگار قرار است تا ابد ادامه یابد.
از کناره اروند تا ساحل کارون، از حفرههای حاشیه دز در دزفول تا بلندی سنگنگاره اشکفت سلمان در ایذه، از هورالعظیم تا طلائیه، از بختیارینشین باران گرد تا عربنشین سرآبادان، یک سر بر میگرداندت به 6 هزار سال قبل. به جایی که سال ها پیش از میلاد خون تمدن، آبادانی، تولد، زندگی و زایندگی در رگ هایش در جریان بوده و هست اما توام با رنج، سختی، درد و کمبود امکانات. به مسجدسلیمان قدیم که می روی، بوی نفت سیاه مشامت را پر میکند و تو متعجب میمانی که این مردم چطور با بوی گران نفت در این سیاهی روزگار غبارآلود زندگی میکنند؟
وقتی به خانه هاشان میروی تازه میفهمی که در دل خوزستان چه میگذرد. خانه هایی که از زیر موزائیک هایش دلار دلار نفت سیاه بیرون میآید و مردمانش باید در خانه ماسک به صورت بزنند تا نفسی بکشند و زنانی که زندگی را ادامه میدهند در برهوت امکانات. جایی که به گفته کتابها، اولین چاه نفت ایران در آن حفر شد و به جای خوشبختی، بخت بد به خانه مردم مسجد سلیمان آورد.
خرمشهر، آبادان، شادگان، طلائیه، ایذه، دزفول، اندیمشک، امیدیه، شوش، شوشتر و حتی اهواز هم حال و روز بهتری از مسجد سلیمان ندارند. خوزستان هنوز زخمی کوی ذوالفقاریه آبادان است، مسجد جامع خرمشهر هنوز هم به یاد شهناز حاجیشاه و بهنام محمودی است، دست و دل دخترکان هویزه هنوز از ترس حمله ارتش بعث میلرزد، خانه های دزفول همچنان حفرههای گلوله باران شهرشان را به یادگار دارند و با این همه هنوز هم میجنگند؛ این بار اما با ریزگردها.
نزدیک به 10 سال است که ریزگردها سوغات توسعه ناپایدار، مهمان خانههای 23 استان ایران است. خوزستان اما یکی از آسیبپذیرترین استانهایی است که این مهمان روزهای بسیاری از سال را در آن سپری میکند. 9 بهمن ماه سال 95 تنها 50 روز مانده به سال 96 گرد و غبار خوزستانیها را خانه خراب کرد. رطوبت بالا اما دست به دست ریزگردها داد تا کار را یکسره کند.
آب و برق قطع شد و سیستمهای ارتباطی از کار افتاد و زندگی مردم فلج شد. مدارس تعطیل شدند، ادارات به حالت نیمه تعطیل درآمدند و مردم خانهنشین شدند تا زنده بمانند. از 9 بهمن تا به امروز نزدیک به 22 روز میگذرد و خوزستانی ها همچنان بلاتکلیف و سرگردانند.
احمد، شهروند اهوازی از وضعیت زندگی و کار در روزهای غباری اهواز به «ابتکار» میگوید: «ملت بلاتکلیفند، وقتی خاک میشود مدرسه ها را تعطیل میکنند. آنهایی که شاغلند نمیدانند با بچه هایشان چه کنند؟ دیروز ناگهان وسط ساعت کاری اعلام میکردند که ادارات از ساعت 12 به جز بانک ها تعطیل است. بانک ها هم ساعت 12:30 تعطیل شدند. هیچ کسی نمیتواند برای کار و زندگی اش برنامه ریزی کند، ادارات نیمه تعطیلند و اگر کارت به ادارههای دولتی خورده باشد رسما از زندگی افتادهای و باید قیدش را بزنی چون هر لحظه ممکن است اعلام کنند که اداره تعطیل است. در حالی که از روز قبلش میدانستند دیروز خاک میشود، اما تعطیلی را اعلام نکردند تا حداقل ادارات تا نصف روز کار کنند و ضرر اقتصادی کمتر شود. البته همین آلودگی ممکن است باعث مرگ خیلی از کارمندها و ارباب رجوعها شود اما .... .»
او ادامه میدهد: «سردرد، سوزش چشم، گلو درد، حساسیتهای مختلف پوستی و تنگی نفس از مشکلات رایج بین مردم خوزستان است.» احمد از وضعیت زندگی مردم بدون امکانات اولیه روایت میکند و میگوید: «از آنجا که آب لولهکشی قابل شرب نیست، مردم اکثرا دستگاه تصفیه آب خانگی دارند که با برق کار میکند، وقتی برق قطع میشود دستگاه ها هم از کار میافتد و آب شرب تمام میشود. به همین خاطر مجبورند آب تصفیه را از سوپر مارکت ها بخرند که خیلی زود هم آب تصفیه شده سوپرمارکتها به دلیل تقاضای بالای مردم به اتمام میرسد. از طرف دیگر به خاطر کم بودن فشار آب لولهکشی، تمام خانهها مجبورند پمپ برقی داشته باشند، وقتی برق قطع میشود این پمپ ها هم از کار میافتند، در نتیجه آب قطع میشود.»
احمد از اثرات ثانویه این گردوخاکها میگوید: «چون مردم بیرون نمیروند مگر برای نیازهای ضروری اقتصاد بازار هم رونقی ندارد. وقتی برق قطع میشود، فریزر و یخچال مغازهها و صنایع هم از کار میافتد که باعث فاسد شدن محصولات میشود. از اینها گذشته حبس شدن مردم در خانهها آنها را افسرده کرده است. امکانات رفاهی شهر بسیار ناچیز است و پاسخگوی نیاز مردم نیست، یعنی وقتی هوا پاک باشد هم مردم نمیتوانند روحیه خودشان را باز گردانند و این خشم و افسردگی روی هم انباشته میشود.»
داغ نفت بر پیشانی خوزستان در حس و حال خوزستانی ها هم موج میزند. احمد از آن با عنوان استثمار یاد میکند و میگوید: «موضوع بسیار مهمتر این است که مردم احساس میکنند به آنها بیتوجهی میشود و وجود نفت و ثروت این داغ را پررنگتر میکند. یک جور حس استثمار در خوزستان وجود دارد. این موضوع مدام مورد سوءاستفاده گروههای قومگرا و تجزیهطلب قرار میگیرد که از نظر امنیتی واقعا خطرناک است.»
او میگوید تا آنجا که ما خبرداریم در آبادان و خرمشهر هم وضع همین طور است.
در این چند روزی که ریزگردها مهمان خانه های خوزستانی ها بوده مدارس و دانشگاه ها نیمه تعطیل شده و هر روز خبری از تعطیلی یک باره مدارس به گوش میرسد. دانشگاههایی که خود مهمان دانشجویانی از سراسر ایرانند.
مریم دانشجوی دانشگاه چمران اهواز است. او از وضع و حال دانشجویان اهوازی میگوید: «از روز جمعه آمدهایم و دو روز است که کلاس ها تشکیل نشدهاند. هوا به شدت خاکی است به قدری که نمیتوانیم نفس بکشیم. در خوابگاه حبس شدهایم. درها و پنجرهها بسته است اما بدن هایمان به خارش افتادهاند. بچهها تنگی نفس گرفته اند. مردم خوزستان در خانههایشان حبس شدهاند.»
سینا ساکن اهواز است. او که پدر یک دختر 5 ساله است از دل پریشانی پدران و مادران خوزستانی برای سلامت فرزندانشان سخن میگوید: «الان که ساعت یک و 25 دقیقه است هوا طوری شده که نفس کشیدن در خانه هم برای ما سخت شده است. ما یک خانواده 4 نفره هستیم و یک بچه کوچک داریم و نگران او هستیم. هر چه زمان میگذرد شرایط سختتر میشود. خاک در تمام خانه جمع شده و با وجود اینکه تمام درها و پنجرهها را بستهایم باز هم در فضای خانه زیاد است. امیدوارم که مسئولان فکری به حال ما بکنند. در طول این روزها آب و برق قطع و وصل میشود. خروجی جلسه های مسئولان به گوش ما نمیرسد و نمیدانیم که قرار است چه کاری برای حبس شدن ما بکنند. حرفی بزنید تا شاید دل مردم هم گرم شود.»
مرتضی ساکن اهواز است و در زیر مجموعه شرکت ملی حفاری نفت کار میکند. او میگوید: روز گذشته من هم در اهواز بودم و روی یکی از دکلها برای ماموریت کاری رفته بودم. مدارس تعطیل بودند ولی ادارات تا ساعت 12 باز بودند. زمانی که استانداری میگوید که ادارات از ساعت 12 تعطیل میشوند برای شرکت ها و ادارات صدق میکند ولی برای شرکت نفت این حرف استانداری قابل استناد نیست و شرکت حفاری تعطیل اعلام نمیکند. شرکت ملی حفاری خدماتی را ارائه میدهد و عموما این خدمات در فضای آزاد است که هیچ گونه امکانات از جمله ماسک یا شیر برای شستشوی داخل معده نیز به کارمندان خود ارائه نمیکند. ماموریتی که دیروز رفتم در یکی از میدانهای نفتی اهواز بود که یونیتهای بهرهبرداری مارون 5 و 6 کار میکنند و آنجا دکلی به نام دکل 92 فتح وجود دارد. این دکل در منطقهای به نام غیزانیه است که تمامی مردم در خانه هایشان حبس هستند.»
میلاد ساکن امیدیه با انتقاد از عملکرد بینالمللی دولت و سازمانهای متولی کاهش ریزگرد میگوید: «زمانی که صدام حسین در عراق روی کار بود حتی یکی دو سال بعد از سرنگون شدنش ما مشکل گرد و غبار نداشتیم. از سال 83 به بعد بود که این گرد و غبارها شروع شد. صدام با وجود اینکه رابطه خوبی با ما نداشت شرایط بیابانهایش را طوری کنترل میکرد که گرد و غبار تولید نمیشد اما امروز که روابط ما با عراق بهتر شده چرا نمیتوانیم از سمت عراق وضعیت را کنترل کنیم که این گرد و غبارها نصف شود؟!»
البته اینها درد و دلهای بعضی از مردمی است که به اسم صاحب همهچیزند اما حتی از نفس راحت کشیدن هم بیبهرهاند. همه این دردها باعث شده که از زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق تاکنون، میزان آمار مهاجرت چند برابر شود، رقمی که اگر چه به صورت رسمی اعلام نمیشود اما بنابر نظرسنجی شهرداری اهواز، «97 درصد مردم این شهر در صورت فراهم بودن امکانات تمایل به مهاجرت دارند»
این را باید اضافه کرد به تمام شهروندانی که در طول این هفت سال، شهر و دیار خود را ترک کردهاند. مهاجرت باعث شده تا استانی که از نظر جمعیت رتبه پنجم را داشته است، روزبهروز ساکنان خود را از دست بدهد و این مساله علاوه بر ایجاد نابسامانی زندگی مردم این استان، بروز پدیدههای روانی، مسائل اجتماعی، اقتصادی و مواردی چون افزایش بیرویه زمینخواری را در آینده به دنبال داشته باشد.
اتفاقی که میتواند با به هم زدن تعادل منطقهای باعث بروز بحرانهای سیاسی یا حتی نظامی شود. خوزستان در جنگ هشت ساله نشان داد که همواره تمایلی عظیم برای بخشی از ایران بودن را داشته و برای آن، خون مردان و زنان بسیاری را هم نثار کرده است اما مساله از آنجا شکل پیچیدهتری به خود میگیرد که ممنوعیت هایی برای اعتراض مردمی در روزهای اخیر در نظر گرفته شده است. این امر بسیاری را نگران میکند که اگر این مساله از راه مسالمتآمیزی حل نشود، در آینده محل نزاعهای خیابانی شود. جایی که بازماندگان جنگ چیزی برای از دست دادن ندارند. مردم خوزستان، مانند دیوارهایی از اهواز، خرمشهر، آبادان و حتی شلمچه که همچنان بوی جنگ و گلوله با خود دارند، امروز از کشیدن این رنج بسیار خسته اند و صدایشان راه به جایی نمیبرد؛ جایی که تقاضای مردم از خنثی نشدن مین های جنگ، زمینهای آلوده با بمبهای شیمیایی و درختانی که هرگز دیگر سبز نمیشوند، به این مرحله رسیده است که تنها می خواهند نفس بکشند.
*منبع: روزنامه ابتکار،1395.12.3