روزنامه وقایعاتفاقیه از تأثیر حوادثی مانند پلاسکو بر امنیت روانی جامعه ایرانی به ارایه گزارشی پرداخت و نوشت: ایستادهاند کنار پنجره کوچک اتاق نگهبانی ایستگاه آتش نشانی و شمع روشن میکنند. یک خانواده پنج نفره؛ پدر و مادر و بچهها میگویند: «دیشب هم آمدیم و شمع روشن کردیم ولی امشب تعداد مردمی که آمدهاند، بیشتر شده.»
در ادامه این گزارش می خوانیم: زن 50 ساله درحالیکه شمعها را کنار هم میچیند، رو به ما میگوید: «دلم براشون کباب شد. چرا این همه جوون باید یهو پرپر شن؟» اشک میریزد و دخترش دستش را میاندازد روی شانهاش و شروع میکند به دلداری دادنش. «تو داری منو دلداری میدی؛ یکی باید خونوادههای اونا رو دلداری بده.»
به تدریج کنار پنجره نگهبانی ایستگاه، پر میشود از شمع هایی که مردم روشن می کنند و گل هایی که به یاد آتشنشانان جانباخته روی زمین، یا تکیهداده به دیوار می گذارند. از خیابان های مجاور، هر کسی، نور شمعها را میبیند بهسمت ایستگاه روان میشود؛ انگار همه دلشان اینجاست. یکجور حس انساندوستی که بیشتر شبیه به تأثر از وقوع چنین حادثه محتملی است.
حادثه پلاسکو در روزهای گذشته، احساسات جمعی ایرانیان را تحتتأثیر قرار داد. پخششدن خبرهایی چون ایمننبودن بسیاری از ساختمانهای پایتخت، مردم را در برابر یک پرسش تأملبرانگیز قرار داده که اگر فاجعهای چون زلزله یا حوادث دیگر اتفاق بیفتند، چه در انتظار میلیون ها نفر از مردم شهر خواهد بود؟
ترس از دست دادن امنیت روانی یا تهدید ازدستدادن آن، خطری است که جامعه در معرض خطر ایران را تهدید میکند. بهخطرافتادن جان انسانها در پی بیمسئولیتی مدیریت شهری و سازه های فرسودهای که هر روز، ناقوس مرگ را برای تعدادی از افراد به صدا در میآورند، امنیت روانی مردم را در معرض یک تهدید ساختاری قرار میدهد.
حالا جامعه ای که با نابسامانی های اجتماعی (از اعتیاد، فقر و...) دست به گریبان است با تهدید غیرقابلجبران مخدوششدن امنیت روانی رو به رو است؛ تهدیدی که ساختارهای اجتماعی، گاه با تصمیمگیری ها و تصمیم سازی های نادرست و غیر کارشناسانه بر شدت و میزان این خطر می افزایند یا تهدیدی بر تهدیدهای قبلی اضافه میکنند.
از شب وقوع حادثه پلاسکو، دهها نفر از مردم در پایتخت و برخی از شهرهای دیگر ایران، در دستههای کوچک و بزرگ و در مقابل ایستگاههای آتشنشانی، گردهم آمدند تا به همکاران آتشنشانانی که در اثر فاجعه پلاسکو، زیر آوار ماندهاند و از دست رفتهاند، تسلیت بگویند.
همدلی و همدردی گروهی مردم، اگرچه بار سنگین فاجعه را سبکتر میکند اما وقتی به حلقههای کوچک و بزرگشان ورود میکنید، حرفها، درد دلها و غصه خوردن هایشان، نشان از زخمی عمیق بر بدنه امید اجتماعی دارد؛ بدنه ای که حال مدتهاست در گیر و دار حوادث طبیعی و غیرطبیعی و خبرهای ریزودرشت در حال تحلیلرفتن است و نیاز دارد تا با گفت و گو و تعاملات اینچنینی، خودش را خالی کند.
دختر جوانی که خودش را دانشجوی حسابداری معرفی میکند، با یک شاخهگل بهسمت ایستگاه میآید. میگوید، پدر خودش آتشنشان است و رنج کسانی را که عزیزشان آسیب دیده یا از دستش دادهاند با تمام وجودش درک میکند. «اگر یکبار غیر از وقتایی که میدونیم عملیاته، به تلفنش جواب نده، از ترس میمیریم و زنده میشیم. قشنگ میفهمم، خونوادههاشون چه حالی هستن.»
در همان حال، گل را تقدیمِ یکی از آتش نشان هایی که به ماشینش تکیه داده است، میکند و دوباره با حالتی بغضآلود به محل تجمع یعنی جایی که تعدادی از افراد گردهم آمدهاند، برمیگردد. فرصت ایستادن در کنار یک حلقه سهنفره که حدودا 25 تا 30 ساله هستند و بهنظر تازه همدیگر را یافتهاند و شنیدن گفتوگوهایشان، ابعاد ماجرا را گستردهتر میکند. «خودمون کم بدبختی داریم، غصه این چیزارو هم باید بخوریم. بهخدا دیشب تا صبح خوابم نبرد؛ از بس به این فکر کردم که الان خونوادههای اینا، چیکار میکنن که زن و بچهشون زیر آواره. خبر بد پشت سرهم.»
یکی دیگر از میان همین جمع مسأله را به بد یمنبودن دی ماه نسبت می دهد و میگوید: «عجب ماه بدی بود .اصن نمیشه گفت خوب شد تموم شد! چون خوب تموم نشد... انگار حالا حالاها ادامه داره..» شروع به حرف زدن که می کنیم میگوید معلمم.. «حساب کنید ببینید این ماه چند تا خبر بد شنیدیم.
از گورخواب ها بگیر تا بچه های زبالهگردی که سوختن تا اتفاق پلاسکو.. فکر و خیال این چیزا نمیزاره آدم احساس آرامش و امنیت کنه..هیچ فکری هم به حال این موضوعات نمیشه. اگه بدونیم که بالاخره وضعیت اینطور نمیمونه و قرار نیست جون آدما اینطور بازیچه بشه دیگه آنقدر تشنج روانی بین مردم زیاد نمیشه» بلافاصله یکی دیگر از افرادی که بیرون از این جمع حضور دارد وارد جمع ما میشود و میگوید: «ساختمون محل کار ما هم یه جایی سمت همون خیابون جمهوریه. همش میگن اخطار دادن .. کدوم اخطار وقتی که کسی نمیاد تعطیلش کنه. حتما باید ساختمون روی سر مردم خراب بشه تازه اون موقع هم باز معلوم نیست کسی گردن بگیره..»
دانستن و آگاهی از وقایع و اتفاقاتی که نبض حیات جامعه را تهدید میکند، حق مردم و شهروندان و بخش بزرگی از این پروسه در گرویِ ارائه گزارش شفاف از عملکرد دستگاههای مختلف اجرایی است. مسئلهای که در مواجهه با مردمی که در مقابل ایستگاههای آتشنشانی برای یادبود آسیبدیدگان حادثه پلاسکو تجمع کردهاند، بیشازپیش مطرح میشود، ارائهنشدن راهکاری برای مقابله با بحرانهایی از ایندست است.
در یک ماه و نیم گذشته، موج سنگینی از خبرهای تلخ، روان و احساسات جمعی ایرانیان را تحتتأثیر قرار داد. از انتشار خبر گورخوابها و پس از آن، خبرهای مربوط به مرگ دو کودک زبالهگرد تا فاجعه پلاسکو، زمان کمی گذشت اما در این مدت، امید اجتماعی برای بهبود اوضاع در آزمونی سخت گرفتار آمد. پروسه امید اجتماعی اگرچه در دل حوادث طبیعی و غیرطبیعی برای مدتی تحتتأثیر قرار میگیرد اما در ادامه و در صورت مهیابودن شرایط محیطی به بازسازی خود خواهد پرداخت.
نکتهای که به نظر میرسد در شرایط اجتماعی ایران و با توجه به ارائه نشدن راهکار مناسب برای مهار آسیبها و بحرانهای اجتماعی در هاله ای از ابهام قرار دارد.
*منبع: روزنامه وقایع اتفاقیه، 1395.11.3