روزنامه وقایع اتفاقیه در گفت وگو با کارشناسان به بررسی جایگاه اخلاق و تخریب در سیاست ایرانی پرداخت و نوشت: تحزب و فعالیت حزبی را میتوان مهمترین پدیده و کنش سیاسی تاریخ معاصر ایران بعد از انقلاب مشروطه تاکنون ارزیابی کرد. در سالیان متمادی، تحلیلهای متفاوتی در ارتباط با فعالیت احزاب در ایران مطرح شدهاند؛ بیشتر تحلیلها بر این امر، اتفاقنظر دارند که در ایران، اساس بنای تحزب، کج گذاشته شده است.
در ادامه این گفت وگو آمده است: احزاب در ایران از نظر کمی، همواره در تعداد گسترده و قابلتوجهی، تأسیس شدهاند و برخی از آنها در فعالیتهای سیاسی و پارلمانی ایفای نقش کردهاند اما آنچه نمایان است، این واقعیت تجلی مییابد که هیچکدام از آنها در تاریخ معاصر کشور نتوانستهاند در قامت احزاب سیاسی دارای استانداردهای مدرنِ فعالیت حزبی، ظاهر شوند.
بعد از انقلاب مشروطه، اولین نمودهای فعالیت حزبی در ایران پدیدار شد و از آن زمان تاکنون، بهطور پیوسته، احزاب در عرصه تحولات سیاسی- اجتماعی، هر چند بهصورت صوری هم باشد، حضور داشتهاند اما آیا جریانات سیاسی را که با نام حزب، خود را معرفی کردهاند، میتوانیم حزب تلقی کنیم؟ آیا آنچه در تاریخ معاصر ایران با نام احزاب شناخته شدهاند، دارای استانداردهای علمی و آکادمیک هستند؟ در پاسخی کوتاه، جواب این پرسشها و دیگر سؤالاتی از این قبیل را با ارائه دلایلی بسیار ساده و البته مستند، میتوان خیر دانست.
بدون تردید، هیچ محقق یا پژوهشگر تاریخ تحولات سیاسی- اجتماعی معاصر ایران با این گزاره مخالفتی ندارد که احزاب سیاسی کشور، فاقد کارکردها و دیسیپلین موجود یک نظام حزبی بودهاند. با قاطعیت، میتوان بیان کرد که نظام حزبی در معنای دقیق آن، هیچگاه در ایران شکل نگرفته است و پیرو همین روند، در دهههای بعد از وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز شاهد ظهور و تأسیس احزاب سیاسی متعددی در جامعه بودهایم اما اکثریت قاطع این احزاب، فاقد حداقلهای یک حزب سیستمی بودهاند. برای نمونه، تعداد احزابی که دارای روزنامه بهعنوان ارگان رسمی حزب هستند، از دو یا سه حزب، بیشتر نیست و یا تعداد احزابی که دارای شعبههای استانی فعال (نه در معنای صوری) باشند را نمیتوان بیش از یک یا دو حزب دانست.
اکنون در شرایطی که اجماعنظر درباره ضعف نهادینه فعالیتهای حزبی و تحزب در کشور وجود دارد، در مصاحبه حاضر، «وقایعاتفاقیه» تلاش کرده است که تحلیلی متفاوت از مقوله آسیبشناسی نظام حزبی و فعالیت احزاب در ایران داشته باشد. در واقع، پرداختن به مسائل کلیشهای در ارتباط با ریشههای مشکل تحزب در ایران، شاید بحثی تکراری و طاقتفرسا باشد و گرهی از مشکلات این حوزه نگشاید؛ ازهمینرو، در این مصاحبه تلاش شده است در گفتوگو با سه نفر از متخصصان دانشگاهی که سابقه فعالیتهای مدنی و سیاسی را در کارنامه خود دارند، با نگاهی متفاوت، مسئله ضعف فعالیت حزبی در کشور مورد مداقه و کنکاش قرار بگیرد. آنچه بیش از هر موضوع دیگری، در گفتوگوی «وقایعاتفاقیه» با کارشناسان، مورد بررسی قرار گرفته است، تحلیل زمینهها و بسترهای ضعف فعالیت حزبی و راههایگذار و اصلاح وضعیت موجود بوده است. در همین راستا، در گفتوگوهای جداگانه، نظرات دکتر قدیر نصری، دکتر طهماسب علیپوریانی و دکتر قدرت احمدیان از اساتید علوم سیاسی دانشگاههای کشور را جویا شدهایم.
** دکتر قدیر نصری:
محدودشدن قدرت دولت و وابستگی آن به مردم، ضامنِ گذار به استاندارد فعالیت حزبی در ایران است
دکتر قدیر نصری، دانشیار اندیشه سیاسی در دانشگاه خوارزمی تهران و کارشناس مسائل سیاسی، در ارتباط با موضوع دلایل ضعف و کاستیهای فعالیت حزبی در ایران به «وقایعاتفاقیه»، بیانات خود را با نقل خاطرهای از دکتر حمید عنایت، آغاز میکند: از مرحوم حمید عنایت، استاد فقید اندیشه سیاسی در دانشگاه تهران، نقل میکنند (به روایت دکتر احمد خالقی) که علم سیاست در ایران و جهان، یک کار ویژه اساسی دارد و آن این است که به دانشور علوم سیاسی یاد بدهد انسان به حکم تربیت، طمع، ترس و استعدادش، موجودی پیچیده است و هرگاه این انسانها در جمعی بهنام جامعه گردهم میآیند، پیچیدهتر هم میشوند؛ از این رو، کار علم سیاست به غایت دشوار است و نفسگیر. بر مبنای سخن عنایت، احزاب سیاسی، تشکلاتی هستند که تقاضاهای مردم را منسجم میکنند و با اخذ رأی این متقاضیان، وارد کریدورهای قدرت میشوند و میکوشند در مدت معین و در ازای امتیازات مادی و معنوی به مطالبات هواداران خود پاسخ دهند.
او در ادامه بیان میکند: اما این فعالیت حزبی، در کشوری مانند ایران، جز در موارد معدود و در مقاطعی خاص، هرگز پا نگرفت و پیش از آنکه کاری از پیش ببرد، مسیر انشعاب، انحلال، انفعال و اضمحلال شد. این سرنوشت، دلایل متعددی دارد که غالبا گفته شدهاند و مخاطب ایرانی با این دلایل بهخوبی آشناست اما موضوع و موضع متفاوتی که به ذهن میرسد، گاهی متفاوت با ادبیات مشهور و با عنایت به قضایای امروزی هستند.
این استاد اندیشه سیاسی، پاسخهای خود را در چرایی موفقنشدن فعالیت حزبی در ایران در قالب سه محور مطرح میکند: اول اینکه، واژه حزب (party یا part بهمعنی فرقه یا گروه خاص) هم در ادبیات دینی و هم در تجربه زیسته ایرانیان معاصر، با مباحثی مانند باندبازی، فرقهگرایی، توطئهچینی و تبانی همنشین شده است. دهها حزب سیاسی حکومتی، مردمی و وابسته به قدرتهای خارجی در ایران معاصر، تأسیس و بهراحتی منحل شدهاند. اکنون به گفته وزیر کشور (آقای رحمانیفضلی) تعداد احزاب ثبتشده و دارای مجوز، نزدیک به عدد 270 است که رقم اندکی نیست اما این صدها حزب سیاسیِ موسمی، در ایام انتخابات ظاهر و پس از آن غیب میشوند؛ چنین عملکردی، حزب سیاسی را با بحران تصویر و بیوجاهتی مواجه کرده است. در ادبیات دینی هم کلمه حزب، معنای ممدوح و مثبتی ندارد. کلمه حزب بهصورت مفرد، مثنی و جمع، 19 بار در قرآن مجید تکرار شده است و در اکثر موارد به گروهی اطلاق میشود که رسولان را تکذیب کردهاند. (آیه 30 از سوره مبارکه غافر) و با دلخوشکردن به داشتههای خود (سوره احزاب، آیه 3) دین را قطعهقطعه و فرقهفرقه کردند. پیروان احزاب، گروهی مخالف با امت واحده و جامعه بزرگ مؤمنان بودهاند و مخالفت اینان به حدی بوده که خدای متعال، آنها را بعضا «مشرکون و کافران» هم خطاب کرده است.
دوم اینکه، میدان حزب، سیاست است. قاعده نیز، سود و زیان است و نه چیز دیگر و این درحالی است که بخش مهمی از مرجعیت و گروههای مرجع، براساس دین و آموزههای دینی عمل کردهاند که قاعده آن نه سود و زیان، بلکه حق و باطل بوده است. در تاریخ اجتماعی- سیاسی ایران که دین و سیاست توأمان بودهاند، قاعده سیاست (سود و زیان) با قاعده دین (حق و باطل) درهمآمیخته است؛ یعنی مخالفان سیاسی، علاوه بر اینکه مضر هستند، ناحق و کافر نیز بهشمار میآیند. موافقان نیز نهتنها برحق هستند که مشروع و سودمند هستند. این دوگانگی، سبب شده است جامعه مذهبی نسبت به حزب سیاسی، مظنون باشد و همین سوءظن، تشکیلات حزبی را به زحمت انداخته است که نمونه آن را میتوان در دشواریهای پیشروی حزب جمهوریاسلامی در دوران ابتدای انقلاب اسلامی مشاهده کرد.
سومین دشواری و مانع امروزی برای تحرک احزاب سیاسی، ساختار رانتی و ماهیت کشمکشپرور منطقه است؛ منطقهای که نخستین ضرورت و اهمیت مردمانش امنیت است و نه رقابت سیاسی. همانگونه که میدانید، ساخت رانتی سبب میشود:
- برخی مدیران از ثروت بیزحمت حاصل از فروش مواد خام بهرهمند شوند.
- برخی مدیران، عواید حاصله را بیشتر مصروف دفع خطر از ناحیه خارج و داخل میکنند.
- مدیران رانتی، از رهگذر حامیپروری در داخل و شراکت با مجتمعهای صنعتی در خارج، اپوزیسیون را عملا حذف میکنند (politycide).
- کارویژه دولت رانتی، توزیع عایدات نفتی و گازی بین مردم (بهویژه هواداران) است.
- از آنجایی که دولتداری در ساختار رانتی، متضمن امتیازات فراوانی است، اپوزیسیون میکوشد این فرصت را از آن خود کرده و حکومت نیز با اطلاع از نیات اپوزیسیون، گاهی کمر به نابودی آن میبندد.
- در پرتوی عوامل ساختاری فوق، حزب سیاسی، مجالی برای تلاش نمییابد و کارویژه اصلی خود (تجمیع تقاضاها و تصدی قدرت) را از دست میدهد.
قدیر نصری در ادامه بیان میکند: البته، عوامل توزیعکننده و ثانوی دیگری هستند؛ مانند فقدان تجربه طولانی دموکراتیک، وابستگی به قدرتهای خارجی، ضعف فرهنگ مدنی، شخصیت غیردموکراتیک رهبران حزبی، سوءظن ذاتی دولت نسبت به احزاب، فرهنگ عشایری، ضعف فرهنگ شهرنشینی، قانون اساسی انعطافناپذیر و... که به دلیل وزنی که در ادبیات سیاسی دارند، در ادبیات امروزی، دیگر اعتباری ندارند.
این کارشناس مسائل سیاسی در ارتباط با وضعیت فعلی احزاب سیاسی ایران در قیاس با استاندارهای جهانی فعالیت حزبی اظهار کرد: در تاریخ معاصر ایران، فقط حزب توده و مشارکت توانسته بودند حداقلی از استاندارد را داشته باشند. موازین استانداردبودن حزب عبارت است از داشتن ارتباط ارگانیک بین اعضا و هواداران، بیان منظم مواضع، گردش مسالمتآمیز نخبگان در حزب، برنامهمحوری و اجتناب از کیش شخصیت، داشتن مرامنامه و برنامه مشخص برای تدارک رفاه و افشای زمینههای فساد سیاسی.
او خاطرنشان کرد: نگاهی به احزاب سیاسی در ایران معاصر نشان میدهد که اولا احزاب، یک باشگاه و پارکینگ سیاسی هستند؛ یعنی به جای سازماندهی و آموزش هواداران، غالبا دور یک چهره سیاسی و دارای نفوذ و تمکن جمع شدهاند و همه اجزای حزب برای عمل به منویات بنیانگذارش در تکاپو هستند. ثانیا، تنوع جمعیتی، سواد سیاسی و آگاهی اجتماعی مردم در حدی نیست که آگاهانه، آزادانه، انتخاب و مشارکت کنند. در غیاب آزادی (از نیازهای اولیه و ترس و طمع) و آگاهی (به مصالح عمومی)، آنچه رفتار سیاسی را تضمین میکند، فرصتطلبی و عملگرایی کوتاهاندیشانه است. در دنیای امروز، به مفاد آگاهی در جامعه، داشتن رسانههای متنوع و مستقل بوده و مفاد آزادی، داشتن تشکلها و احزاب کارآمد است این استاد اندیشه سیاسی در ادامه اظهار میکند: ثالثا، یکی از کارویژههای مدرن احزاب سیاسی، آموزش شهروندان به حقوق خود بوده که تقریبا در قاموس فعالیت حزبی ایرانیان، متروک بوده است. بالاخره، باید به نگرش غیرمثبت روحانیت و حاکمیت به فعالان حزبی اشاره کرد که با استناد به بعضی مراودات احزاب با بیگانگان و نیز برنامههای ساختارشکن احزاب سیاسی، بیشتر آنها را تحمل میکنند، نه تکریم.
نصری همچنین در ارتباط با لوازم و بسترهایگذار به استاندارهای جهانی از فعالیت حزبی در ایران بیان میکند: به نظر میرسد، حیات حزبی یا زیست دموکراتیک، بیشتر یک ضرورت و احتیاج است که با گذشت زمان به عادت تبدیل میشود. زمانی که این احتیاج به مشارکت و رقابت احساس نمیشود، فعالیت حزبی، یک تشریفات خواهد بود. طبعا، مدیری که مستقل از جامعه است، تاب تحمل انتقادات درشت جامعه مدنی را ندارد. نباید فراموش کرد که منتقدان نیز بعضی مواقع، موازین نقد را نیاموختهاند. او افزود: با این اوصاف، من فکر میکنم بسترهای چهارگانه استانداردشدن احزاب سیاسی عبارتند از:
الف- توزیع شبکهای و افقی قدرت و تبدیلشدن خود حزب به نهاد حرکت دموکراتیک در داخل حزب. ب- التزام عملی به اساسنامه، برنامه و مصوبات کنگره حزبی. ج- همسویی گفتمانی حزب سیاسی با گفتمان مسلط جهانی و همسویی با وجدان جهانی. د- استقرار کشور، محل فعالیت در منطقهای دموکراتیک.
او در ارتباط با روندهای آتی فعالیت حزبی در ایران گفت: پارهای عناصر قوامبخش به حیات دموکراتیک یا حزبی، عناصر ازپیشموجود و دادهشده هستند؛ مانند سنت دموکراتیک، اقلیم مناسب، جمعیت یکدست (از حیث نژادی به دینی و...) اما بسیاری از عناصر قوامبخش به فعالیت موفق حزبی، نوپدید یا پسینی هستند و میتوان با مدیریت این عوامل، فعالیت حزبی درخشانی را رقم زد:
1- اوجگیری گفتمان معطوف به حقوق (نه تکلیف) و تحسین پرسشگری در مقابل جوابجویی؛
2- افول استقلال دولت و رشد وابستگی آن به مالیات أخذشده از شهروندان؛
3- مشروعیت یا برحقبودن حزب سیاسی و نیز سودآور و کارآمدبودن تشکیلات حزبی؛
4- وجود کادر رهبری دموکراتیک که قانونسالاری را عملا باور کرده باشد؛
5- تزریق آگاهی سیاسی به توده و بهویژه به هواداران و جلوگیری از رواج مناسبات غلط و نیز مشارکت انتقامجویانه؛
6- دموکراتیزهکردن دموکراسی: به این معنا که ساختارها و رویههای دموکراتیک صوری بوده و عملا موجب تحول در برخورداریهای عمومی شوند. اقتدارگرایی انتخاباتی، یکی از آفتهای دموکراسی در جهان سوم است که به دلیل آن، مردم بدون آگاهی و آزادی، فقط به حکم مصالح زودگذر، قدرت خود را واگذار میکنند.
** دکتر طهماسب علیپوریانی
تفکیکنکردن حوزه خصوصی از حوزه عمومی، معضل اصلی احزاب در ایران است
دکتر طهماسب علیپوریانی، تحلیلگر مسائل اندیشه سیاسی و مسائل ایران نیز در گفتوگو با «وقایعاتفاقیه» در ارتباط با زمینههای تاریخی ضعف فعالیت حزبی و سازماندهی احزاب در ایران تصریح کرد: حزب، بهمثابه یک چارچوب حیات سیاسی و اجتماعی، دارای خاستگاه جغرافیایی و تاریخی مشخص، یعنی عصر مدرن و مغربزمین است. درواقع، روبهروشدن ما ایرانیان با حزب، بهصورت اقتباسی است. واژه حزب، همانند بسیاری از واژگان همچون آزادی، مجلس، قانون اساسی و بسیاری از وسایل روزمره کنونی، اقتباس از غرب بوده و وارداتی هستند اما بزرگترین مشکلی که اکنون ما با این مفاهیم اقتباسی داریم که بسیار مشکلساز هم شده است، روند بومیکردن آنهاست. زمانی که درصدد بومیکردن این مفاهیم اقتباسی هستیم یا بخشی از آن مفاهیم نادیده گرفته میشوند و در روند چکشکاری، احتمالا ضربات اساسی بر آنها وارد میشود.
او خاطرنشان کرد: اولین نکتهای که باید در موضوع ایجاد و ظهور احزاب در نظر گرفت، شکلگرفتن حوزه خصوصی در برابر حوزه عمومی بوده اما در تاریخ ایران از بطن مشروطیت تاکنون، همچنان سپهر مشخصی میان این دو حوزه مشخص نشده است؛ بنابراینتحزب بدون به رسمیت شناختن و اصالت بخشیدن به حوزه خصوصی، اگر صد سال دیگر هم ادامه داشته باشد، با چالشهای جدیای در روند فعالیت احزاب روبهرو خواهیم بود.
از نظر این کارشناس مسائل ایران، همانند سایر موضوعات که در تیررس حوزه عمومی قرار دارد، فعالیت و کارآمدی احزاب هم تحتتأثیر حوزه عمومی قرار خواهد گرفت. او همچنین افزود: نکته دیگر که باید به آن اشاره شود، این است: زمانی که از حوزه خصوصی سخن به میان میآوریم، باید یک امر مقدم بر آن را داشته باشیم؛ آنهم عبارت است از ظهور گروهها و تشکلهایی که خواستار حقوق اساسی یا حقوق شهروندی باشند.
بنابراین تازمانیکه فرد دارای حق نباشد، حق به معنای «آن چیزی که ذاتا من دارم»، حال چه نام آن را حقوق الهی بگذاریم یا حقوق طبیعی، اگر این حقوق بهمثابه داشتههای ذاتی من به رسمیت شناخته نشود، مفهومی به نام شهروند شکل نخواهد گرفت. بر این مبنا، مشکل کار این است که من در مقام یک شهروند، حقوق ذاتی خود را ندارم و حقوقم را به من میدهند؛ درنتیجه فاقد درک از حقوق شهروندی خود هستم. درمجموع، این دو نکته را باید اساس قرار دهیم، آنگاه بر فراز آن، پارلمان، تحزب، روزنامه، آزادی بیان و... ایجاد شوند.
علیپوریانی افزود: آنچه در دهههای متمادی، آسیب اساسی برای تحزب و فعالیت حزبی در ایران بوده که حزب در قالب حقوق طبیعی نگریسته نشده و همواره یک زائده غیرطبیعی بوده است. در جوامع غربی، چون احزاب در جریان روندی طبیعی ظهور کردهاند، در عرصههای مختلف دارای جایگاه بوده و امتیازات خاصی را دریافت میکنند؛ برای نمونه، هر حزب بهاندازه نمایندگانی که به مجلس میفرستد، پول و امتیاز دریافت میکند اما در جامعه ایران، اگر حزبی از حوزه خصوصی برخیزد، بهطور حتم، از سوی حوزه عمومی برایناساس که مبادا تهدیدی برای به دستگرفتن قدرت باشد، احتمالا تحت تعقیب قرار میگیرد یا حتی منحل میشود.
این استاد اندیشه سیاسی در ارتباط با دارابودن احزاب ایرانی موجود عرصه سیاسی کشور، از حداقلهای استاندارد حزبی، به «وقایعاتفاقیه» گفت: احزاب در ایران، شخصی یا دولتی هستند و اگر از منظری فلسفی به آن بنگریم، بسیاری از این احزاب همانند گیاهان خودرویی هستند که هرز هستند. واقعیت این است، هر کدام از احزاب، فعالیتهای مقطعی دارند زیرا حضور مداوم در عرصه سیاستورزی کشور از طریق داشتن روزنامه، نهادها و شاخههای حزبی و تلاش برای تأثیرگذاری بر تصمیمات، احتمالا برای احزاب، بسیار سنگین است؛ بنابراین در مقاطعی کوتاه، بهطور خاص، در جریان انتخابات، فعالیت محدودی دارند و درنهایت، چند نماینده را به مجلس میفرستند اما مایه تأسف این است که همان نمایندگان در بطن ورود به مجلس، خود را مستقل از حزب جلوه میدهند و از جریان خود تبری میجویند. برایناساس، میتوان عنوان کرد که در شرایط فعلی، واقعیتی با استانداردهای موجود حزبی در ایران وجود ندارد.
علیپوریانی در بخشی دیگر از سخنانش، در ارتباط با زمینهها و بسترهای لازم برای گذار به تحزب در ایران، بر اهمیت دو مقوله فکر و سازماندهی در شکلگیری احزاب تأکید کرد. از دیدگاه او، در ایران تفکر وجود دارد اما آنچه اساس مشکل بوده، نبود سازماندهی است. در بحث سازماندهی، دو معضل وجود دارد؛ یکی معضل قانونی و دیگری معضل امنیتی- معیشتی. واقعیت آن است که قوانین، خود پتانسیلهای موجود برای شکلگیری احزاب را تا حدودی تضعیف کردهاند اما در بُعد دیگر، باید توجه داشته باشیم که بسیاری از اشخاص از بودن در احزاب از نظر امنیتی و معیشتی واهمه دارند؛ یعنی آنها احساس میکنند که با ورود به یک حزب، احتمالا در معرض انواع تهدیدها و آسیبها قرار خواهند گرفت و در نتیجه، کمتر کسی از عضویت خود در یک حزب با افتخار یاد میکند؛ بنابراین مادامی که به حوزه خصوصی و حقوق شهروندی در معنای حداقلهای ممکن، احترام گذاشته نشود و مورد تعرض قرار نگیرند، سخنگفتن از ایجاد احزاب در معنای استاندارد آن، فاقد معناست. برای نمونه، یک حزب برای معرفی خود و ادامه فعالیت، نیازمند روزنامهای است که بهعنوان ارگان رسمی، آن را به شهروندان معرفی کند اما زمانی که امتیاز روزنامه داده نشده یا بسته شود، چگونه میتوان از تحزب، سخن بهمیان آورد.
این کارشناس مسائل ایران در ترسیم آینده احزاب در ایران بیان کرد: هرگونه خوشبینی یا امیدواری به تحول در حوزه فعالیت ایران در گروی تفکیک حوزه عمومی از خصوصی است؛ در کل، رویدادی که در مغرب اتفاق افتاد و به کارآمدی احزاب یاری رساند، احزاب، فعالیت خود را بر حداکثری حوزه خصوصی و حداقلی حوزه عمومی بنیان نهادند. حتی اگر در ایران، حوزه حداقلی را برای دولت متصور نشویم اما حداقل امری که باید وجود داشته باشد، مشخصشدن مرز دولت از حوزه خصوصی است؛ هرچند این مرز، بسیار اندک باشد.
** دکتر قدرت احمدیان
صنعتیشدن و ظهور دستهبندیهای اجتماعی مشخص، ضامن ایجاد نظام حزبی استاندارد است.
در راستای پیگیری مبحث آسیبشناسی احزاب سیاسی در ایران، دکتر قدرت احمدیان، کارشناس و تحلیلگر مسائل سیاسی، در گفتوگو با «وقایعاتفاقیه» گفت: باید پذیرفت که حزب بهلحاظ تاریخ سیاسی و اقتصاد سیاسی، محصول برخی تحولات در جامعه اروپایی است. حزب در اروپا در نتیجه شکلگیری جامعه بورژوازی، صنعتیشدن، گسترش سطح تجارت و شکلگیری یک طبقه مستقل جدید در اروپا، ظهور یافت. با نظر به این عوامل و بهطور خاص، ظهور بورژوازی در اروپا، بهتدریج مطالبات سیاسی و اجتماعی مطرح شد و متعاقبا برای تنظیم مطالبات موجود جدید، گرایش به سمت نهادمندکردن فعالیتهای سیاسی در قالب احزاب پدیدار شد.
او خاطرنشان کرد: حزب برای ایران و جوامع دیگری همانند آن، غریبه محسوب میشود و بهعبارتی، کالایی وارداتی است که منطبق با بسترهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه نیست. هر اندازه به عصر مدرن نزدیک میشویم، بهویژه در قرن بیستم، مسئله نفت مطرح میشود که زمینهساز استقلال دولت از جامعه را فراهم میکند.
احمدیان افزود: مجموع عوامل مذکور، مانع از شکلگیری یک نظام حزبی واقعی در ایران بودهاند و در عصر جدید، در قالبی دیگر، همین موانع گریبانگیر جامعه هستند. ضمن اینکه باید برخی تجربیات تاریخی را هم به صورتمسئله افزود. بهلحاظ تاریخی، احزاب ایران، کارویژههای حزب را نداشتهاند. بهترین آنها را میتوان احزاب چپ دانست که آنها هم بیش از آنکه خواستههای مردم را نمایندگی کنند، نیات قدرتهای خارجی را نمایندگی کردهاند؛ در نتیجه، فرهنگ سیاسی ایرانی، رویکرد مثبتی به حزب ندارد.
این کارشناس مسائل سیاسی در ارتباط با وضعیت احزاب در ایران نیز اظهار کرد: اگر کارکرد، نه ساختار احزاب در ایران را موردنظر قرار دهیم؛ چند کارکرد را برای احزاب مدرن میتوان بازشناخت که از جمله آنها میتوان به تجمیع منافع گروههای اجتماعی مختلف، کادرسازی، آموزش و جامعهپذیری سیاسی، ارتباط میان حکومت و حاکمیت، سازماندهی به حکومت بعد از رسیدن به قدرت اشاره کرد. حال اگر این مجموعه از کارکردها را مدنظر قرار دهیم؛ بهطور قطع، در ایران نظام حزبی وجود ندارد بلکه آنچه هست بیشتر شبه احزاب هستند که بیشتر با مفهوم یا مقوله جناحبندی یا جبهههای سیاسی تطابق دارند اما وضعیت بغرنجتر این است که همین جناحهای سیاسی هم فقط در دوران انتخابات، حضور و ظهور پیدا میکنند و خود را نشان میدهند؛ یعنی در نقطه انتخاب و بازی سیاسی ایجاد میشوند.
قدرت احمدیان همچنین در ارتباط با موضوع لوازم موجود در جامعه برای گذار به استانداردی از فعالیتهای حزبی گفت: رسیدن به حداقلی از استانداردهایی از نظام حزبی در ایران با دستورالعمل یا با حرف یا ایجاد حزب و گسترش تعداد کمی از احزاب، محقق نخواهد شد و دستیابی به استانداردهای حزبی مستلزم صنعتیشدن جامعه و ظهور دستهبندیهای اجتماعی بوده زیرا حزب، روبنای این نوع دستهبندیهاست؛ یعنی تا زمانی که گروههای اجتماعی دارای منافع و اشتراکات مشخص در جامعه شکل نگیرند، حزب هم شکل نخواهد گرفت.
او خاطرنشان کرد: در مجموع، ظهور حداقلی استاندارد از نظام حزبی، قبل از هر چیزی مستلزم دگرگونی در شرایط اجتماعی و اقتصادی است که بتواند به ظهور دستهبندیهای اجتماعی متفاوت، با منافع متفاوت منجر شود و میان این دستهبندیها، نوعی تساهل و مدارا وجود داشته باشد که حضور و اختلافنظرها با دیگری را به رسمیت بشناسند و به جابهجایی در قدرت گرایش پیدا کنند؛ بنابراین نمیتوان با ارائه دستورالعملها یا آییننامهها، به نظام حزبی و استاندارهای حزبی رسید بلکه باید برخی تغییرات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، مستمر و آرام اتفاق بیفتد تا بهتدریج به این نتیجه برسیم که دستیافتن به حزب یا تشکل سیاسی به نام حزب، ضروری است و اساسا به تجمیع منافع دست پیدا کنیم. بههرحال، گروههای مختلف، افراد مختلف، اصناف و... هر کدام باید منافع مشخصی را برای خود تعریف کرده (تاکنون این امر اتفاق نیفتاده است) تا بتوانند زیر چتر یک حزب فعالیت کنند. احمدیان در بخش پایانی سخنان خود در گفتوگو با «وقایعاتفاقیه»، در ارتباط با پیشبینی آینده پیشروی فعالیت حزبی در ایران عنوان کرد: اساسا به ترسیم چشمانداز مطلوب از آینده احزاب در ایران خوشبین نیستم. فعالیت حزبی، مستلزم شرایط آرام در زمینههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است اما با توجه به برخی عوامل از جمله درگیریهای بینالمللی و تنشهایی که پیشروی کشور در عرصه سیاست خارجی، مشکلاتی که در منطقه با آن روبهرو هستیم و نیز وجود ساختار اجتماعی چندپاره در داخل کشور در ابعاد زبانی، قومی و مذهبی، نمیتوان این انتظار را داشت که در کوتاهمدت، نظام حزبی استاندارد در کشور ایجاد شود. در کشور ظاهرا احزاب سیاسی متعددی داریم اما تا زمانی که نتوانیم منافع را در قالب احزاب مشخص و محدود سازماندهی کنیم، نمیتوانیم در جامعهای همانند ایران، 150حزب داشته باشیم. اینها حزب نیستند و بیشتر میتوان عنوان شبهاحزاب و محافل سیاسی را بر آنها اطلاق کرد که در مواقع انتخابات، در قالب جبهه یا ائتلافها دست به کنش سیاسی میزنند.
او افزود: با وجود این، اگر واقعبینانه به مسئله نگاه کنیم، راهی هم وجود ندارد که از فعالیت حزبی صرفنظر کرده و احزاب را کنار بگذاریم. کار سیاسی حزبی که در قالب آن، اهداف و خواستههای شخص، مشخص میشود، اخلاقی است و فعالیت سیاسیای را که حزب پشتوانه آن نباشد، میتوان فعالیتی غیراخلاقی قلمداد کرد؛ مثلا کاندیدا یا جریان سیاسیای که بدون شناسنامه و هویت مشخص، وارد عرصه سیاسی شده، میتواند در صورت کسب قدرت و بُرد انتخاباتی، بهآسانی مواضع و اصول خود را زیر پا بگذارد اما اگر حزب وجود داشته باشد، اخلاق سیاسی هم در جامعه مستحکم خواهد شد؛ در نتیجه، با وجود خوشبیننبودن به وضعیت آتی، بههیچ عنوان دستکشیدن از فعالیت حزبی و تعطیلکردن احزاب را مناسب نمیدانم حتی اگر در قانون اساسی هم فعالیت حزبی تأیید و تصریح شده باشد.
* منبع: روزنامه وقایع اتفاقیه، 1395.10.5