کد خبر: ۸۹۲۱۲
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۵ - ۰۲ دی ۱۳۹۵ - 22 December 2016
روزنامه اطلاعات در گزارشی با نگاهی به فرهنگ فرزندخواندگی در داخل و خارج از کشور، نوشت: شرح ماجراهای زندگی دکتر علی اصغر سروری، استاد ژنتیک، به افسانه‌ای شبیه است.
 روزنامه اطلاعات در گزارشی با نگاهی به فرهنگ فرزندخواندگی در داخل و خارج از کشور، نوشت: شرح ماجراهای زندگی دکتر علی اصغر سروری، استاد ژنتیک، به افسانه‌ای شبیه است.

این روزنامه در گزارشی که به قلم ارمغان زمان فشمی انتشار یافته است، می آورد: ما در روستا زندگی می‌کردیم، والدینم را به فاصله چند سال از دست دادم، پدرم کشاورزی بود که پاییز و زمستان،به طور رایگان به بچه‌ها قرآن و شرعیات می‌آموخت. او می‌گوید: ما در روستا زندگی می‌کردیم، والدینم را به فاصله چند سال از دست دادم، پدرم کشاورزی بود که پاییز و زمستان، به طور رایگان به بچه‌ها قرآن و شرعیات می‌آموخت. من کوچک‌ترین فرزند خانواده بودم و پس از مرگ پدر و مادر، در 7سالگی نزد برادرم به تهران آمدم که در سعدآباد، باغبان بود. 2 سال به مکتب رفته بودم، اما در تهران به دلیل آن که 8 ساله شده بودم، اجازه ندادند به مدرسه بروم. به دلیل سن کم مرا برای کار در رستوران‌ها و کافه‌ها هم نمی‌پذیرفتند. 

در منزلی پشت هتل دربند زندگی می‌کردیم که من از پنجره‌اش، باغ بزرگ و زیبایی را می‌دیدم که یکی از 2 باغ معروف آن منطقه (باغ‌های نگهبان و ظهیرالدوله) بود. روزی از پنجره زن و شوهری را دیدم که کنار استخر آن باغ قدم می‌زدند و گریه می‌کردند. ‏

صاحبخانه ما گوسفندانی داشت و چون چوپانش از کوه پرت شده بود، از من خواست به جای آن چوپان برایش کار کنم، اما برادرم عصبانی شد و اجازه این کار را نداد. آن مرد هم ما را از خانه‌اش بیرون کرد. ما خانه دیگری گرفتیم که به «باغ نگهبان» نزدیک‌تر بود و با دیوار کوتاهی از آن جدا می‌شد. کارگران زیادی در آن باغ کار می‌کردند و من هم از روی بی‌کاری، می‌رفتم و تماشایشان می‌کردم. روزی بنا از من پرسید تو مگر به مدرسه نمی‌روی و کار و زندگی نداری؟ 

من هم داستان زندگی‌ام را برایش گفتم. بنا دلش برایم سوخت و اجازه داد در قبال روزی 2 ریال، برایش کار کنم. کارشان سخت بود، از کوه سنگ می‌آوردند و می‌شکستند، با آب استخر گل درست می‌کردند و من هم باید در آوردن آب و سنگ‌ها کمک می‌کردم.‏

** بازی سرنوشت
چرخ روزگار طوری چرخید که توجه زن و شوهر جوان که صاحبان باغ بودند، به علی اصغر کوچک جلب شد و آنها تصمیم گرفتند او را با اجازه برادرش نزد خود ببرند و بزرگ کنند. علی اصغر بعدها فهمید پسر 4 ساله آن زوج جوان در استخر باغ غرق شده و آنها در غم از دست دادن او بود که کنار استخر گریه می‌کردند. همسر دکتر نگهبان ـ پزشک معروف و نیکوکاری که علی اصغر را به فرزندخواندگی قبول کرد ـ زنی آمریکایی بود. آنها خیرخواهانه تلاش کردند تا اجازه ادامه تحصیل علی اصغر را بگیرند و مانند پدر و مادری واقعی حمایتش کردند، تا مدارج عالی تحصیلی را طی کند، به طوری که او توانست یکی از نخستین متخصصان ژنتیک کشور باشد و سال‌ها در دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه اصفهان، دانشجویانی موفق مانند خود تربیت کند.‏

داستان متفاوت زندگی دکتر علی اصغر سروری در کتابی با عنوان «شکوه فرزندخواندگی» از سوی انتشارات البرز به چاپ رسیده است و خواندن خاطرات شیرین او، خالی از لطف نیست.‏

** حقوق کودکان
اگر علی اصغر کوچکِ آن روزها نمی‌توانست به مدرسه برود، امروز ایران از نتایج یک عمر فعالیت‌های علمی یک متخصص ژنتیک محروم می‌ماند. در میان حقوقدانان، فلاسفه و استادان اخلاق همواره این سوال مطرح است که آیا کودکانی مانند علی اصغر، باید تن به سرنوشت شان، هرچه که باشد، بدهند یا جامعه و افراد متمکن، وظیفه دارند آنان را یاری کنند تا به خواست‌های خود برسند؟ آیا کسی که کودکی را به سرپرستی برمی گزیند، صرفا یک کار پسندیده اخلاقی انجام داده است یا به یکی از وظایف خود به عنوان شهروندی مسئول، عمل کرده است؟‏

حقوقدانان 2 نوع حق برای کودک قائل شده‌اند، حقوق قانونی و حقوق اخلاقی. از دیدگاه حقوقی، ماده 1 قرارداد سازمان ملل متحد، کودک را انسان زیر 18 سال تعریف می‌کند. بر این اساس برخی آزادی خواهان، کودکان را دارای حقوق برابر با بزرگسالان می‌دانند و برخی نظر مخالف دارند، یعنی کودکان را دارای حقوق نمی‌دانند و دلیل می‌آورند که اولا کودکان به اندازه بزرگسالان شرایط ذی حق بودن را ندارند، ثانیا اگر کودک را دارای حقوق بدانیم به این معنی است که درک درستی از کودکی نداریم و ثالثا مهم نیست که کودکان دارای حقوق باشند، زیرا در هر صورت حقوق اخلاقی آنها برآورده می‌شود.‏

اما معنای حق چیست؟ فرد دارای حق، این گزینه را پیش رو دارد که می‌تواند دیگران را ملزم کند تا برای برآوردن انتخاب او اقدام کنند. همه انسان‌ها منافعی دارند که باید برای رسیدن به آنها مورد حمایت قرار بگیرند، ولی بر اساس «‌نظریه اراده‌»، کودکان از حوزه این صاحبان حقوق خارج هستند، زیرا قدرت انتخاب ندارند. ‌این نظریه ‌ می‌گوید با آن که کودکان می‌توانند انتخاب کنند، ولی این نمایندگان آنها (والدین) هستند که باید به جای آنها دست به انتخاب بزنند، تا روزی که آنها بالغ شوند.‏

** حقوق کودکان بی سرپرست
حق و وظیفه با هم مرتبط و دو روی یک سکه است، پس «من حق دارم» یعنی «شخص دیگری وظیفه دارد آن حق را برای من برآورده کند». وقتی می‌گوییم بزرگسالان وظیفه دارند از منافع کودکان حمایت کنند، یعنی کودک حق دارد منافعی داشته باشد که دیگران برایش بر‌آورند. ‏

به این ترتیب با این که برخی اعتقاد دارند کودکان از حقوق مدنی (مثل حق رأی دادن) برخوردار نیستند، ولی حقوق اخلاقی در مورد آنها صادق است و ما به عنوان بزرگسالان وظیفه داریم مراقب تحقق حقوق اخلاقی آنها باشیم. ما درباره فرزندان خود موظف هستیم این حقوق را برآورده سازیم، ولی در مورد کودکانی که از نعمت داشتن پدر و مادر محروم هستند، چه وظیفه‌‌ای داریم؟‏

** وظایف کامل و ناکامل
اونورا سیلویا اونیل (فیلسوف انگلیسی معاصر) انواعی از وظیفه را بر‌می‌شمارد و با اشاره به نظریه امانویل کانت (فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم)، از «‌وظایف کامل» و «‌وظایف ناکامل‌» نام می‌برد. در رابطه با کودکان، وظایف کامل که یا با توجه به تمامی کودکان تعریف می‌شود و یا با توجه به مجموعه خاصی از آنها، از این جهت وظایف ‌کامل‌ نامیده می‌شوند که کاملا مشخص شده است که بزرگسال در برابر چه کسی وظیفه دارد و چه وظیفه‌ای دارد؟ برای مثال، همه ما بزرگسالان وظیفه داریم با هیچ کودکی برخورد بد نداشته باشیم و والدین هر کودک وظیفه دارند از او مراقبت کنند. وظایف ناکامل، وظیفه مراقبت از کودکانی است که برای مثال ما به عنوان والدین، وظیفه‌ای در برابرشان نداریم. همه بزرگسالان این وظایف را دارند، اما نه در قبال همه کودکان. ‏

وظایف کامل در قانون ذکر شده و با حقوق در ارتباط است، ولی وظایف ناکامل این طور نیست، یعنی در قانون وجود ندارد. اونیل معتقد است تصمیم گیری درباره زندگی کودکان صرفا بر اساس حقوق، یعنی غفلت از امور مهم و با ارزش در زندگی آنها. وظایف ناکامل هم وظایفی بسیار اساسی و مهم است که باید در قبال کودکان انجام شود. چرا کودک نمی‌تواند مهربانی و توجه والدین را به عنوان حق خود، در قانون داشته باشد؟ ‏

** اخلاق، فراتر از قانون
«اونیل» معتقد است اگر برای وظایف ناقص هم قوانینی وضع شود، طبق آن، حقوقی برای کودک تعریف می‌شود. ولی توجه داشته باشید که یک کارگر در محیط کار خود وظایفی دارد که فراتر از وظایف تعریف شده برای او است. این موضوع در مورد همه وظایف ناقص صدق می‌کند، مثلا والدین طبق قانون وظیفه دارند کودک خود را به مدرسه بفرستند، ولی وظایف زیادی وجود دارد که در قانون به آنها اشاره‌ای نشده است. در واقع برهان «اونیل» مبتنی است بر استدلال اخلاقی. او حقوق کودک را بر اساس رابطه خاص والدین و کودک تعریف نمی‌کند، بلکه بر خانواده تاکید دارد. او به ماهیت و کیفیت خانواده توجه می‌کند و ویژگی بارز خانواده را صمیمیت زیاد و عشق نا‌مشروط میان اعضای آن می‌داند. ‏در واقع اگر در میان اعضای خانواده مباحث حقوقی مطرح شود، عشق از میان می‌رود. به این ترتیب «اونیل» معتقد است برای برآوردن حقوق اخلاقی کودک،

لازم نیست حتما قوانینی تدوین شود، بلکه روابط خانوادگی و عشق میان اعضای خانواده، تضمین کننده حقوق اخلاقی کودک است. حال درباره کودکانی که از نعمت داشتن خانواده محروم هستند، چه می‌توان گفت و چگونه می‌توان عشق خانوادگی را به آنها ارزانی داشت؟ ما تا کجا وظیفه داریم این کودکان را به عنوان اعضای خانواده خود، تحت سرپرستی قرار دهیم؟ ‏

** نیکوکاری، وظیفه یا لطف؟
پیتر سینگر، فیلسوف آمریکایی معاصر، معتقد است همه ما به عنوان انسان‌های اخلاقی وظیفه داریم به افراد نیازمند در هر کجای دنیا کمک کنیم. این یعنی اگر به عنوان مثال در سومالی، انسان‌ها در گرسنگی به سر می‌برند و من در کشور ثروتمندی مثل امریکا زندگی می‌کنم و می‌دانم که اگر هر آمریکایی فقط یک دلار کمک کند، دیگر گرسنه‌ای در سومالی وجود نخواهد داشت، پس هم خودم و هم هموطنان آمریکایی ام وظیفه داریم این کار را انجام دهیم. این که سایر مردم جهان به مردم سومالی کمک می‌کنند، باعث نمی‌شود من در برابر آنها وظیفه نداشته باشم. در واقع کار خیر کردن، وظیفه اخلاقی من است و به این ترتیب تأمین حقوق اخلاقی کودکان بی سرپرست هم جزو وظایف اخلاقی هر انسان توانمندی قرار می‌گیرد. ‏

در مقابل، امانوئل کانت معتقد است ما تا جایی وظایف اخلاقی ناکامل مبنی بر کمک به دیگران داریم که زندگی خودمان تحت تاثیر آنها قرار نگیرد. در موقعیت‌هایی که کمک کردن سریع و ساده ما مشکل را برطرف می‌کند، وظیفه کامل داریم کمک کنیم (مثلا اگر کودکی در حال غرق شدن در برکه است)، ولی اگر دغدغه کل انسان‌های روی زمین را داشته باشیم، زندگی خودمان مختل می‌شود. ‏

** اصل انسانیت
روان شناسان معتقدند ما نسبت به نزدیکان خود وظایف اخلاقی داریم، ولی این موضوع درباره بیگانگان صادق نیست. باربارا‌هارمن، فیلسوف انگلیسی معاصر، این تقسیم بندی را قبول ندارد. او می‌گوید هر جا که فاعلیت انسانی در خطر است، فارغ از این که او جزو نزدیکان ما است یا بیگانه، باید به او کمک کنیم. در مثال فرزند خواندگی، ما وظیفه داریم اگر توانش را داریم، کمک کنیم تا کودک از حقوق اولیه خود که داشتن خانواده است، برخوردار شود و رشد طبیعی داشته باشد و بتواند در آینده برای خودش تصمیم بگیرد. ‏

بر اساس اصل انسانیت کانت، انسان‌ها به صورت فی نفسه باید برای ما اهمیت داشته باشند. هدف انسان‌ها باید همان اندازه برای من مهم باشد که اهداف خودم اهمیت دارد. البته این دیدگاه بسیار افراطی است و زندگی را از روال عادی خارج می‌کند. «آموزه فضیلت» کانت به ما می‌گوید شما در زندگی به دنبال 2 چیز باید باشید، کمال شخصی خود و خوشبختی دیگران. ‏

«هارمن» می‌گوید خوشبختی دیگران باید برای شما مهم باشد، زیرا با فاعلیت و تاثیر گذاری شما در ارتباط است. شما به عنوان یک فاعل اخلاقی، باید پروژه‌های نیکوکارانه‌ای برای انجام دادن داشته باشید. کمال خود و خوشبختی دیگران می‌تواند جزو پروژه‌های اخلاقی شما باشد که فاعلیت اخلاقی شما را به عنوان یک فاعل عاقل تثبیت می‌کند. ‏

** دایره دغدغه‌های اخلاقی
وقتی سرپرستی کودکی را می‌پذیرید، قیم او می‌شوید و به جای او تصمیم می‌گیرید، در مرحله اول به رشد اخلاقی خود کمک می‌کنید. ما به عنوان بزرگسال اگر می‌خواهیم به اهداف خود برسیم و زندگی ارزشمندی داشته باشیم، لازم است ویژگی‌هایی را به دست آوریم، از جمله این‌که از کودکان حمایت کنیم تا مراحل رشد خود را به صورت طبیعی طی کنند. چون آنها از رشد عقلانی کافی برای انتخاب و تصمیم گیری برخوردار نیستند و تصمیماتی که می‌گیرند، ممکن است پیامدهای منفی برایشان داشته باشد. ‏

در مجموع ما در برابر همه انسان‌ها وظیفه اخلاقی داریم، ولی آنچه که باعث می‌شود به نزدیکان کمک کنیم، آن است که از نیازهایشان اطلاع داریم. ‏

پل بلوم، روان شناس آمریکایی، معتقد است ما فطرتا به گونه‌ای متولد شده‌ایم که اولویت را به نزدیکان می‌دهیم و بیگانگان را از دایره دغدغه‌های اخلاقی خود خارج می‌کنیم. هر انسانی دارای یک دایره اخلاقی است که نسبت به افراد داخل آن، وظایفی دارد. هرچه فرد از رشد اخلاقی بالاتری برخوردار باشد، دایره اخلاقی‌اش هم گسترده‌تر می‌شود. ‏

** حساسیت و فضیلت ‏
این که چطور برخی دغدغه خوشبختی همه انسان‌ها را دارند، برمی‌گردد به میزان رشد اخلاقی و فضایلی که آنها در زندگی کسب کرده‌اند. فرد فضیلت‌مند، درد دیگران را احساس می‌کند و در راه برطرف کردن آن،‌ قدم برمی دارد، در حالی که افراد دارای رشد اخلاقی پایین تر، متوجه درد دیگران نمی‌شوند. این که موضوعی برای برخی قابل مشاهده و برای دیگران غیر قابل مشاهده است، وابسته است به میزان حساسیت اخلاقی آنها که ارتباط مستقیم با فضایل درونی افراد دارد. ‏

در جوامع گذشته، برده داری امری رایج بود، در حالی که امروزه با رشد اخلاقی مردم و بالا رفتن آگاهی آنها نسبت به برابری انسان‌ها، این سنت ناپسند منسوخ شده است. در جامعه امریکا امروزه تبعیض میان سیاه پوستان و سفید پوستان تا حد زیادی از میان رفته است و اگر کسی همچنان گرایش‌های نژاد پرستانه داشته باشد، دیگران او را فردی خودپسند و بی اخلاق می‌دانند. در حالی که در گذشته نه چندان دور، سیاه پوستان جزو طبقات فرودست جامعه به حساب می‌آمدند و از حقوق اخلاقی و مدنی محروم بودند. ‏

به همین ترتیب در جوامع پیشرفته، موضوع قیومیت نیز تا حد زیادی حل شده است و مردم داوطلبانه و مشتاقانه سرپرستی کودکان را می‌پذیرند، چرا که تلاش‌های زیادی برای بالا بردن آگاهی‌های افراد از مزایای اخلاقی این حرکت انسان دوستانه، انجام شده است. ‏

** سخن آخر
فرزندخواندگی در دنیای باستان رواج داشت و بزرگانی مانند حضرت موسی(ع)، حضرت یوسف(ع)، ارسطو و کورش کبیر فرزندخوانده بودند. این موضوع در قرون وسطی و بعد از آن هم رایج بود و افرادی مانند دالامبر(فیزیکدان فرانسوی)، کپرنیک (ستاره شناس لهستانی)، کمال الدین بهزاد (نقاش دوران صفوی) و نادرشاه افشار از جمله مشاهیری هستند که به فرزندخواندگی پذیرفته شده بودند. ‏

فرزندخواندگی در عصر حاضر و بعد از جنگ‌های جهانی اول و دوم - که تعداد زیادی از خانواده‌ها فرزندان و تعداد زیادی از فرزندان، والدینشان را از دست دادند - اهمیت بیشتری یافت و تقریبا در همه کشورهای جنگزده رواج پیدا کرد. اکنون در کشورهای اروپایی و امریکایی، استرالیا و ژاپن، فرزندخواندگی به طور سازمان یافته انجام می‌شود و نتیجه آن، تربیت افراد سرشناسی مانند چارلی چاپلین، بیل کلینتون، نلسون ماندلا(مبارز و رئیس‌جمهوری آفریقای جنوبی و برنده جایزه صلح نوبل)، تولستوی، استفان لووین( نخست وزیر کنونی سوئد) و صدها هنرپیشه، نویسنده، محقق و هنرمند دیگر است.‏

پسندیده آن است که ما شرایط مناسب را برای تربیت همه کودکان فراهم کنیم، زیرا کودک در هر محیطی مطابق با شرایط همان محیط پرورش می‌یابد. وقتی تعلیم و تربیت مناسب باشد، آنها هم افراد سازنده‌ای می‌شوند؛ همان طور که امیرکبیر که پدرش آشپز بود و امکان درس خواندن نداشت، پشت در کلاس فرزندان بزرگان می‌نشست و حرف‌های معلم را گوش می‌داد و در نهایت توجه معلم به علاقه و استعداد او جلب و باعث شد اجازه حضور او در کلاس را از قائم مقام فراهانی بگیرند و او را تحت تعلیمات مناسب قرار دهند،‌ تا در نهایت شخصیتی شود که می‌شناسیم. ‏
* منبع: روزنامه اطلاعات، 1395.10.2
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: