کد خبر: ۸۸۱۸۹
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۵ - ۱۸ آذر ۱۳۹۵ - 08 December 2016
انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور آمریکا، سیاست‌مداران و تحلیلگران در سراسر جهان را به فکر فرو برد، اما دولتمردان اروپایی را بیش از دیگران نگران کرد. تقریبا همه رهبران اروپایی – با درنظرگرفتن مواضع ترامپ در مبارزات انتخاباتی - بر این امر اتفاق نظر داشتند که دوره ‌ای از ابهام را پیشِ ‌رو خواهند داشت.
روزنامه شرق با درج گزارشی می نویسد:‌ انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور آمریکا، سیاست‌مداران و تحلیلگران در سراسر جهان را به فکر فرو برد، اما دولتمردان اروپایی را بیش از دیگران نگران کرد. تقریبا همه رهبران اروپایی – با درنظرگرفتن مواضع ترامپ در مبارزات انتخاباتی - بر این امر اتفاق نظر داشتند که دوره ‌ای از ابهام را پیشِ ‌رو خواهند داشت.

در ادامه این گزارش به قلم علیرضا قزیلی می خوانیم: ژرار آرو، سفیر فرانسه در سازمان ملل، پس از روشن‌شدن نتیجه آرا در حساب توییتری خود گفت: این پایان دوره‌ای است که جهان نئولیبرالیسم موفق تصور می‌شد. پس از برگزیت همه‌چیز امکان‌پذیر است. جهان روبه اضمحلال است. کمی بعد فلوریان فیلیپو که استراتژیست حزب جبهه ملی فرانسه به حساب می‌آید، در حساب توییتری خود گفت: جهان آنها در حال فروپاشی و جهان ما در حال ساخته‌ شدن است.

واقعیت آن است انتخاب دونالد ترامپ همچون «سیاه‌چاله»‌ای در جهان سیاست است که چیز زیادی درباره آن نمی‌دانیم. ترامپ در مبارزات انتخاباتی خود ایده‌هایی مطرح کرده که ممکن است آغاز دوره جدیدی از روابط بین‌الملل و معادلات جهانی باشد. به طور کلی می‌توان دغدغه‌های اروپایی‌ها را از به‌قدرت‌رسیدن ترامپ به سه دسته تقسیم کرد:

** زیرسؤال ‌رفتن ارزش‌های مشترک دوسوی آتلانتیک
«غرب سیاسی» به عنوان یک پروژه ٧٠ساله فراآتلانتیکی که بیش از ٣٠ کشور را درون خود جای داده، اکنون در معرض بحران قرار گرفته است. بسیاری از رهبران اروپا، روابط فراآتلانتیکی را در معرض یک بحران وجودی می‌بینند. از سال ١٩٤٧ تاکنون ١٢ رئیس‌جمهور در ایالات متحده آمریکا به قدرت رسیده‌اند؛ شش دموکرات و شش جمهوری‌خواه اما همه آنها از نهادها، سیاست‌ها و اهدافی که دو سوی آتلانتیک را به هم پیوند زده است، پشتیبانی کرده‌اند.

مواضع و دیدگاه‌های دونالد ترامپ یک نقطه چرخش به شمار می‌رود. این نقطه چرخش منحصر و محدود به آمریکا نیست، بلکه آغاز یک دوره بحران در لیبرالیسم به عنوان الگوی حکومتی به شمار می‌رود. به عبارت دیگر، دیدگاه‌های ترامپ فراتر از تغییر ساده در سیاست‌ها یا نهادهای دو سوی آتلانتیک است و مربوط به چیزی است که در چند دهه اخیر، جهان امروز را شکل داده است؛ یعنی «جهانی‌شدن». 

پدیده جهانی‌شدن در چند دهه اخیر موجب شد اقتصادهای باز در جهان به‌ویژه در اروپا به گونه ‌ای درهم‌تنیده و به‌هم‌وابسته شوند که تغییر این روند ‌تصورناپذیر به شمار می‌رفت. این روند با حرکتی پرشتاب، اقتصاد سایر کشورها حتی کشورهای کمترتوسعه‌یافته را درخود می‌بلعید، اما رویکردهای اقتصادی ترامپ و تمایل وی به درپیش‌گرفتن سیاست‌های ناسیونالیسم اقتصادی یا سیاست‌های حمایتگرانه اقتصادی، حرکتی برخلاف جریان جهانی‌شدن ارزیابی می‌شود.

انتخاب ترامپ به لحاظ اجتماعی نیز یک بحران برای مفهوم «جامعه باز» - به معنای پذیرش نیروهای تازه‌وارد - به شمار می‌رود. هرچند ورود نیروهای مهاجر یا پناهنده از سوی بخش درخور‌توجهی از جوامع غربی یک تهدید به حساب می‌آمد. این بخش از جوامع غربی مهاجران و پناهندگان را نه‌فقط به دلیل هزینه‌های مادی که بر اقتصادشان تحمیل می‌کردند، بلکه آنان را تهدیدی برای ارزش‌ها، اعتقادات و روش زندگی خود می‌دانستند. به هرشکل در چند دهه اخیر، غرب تلاش کرد مشکل «ورود مهاجران یا پناهندگان» را با ایده «جامعه چندفرهنگی» تحت مفهوم جامعه باز مدیریت کند و این نیروها را درون خود جای دهد. اما امروزه اظهارات دونالد ترامپ نشانه آن است که باید مراقب چسبندگی اجتماعی و ادغام و پذیرش اقلیت‌های قومی و نژادی و فرهنگی در جوامع غرب بود و این چالشی اصلی برای اروپای لیبرال است.

شاید به خاطر همین نگرانی‌هاست که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، در پیام تبریک خود به ترامپ بر همکاری براساس ارزش‌های مشترک تأکید کرد و گفت: «آلمان و آمریکا از طریق ارزش‌هایی نظیر: آزادی، دموکراسی، احترام به قانون و شرافت نوع انسان صرف‌نظر از منشأ آنها، رنگ، مذهب، جنسیت، گرایشات جنسی و دیدگاه‌های سیاسی با هم پیوند دارند. من به رئیس‌جمهوری جدید آمریکا همکاری نزدیک را براساس ارزش‌های فوق پیشنهاد می‌کنم».

** آینده ناتو
دونالد ترامپ در شرایطی برنده انتخابات آمریکا شد که ناتو در آستانه تدوین استراتژی آینده خود بود. آینده‌ای که حول دو محور اصلی رقم می‌خورد: ١- چالش ناشی از جنوب؛ بی‌ثباتی در خاورمیانه و خطر‌های ناشی از سوریه و لیبی ٢- چالش ناشی از شرق؛ تجاوز روسیه به برخی از کشورهای شرق اروپا. اظهارات ترامپ در دوره رقابت‌های انتخاباتی اعضای ناتو را با پرسش‌های متعددی روبه‌رو کرده است. 

آیا رئیس‌جمهوری آمریکا حاضر است اقدامات بازدارنده اضافی را برای تضمین امنیت اروپا به کار گیرد؟ آیا ترامپ نوعی معامله و چانه‌ زنی ارضی درباره اوکراین با مسکو انجام خواهد داد؟ آیا ترامپ در اجلاس ناتو که برای تابستان ٢٠١٧ پیش‌بینی شده، شرکت خواهد کرد؟ یا مقام پایین‌تری را اعزام خواهد کرد؟ درواقع تمام دنیا منتظر است ببیند ترامپ چه نوع تعاملی را با پوتین برقرار می‌کند و این برای دیگر رهبران جهان به‌ویژه اروپا معنادار است. درواقع نوع رفتار ترامپ با پوتین، نوع رهبری آمریکا در ناتو، ارزش‌هایی که آمریکا آنها را ترویج خواهد کرد و نوع روابط فراآتلانتیکی را روشن خواهد کرد.

در اجلاس ٢٠١٤ ناتو قرار شد اعضای ناتو دو درصد از جی‌دی‌پی خود را به‌عنوان هزینه‌های دفاعی پرداخت کنند و هنوز حتی یک‌سوم اعضا هم پرداخت نکرده‌اند؛ اما نگرانی اعضای ناتو به این ختم نمی‌شود که اگر شما سهم خود را نپردازید، آمریکا از شما دفاع نخواهد کرد؛ هرچند هنوز موضع واقعی ترامپ روشن نیست؛ اما به نظر می‌رسد رئیس‌جمهوری جدید، اعتبار و باورپذیری ماده ٥ اتحاد آتلانتیک (پیمان ناتو) مبنی بر دفاع جمعی را به چالش کشیده است. به نظر می‌رسد ترامپ در برابر یک آزمون واقعی قرار گرفته است. آیا آمریکایی‌ها واقعا برای ویلینیوس و ریگا حاضرند بجنگند؟ آرای مردم آمریکا را به ترامپ می‌توان این‌گونه تفسیر کرد که افکار عمومی آمریکا نیز هیچ فهم و درک درستی از تعهد آمریکا به «دفاع جمعی» ندارند. مردم هیچ تصوری ندارند که حمله به یک عضو به معنای حمله به دیگر اعضا تلقی می‌شود و به نظر می‌رسد رئیس‌جمهوری جدید آمریکا نیز پاسخ روشنی به این سؤالات ندارد و بدون ماده ٥، اتحاد آتلانتیک بی‌خاصیت خواهد شد.

** تعامل ترامپ با پوتین
اگرچه اعضای ناتو درباره برخی از موضوعات اختلاف نظر داشتند؛ اما تا قبل از ترامپ درباره اینکه در قبال رفتار روسیه متحد باقی بمانند، هیچ اختلافی نداشتند. اکنون رفتار ترامپ ممکن است این وحدت نظر را به طور بنیادی به چالش بکشد.

تعامل ترامپ با روسیه نه‌تنها برای اعضای اتحادیه اروپا، بلکه برای کشورهای شرق اروپا نیز مهم است. آیا آمریکا به بهای آسیب‌پذیری کشورهای شرق اروپا حاضر به معامله با روسیه می‌شود؟ آیا آمریکا وارد نوعی معامله از نوع یالتا- تعیین حوزه نفوذ و سیطره- با روسیه خواهد شد؟ پاسخ مثبت به این سؤال یعنی بازگشت به وضعیت پیش از ١٩٨٩ و فروپاشی دوقطبی.

موضوع روسیه از بُعد دیگری نیز مهم به شمار می‌رود؛ زیرا موضوع روسیه دیگر یک چالش بیرونی برای اتحادیه به شمار نمی‌رود؛ بلکه مدت زیادی است که روسیه به یک موضوع سیاسی درون اتحادیه تبدیل شده است. امروزه یک ارتباط درونی بین نیروهای سیاسی ناسیونالیست و اقتدارگرای اروپایی و روسیه به‌ عنوان فرماندهی ضدنئولیبرال بین‌المللی به‌وجود آمده است.

در بروکسل تصور اروپایی‌ها بر این بود که کلینتون به قدرت می‌رسد و او پشتوانه قوی برای برنامه EU به شمار می‌رفت. با اینکه آمریکا عضو اتحادیه اروپا نیست؛ اما اروپایی‌ها می‌توانستند روی رئیس‌جمهور آمریکا حساب کنند؛ زیرا تا قبل از ترامپ رؤسای جمهور آمریکا با اتحادیه اروپا به‌عنوان یک نهاد آشنایی داشته و خود را متعهد به حمایت از آن می‌دانستند و تقویت روابط EU و آمریکا جزء برنامه‌های اصلی آنها بود.

اکنون اتحادیه اروپا با رئیس‌جمهوری متفاوتی روبه‌رو است که افرادی را به کار می‌گمارد که برای این نهاد ارزشی قائل نیستند، به تک‌روی آمریکا علاقه‌مندند و حتی می‌خواهند که EU از صحنه پاک شود و علاقه ندارند که EU یک سیاست خارجی یا سیاست دفاعی مستقل داشته باشد. اکنون برای اروپایی‌ها این پرسش به طور جدی مطرح است که اگر دولت جدید آمریکا با ناسیونالیست‌ها و راست‌های افراطی اروپا همسو شود، چه اثری بر اتحادیه اروپا خواهد داشت؟

این همسویی هنگامی ترسناک ‌تر می‌شود که اروپایی‌ها خود را در شرایطی می‌بینند که ممکن است روسیه نیز در تلاش برای تجزیه اروپا و ایجاد شکاف در داخل آن و تضعیف این نهاد، در کنار آمریکا قرار گیرد؛ به‌ویژه آنکه بروکسل برای مقاومت در برابر روسیه، روی روابطش با آمریکا حساب باز کرده است.

*منبع: روزنامه شرق، 1395.9.18
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: