اولین مدیرعامل استقلال برخی از ابهامات پیرامون تاریخچه باشگاه استقلال را بیان کرد.
به گزارش ایسنا، یکی از ابهامات فوتبال ایران، وضعیت باشگاه استقلال در ابتدای انقلاب و تغییر نام این تیم از تاج به استقلال است. در همین رابطه گفتوگویی مفصل با عباس کردنوری اولین مدیرعامل استقلال بعد از انقلاب اسلامی داشتیم که شرح آن را میخوانید:
ابتدای انقلاب
سالی که انقلاب به پیروزی رسید و بعد از آن وضعیت فوتبال در ایران نامعلوم بود. در سال ۵۸ به دلیل شرایط کشور هیچ کسی برای فوتبال برنامهای متصور نبود. به همراه دوستانی مثل امیر آصفی، حسن حبیبی، علی کاظمی، ناظم لطیفی، پرویز ابوطالب و ... دور هم جمع میشدیم و بحث میکردیم که چه باید کرد. از سمت مسئولان سیاسی مملکت هم چیزی معلوم نبود. بعد از مدتی شاهحسینی رئیس تربیت بدنی شد و فکری هم قائم مقام او. از آنجا به بعد به واسطه اینکه فکری خودش فوتبالی بود، کمی به فوتبال توجه شد.
اموال استقلال
وضعیت استقلال هم روشن نبود. مسئولان این باشگاه عموما به خارج فرار کرده بودند و اموال باشگاه گرفته شده بود. استقلال دو استادیوم در محله وحیدیه و نازی آباد تهران داشت. یک مجموعه ورزشی بانوان در خیابان حجاب داشت. یک زمین تنیس خوب در ونک در اختیار این باشگاه بود و یک کاخ مرکزی هم در بهارستان تهران حوالی دروازه شمیران داشت که این کاخ یک طبقهاش سالن بسکتبال با استانداردهای بینالمللی بود. یک طبقه هم مخصوص بدنسازی و بوکس بود. یک طبقه هم مختص به کارهای اداری بود. بعد از انقلاب اولین کاری که کردند، شورای انقلاب مصوب کرد که این اموال تحت اختیار جوانان قرار بگیرد. یک عده هم این وسط بودند که شلوغ کاری میکردند و فردی به نام میرزایی بود که سابقه ورزشی هم داشت و رفته بود کاخ را گرفته بود و چند نیروی هم مسلح آنجا گذاشته بود و کسی را راه نمیداد. آنجا تمرین نظامی میکردند. این ساختمان هنوز هم تا جایی که میدانم وجود دارد و روبه روی مرکز درمانی طرفه است و در اختیار تربیت بدنی استان تهران است.
اولین رقابت استقلال بعد از انقلاب
در آن زمان شاهحسینی در نظر داشت رقابتهای فوتبال در چارچوب یک جام برگزار شود. یک جام به نام شهید اسپندی برگزار شد. مرحوم اسپندی بازیکن تیمهای کوچک استقلال بود. حالا شاید برای شما سوال شود که تیمهای کوچک یعنی چه؟ که باید بگویم که باشگاه تاج در آن زمان و در تهران نمایندگیهای مختلفی داشت. مثلا در منطقه چهارصد دستگاه آقای حبیبی رئیس تیم استقلال منطقه بود و آقای محرابیان مسئول تاج ارمنیان بود. در این تیمها بازیکنان زیادی بودند. خود من کاپیتان یکی از این تیمها بودم. افرادی مثل حسین کلانی که بعدها برای پرسپولیس بازی کرد هم عضو این تیم بودند. مرحوم اسپندی هم در یکی از این تیمها بود که شهید شده بود و جام به نام او برگزار شد. این تیمهایی که عرض کردم شکلهای مختلفی داشتند. مثلا مرحوم داناییفرد یک تیم داشت که ساعت ۴ صبح آنها را به امجدیه میبرد و تمرین میداد.
جام شهید اسپندی
در این جام استقلال بالاخره شرکت کرد ولی در اواسط جام جلوی استقلال را گرفتند. استدلالشان هم جالب بود. میگفتند طبق همان مصوبه شورای انقلاب، شما مجوز باشگاه را ندارید و مردم باید از شما برای ورزش کردن استفاده کنند. آن زمان استقلال هم صاحب درست و حسابی نداشت و تکلیفش معلوم نبود. خود من تازه از آمریکا آمده بودم و وضع تیم خیلی بد بود. به تیم دژبان سه - صفر باخته بودیم و با تیمهای ضعیف یا مساوی میکردیم یا میباختیم. سرمربی تیم مرحوم پورحیدری بود و بازیکنان تیم هم دو دسته بودند. یک دسته بازیکنان تاج بودند مثل حسن نظری، نوین روزگار، خاکسار تهرانی و ... از آن طرف حاجیلو، رجبی، شاهرخ و شاهین بیانی و ... هم بودند که تیم را دو دسته کرده بودند. یعنی اختلاف درون تیمی ایجاد شده بود. در این زمان آتشی رفته بود و به مرحوم دهداری گفته بود این وضعیت را حل کند که او گفته بود من پیراهن استقلال را نپوشیدهام و نمیآیم مسئولیت بگیرم. خود دهداری مرا به آتشی معرفی کرد و خلاصه اوضاع جالبی نبود.
از تغییر نام استقلال تا شکل گیری دوباره باشگاه
استقلال دوران بدی را پشت سر میگذاشت. بگیر بگیر شدیدی راه افتاده بود و خیلی از مدیران و مسئولان استقلال سابق فرار کرده بودند. مثلا خسروانی که باشگاه مال او بود فراری بود و هیچکس هم دقیقا نمیدانست که باید چه کار کرد. خلاصه آقای آتشی به من گفت که مسئولیت تیم را قبول کنم ومن هم حقیقتش دوست داشتم این سمت را برعهده بگیرم چون استقلالی بودم و وظیفهای در خود حس میکردم. در همان اوایل سال ۵۸ بود که نام استقلال انتخاب شده بود و آن زمان من هنوز حکم نگرفته بودم و خود آقای اتشی همه کارها را کرده بود. چندین اسم برای استقلال انتخاب شده بود که یکی از آنها همین "استقلال" بود، یکی دیگر "آزادی" بود و دو، سه اسم دیگر هم بود که نامشان یادم نیست ولی یادم هست که حتی "پیروزی" هم پیشنهاد شده بود که آخرش به پرسپولیس رسید. خلاصه در سال ۵۸ وقتی کار را به من سپردند یک مسابقه یادبود برای مرحوم داناییفرد برگزار کردیم برابر پرسپولیس که با گل فتح آبادی جلو بودیم و در اواخر بازی بود که هواداران پرسپولیس به زمین ریختند و بازی نیمه کاره ماند. از آنجا به بعد ما کار را جدی گرفتیم و بعد از رقابتهای شهید اسپندی خودمان را جمع و جور کردیم و سال ۶۰ بنیان استقلال فعلی محکم ساخته شد.