حسین راهداری با درج سرمقاله ای در روزنامه دنیای اقتصاد نوشت: نشانههای زیادی به این دلالت دارند که خانم کلینتون رئیسجمهور بعدی آمریکا میشود؛ اما واقعیت این است که خیلی نباید روی این نشانهها حساب کرد. نمونه متاخر شکست انتظارات، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا یا «برگزیت» در همین چند ماه گذشته بود.
در ادامه این سرمقاله که در شماره دوشنبه 17 آبان منتشر شد، می خوانیم: در آن مقطع، عمده نخبگان و رهبران بینالمللی از جمله اوباما به صراحت از مردم بریتانیا خواستند که بخشی از اتحادیه اروپا باقی بمانند.
حتی یک محاسبه ساده اقتصادی نیز نشان میداد که خروج از اتحادیه اروپا به ضرر اقتصاد بریتانیا است اما در کمال ناباوری حلقه نخبگان و برخلاف نتیجه آخرین نظرسنجیهای موسسات معتبر، برگزیت رای آورد تا یکی از دردناکترین واقعیات پیش روی سیاستمداران انگلیسی پدیدار شود. حالا آمریکا با مساله مشابهی روبهرو است.
در یکسو خانم کلینتون قرار دارد که سابقه طولانی در سیاست داشته و حمایت افراد برجسته و اثرگذاری از جمله رئیسجمهوری فعلی آمریکا را با خود دارد. در سوی دیگر ترامپ قرار دارد که حتی یک روز هم سابقه کار سیاسی رسمی بهعنوان سناتور، نماینده یا وزیر نداشته است و در عین حال بسیاری از بزرگان جمهوریخواه هم به ترامپ پشت کردهاند. بهنظر پیروزی خانم کلینتون حتمی بهنظر میرسد، اما به دلایلی ممکن است که این اتفاق نیفتد.
در حقیقت بعد از بحران مالی سال 2008، مردم طبقات میانی و پایینتر در اقتصادهای پیشرفته، سقوط شدیدی را در درآمد و سطح زندگی خود تجربه کردند. راهکارهای اقتصادی سیاستگذاران بیشتر درگیر خروج کل اقتصاد از رکود بوده و بهرغم موفقیت در برخی زمینهها، اثرات منفی اجتماعی خود را نیز داشته است. مثلا سیاستهای انبساطی و چاپ دلار (برنامه تسهیل کمی) در آمریکا شکاف طبقاتی را بیشتر کرده و در زمانی که بسیاری حتی در تامین حداقل معیشت زندگی خود مشکل داشتند، تعداد میلیاردرها و میزان ثروتهای افسانهای آنها گاه چند برابر شده است.
سیاست چاپ پول و تزریق آن به اقتصاد، در همهجا با بیعدالتی در توزیع پول و شکاف طبقاتی همراه بوده است و آمریکا نیز از این قاعده مستثنی نیست. یا مثلا سیاستهای ریاضت اقتصادی در اروپا نیز فشار شدیدی را به اقشار ضعیف کشورهای اروپایی وارد کرد. در ادامه اتخاذ سیاستهای پولی انبساطی در اروپا، همان اثرات شکاف طبقاتی و نارضایتی اجتماعی آمریکا را بهدنبال خواهد داشت.
حال به مشکلات اقتصادی، مشکلات اجتماعی و امنیتی ناشی از هجوم پناهندگان را نیز باید اضافه کرد که بخش مهمی از آنها ناشی از سیاستهای مداخلهجویانه و بیتدبیرانه دولتهای همین کشورهاست؛ بنابراین در این شرایط میتوان حدس زد که مردم این کشورها با نارضایتی از شرایط موجود و نیز ناامیدی از حل مسائل، سیستم حاکمیتی فعلی را ناتوان و فاسد بداند و به سراغ آدمهایی خارج از حلقه های سنتی قدرت در دهههای گذشته بروند.
این افراد نیز ریشههای فکری نخبگان حاکم را که اقتصاد چند دهه اخیر، محصول تئوریهای آنهاست، هدف قرار میدهند. مثلا جهانی شدن و کمرنگ شدن مرزها در پی موافقتنامههای تجاری و سیاسی از این موارد هستند. محبوبیت گرایشهای راست افراطی یا رای خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نتیجه همین نارضایتیها بوده است. ترامپ از این منظر، وضعیت مناسبی دارد.
هم از حلقه سنتی سیاستمداران آمریکا نیست و هم اتفاقا مورد نفرت اکثر آنهاست. در ضمن مباحثی مثل جهانی شدن، قراردادهای تجارت آزاد و دیگر مسائل مشابه را بیمحابا مورد انتقاد قرار داده است. شاید همین دلایل سبب شده است که ترامپ بر خلاف تمامی فسادهای اخلاقی، ریاکاریها و نیز حرفهای نادرست و بیادبانه تا همین جای کار بالا بیاید.
با این اوصاف پیروزی کلینتون یا ترامپ در قالبهای سنتی دعوای دموکرات و جمهوریخواه نمیگنجد. آنچه مشخص است اینکه خانم کلینتون تداوم مسیر گذشته اوباما با تغییراتی جزئی در بسیاری از مسائل از جمله اقتصاد است. بنابراین کمترین تلاطم را در بازارها و اقتصاد شرکای تجاری آمریکا بهدنبال خواهد داشت. تا همین دو هفته پیش، بازارهای جهانی از بازار سهام گرفته تا بازار ارزها و کالاها از جمله طلا، خود را بر همین اساس هماهنگ کرده بودند. اما پیروزی ترامپ معنایی فراتر از پیروزی افکار اقتصادی و سیاسی جمهوری خواهان دارد.
اگرچه برخی از عقاید ترامپ درخصوص مالیات و بیمههای درمانی با بدنه جمهوریخواهان همراه است، اما عقاید تند او درخصوص مهاجران، روابط اقتصادی آمریکا با دیگر کشورها از جمله مکزیک، یعنی همسایه آمریکا و نیز چین و اروپا بهعنوان بزرگترین شرکای اقتصادی آمریکا نشان میدهد که پیروزی او میتواند تبعات شدید و غیرقابلپیشبینی هم بر اقتصاد آمریکا و هم دنیا داشته باشد.
بیتجربگی سیاسی در عین اعتماد به نفس بیش از اندازه ترامپ بهخصوص در طول مناظرهها نشان داد که او میتواند کاملا غیرقابل پیشبینی باشد و بدترین تصمیمات را گرفته و به اجرا رساند.
این به معنای ریسک در بزرگترین اقتصاد دنیا و در ادامه بازارهاست. بیدلیل نیست که در پی بهبود وضعیت ترامپ در نظرسنجیها در دو هفته گذشته، داراییهای امن از جمله طلا و فرانک سوئیس محبوب شدهاند. همزمان نیز در بازار ارز، دلار آمریکا کاهش ارزش داشته است به این دلیل که پیشاپیش میتوان انتظار داشت تصمیمات ترامپ شرایط اقتصادی سخت یا حداقل غیرمشخصی را برای اقتصاد آمریکا بهدنبال خواهد داشت و این سبب تضعیف دلار میشود.
بازار سهام نیز در وضعیت بلاتکلیفی به سر میبرد، اما مشخصا در صورت پیروزی ترامپ سقوط بازار سهام آمریکا و بسیاری از اقتصادهای پیشرفته نیز قابل پیشبینی است. این اثرات حتی به کشورهایی که در نوک پیکان حملات ترامپ بودهاند نیز کشیده شده است. مثلا پزوی مکزیک نیز در چند روز اخیر کاهش ارزش داشته است از آن جهت که واضح است پیروزی ترامپ شرایط سختی را پیش روی اقتصاد این کشور قرار خواهد داد.
با این پیشزمینهها، واضح است که پیروزی ترامپ، شوکی شدید و منفی به بازارها وارد خواهد کرد. در نهایت بهطور خلاصه میتوان گفت ترجمان پیروزی کلینتون، ثبات یا حتی رشد مثبت و ترجمان پیروزی ترامپ، شرایط نایقینی و تلاطم شدید در بازارهای جهانی خواهد بود.
*منبع: روزنامه دنیای اقتصاد، 17 آبان 1395