کد خبر: ۸۲۴۰۴
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۶ - ۳۱ شهريور ۱۳۹۵ - 21 September 2016
در دوره ای که منطق تدریس می کردم گاه به گاه برای بعضی مباحث جدید به متون قدیم و به ویژه متون ابن سینا که الان معتقدم بزرگترین منطق دان قرون وسطی بوده است، مراجعه می کردم، تا ببینم آنها چه گفته اند و چون با نظرگاه های منطق جدید آشنا بودم تقریبا از موضع بالاتری می توانستم به مباحث نگاه کنم.
 روزنامه همدلی در صفحه فرهنگ و هنر در گفت و گو با ضیاء موحد به تشریح و تبیین برخی از پیچیده ترین مباحث منطقی و تمایز آنها نزد ابن سینا و سهروردی پرداخت و به نقل از وی نوشت: در دوره ای که منطق تدریس می کردم گاه به گاه برای بعضی مباحث جدید به متون قدیم و به ویژه متون ابن سینا که الان معتقدم بزرگترین منطق دان قرون وسطی بوده است، مراجعه می کردم، تا ببینم آنها چه گفته اند و چون با نظرگاه های منطق جدید آشنا بودم تقریبا از موضع بالاتری می توانستم به مباحث نگاه کنم.

در گزیده ای از این گفت و گو که در شماره چهارشنبه 31 شهریور 1395 خورشیدی با استاد فلسفه و منطق انتشار یافته است، می خوانیم: سرچشمه فلسفه را اگر تاملات اندیشمندان و فلاسفه یونان و روم بدانیم، تا به امروز چه بسیار مفاهیم و مضامین تازه ای که به مدد آن، به ذهن و اندیشه آدمی راه یافته است و در واقع به دستیاری فلسفیدن بود که بشر توانست، خود و جهان پیرامونش را بهتر و عمیق تر بشناسد.

با این همه برخلاف برخی متجددان و دلبستگان غرب، فلسفه مدرن تنها ریشه در اصول و عقاید فلاسفه یونانی نداشت و این فلاسفه اسلامی ـ ایرانی بودند که تاثیر خود را برآنچه امروز به نام شاخه های گوناگون فلسفه می شناسیم، گذاردند.

هرچند پایه های منطقی تفکر فیلسوفانی همچون ابن سینا متاثر و برگرفته از منطق ارسطویی بود، با این حال او با نگاه جزئی نگر و عمیق خود، مفاهیمی بر آن افزود که تا به امروز محل بحث، تفسیر و تحلیل های فراوانی است. از سوی دیگر کسانی همچون سهروردی نیز از منظری دیگر به بیان آرا و نظرات شان در تالیفات فلسفی شان پرداخت و از نظرگاهی دیگر به سوال های اساسی فلسفه پاسخ گفتند.

به رغم اهمیت این بزرگان، فیلسوف شهیری همچون سهروردی تا نیمه دوم قرن بیستم شناخته شده نبود و هانری کربن نخستین کسی بود که با تصحیح آثار، شیخ اشراق را به اهالی فلسفه شناساند. با این حال تا به امروز آثار سهروردی آن چنان که باید و شاید مورد بررسی و مداقه قرار نگرفته است. 

در همین راستا «تاملاتی در منطق ابن سینا و سهروردی» یکی از آخرین تالیفات ارزنده ضیاء موحد، استاد فلسفه و منطق است که از منظری تازه به بیان برخی از پیچیده ترین مباحث منطقی و تمایز آنها نزد ابن سینا و سهروردی می پردازد. هر چند مخاطب اصلی چنین آثاری دانشجویان فلسفه و کسانی است که به شکلی جدی به این امور علاقمندند و فلسفه، دغدغه اصلی آنان است، با این همه سعی کردیم در گفت و گو با این استاد فلسفه و منطق، به تشریح و تبیین برخی از مقدمات این بحث بپردازیم، به این امید که از این پس بتوانیم برخی از کتب فلسفی و آثار صاحب نظران این حوزه را در این صفحه معرفی کنیم. 

**جناب موحد به عنوان سوال نخست، از ابن سینا بگویید و اینکه در اثر اخیرتان؛ «تاملاتی در منطق ابن سینا و سهروردی» به چه مباحثی در خصوص او اشاره داشتید؟

مباحث این کتاب مباحثی فنی است و اینکه من در آن چه کردم توضیحش برای مخاطبان عام کمی دشوار است، ولی طرح کلی را به نحوی اجمالی برای تان می گویم. طرح این است که منطق دوره اسلامی منطق فراموش شده ای بود و با روی کار آمدن «منطق جدید»، منطق دانان قدیم و به خصوص منطق دانان اسلام فکر می کردند که حرفی برای گفتن ندارند. 

من در دوره ای که منطق تدریس می کردم گاه به گاه برای بعضی مباحث جدید به متون قدیم و به ویژه متون ابن سینا که الان معتقدم بزرگترین منطق دان قرون وسطی بوده است، مراجعه می کردم، تا ببینم آنها چه گفته اند و چون با نظرگاه های منطق جدید آشنا بودم تقریبا از موضع بالاتری می توانستم به مباحث نگاه کنم.

در واقع از آن موضع بهتر می توانستم بفهمم که اهمیت کارهای این منطق دانان در چیست. مثل این است که شما حساب خوانده باشید اما جبر ندانید. 

جبر مرحله بالاتری از حساب است. اگر شما جبر بدانید مسائل حساب خیلی راحت تر برای تان حل می شود و اگر ابتکاراتی که مسلمانان در مسائل حساب داشتند را با اطلاعاتی که از ریاضیات جدید دارید مطالعه کنید، متوجه می شوید که آنها چه نکته های دقیقی متوجه شدند، اما چون صورت بندی های جدید در اختیارشان نبود، شاید خودشان هم متوجه اهمیت آن نبودند.

من با مراجعه به متون منطقی متوجه شدم که نکاتی که این افراد به آن توجه کرده اند در قرن بیستم بسیار مورد بحث واقع شده است و از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. البته حرف من این نیست که برداشت ها و نتایجی که امروز از آن بصیرت های منطقیِ منطق دانان ما به خصوص ابن سینا گرفته می شود، خود آنها هم می توانستند بگیرند، خیر، آن بصیرت مثل برقی بود که زده شد و این برق را باید دستگاه کامل تری پیدا شود که بصیرتش را دریافت کند.

نتیجتا، در اثر مراجعه مکرر به این متون بعضی از این نکات به خصوص در کارهای ابن سینا و منطق دانان بعد از او که دنباله روی ابن سینا هستند ـ که یا کار او را تکمیل کردند و یا انتقاد و تمجید کردند ـ را پیدا کردم و در کلاس هایی که داشتم مطرح کردم.

سابقه این موضوع به 20 سال قبل برمی گردد، ولی بعد فکر کردم که اگر این ها را در محافل بین المللی مطرح کنم اهمیتش درک می شود و این کار را کردم، البته با بیست سال تاخیر، به این خاطر که روابط ما با غرب به نحو درستی نبود. با این حال با منتقل کردن این ابتکاراتِ منطق دانان مسلمان توجه غربی ها هم جلب شد. این ها را در تاملات منطقی ابن سینا و سهروردی شرح دادم.

مساله دیگری که در این کتاب مطرح شده این است که قرن ها به ما می گفتند که سهروردی منطقی در مقابل منطق ارسطو و ابن سینا آورده است و من تعجب می کردم که چطور چنین چیزی ممکن است. بنابراین سراغ منطقیات سهروردی رفتم چون هر کس که در مورد سهروردی حرف زده بود بیشتر راجع به حکمت او گفته بود و کاری به منطق او نداشت.

**در واقع شما اولین نفری بودید که در مورد منطق سهروردی سخن گفتید.
در واقع به شکل و اسلوبی که من مطرح کردم، بله اولین نفر هستم. من سراغ این منطق رفتم تا ببینم او چه کرده است. دیدم سهروردی ضمن اینکه تسلط کاملی بر منطق ارسطویی و اسلامی داشته، فکر کرده دستگاهی بیاورد که مسائل را ساده کند، همین طور اشکال «قیاس» و «منطق موجهات» را ساده کند که الان خیلی در مرکز توجه است. من این ساده کردن را صورت بندی کردم، بدون اینکه وارد نقد کار سهروردی بشوم.

مساله من در این قسمت نقد نبود که آیا کار او درست است یا نه. با این همه تا این اندازه سهروردی را تسهیل کردم که از لحاظ فرمال نتایجی که می گیرد از نظر منطقی با منطق جدید قابل اثبات است و این گونه دو مقاله آخری که درباره سهروردی نوشتم اولین فرمول بندی این مساله است.

البته در غرب پیش از ما کسانی این کار را کرده بودند، اما متوجه نکته های دقیقی که در این دو مقاله هست نشده بودند یا دچار نوعی ابهام بودند که منظور سهروردی چیست. مقاله دیگری هم هست به زبان فارسی و چون زمان واقعا تنگ است و سن من هم بالا، دیدم اگر بخواهم آن را با وسواسی که دارم به انگلیسی ترجمه کنم، حتما چاپش به تاخیر می افتد. برای همین تنها مقاله ای که ترجمه انگلیسی آن در این کتاب نیست، همین مقاله است و در آنجا متوجه یکی از مهمترین نکته ها شدم.

اگر بخواهم به طور ساده با مثال بگویم؛ مثلا نمی شود به جای اسم، وصف گذاشت و یا به جای سعدی نمی توانید نویسنده بوستان یا گلستان بگذارید که این مهمترین بحث این موضوع است و نتایج فلسفی مهمی از آن گرفته شده است. 

من دیدم که ابن سینا متوجه این قضیه شده است. بنابراین کاری که کردم ضمن این بحث، متن عربی ابن سینا را در کتاب آوردم و همچنین ترجمه انگلیسی آن را که یکی از بزرگان عربی دان و منطق دان غرب انجام داد و هر دو ترجمه برای اینکه نظر آنها را هم منعکس کرده باشم در کتاب آورده شد، و همین طور برای کسانی که عربی یا فارسی نمی دانند آن ترجمه های مستند موجود باشد و بدانند که ما ادعای بی جا نکرده ایم.

**این بحثی کاملا تخصصی است و قطعا صلاحیت تخصصی کافی برای ورود به آن می طلبد، با این همه سعی می کنم به شکلی سوالم را مطرح کنم و اگر نقصانی در آن بود، تصحیح بفرمایید: تصویر و تصورعموم از شیخ اشراق بیشتر متوجه عرفان می شود و بسیاری، حرکت فکری او را نوعی مواجهه شهودی با مسائل و مفاهیم می دانند. چگونه می توان از منطق و فلسفه سهروردی در کنار این اسلوب شهودی در تفکر سخن گفت؟ 

اتفاقا منطق سهروردی با وجود دو قاعده تازه ای که برای اشکال آورده و گفته اینها قاعده های شهودی هستند، مطلقا با شهود به معنایی که مردم می فهمند تفاوت دارد و کاملا بحثی منطقی است. ابن سینا متوجه این قضیه بوده و حتی قواعدش را ثابت کردیم که حرفی که او می زند با قواعد منطقی می شود ثابت کرد.

بنابراین تا آنجایی که به منطق مربوط می شود مساله شهود را باید کنار گذاشت، یعنی ربطی به حکمت اشراق سهروردی ندارد. مثلا سهروردی جایی وارد بحث «تعریف» می شود و ایرادهایی که به «تعریف» می گیرد، همان ایرادهایی است که ابن سینا هم گرفته است. یا اگر وارد بحث «مغالطات» می شود، «مغالطاتی» را ذکر می کند که در کتب قدما هم آمده است.

بنابراین اگر سهروردی حرف تازه ای داشته باشد باید از منطق بیرون بیاییم، چون با آن منطق می خواسته مسائل را ساده کند و به سراغ حرف های خودش برود. منطق ارسطو را در کتاب های دیگرش به تفصیل بیان کرده و نشان می دهد که منطق ارسطو را خیلی خوب می دانسته است، ولی علاقه بیشترش این بوده که حکمت اشراقی اش را عرضه کند و به همین دلیل هم بسیاری از مفسران و مدرسان حکمت اشراق توجه شان را به همان حکمت اشراق سهروردی که جزو غیرمنطقیات است معطوف کرده اند. من هم به همین دلیل سراغ منطقیات او رفتم تا تکلیفش را از نظر منطق روشن کنم.

**شاید بشود پایه های منطق سهروردی را در منطق ابن سینا جستجو کرد. بسیاری مولفه های مشابه در منطق این دو اندیشمند است، به نظر شماجایی که راه سهروردی از ابن سینا جدا می شود کجاست؟

ابن سینا یک فیلسوف تعقلی است، یعنی آنچه را که با عقل و استدلال نشود اثبات کرد، یا رد می کند و یا در موردش سکوت می کند. مثلا در مورد «معاد جسمانی» می گوید که من دلیلی برایش ندارم، اما چون حکم شرع است و در قرآن آمده، می پذیرم.

اما در نوشته های آخرش یعنی در «اشارات» دو نمط وجود دارد که ابن سینا در آنها به تصوف و عرفان پرداخته و چنان صورت بندی از اینها ترتیب داده که فخر رازی که به «امام المشککین» معروف است و می خواسته از ابن سینا ایراد بگیرد، به این دو نمط که می رسد با حیرت می گوید که این دو نظیر ندارد، یعنی کشش های عرفانی در ابن سینا ایجاد می شود. بعدا در تاریخ اختلافاتی پیدا می شود در مورد اینکه آیا ابن سینا حکمت اشراقی خاصی هم داشته است یا نه. با عنایت به این مسئله که او کتابی به نام «منطق المشرقیین» دارد.

بنابراین نقطه اشتراک سهروردی و ابن سینا برمی گردد به همان دو نمطی که در «اشارات» است، وگرنه در «الشفاء» که دایره المعارف ابن سیناست از این مسائل چیزی نمی بینید. سهروردی پایه را بر این می گذارد که تعریفی از حکیم به دست می دهد که مسائل را با شهود و با متصل شدن به الهیات با اصطلاحات خودش درک می کند و با به کار بردن اصطلاحات فارسی که برخی معتقدند این اصطلاحات فارسی از یک نوع منطق اشراقی قبل از اسلام گرفته شده است، شرح می دهد. بعضی هم معتقدند که این حرف ها که سهروردی زده شکل دیگر سخنان ابن سیناست با عبارات و فرم دیگر. این هم بحثی است که تا امروز من ندیدم کسی آن را درست مطرح کرده باشد.

**جناب موحد اخیرا کتاب دیگری به نام «پنهان در آینه» منتشر شد که گفت و گو های شما در حوزه هنر و ادبیات است. اگر ممکن است به اختصار درباره آن توضیح دهید، به این امید که در فرصتی بهتر به شکلی مفصل به آن بپردازیم.

من قصد انتشار این کتاب را نداشتم، چون در حال و احوالی نبودم که بخواهم به این مسائل بپردازم. ولی به اصرار مصاحبه کننده پذیرفتم و راجع به مسائل مختلفی صحبت شد. مثلا در مورد فلسفه یا سوالاتی در مورد روشنفکران دینی، در مورد اخوان و شاملو و گلشیری و بوف کور... به طور کلی از بخش اول که در مورد فلسفه است اگر بگذریم بقیه کتاب در مورد مسائلی است که اغلب مخاطبان به آن علاقه دارند.

این مصاحبه 5 الی 6 سال پیش من مانده بود و فرصتش را نداشتم آن را ویرایش کنم. الان هم مقداری ناهماهنگی های چاپی و ویرایشی در آن هست که در امیدوارم در چاپ دوم اصلاح شود.
*منبع: روزنامه همدلی
برچسب ها: ابن سینا ، فلسفه ، سهروردی
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: