کد خبر: ۷۸۲۵۷
تاریخ انتشار: ۰۶:۵۹ - ۱۷ مرداد ۱۳۹۵ - 07 August 2016
مصاحبه با عوامل فیلم دختررضا میرکریمی در کنار مریلا زارعی و فرهاد اصلانی از فیلم «دختر» و تجربه‌ این همکاری و موضوع فیلم سخن گفت.

مصاحبه با عوامل فیلم دختر رضا میرکریمی در کنار مریلا زارعی و فرهاد اصلانی از فیلم «دختر» و تجربه‌ این همکاری و موضوع فیلم سخن گفت.

به گزارش ایسنا، «دختر» تازه‌ترین ساخته سیدرضا میرکریمی مدتی است در سینماهای کشور اکران شده است. کارگردان و دو بازیگر اصلی این فیلم، فرهاد اصلانی و مریلا زارعی، در یکی از روزهای گرم مردادماه در نشستی با خبرنگاران ایسنا از پروسه ساخت و حاشیه‌های فیلمی گفتند که اخیرا در جشنواره فیلم مسکو دو جایزه هم دریافت کرده است. در بخشی از این گفت‌وگو رضا میرکریمی از مریلا زراعی صراحتا می‌پرسد که آیا واقعیت داشته است که او می‌خواست در مقام کارگردان این فیلم را بسازد؟

این نشست از همان ابتدا با کنجکاوی میرکریمی درباره دغدغه‌های فرهاد اصلانی برای دخترش و سن و سال او، از پرسش و پاسخ جداگانه خبرنگار ایسنا با این سه نفر جدا شد و شکل یک گفت‌وگوی جمعی به خود گرفت. ناگفته نماند که روند نشست از لحظه ورود مریلا زارعی که با تاخیر به جمع پیوست، کاملا تغییر کرد و لحن طنازانه و شوخی‌های او به فضای آرامی که پیش از آن وجود داشت، غالب شد. زارعی البته برای همکاری با میرکریمی مجبور به تعدیل این خصلت و روحیه پرانرژی‌اش شده بود.

مشروح این نشست را که ابتدا با حضور رضا میرکریمی و فرهاد اصلانی شروع شد و سپس مریلا زارعی به آن پیوست، در ادامه می‌خوانید:


فرهاد اصلانی
آقای اصلانی گفت‌وگو را با شما شروع می‌کنیم که پیش از این هم با آقای میرکریمی در فیلم «یه حبه قند» همکاری داشتید، فیلم «دختر» که برای آن از جشنواره مسکو هم جایزه گرفتید، چه ویژگی خاصی داشت که بازی در آن را پذیرفتید؟

اصلانی: من از همکاری قبلی با آقای میرکریمی خیلی لذت بردم. فیلم «یه حبه قند» برای من خاطره‌ای درجه یک و درخشان بود. یک کار تیمی فوق‌العاده که همه عوامل کار زیرنظر آقای میرکریمی با انگیزه و با هدف حضور داشتند و این برای من به عنوان یک بازیگر محلی امن بود. وقتی هم پیشنهاد همکاری دوباره را مطرح کردند با پیشنهادهای دیگری که داشتم، همزمان بود ولی متوجه شدم این فیلم به دنیای شخصی خودم خیلی نزدیک است چون قصه «دختر» این روزها مسأله خود من هم هست. به جز این احساس می‌کردم که دیگر روحیه بازی در نقش‌های پرتنش‌ عجیب و غریب را ندارم و همه این‌ها باعث شد که همه چیز این فیلم با احوال من جور باشد. وقتی هم کار شروع  شد، همه چیز از اول تا آخر به آرامی و بدون استرس پیش می‌رفت و در مجموع حس خوبی از آن داشتم ولی نکته مهم همین بود که داستان فیلم به دنیای شخصی‌ام خیلی نزدیک بود و و دختر من هم این روزها استقلال بیشتری می‌خواهد.

میرکریمی: الان دخترت چند سالش است؟

اصلانی: ۱۸ سال.

میرکریمی: پس تو هنوز به آن مرحله جلوتر نرسیده‌ای. دختر من ۲۳ سالش است.

اتفاقا دختر شما (سارا میرکریمی) در یک صحنه فیلم هم بازی کرده، درست است؟

میرکریمی: بله ولی قرار نبود بازی کند. ما در یکی از صحنه‌های ماشین‌بازی فیلم دنبال راننده‌ای بودیم که هم دختر باشد و هم زیاد دیده نشود. چون فقط می‌خواستیم کسی باشد که بتوانیم به رانندگی‌اش اعتماد کنیم. از آنجا که سارا دست‌فرمان خوبی داشت، از او خواستیم در این صحنه بازی کند و سعی کردیم جوری صحنه را بگیریم که دیده نشود اما هر کاری کردیم نشد و اتفاقاً دیده شد.

چرا دوست نداشتید، دیده شود؟

میرکریمی: آخر اصلاً قرار نبود در فیلم بازی کند. نه خودش تمایل داشت و نه من تمایل داشتم. وقتی دیده شد مجبور شدیم در صحنه کافی‌شاپ که آن موقع هنوز فیلمبرداری نکرده بودیم، او را اضافه کنیم و داستان جوری پیش رفت که انگار او دوستش را تا فرودگاه می‌رساند ولی دیگر او را نمی‌بینیم چون بقیه صحنه‌ها قبلا گرفته شده بودند.

کلا دوست ندارید که دخترتان در فیلمی بازی کند؟

میرکریمی: نه این طور نیست اما اصراری هم به این که بازی کند، ندارم. چون رشته تحصیلی‌اش چیز دیگری است. البته بچه که بود در فیلم «زیر نور ماه» در صحنه‌ای که به همراه پدرش داستان فیلمی را که در سینما دیده، تعریف می‌کند، بازی کرده بود.

برگردیم به ادامه بحث. آقای اصلانی شما داشتید از حضورتان در فیلم می‌گفتید. گفت‌وگوهای اولیه‌تان چطور شکل گرفت؟

اصلانی (با خنده): واقعیت این است که وقتی برای گپ‌وگفت رفتم، آقای میرکریمی به من گفت که تردید دارد من این نقش را بازی کنم یا نکنم و البته این از خصوصیات‌شان است. این حرف شاید زمانی که من برای بازی دعوت شده‌ام کمی عجیب باشد ولی چون او را می‌شناختم فهمیدم که این حرف را بسیار صادقانه می‌گوید و بابت آن دل‌مشغولی دارد. به همین دلیل کمی صحبت کردیم و من فقط برایش آرزوی موفقیت کردم و از دفتر بیرون آمدم.

این تردید برای چه بود؟

اصلانی: استدلال آقای میرکریمی این بود که «تو زیاد بازی کرده‌ای» و من گفتم که نه من زیاد بازی نکرده‌ام. فیلم‌ها خوب دیده شده‌اند. (می‌خندد)

میرکریمی: آخر تو پارسال خیلی فیلم بازی کرده بودی.

اصلانی: نه واقعا خیلی نبود. سه تا بود.


رضا میرکریمی و فرهاد اصلانی
میرکریمی (با خنده): آن وقت چند تا بازی کنی می‌شود خیلی؟ من که هر سه سال فیلم می‌سازم سه تا در سال برایم خیلی است. به نظرم درست است که او فقط سه فیلم بازی کرده بود ولی در هر سه فیلم خوب بود. من به خود تو هم گفته بودم که در بین سه فیلمی که همزمان به فاصله کم روی پرده داشتی یعنی «دوران عاشقی»، «عصر یخبندان» و «کوچه بی‌نام» فیلم آخرت خیلی خوب بود. بازی درخشانی در آن داشتی و من آن را دوست داشتم. البته اهل گله کردن برای جایزه هم نیستم چون این قضاوت‌ها خیلی حرفه‌ای نیستند اما به نظرم در کارهایی که آن سال در سینما دیدم، فرهاد از همه سرتر بود.

اصلانی: در نهایت آن چه مرا عمیقاً درگیر فیلم کرد، دغدغه خود آقای میرکریمی برای دختران این مملکت بود و حسی که به من منتقل کرد، جوری که یک ایمان مضاعف برایم آورد. در طول مسیر فیلم هم به این مسئله وفادار بودیم که نسل جدید مطالباتی دارد که گفت‌وگویی برای شنیدن آنها شکل نمی‌گیرد و همین منجر به اتفاقاتی در جامعه می‌شود که از آنها ناراحت و نگران می‌شویم. پیشنهاد اصلی فیلم هم این است که گفت‌وگو اتفاق بیفتد و این گفت‌وگو می‌شود از خانواده، که رکن اصلی جامعه ایرانی است، به سطحی گسترده‌تر بسط داده شود که اگر این اتفاق بیفتد، مشکلات کمتری ایجاد می‌شود.

در ادامه صحبت شما به یک نکته‌ می‌توان اشاره کرد و آن هم این که به نظر می‌رسد آنچه در فیلم شما نشان داده شد، دغدغه تمام دختران ایرانی نیست چون آنها مسائل بزرگ‌تری دارند. شما می‌خواستید دغدغه دختران ایرانی را نشان دهید یا به مسأله‌ای ریشه‌ای‌تر مثل خانواده بپردازید؟

میرکریمی: به نظرم این که چه اتفاقی در دنیای واقعی رخ می‌دهد و ما چه اطلاعات و آماری از آنها داریم، یک منظر ماجراست و می‌تواند در یک فیلم مورد توجه قرار گیرد اما دلیل نمی‌شود که تنها راه صحبت کردن درباره مسائل عاطفی و روانی آدم‌ها تکیه بر آمار و نگاه کردن به واقعیت‌های عریان و تلخ جامعه باشد. مثلا وقتی برخی دوستان می‌گویند دختران دغدغه‌های بزرگ‌تری دارند یا بحران‌های سخت‌تری دارند جوری حرف می‌زنند انگار ما خبر نداریم در جامعه چه می‌گذرد و مثلا من نمی‌دانم دختر فراری کیست یا پارک خوابیدن را نمی‌شناسم و از بزه‌هایی که در جامعه وجود دارد، خبر ندارم! این‌ها ممکن است واقعیت‌هایی باشد که همه از آنها باخبریم ولی برای این که بگویید موضوع مهمی را مطرح می‌کنید، لزوماً نباید از این‌ها مصداق بیاورید بلکه راه‌های دیگری هم هست. وقتی راجع به خانواده حرف می‌زنیم، فکر می‌کنم اتفاقا مسیر درستی را انتخاب کرده‌ایم. ما در اینجا دختر عصیان‌گری که جلوی خانواده‌اش ایستاده را نمی‌بینیم چون نمونه آن را خیلی داشته‌ایم ولی آنچه در این فیلم می‌بینیم، یک عصیان خیلی پنهان است. در واقع یک بازیگوشی کاملاً ساده دخترانه است و اگر اتفاق غیرمنتظره‌ای نمی‌افتاد کسی متوجه نمی‌شد اما این ماجرا حقیقتی را در دل خود دارد و آن هم میل به عصیان است که در او وجود دارد. به نظرم این تمایل به عصیان و تمایل به استقلالی که می‌تواند در آینده تصمیمات خطرناکی را پیش پای او بگذارد، ترسناک‌تر از خود تصمیم‌ است و جامعه آماری بزرگ‌تری از جوانان را دربرمی‌گیرد.

من معمولا درباره‌ «آستانه تصمیم» فیلم ساخته‌ام و با خود تصمیم زیاد کار نداشتم. در «یه حبه قند» هم در آستانه یک تصمیم هستیم و این مثل یک هشدار و نهیب مهم است چون در مرحله‌ای است که در صورت احساس خطا هنوز فرصت و راه‌ برای پیشگیری وجود دارد. یک نکته دیگر هم این است که وقتی واقعیت‌های تیز جامعه را فریاد می‌زنید، انگار بیشتر می‌خواهید فیلمی اعتراضی بسازید و با آن وجدان دیگران و کسانی که می‌توانند این مشکل را حل کنند با خبر کنید که چه نشسته‌اید این مشکل ما را تهدید می‌کند ولی وقتی می‌خواهید با همه مردم صحبت کنید به نظرم قصه و حوادث باید جوری باشند که آدرس‌های عمومی‌تری بدهند و قصه‌ خیلی خاص نباشد بلکه در خانه خیلی از آدم‌های جامعه دیده شود و مخاطب عام به راحتی با آن همذات‌پنداری کند و در این شکل از نگاه مسایل روانی و عاطفی در لایه‌های اول توجه قرار دارند و اعتراض و نقد اجتماعی به لایه‌های زیرین می‌روند و متاسفانه در جامعه شعارزده و در سینمای به افراط اجتماعی و منتقد ما این نگاه اخلاق‌گرا متهم به محافظه‌کاری می‌شود.

پس به همین دلیل است که وقتی وارد خانه عمه می‌شویم به نظر می‌رسد داستان دختر رها شده و وارد ماجرای یک نسل قبل‌تر می‌شویم؟

میرکریمی: بله می‌تواند به شکلی این طور نگاه کرد چون داستان سه ضلع دارد و تنها یک شخصیت اصلی نداریم.

اصلانی: فکر می‌کنم ورود این‌ها به خانه خواهر پازل‌های قصه را به هم می‌چسباند، یعنی متوجه آن برخورد با خواهر می‌شویم و می‌بینیم اگر قرار باشد با دختر خانواده هم همان برخورد صورت گیرد، تقریباً آینده‌ای شبیه این در انتظارش است.

میرکریمی: در مورد شخصیت خودت اگر قصه فقط پاره اول را ‌داشت، منطق ریشه رفتارهای سخت‌گیرانه‌ات فهمیده نمی‌شد ولی وقتی وارد مرحله دوم می‌شویم، ریشه‌های این‌ شکاف را می‌توانیم بهتر در خانواده حلاجی کنیم و ببینیم که یک سری برخوردهای غلط و کدورتی مزمن در خانواده از گذشته وجود داشته و چه بسا پدر اصلاً از سر خیرخواهی و برای تکرار نشدن اتفاقات قبلی این طور برخورد کرده و در واقع دنبال دخترش می‌آید تا بلایی که قبلا سرخواهر و حتی خودش آمده، دوباره تکرار نشود.

اصلانی: بله. خوبی قضیه همین است که این‌ها گل‌درشت نیستند و همه چیز در هم تنیده شده است.

شما اشاره کردید که فیلم فقط راجع به دختر نیست ولی از آنجا که به هر طرح دغدغه‌ای از دختران در داستان پررنگ است واکنش دختران خودتان به فیلم چه بود؟

میرکریمی: دختر من که مشاورم بود و وقتی فیلمنامه را در خانه تعریف کردم خیلی آن را دوست داشت. بعد از طرح موضوع این فیلم دخترم برای اولین‌ بار فیلمی را به من نشان داد که با موبایلش گرفته بود؛ فیلمی از یک قرار کافی‌شاپی که یک نفر از آنها قرار بود به خارج از کشور برود. وقتی این فیلم را دیدم حس دوگانه‌ای به من دست داد. اولا که فهمیدم چقدر از این دنیا دور و بی‌اطلاعم و بعد این که حس کردم چقدر خوب است با طرح موضوع یک فیلم فاصله‌ای که میان من و دخترم وجود داشت را توانستم کم کنم؛ طوری که فیلمی را که از مدت‌ها قبل در گوشی داشت برای اولین بار به من نشان داد. این اتفاق در طول مسیر ساخت فیلم به من خیلی کمک کرد و درباره خود فیلم هم باید از خودش بپرسید که دوست داشت یا نه، اما اگر به من دروغ نگفته باشد فیلم را دوست داشته و احساس می‌کرده، حرف‌های بچه‌های فیلم چیزهایی است که دختران به آن فکر یا در جمع خود درباره آنها صحبت می‌کنند.

اصلانی: دختر من چون سن‌اش کمتر است، با من دوست شده و زیاد از من تعریف نمی‌کند چون می‌گوید رویت زیاد می‌شود! (می‌خندد) ولی گویا فیلم را دوست داشته، البته رابطه ما طوری است که درباره همه چیز با هم حرف می‌زنیم.

آن چیزی هم که درباره نگرانی گفتم، به خاطر تضادی است که در خانواده و محیط‌های آموزشی و نیز سطح جامعه وجود دارد. این اختلاف همه را به نوعی سردرگم کرده، چون در محیط‌های آموزشی یک جور حرف زده می‌شود، در جامعه یک جور دیگر و در خانواده هم به شکلی متفاوت‌تر. در نتیجه با این که از فرزند خود مطمئن هستم اما به هر حال طبیعی است که یک سری نگرانی‌هایی وجود داشته باشد. به نظرم این اختلاف سطحی که وجود دارد یک نوع ماسک با خودش می‌آورد و آدم‌ها انگار چند چهره شده‌اند. وقتی اداره می‌روند، یک شکل هستند؛ وقتی به جایی برای تفریح می‌روند، یک شکل دیگرند و وقتی هم شب به خانه برمی‌گردند، یک ماسک دیگر می‌زنند.


رضا میرکریمی
دختران دهه‌های ۶۰ و ۷۰ خیلی با هم تفاوت دارند و حتی بچه‌های دهه‌ ۶۰ هم تفاوت‌هایی با هم دارند. این موضوع احتمالا کار شما را سخت می‌کرد؟

میرکریمی: بله همین‌طور است. البته دختر قصه ما از دهه ۷۰ بود و ما برای شناخت بیشتر، مجموعه‌ای از دختران را از گروه‌های سنی مختلف و حتی از محله‌های مختلف شهری که متعلق به طبقات مختلف هستند، در دفتر جمع کردیم. یک میز سراسری بزرگ گذاشتیم و از آنها خواستیم چند ساعت صحبت کنند. یعنی جرقه بحثی می‌زدیم و می‌خواستیم که بدون رودربایستی و راحت صحبت کنند. چند ماه به این شکل گذشت و معمولا من و مهران کاشانی و خانم صوفیان که تحقیق را انجام می‌داد و حتی یکی، دو بار به همراه فرهاد در این جلسه‌ها حضور داشتیم، می‌نشستیم و فقط گوش می‌دادیم.

این اتفاق هم برای زمانی بود که فیلمنامه در حال بازنویسی بود و صحنه‌های کافی‌شاپ هنوز جدی نوشته نشده بودند. در آنجا متوجه شدم که تفاوت‌های زیادی میان بچه‌های دهه ۶۰ و ۷۰ وجود دارد. در واقع بچه‌های دهه ۶۰ پرخاشگرتر، مطالبه‌جوتر، آرمان‌خواه‌تر و مبارزه‌طلب‌تر هستند اما دهه هفتادی‌ها و این دخترانی که ما در قصه سراغشان رفتیم حوصله مبارزه ندارند و اتفاقا همین موضوع آنها را ترسناک می‌کند چون در رفتارشان همان‌طور که فرهاد گفت، هیچ عصیان آشکار و مخالفت جدی نمی‌بینید و به نظر همه چیز تحت کنترل و خوب است اما در واقع چیزی درونشان هست که می‌تواند زمینه‌ساز تصمیمات آینده‌شان شود. حتی آنها در جاهایی از دهه شصتی‌ها هم بالغ‌تر هستند و خوب یا بد فکر می‌کنند مبارزه مشکل آنها را حل نمی‌کند. آنها تصمیم گرفته‌اند مثل ما دو رو داشته باشند. یک روی مطیع و یک رویی که برای آینده‌اش برنامه‌ریزی می‌کند. البته این آمار نسبی است و خیلی نمی‌توان جمع بست ولی در مجموعه‌ای که ما دیدیم این موضوع مشهود بود. این دختران در جایی که فضا خصوصی‌تر بود راجع به همه چیزشان حرف می‌زنند و بیشترِ فرمول‌هایی که می‌دادند، نشان از یک سرگشتگی برای مدیریت زندگی‌شان داشت. یعنی هر کس برای ازدواج و رفتن یا نرفتن از ایران یک فرمول داشت و این‌ها خیلی متناقض بودند اما همه یک وجه مشترک هم داشتند و این دقیقا چیزی بود که باید در فیلم مخاطب را به آن حساس می‌کردیم. آن هم نیاز به مستقل بودن این نسل است. در تمام این دخترهایی که در جلسات ما بودند یک جور حس استقلال‌طلبی وجود داشت که برای به دست آوردنش راه‌هایی را مطرح می‌کردند؛‌ راه‌هایی که اتفاقا خیلی خام بودند اما همه آنها می‌دانستند که به آن استقلال نیاز دارند. حالا این که این خواسته در واکنش به چه محدودیت‌ها و چه میزان کنترل‌گری خانواده، جامعه و مراکز آموزشی است، باید بررسی و آنالیز شود. همچنین باید بررسی شود که اولاً چرا دردشان را نمی‌گویند و فکر می‌کنند خودشان باید راهی پیدا کنند و بعد این که چرا این قدر عطش استقلال دارند؟

اصلانی: نکته‌ای که به نظرم باید به آن اشاره کرد این است که این نسل بی‌واسطه جهان را تجربه می‌کند و فیلتری ندارد. یعنی همه چیز را خودش رصد می‌کند. در حالی که انگار ما مهیای این شرایط نبودیم و تنها روشی که سال‌ها جواب می‌داد، رفتار پلیسی و سلبی بود ولی الان تغییر جهان شرایط جدیدی را می‌طلبد. من خودم هم این درد آقای میرکریمی را دارم و به واسطه بازی و نیز زندگی شخصی با این قضایا مواجه می‌شوم اما نمی‌فهمم که مسئله‌ این نسل چیست. چی خوب است و چی بد. به همین خاطر این مرموز بودن نسل فعلی آدم را نگران می‌کند.

میرکریمی: من اگر بخواهم از زاویه یک پدر که از نسل قدیمی‌تری است و سرعت تحولات باعث شده از یک سری چیزها عقب بمانم، موضوع را نگاه کنم، می‌گویم که به فضای مجازی خیلی بدبین هستم. این فضا یک نوع اعتماد به نفس و دانش کاذب به آدم‌ها و بیشتر به طیف سنی جوان داده است. در واقع ابزاری شده است برای مطلع شدن و البته نفهمیدن. نمی‌خواهم یک قانون کلی در این‌ باره صادر کنم ولی به نظرم بچه‌ها خیلی زود و در سن کم احساس می‌کنند که دیگر به تجربه پدر و مادر احتیاج ندارند. البته نه فقط بچه‌ها بلکه طیف وسیع‌تری که این شکلی بزرگ می‌شوند با غرق شدن در انبوه اطلاعاتی که فضای مجازی به آنها می‌دهد احساس بی‌نیازی از یک دانش عمیق می‌کنند. در نتیجه جامعه پُر می‌شود از آدم‌های به ظاهر باسوادی که دانش‌شان تقریباً به هیچ کار نمی‌آید. این مسئله جای نگرانی دارد چون جلوی ارتباط را می‌گیرد و اصلا مجالی برای طرح حرف‌های عمیق به وجود نمی‌آورد؛ چرا که شما با انبوهی از اطلاعات که خیلی از آنها سند ندارد و برای فهمیدن‌شان نیاز به پیوست است، روبرو هستید. در فضای مجازی قضاوت‌های سریع و آنی را می‌بینید در حالی که علم نسبی‌تر از این حرف‌هاست و وقتی این‌ها در ذهن مخاطب تلنبار می‌شود در اولین وهله او را از ارتباط‌گیری عمیق برای درک تجربه‌های بیشتر بی‌نیاز می‌کند. به همین دلیل معتقدم این بحران عدم ارتباط فقط برای طبقه پایین جامعه و افراد بی‌سواد نیست بلکه موضوعی کاملا عمومی است و بخشی از آن هم مربوط به همین دانش کاذبی که به صورت انبوه توزیع می‌شود و آدم‌ها را از یکدیگر بی‌نیاز می‌کند.

اصلانی: آقای میرکریمی خیلی منفی نگاه نمی‌کنید به موضوع؟ شاید ما کمی به آنها باخته‌ایم و این نسل جوان با این پدیده جلوتر درگیر شده، به سرعت پذیرفته و از آن استفاده می‌کند. ما کمی دنباله‌رو شده‌ایم و باید این فضای جدید خودمان را هماهنگ کنیم. بچه‌های ما از این فضا استفاده می‌کنند ولی انگار برای ما ترسناک شده است.

میرکریمی: بله شاید همین‌طور باشد و به همین دلیل هم اول گفتم از موضع یک پدر قدیمی این حرف‌ها را می‌زنم. قطعا اگر جای صندلی من عوض شود موضع‌ام نیز عوض خواهد شد. برای حل این مشکل سعی کردم از فرزندانم کمک بگیرم. یعنی یک رابطه دو طرفه ایجاد کردیم تا فقدان مهارتی که درون من است و آنها آن را به دست آورده‌اند، باعث اختلاف ما نشود. تلاش می‌کنم از آنها کمک بگیرم و همراهشان باشم ولی این قدم اول است که رابطه دو طرفه ایجاد شود و بعد می‌شود درباره بخش زیادی از آن چه به عنوان مهارت یا اطلاعات که توسط فضای مجازی به ما منتقل می‌شود که بی‌ریشه و کم‌عمق است حرف زد ولی اگر به قول تو ما جا مانده باشیم و این مهارت زندگی در دنیای دیجیتال را به عنوان پدر و مادر به دست نیاورده‌ باشیم، دیگر اصلاً راهی برای گفت‌وگو وجود ندارد.

در صحبت‌های آقای اصلانی اشاره شد که فیلم یک پروسه طولانی برای تولید داشت. این زمان طولانی برای تحقیقات فیلم بود یا به دلیل مشغله‌ای که در خانه سینما داشتید؟

میرکریمی: تمام این‌ها با هم بود و البته سرمایه‌گذار، چون ما شش‌ماه منتظر سرمایه‌گذاری از طرف یک بانک بودیم که قول قطعی برای همکاری داده بود اما بی‌دلیل انصراف داد و علاوه بر این که وقت ما را کشت، هزینه زیادی هم روی دست ما گذاشت.

آقای اصلانی از دلیل حضورشان در «دختر» گفتند اما شما نگفتید که چرا ایشان را برای بازی انتخاب کردید و اصلا چرا تردید داشتید؟

میرکریمی: آن تردید آن قدر جدی نبود چون من درباره همه بازیگران تردید دارم و حتی درباره ماهور الوند هم که تست خوبی داد، ابتدا تردید داشتم. به همین دلیل خواستم از بقیه هم تست بگیرم تا مطمئن شوم. با این حال می‌شود گفت کسی که کمترین تردید را نسبت به او داشتم فرهاد اصلانی بود. ضمن این که با فرهاد سابقه همکاری خوبی داشتیم و همیشه کارهای او را پیگیری می‌کردم؛ تا جایی که وقتی کار درخشانی از او می‌دیدم حتی تا صبح هم نمی‌توانستم صبر کنم و همان شب به او زنگ زدم و با جزئیات درباره کارش صحبت کردم و این اتفاق آخرین‌ بار برای فیلم «کوچه بی‌نام» افتاد. من او را آن قدر می‌شناسم که حتی می‌دانستم در چه بخش‌هایی ایده بازی و حرکات از خودش بوده است و به نظرم وقتی آدم کار کسی را این طور رصد می‌کند، انگار مترصد این است که فرصت همکاری هم پیدا کند.

درباره مریلا زارعی هم همین‌ طور بود. خیلی وقت بود می‌خواستم با او همکاری کنم و حتی قرار بود نقش یکی از خواهران را در «یه حبه قند» بازی کند اما او با این که در یک روز دورخوانی ما هم حضور داشت، از همکاری انصراف داد و اگر چه توضیحاتی هم داده بود اما واقعیتش قانع نشدم و هنوز فکر می‌کنم جایش در آن فیلم خالی است. بازی‌های مریلا را هم مثل فرهاد همیشه دنبال می‌کردم و اگر از خودش هم بپرسید می‌گوید که همیشه بعد از نقش‌های خوبی که داشته، به او زنگ زده‌ام. با این وجود برای حضور او در فیلم «دختر» کمی تردید داشتم چون احساس می‌کردم من چیزی جدیدی به او اضافه نخواهم کرد و مدام فکر می‌کردم که پس از بازی‌ خوبش در «شیار۱۴۳» چه چیزی می‌توان به مریلا اضافه کرد. به همین دلیل از خودش کمک خواستم و با فرهاد یک تیم سه نفره شدیم که راجع به این دو نقش و جزئیات آنها خیلی حرف می‌زدیم. در این گفت‌وگوها جزئیاتی پیدا کردیم که شخصیت‌ها را در کمترین زمان معرفی می‌کردند. مثلا برای نمونه ظرف بلوری که خواهر برای برادرش می‌آورد و سوسکی درون آن است، هر کدام ایده یکی از این دو نفر بود و این از جمله جزئیاتی است که در فیلمنامه نبود اما با مشاوره هم به نقش‌ها اضافه شدند.


رضا میرکریمی و مریلا زارعی
میرکریمی: حالا که مریلا به جمع ما اضافه شده، فکر می‌کنم بد نباشد خودش درباره حضورش در این فیلم بگوید و این که مدت‌ها بود دوست داشتم با هم کار کنیم. چون سر «یه حبه قند» که نشد و اینجا هم البته می‌ترسیدم سراغش بروم. راستی شاهدی هر وقت بازی خوبی داشتی به خودت می‌گفتم؟

زارعی: بله آقای میرکریمی از جمله کارگردان‌هایی هستند که همیشه نظرشان را به من انتقال می‌دادند.

میرکریمی: روز اولی هم که آمد آبادان صادقانه به او گفتم که نمی‌دانم چه می‌توانم به تو اضافه کنم چون کارهایی که دیده‌ام خیلی خوب بوده ولی خودت به من کمک کن که یک نقش خوب را شکل دهیم. او هم همیشه خیلی پرانرژی بود و حتی صحنه‌هایی که بازی نداشت هم می‌آمد ولی فکر کنم بعد از مدتی حوصله‌اش سر رفت (خنده جمع).

زارعی (با خنده): بله واقعاً همین‌طور است و من حوصله‌ام سر رفت. البته فکر کنم حرف‌های من درباره آقای میرکریمی باید تصویری پخش شود تا کمدی آن خوب قابل درک باشد!

واقعیت این است که من برای اولین روز کار به آبادان رفتم در حالی که در آنجا اصلاً نقشی نداشتم ولی خواستم با حال و هوای کار آشنا شوم ضمن این که می‌دانستم روحیات آقای میرکریمی با من خیلی فاصله دارد. ایشان آرام و کمی با طمأنینه است در حالی که من اصلا این طور نیستم. در نتیجه برای این که بعداً فاجعه‌ای درست نشود، گفتم بهتر است بروم تا او هم کم‌کم با روحیات من آشنا شود. البته با توجه به شناختی که از فرهاد (اصلانی) و روحیاتش پس از سال‌ها همکاری از سریال «پلیس جوان» گرفته تا فیلم «خرس» داشتم، می‌دانستم وقتی او پس از یک دوره همکاری با آقای میرکریمی یک تایمی را دوام آورده، یعنی می‌شود تحمل کرد چون روحیه او خیلی شبیه من است و اگر هر دو نفر ما به شکل واقعی خودمان کنار هم قرار بگیریم، برای یک گروه خیلی خطرناک می‌شود.

یک نکته دیگر هم این بود که کلا فرهاد از آن دسته بازیگرانی است که با انتخاب‌هایش به آدم کُد می‌دهد که فضای کار و جمع عوامل آن چطور است و به همین دلیل به خاطر اعتمادی که به افکار و انتخابش داشتم، خیالم تقریبا راحت بود. وقتی در آبادان او را دیدم، گپ زدیم و گفتم چه خبر؟ گفت همه چیز عالی است ولی مریلا، میرکریمی با بقیه فرق دارد. من هم گفتم می‌دانم چون بالاخره یک نفر را از روی آثارش هم می‌توان شناخت و حال و احوال او را می‌شد از روی آثارش درک کرد اما این را هم متوجه بودم که این «فرق می‌کند»ی که فرهاد می‌گوید در مواجهه با احوالات من است.

خلاصه آن روز سر صحنه رفتم و دیدم صدای هیچکس درنمی‌آید. ‌آقای میرکریمی هم آن‌قدر آرام حرف می‌زند که انگار بچه خوابیده است. گفتم چرا کار نمی‌کنید؟ فرهاد گفت، داریم کار می‌کنیم و من دیدم همه با هم خیلی آرام و یواش و با گوشی صحبت می‌کنند. هیچکس صدای بلندی نداشت و فضا آنقدر آرام بود که بعد از مدتی نشستن به فرهاد گفتم، من دیوانه می‌شوم اینجا و نمی‌توانم شرایط را تحمل کنم اما فرهاد گفت که عادت می‌کنی و همین طور هم شد که من در این مدت کمی تغییر کردم. البته آقای میرکریمی هم مجبور شدند کمی کوتاه بیایند چون مثلا اگر جایی احتیاج به تکرار داشت و ما در جای دورتری نسبت به کارگردان و مونیتور  بودیم آقای میرکریمی به جای این که از همان جا بلند حرفش را بگوید، تمام این راه را می‌آمد تا بگوید چه کار کنیم که دیگر یک روز من حسابی شاکی شدم و گفتم  آقا همان پشت مونیوتور داد بزن و بلند بگو چه می‌خواهی و بالاخره این طوری یک کم من ایشان را عوض کردم و کمی هم ایشان مرا عوض کرد و قرار است از این به بعد در کارهای دیگر با هندزفری و هدفون صحبت نکنند چون من واقعا خوابم می‌گیرد.

به هر حال در همان روزهای اول کار با آقای میرکریمی گپ زدیم و تمام چیزهایی را که الان گفتند آنجا هم گفتند. من هم آماده بودم که ایشان به داد ما برسد چون کارگردان‌هایی هستند که وقتی با آنها کار می‌کنی، اندوخته‌ای به تو اضافه می‌شود و ایشان در این فیلم یک وجه حرفه‌ای مرا که سال‌ها بود از آن فاصله گرفته بودم، دوباره زنده کرد و آن هم آرامش من بود.

شما در این فیلم هم باز لهجه داشتید.

زارعی: بله من قبلا هم لهجه‌های مختلف گیلکی، جنوبی و... را در فیلم‌ها صحبت کرده بودم و هر کدام خیلی خوب برایم جا افتاده بود اما در این فیلم فهمیدم لهجه کرمانی «شیار ۱۴۳» آن قدر در من رسوخ کرده که به جای جنوبی، کرمانی بیرون می‌زد. به همین دلیل خیلی سر فیلمبرداری اذیت شدم و بقیه را هم اذیت کردم چون خودم می‌شنیدم که از لهجه‌ام کرمانی بیرون می‌آید و به نظرم اگر بخواهم در فیلم دیگری با لهجه کار کنم باید صبر کنم تا فاصله و زمان بیشتری بگذرد. قبلاً خیلی سریع لهجه می‌گرفتم ولی الان فهمیدم «الفت» با من کاری کرده که اگر بخواهم با لهجه فیلمی را بازی کنم، باید حداقل یک ماه با طمأنینه تمرین کنم.

اصلانی: بله یک روزهایی جوری حرف می‌زد که انگار یک کرمانی می‌خواهد جنوبی حرف بزند. البته فکر می‌کنم لهجه را هر کاری بکنی، ایراد گرفته می‌شود و به نظر نباید خیلی توقع داشت. منِ بازیگر که تلاش می‌کنم به واسطه نقش گاهی به لهجه خاصی صحبت کنم الزاما نباید دقیق مثل خود صاحبان آن لهجه صحبت کنم.

آقای میرکریمی با توجه به این که گفتید بازی بازیگرانی را که دوست دارید، رصد می‌کنید موقع نوشتن فیلمنامه بازیگر خاصی در ذهنتان است که بر اساس او فیلمنامه را پیش ببرید؟

میرکریمی: نمی‌شود بگویم نیست ولی خیلی این طور نیستم که هنگام نوشتن فیلمنامه به بازیگر خاصی فکر کنم. البته شنیده و خوانده‌ام که بعضی همکاران این‌طور هستند ولی تا حالا در هیچ کدام از فیلم‌هایم بر اساس یک بازیگر، کاراکتری را ننوشته‌ام.

انتخاب ماهور الوند هم به عنوان یکی از بازیگران اصلی فیلم از همان ابتدا حاشیه‌هایی برای شما به وجود آورد. درباره این انتخاب هم بگویید که چطور اتفاق افتاد؟

میرکریمی: وقتی که از دختران جوان تست می‌گرفتیم اصلا نمی‌دانستیم که ماهور دختر سیروس الوند است و بعد از آن که تست را انجام داد جلوی دوربین اسمش را گفت. آنجا متوجه شدیم که او کیست و اتفاقا فهمیدن این موضوع باعث شد سخت‌گیرتر شویم. به همین دلیل با وجود این که تست خوبی داده بود و در همان روزهای ابتدایی هم بودیم اما تا یک ماه بعد کار را ادامه دادیم که شاید فرد بهتری پیدا شود. علاوه بر این از خودش چند تست دیگر هم گرفته شد تا توانست برای این نقش پذیرفته شود.

نمی‌خواستید از بازیگر شناخته‌شده‌ای استفاده کنید؟

میرکریمی: می‌شد این کار را کرد اما در آن سن و سال بازیگر مطرحی نداریم و ترجیح می‌دادم یک دختر باهوش و بااستعداد پیدا کنیم  که ماهور الوند خودش را به ما تحمیل کرد و نقش را قاپید.

اصلانی:‌ البته ماهور خودش تئاتر خوانده و به نظرم حواشی‌ای که پیش آمد، بیشتر در رسانه‌ها بود و به کار ما ارتباطی نداشت. یعنی این موضوع که او دختر آقای الوند است نه برای خودش مهم بود که بخواهد آن را به دیگران نشان دهد و نه برای کارگردان و سر کار هیچ کس امتیاز ویژه‌ای نداشت.

آقای میرکریمی کمی هم از جشنواره مسکو بگویید که آقای اصلانی در آن جایزه گرفتند و البته در مسکو حضور نداشتند. از رقبایشان بگویید و بازتابی که این جایزه داشت.

میرکریمی: واقعیت این است که من فرصت نکردم فیلم‌های جشنواره مسکو را ببینم و فیلم‌هایش را هم قبلا ندیده‌ام چون آنجا هم یک جشنواره سطح A است و فیلم‌ها برای اولین بار بود که نمایش داده می‌شدند. حالا باید منتظر باشیم تا در جای دیگری این فرصت فراهم شود اما یک نکته‌ای را درباره این جشنواره می‌دانم و آن هم از زمانی است که فیلم «به همین سادگی» جایزه گرفت. نکته هم این است که اصولا مردم شوروی سابق به خصوص شهرهای هنری‌تر آن مثل مسکو و سنت‌پترزبورگ خیلی هنرشناس و منتقد هستند یعنی در سالن نمایشی که «دختر» اکران شد، بیش از ۱۵۰۰ نفر فیلم را می‌دیدند و پس از پایان فیلم کسانی می‌خواستند با ما حرف بزنند که از مردم عادی بودند اما انگار منتقد بودند. آنها حداقل‌هایی از آنالیز فیلم را می‌دانستند و چیزهایی از فرم روایی، میکس ژانرها، استارت فیلم و شخصیت‌ها می‌گفتند که معمولا از زبان منتقدان می‌شنویم. وقتی این‌ها با این میزان از توجه و دقت فیلم را می‌بینند و به یک بازی علاقه‌مند می‌شوند، دیگر هیچ حاشیه‌ای معنی ندارد و برخورد فرامتنی دیده نمی‌شود چون آنها نه نسبت به فرهاد اصلانی و نه نسبت به خود فیلم آشنایی ندارند و فیلم را با پتانسیل خودش می‌سنجند. در آنجا وقتی با هیأت داوران هم صحبت کردم، می‌گفتند که راجع به جایزه این فیلم هیچ بحثی نشد و با اختلاف فاحش برگزیده شد که این جای خوشحالی زیادی داشت.

البته آنجا یک پیغامی را هم برای فرهاد از طرف یک خانم به صورت تصویری گرفتم که می‌گفت، من این حال تو را درک می‌کنم تو مثل برادر من بودی و من این را تجربه کرده بودم. خود فیلم را هم خیلی دوست داشتند و در بخش بهترین فیلم‌های مردمی هم تا روزهای آخر رتبه اول را داشتیم. در بخش بهترین فیلم منتقدان هم در رتبه‌های بالا بودیم اما در نهایت با اختلاف کمی آن را از دست دادیم. با این حال فکر می‌کنم این اولین بار بود که در این جشنواره به یک فیلم جایزه بهترین فیلم و یک جایزه دیگر داده شد چون خودشان می‌گفتند ممعولا به فیلمی ممکن است دو جایزه داده شود که یکی از آنها جایزه بهترین فیلم نباشد.


فرهاد اصلانی
آقای اصلانی چه طور شد که به این سفر نرفتید؟

اصلانی: شرایط فراهم نشد که به مسکو بروم اما خوشحالم از این جایزه و آن را متعلق به سینمای ایران می‌دانم. همچنین خوشحالم که با فیلم‌های ما به عنوان یک اثر سینمایی و هنری برخورد می‌کنند چون انگار قبلاً این اتهام زده می‌شد که بیشتر نگاه‌های سیاسی در موفقیت فیلم‌ها دخالت داشتند و الان وقتی دیگر به عنوان یک اثر هنری ارزیابی می‌شود و جایزه می‌گیرد و این خیلی عالی و دلگرم‌کننده است. ضمن این که برای ما بازیگران هم افق دورتری را ترسیم می‌کند. در حالی که به نظرم در جشنواره‌های ما یک اغتشاش وجود دارد چون داوران گاهی بعد از پایان یک جشنواره می‌گویند، نظرشان چیز دیگری بوده است. اصلا انگار جشنواره‌هایمان کمی بی‌اعتبار شده‌اند و همین باعث می‌شود اهل فن کمی بی‌انگیزه شوند. وقتی اتفاقات بین‌المللی این چنینی پیش می‌آید مثل آنچه برای شهاب در جشنواره کن پیش آمد، انگیزه‌ها زیاد می‌شود در حالی که جشنواره‌های خودمان آدم را افسرده و اذیت می‌کنند از بس که رو هستند و نگاه فرامتنی دارند.

در فیلم «دختر» احساس می‌کنم مراقبتی که از زمان پیش از تولید تا مرحله ساخت و پس از آن وجود داشت ما را به نتیجه دادن زحمت گروه خیلی امیدوار می‌کرد چون تمام عوامل جلوی دوربین و پشت صحنه در جای خود نخبه‌ای بودند و باعث موفقیت کار شدند.

چند روز قبل یکی از بازیگران تئاتر گله داشت که وقتی در کاری حضور دارد باید در شبکه‌های اجتماعی هم فعال باشد تا در تبلیغ و معرفی کارش همکاری کند. در حالی که معتقد بود وظیفه یک بازیگر تمرکز روی بازی است. برای شما به عنوان کارگردان وضعیت تبلیغ فیلم چطور بوده و آیا دردسرهای این چنینی داشتید؟ اصلا تیزرهایی که الان خواه‌ناخواه در حال پخش از شبکه‌های ماهواره‌ای هستند به فیلم شما و سینمای ایران کمک کرده‌اند؟

میرکریمی: قبل از این که درباره تیزرها توضیحی بدهم، می‌خواهم بگویم واقعا متأسفم که یک کارگردان و حتی یک تهیه‌کننده در سینمای ایران موظف است که در تمام لحظات اکران فیلم حضور داشته باشد و در فضاهای مجازی تمام مسائل را چک کند، جلوی بحران‌ها بایستد یا بحران‌های احتمالی را پیش‌بینی کند و در واقع یک انرژی چند ماهه را هم پس از ساخت فیلم به این شکل صرف کند. به همین دلیل تازگی‌ها فکر می‌کنم برای پروژه بعدی باید دستمزد بیشتری طلب کنم چون عملاً یک سال که در طول ساخت فیلم قضیه برای ما جدی است و یک سال هم بعد از ساخت آن باید وقت گذاشت. بماند که در بخش بین‌الملل چقدر انرژی و زمان از آدم گرفته می‌شود و با این که پخش‌کننده هم دارید نظارت و حضور کارگردان در بسیاری از مواقع لازم است. بنا بر این تمام این‌ها در کنار هم اجازه نمی‌دهد شما به راحتی به ساخت فیلم بعدی فکر کنید و این جای تاسف دارد. البته بخشی از آن به نظام توزیع ما که یک سازمان حرفه‌ای و قدرتمند برای پر کردن خلاءها ندارد هم برمی‌گردد و این طور می‌شود که وقتی صاحب کار حضور ندارد، مشکلاتی به وجود می‌آید و کسی نیست که آنها را حل کند. یک نمونه آن همین است که کارگردان باید از تلویزیون خواهش کند که تیزرهایش را پخش کنند یا مثلا حتما خودش حضور داشته باشد تا برای بیلبوردهای شهرداری در سطح شهر به مسئولان مربوط رو بزند. یعنی باید همه جا حضور داشته باشی تا خودت را برای یک امر بدیهی خرج کنی. در این بین بعضی وقت‌ها پخش‌کننده‌ها هم مقصر نیستند چون می‌گویند وقتی خودت به سینمادارها زنگ بزنی، تأثیر بیشتری دارد و کار را سریع‌تر راه‌ می‌اندازند. باشد، اشکال ندارد زنگ می‌زنیم ولی این مسیری است که فقط مربوط به سینمای ایران است و در هیچ کجای دیگر به این شکل نیست.

درباره تیزرها هم باید بگویم، سیاست فرهنگی تلویزیون نه تنها در این دوره که در دوره‌های قبل هم خیلی مبنای درستی نداشت و چندگانه عمل می‌شد. آنها برای نمایش فیلم‌های سینمایی و تولیدات خودشان متفاوت عمل می‌کنند یعنی این که فیلم ‌سینمایی به کجا تعلق داشته باشد با یک نوع برخورد مواجه می‌شود و اگر برای خودشان باشد با یک نوع دیگر. کلا برای پخش تیزر و فیلم چند فرمول در صداوسیما وجود دارد. من حتی  یادم می‌آید برای فیلم «به همین سادگی» تمام تیزرهایی را که ساخته بودیم، به خاطر حجاب رد کردند اما بعد همان فیلم را با حذف فقط ۲۰ ثانیه از تلویزیون پخش کردند یعنی تمام صحنه‌هایی را که نمی‌توانست در تیزر باشد، به طور کامل نمایش دادند. وقتی علت را جویا شدم، فهمیدم نظرشان این بوده که فیلم فقط یک بار پخش شده اما تیزرها صدبار پخش می‌شوند پس این مشکل ایجاد می‌کند و من نمی‌دانم در کجای احکام شرعی چنین چیزی آمده که یک بار نشان دادن موضوعی مشکلی ایجاد نمی‌کند اما بیش از آن مشکل دارد. اگر یک چیز گناه است پس گناه است یک بار و صد بار ندارد. اگر هم احتیاط می‌کنیم که غلط است چون احتیاط بیش از اندازه، قلب حقیقت می‌کند.

در هر صورت برای فیلم «دختر» هم ۱۰ تیزر دادیم که همه رد شدند و آن قدر اصلاحیه وارد کردند که در نهایت یکی، دو تا از آنها تأیید شد که از نظر من اصلا خوب نیستند چون هیچ صحنه جذابی از فیلم در آنها وجود ندارد. البته تلویزیون لطف کرد - گر چه در حالت عادی جزو وظایف‌اش است - به «دختر» و فیلم‌های دیگر مثل «بارکد» و «دراکولا» هر کدام تعدادی تیزر مجانی داد. در یک جدول زمان‌بندی هم ساعت‌های پخش آنها را مشخص کردند اما ما هر چه نشستیم در آن زمان‌های مشخص و به ویژه در زمان برنامه‌های پرمخاطب تیزری ندیدیم. علت را هم که جویا شدیم گفتند که از تیزر مجانی چه انتظاری دارید؟ در نتیجه این طوری می‌شود که تلویزیون هم لطف می‌کند و هم منت می‌گذارد. اما ای کاش همه این‌ها به یک تکلیف قانونی تبدیل شود تا آدم وضعیت و تکلیف خود را بداند. البته این را هم اضافه کنم که برای گرفتن تیزر باید ابتدا بخش بازرگانی فیلم را ببیند تا بررسی کند که اصلا کار ما آن قدر کیفیت دارد که بخواهند حمایت کنند یا خیر و خوشبختانه این تشخیص را نسبت به فیلم ما دادند که برای خانواده‌ها خیلی خوب است ولی وقتی این اتفاقات می‌افتد آدم نمی‌داند چه باید بکند. به همین دلیل من هم اعلام کرده و می‌کنم که هر جایی به غیر از اسرائیل برای محض رضای خدا تیزرهای فیلمم را پخش کند، خوشحال می‌شوم.

اصلانی: نکته عجیب درباره تیزرها این است که وقتی فیلمی تمام مجوزهای قانونی را گرفته، در یک رسانه ملی باید به چنین مشکلاتی برخورد کند و نمی‌دانم وقتی این‌ها از تلویزیون پخش نشوند، ملت از کجا باید متوجه شوند که چنین فیلمی در سینماها اکران می‌شود چون شیوه‌های تبلیغی برای یک فیلم بسیار گران است و اکثر تهیه‌کننده‌ها توان استفاده از آن را ندارند.

زارعی: اصلا نمی‌دانم باید حرفی درباره تیزرها گفته بشود یا نه؟

میرکریمی (با خنده): بله من شنیده‌ام که مریلا زارعی در جایی گفته از این که تصاویرش در تیزرهای تلویزیونی نیست، اعتراض دارد و من می‌خواستم اعتراض ایشان را به مسئولان تلویزیون ابلاغ کنم.

زارعی: به نظر من تکلیف تلویزیون با ما مشخص نیست چون من حتی در یک مصاحبه درباره امنیت شغلی صحبت کردم آن را حذف کردند. (با شوخی) البته گویا الان دستشان با آقای میرکریمی در یک‌ کاسه است چون در خیابان از من می‌پرسند، فیلمی ندارید؟ می‌گویم: «دختر»، تعجب می‌کنند و بعد می‌بینم حق دارند چون در تیزرهایی که پخش می‌شود تقریبا تصویری از من نیست. البته من اعتراض ندارم چون می‌دانم تلویزیون قانون ندارد. حرف من این است که تلویزیون خودش با یک سری کارها ایجاد سوءتفاهم می‌کند. بعد هم این که اگر ما سرمایه‌های این مملکت هستیم پس چرا رفتارها موسمی است؟ یعنی سر یک فیلم آن قدر تصویر آدم را نشان می‌دهند و یک وقت هم به خاطر این که از فیلمی خوششان نمی‌آید یا با ایشان (اشاره به میرکریمی در مقام کارگردان) مشکل دارند یا من خودم حرفی زده‌ام که کسی ناراحت شده اصلاً تصویری از آدم پخش نمی‌کنند. به همین دلیل من اصلاً احساس خوبی ندارم چون یک روال نرمال و معمولی در ارتباط با تلویزیون و مخاطب و هنرمندان وجود ندارد و هیچ امنیتی نیست.

اصلانی: ‌درباره فیلم «عصر یخبندان» هم که شخصیت اصلی آن خانم (مهتاب کرامتی) بود، همین اتفاق افتاد و اصلاً در تیزرها نبود. انگار اصلاً چنین کسی در فیلم نیست.

زارعی: همین است دیگر. تیزرها را که ببینید متوجه می‌شوید در فیلم‌های دیگر هم همین وضعیت است. من نمی‌دانم پس خانم‌ها کجا هستند؟ انگار فقط یک مُشت مرد هستند که در سینمای ایران بازی می‌کنند.

اصلانی: یک مشکل دیگر هم این است که یک زمانی باید نگران بازیگران می‌بودید تا احیانا در طول یک کار اتفاقی برایشان نیفتد که فیلم دچار مشکل شود. الان بر عکس شده و باید نگران کارگردان‌ها بود که در چه خط و ربطی تعریف می‌شوند یا چه برخوردی با آنها می‌شود. چون کار ما هم به عنوان بخش از عوامل فیلم تحت‌الشعاع این موضوع قرار می‌گیرد و دیده‌ایم که مثلاً با یک کارگردان لج می‌کنند و بعد اصلاً عوامل او را نمی‌بینند. در حالی که کارگردان به عنوان فردی از اجتماع است که می‌تواند نظراتی بدهد و اصلا در خیلی موارد جامعه این را از او توقع دارد اما همان کارگردان وقتی فیلم می‌سازد، اثرش بر اساس همان حرف‌ها قضاوت می‌شود و این موضوع واقعاً دردناک است. این دردی است که چند سال است برای آن پاسخی پیدا نمی‌کنم؛ چرا که وقتی فیلمی ساخته می‌شود یعنی یک مسیر قانونی را طی کرده است. پس نباید شاهد برخوردهای چندگانه باشیم ولی متاسفانه می‌بینیم که خط‌کشی‌هایی صورت می‌گیرد و آدم را دسته‌بندی می‌کنند.

میرکریمی: به نظرم آن چه در اوضاع فعلی می‌بینیم این است که آدم‌ها و موضع‌گیری‌هایشان در خارج از سینما، به غلط مهم‌تر از آثارشان شده است. یادم است در یک جایی یک تیم رسانه‌ای به من گفت اشکال ما با شما این است که چرا درباره موضوعات روز آشکارا حرف نمی‌زنید و من گفتم این جزو اختیارات شهروندی من است که درباره موضوعی اظهار نظر بکنم یا نکنم و وقتی تبلوری از دیدگاه‌های مرا می‌توانید در فیلم‌هایم بینید، به همان بچسبید، دیگر به من چه کار دارید و چرا باید بگویید ما از میرکریمی مطمئن نیستیم؟

چرا باید وقتی یک فیلمساز مواضعی دارد اما فیلم‌های سالمی هم دارد،‌ کارهایش به خاطر آن مواضع کنار گذاشته شوند؟ یک مثال واضح در این‌ باره به همین اواخر برمی‌گردد که دیدیم در مراسم تشییع عباس کیارستمی یک نوع احساس شرمندگی عمومی وجود داشت و این برای همه ما بود چون اگر یک بار دیگر منصفانه فیلم‌های کیارستمی را ببینیم، چه آنها را به لحاظ هنری دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم، می‌بینیم که فیلم‌هایش سالم و قابل دفاع هستند. یک نگاه انسانی و اخلاق‌گرا دارند؛ چه آنهایی که قبل از انقلاب ساخته شده بودند و چه آنهایی که پس از انقلاب ساخته شدند و این نشان می‌دهد که او انسانی سالم با نگاهی مهربان به انسان و جامعه خودش بوده است اما ما بی‌انصافی کردیم و فیلم‌هایش را بی‌خودی به خودش گره زدیم. الان هم همین‌طور شده است و می‌بینم یک روز برای یک فیلم تمام بیلبوردهای شهر را به من می‌دهند که البته می‌دانم به خاطر فیلم نیست بلکه به خاطر رفتار آن روزم است و یک سال بعد برای فیلم دیگرم هیچ بیلبوردی نمی‌دهند؛ در حالی که هر دو فیلم از یک نگاه اخلاق‌گرا هستند!

اصلانی: البته در این مورد تلویزیون تکلیفش را روشن کرده و به دنبال جلب نظر و رضایت یک اقلیت است و آن تعلق خاطر را به کل مردم ایران ندارد. اصلاً هم این موضوع برایش مهم نیست و این از شیوه خبررسانی‌اش کاملا مشخص است چون در سطح جامعه خبرها و اتفاقات دیگری می‌افتد که وقتی اخبار اول تلویزیون را می‌بینیم هیچ کدام از آنها دیده نمی‌شود. دشمنی‌اش با سینما هم که دیگر اظهرمن‌الشمس است ولی اتفاق عجیب برای من این است که وقتی مدیری که مدتی در سینما بوده به تلویزیون می‌رود به سرعت شبیه آنها می‌شود.


میرکریمی و مریلا زارعی
خانم زارعی وقتی نبودید حرف از «یه حبه قند» شد. شما که دوست داشتید با آقای میرکریمی کار کنید پس چرا در آن فیلم بازی نکردید؟

زارعی: از خودشان که گفتند می‌پرسیدید... ولی خب بگذارید واقعیتش را بگویم. (خطاب به میرکریمی) بگویم؟ تا الان هم جایی نگفته‌ام و خود آقای میرکریمی هم نمی‌دانند. واقعیت این است که آن مقطع خیلی علاقه داشتم در فیلم «یه حبه قند» بازی کنم مخصوصا که می‌دانستم قرار است بازیگرانی مثل سعید پورصمیمی، رضا کیانیان و فرهاد اصلانی و ... در آن بازی کنند ولی در اولین جلسه دورخوانی اتفاقی افتاد که من کمی به هم ریختم و وقتی چنین اتفاقی می‌افتد، از آنجایی که خودم را خوب می‌شناسم تصمیم گرفتم کنار بروم تا کار لطمه‌ای نخورد و حتی دیگر با آقای میرکریمی هم وارد گفت‌وگو نشدم و فقط از طریق دستیارشان با ایشان در ارتباط بودم. دلیل اصلی این اتفاق هم این بود که در همان جلسه اول دورخوانی احساس کردم چیزی شبیه رقابت بازیگر سینمایی و بازیگر تئاتری به وجود آمده که مرا ترساند چون اعتقاد دارم ما در یک کار گروهی قرار نیست خودمان را ثابت کنیم و همه در کنار هم در جهت نگاه کارگردان حرکت می‌کنیم. در نتیجه با توجه به روحیاتی که از آقای میرکریمی می‌شناختم و شناختی که از روحیات خودم داشتم که در صورت بروز هرگونه اتفاق ناخوشایندی به سرعت روی سر کارگردان هوار می‌شوم، پس بهتر دیدم از این فضا دور شده و به آقای میرکریمی رحم کنم.

اصلانی: این موضوعی که می‌گویی همان زمان با تصمیم‌گیری‌هایی که سر پروژه اتفاق افتاد، کنترل شد. البته این که برایت دافعه ایجاد شد را درست می‌گویی ولی من خودم آن زمان انگیزه بیشتری برای ماندن داشتم چون می‌خواستم روی سینما متمرکز شوم. ضمن این که به نظرم آن زمان بهترین احوال میرکریمی و شاید نقطه اوجش بود. او روحیه‌ای را پخش کرد که همه احساس امنیت داشتند و مهم نبود هر کسی در کجای حوزه کاری خود قرار دارد. چه آقای کیانیان و چه آن نوجوانی که قرار بود فقط دو، سه سکانس بازی کند. البته این اشکال را به آقای میرکریمی می‌توان وارد کرد که نصفه و نیمه حرف می‌زند و همان اول شاید باعث شود که مسائل این چنینی پیش آید اما باید حوصله کرد. به همین دلیل اصلا شاید نیاز باشد با آدم‌های پرکنتراست بیشتر کار کند. (اشاره به خودش و زارعی)

میرکریمی: نکته‌ای که می‌گویند، درست است. یکی از مهم‌ترین بخش‌های کار برای کارگردان این است که در کم‌ترین زمان اعتماد گروهش را نسبت به توانمندی خودش جلب کند چون اگر این طور نشود، همه گیج می‌شوند. در یک گروه تولید فیلم کسی که آخر از همه باید بگوید همه چیز خوب بود، کارگردان است و باید بقیه بدانند که این مهارت وجود دارد. من شاید در برقراری ارتباط کلامی این قدرت را به اندازه کافی نداشته باشم اما هنگام فیلمبرداری «یه حبه قند» برای برطرف شدن این نقیصه از روز دوم فیلمبرداری و مونتاژ یکی، دو صحنه آن را به بچه‌های گروه نشان دادم تا ببینند قرار است چه چیز ساخته شود. آنها وقتی دیدند، خوششان آمد و متوجه شدند که هیچ چیز پنهانی نداریم. در فیلم «دختر» هم روال به همان شکل بود و تمام صحنه‌های مونتاژ شده را می‌دیدیم و این اعتماد متقابل ایجاد می‌کرد.

زارعی (با شوخی): من یک نکته‌ای را می‌خواهم درباره خودم بگویم و آن این که معمولا در طول کار با کارگردان با روش او آشنا می‌شوم و اصطلاحا زبان و قلق‌های کاری‌اش را پیدا می‌کنم. به همین دلیل از فیلم دوم به بعد است که با کارگردان به کارها و نقش‌آفرینی‌های بهتری می‌رسم ولی شنیده‌ام ایشان جایی گفته‌اند که معمولا با یک بازیگر دو بار کار نمی‌کنند و من همین‌ جا می‌خواهم بپرسم که «مگر ما چند بازیگر داریم که شما بخواهید با همه آنها یک بار کار کنید؟» (خنده جمع) فکر می‌کنم باید نظرشان را عوض کنند چون من تازه متوجه شدم که چطور باید با ایشان کار کرد.

میرکریمی: من در این باره در مسکو جمله‌ای گفتم ولی اشتباه ترجمه شد. در آنجا نگفتم با هیچ‌ کس دو بار کار نمی‌کنم ولی گفتم که معمولا زیاد کار نمی‌کنم. با این حال دوست دارم دوباره با مریلا همکاری کنم.

(خطاب به مریلا زارعی): راستی یک چیزی. این صحت دارد که تو می‌خواستی این فیلم («دختر») را کارگردانی کنی؟

زارعی: درست است. شما از کجا فهمیدید؟

میرکریمی:‌ از مهران کاشانی شنیدم. خب بگو ماجرا چه بود؟

زارعی: بله مهران کاشانی خیلی هم زحمت کشید ولی وقتی در توافق با تهیه‌ کننده به نتیجه نرسیدیم. گفتم شاید صلاح نیست. وقتی هم پیشنهاد بازی مطرح شد چون قبلا قصه را خوانده بودم و به آن تعلق خاطر داشتم فکر کردم انگار این فیلم در سرنوشت من نوشته شده است.

میرکریمی: پس یعنی به این نقش تعلق خاطر داشتی؟

زارعی: اگر قرار بود خودم بسازم آن را بازی نمی‌کردم.

میرکریمی: چه کسی را انتخاب می‌کردی؟

زارعی: هنگامه قاضیانی و اگر او قبول نمی‌کرد انتخاب دوم خودم بودم.

میرکریمی: یک سؤال دیگر. آن وقت نقش اول مرد را چه کسی انتخاب می‌کردی؟

زارعی: فرهاد اصلانی. (خنده و تعجب جمع)

میرکریمی: واقعا؟

زارعی: بله از مهران بپرسید. من به او گفتم اگر فرهاد بیاید با من کار کند این نقش را در فرهاد می‌بینم. بعد مهران اصرار داشت که «نقش عمه را باید خودت بازی کنی» ولی گفتم نه. من می‌خواهم پشت صحنه باشم. پرسید پس چه کسی؟ گفتم هنگامه و گفت اگر نیامد چی؟ گفتم مطمئنم هنگامه به خاطر رفاقت‌مان قبول می‌کند ولی اگر نشد خودم بازی می‌کنم.

نقش «دختر» فیلم را چه کسی قرار بود بازی کند؟

زارعی: واقعیت است که برای این نقش به مرحله انتخاب نرسیدم و فقط برای نقش پدر و عمه صحبت کرده بودم. اصولا اگر من آن را می‌ساختم نگاهم به قصه با آقای میرکریمی متفاوت بود چون ایشان خیلی مثبت و آرام به این مقوله نگاه می‌کنند اما نگاه من خشونتش بالا بود. من برای نقش دختر کسی را انتخاب می‌کردم که دقیقا در خانواده‌ای سنتی با همان شکل و شمایل و تعریف آقای میرکریمی باشد ولی از آنهایی که ظاهر فریبنده‌ای یا بهتر بگویم غلط‌اندازی دارند یعنی هر جا اتفاقی می‌افتد، همه از چشم آنها می‌بینند. در صورتی که هیچ تقصیری متوجه آنها نیست اما به دلیل ظاهر مورد قضاوت غلط قرار می‌گیرند. پس برای بازیگر نقش «ستاره» انتخابم صورت معصوم و مظلومی نداشت و کسی را انتخاب می‌کردم که وقتی می‌گوید، شب رفته تهران، ذهن پدرش تا فاجعه پیش برود. در حالی که در عمل چنین چیزی نمی‌بینیم. البته ماهور هم با وجود این که اولین بار بود بازی می‌کرد، خیلی خوب از پس این کار برآمد و ارتباط خوبی توانستیم با هم برقرار کنیم.

اما در مورد نقش پدر فکر می‌کنم اگر فرهاد قبول می‌کرد و این نقش را برای من بازی می‌کرد، احتمالا با هم اختلاف پیدا می‌کردیم شاید هم دعوایمان می‌شد چون من پدری با روحیاتی تندتر از این که فرهاد در فیلم بازی کرد، می‌خواستم.

اصلانی: نه دعوا نمی‌شد. اگر تو کارگردان بودی آن موقع گوش می‌دادم به چیزی که می‌خواهی.

زارعی: گوش می‌دادی؟ واقعا؟ ولی من این‌ طور فکر نمی‌کنم! چون در فیلم «خرس» هم طوری که خودت خواستی بازی کردی. آن قدر که آدم وسط فیلم می‌گفت خب چه کاری است که بخواهی به زندگی قبلی برگردی؟ اصلا در آن فیلم فرهاد اصلانی به من یاد داد که اگر به حرف کارگردان گوش نکنی، سیمرغ می‌گیری و او سیمرغ را گرفت چون طراحی و اصول خودش را برای بازی داشت. (خنده جمع) بنابراین اگر در فیلم «دختر» هم حرف من را گوش می‌داد، باید پدر خشن‌تری می‌شد و فیلم من خشن‌تر می‌شد اما نقش عمه در فیلم من را کسی باید بازی می‌کرد که از تنش ابتدایی فیلم به آرامش برسیم. یعنی قطعا می‌خواستم در عین حال که تربیت سنتی را در خانواده تایید می‌کنم به این نکته برسم که ما ملزم هستیم با تغییرات اجتماعی همپای زمان نگاهمان را تعدیل کنیم و این تعدیل، برای خود و خانواده آرامش به ارمغان می‌آورد. به همین دلیل انتخابم برای ایفای این نقش هنگامه قاضیانی بود.

آقای میرکریمی شما کی متوجه شدید که خانم زارعی می‌خواسته این فیلم را بسازد؟

میرکریمی: همزمان با ساخت فیلم بود.

پس خانم زارعی با دلبستگی‌ای که به فیلمنامه داشتید، بعد از بازی واقعا چیزی به کارنامه کاری شما اضافه شد؟

میرکریمی: به نظر من که قطعا شد.

زارعی: من وقتی فیلم «دعوت» را بازی کردم، آقای میرکریمی به بازی من لطف داشتند حتی «درباره الی» و  بعد که در «شیار ۱۴۳» هم بازی‌ام را دیدند نه یک بار که حتی موقع پخش از تلویزیون هم مرا مورد لطف خود قرار دادند و از تعریف‌هایشان می‌فهمیدم که جنس بازی‌هایی که دوست دارند چیست. ضمن این که به بازی‌هایی که از بازیگران فیلم‌هایشان می‌گرفت، هم اشراف داشتم و مطمئن هستم در مواجهه هر بازیگری با هر کارگردانی که صاحب سبک است قطعا اتفاقی می‌افتد و چیزی حتما به من اضافه شده و آن را درک می‌کنم.

من وقتی فیلم «سربازان جمعه» را بازی کردم تا ۱۰ سال همه می‌گفتند بازی مریلا زارعی در «سربازان جمعه» چیز دیگری بود. در حالی که من «درباره الی» را هم ‌بازی کرده بودم و حتی کاندیدای سیمرغ شده بودم اما سایه «سربازان جمعه» روی سرم بود تا این که رسیدم به فیلم «شیار ۱۴۳» و بازی‌ام در آنجا دیده شد. بعد از «شیار» هم طبیعی بود و آقای میرکریمی در مقایسه با آن نقش می‌گفتند که چه چیزی به تو اضافه کنم در صورتی که احساس من این است که هر قصه‌ای در هر ترکیبی چیزی را بیرون می‌دهد و به هر بازیگری چیزی اضافه می‌کند. این اتفاق در مواجهه با کارگردان و پارتنری که صاحب سبک است، حتما رخ می‌دهد.

اصلانی: من این را هم اضافه کنم که ما یکی از بهترین خواهر و برادرهای سینما را در این فیلم بازی کردیم.

میرکریمی: بله من هم این را بارها شنیدم که این حس خواهر و برادری میان این دو نفر درک شده بود و حتی در روسیه هم درباره آن شنیدم.

زارعی: من در فیلم‌های خارجی خیلی به این موضوع دقت کرده‌ام و می‌بینم که رابطه میان فرزند و پدر یا مادر و خواهر و برادر خیلی کم است در حالی که رابطه بین خواهر و برادر خیلی عمیق و عاشقانه است ولی فیلمنامه‌نویسان ما به آن توجه نمی‌کنند. انگار چون ته آن رسیدن وجود ندارد، نباید به آن پرداخته شود. حتی نقش پدر و فرزند را هم همه نمی‌توانند به درستی درآورند.

اصلانی: من و مریلا در کارهایی که با هم داشتیم از همان ابتدا با هم بزرگ شدیم و بعد به پروژه‌های سخت‌تر رسیدیم. من برای تلاش‌های عجیب و غریبی که از او در فیلم «خرس» دیدم وقتی بازی‌اش تمام شد از ته دل گریه کردم. او درباره حرف گوش ندادن من به کارگردان در «خرس» گفت ولی واقعا موقعیت‌هایی که آقای معصومی در آن فیلم می‌چید، برای من خیلی سخت بود. مثلا اولین سکانسی که باید با هم بازی می‌کردیم این بود که مریلا را کتک بزنم و این برای من که بعد از چند سال او را می‌دیدم، خیلی دردناک بود یا مثلا در صحنه‌ای که او را مثلا کشته‌ام باید رویش خاک می‌ریختم؛ خاکی که زیر برف و گِل سنگین شده بود و آقای معصومی اصرار داشت خاک را پرت کنم روی صورتش و من گفتم که این کار را انجام نمی‌دهم. این کار خیلی سخت بود؛ مخصوصا این که در این شرایط خانم زارعی باید نقش مرده را حفظ می‌کرد و تکان نمی‌خورد. آخر هم قبول نکردم این کار را انجام دهم و خودش (خسرو معصومی) این کار را کرد.

زارعی: راست می‌گوید. من بعد از پایان فیلمبرداری از انرژی خاکی که رویم ریخته شد، فهمیدم که فرهاد نبوده است چون در طول این سال‌ها کار کردن با هم یک نوع آشنایی پیدا کردیم که متوجه شدم انرژی دست‌هایی که روی صورت من خاک ریخته دست‌های فرهاد نبوده و بعد از آن صحنه به خودش هم گفتم مطمئن بودم که کار تو نبود و «کارگردان» خاک را ریخته است. (خنده جمع)

اصلانی: به نظرم این نوع رفاقت و اعتمادی که بین بازیگران وجود دارد اطمینان خاطری در کار ایجاد می‌کند که باعث می‌شود مطمئن باشم وقتی او چیزی درباره کار به من می‌گوید به نفع من است. از نظر من بازی‌ مریلا زارعی در فیلم «دختر» هم معرکه بود و البته نباید فراموش کرد که بازیگران دیگری چون شاهرخ فروتنیان و قربان نجفی هم هر کدام امتیاز مثبتی برای فیلم بودند. دستشان درد نکند.

میرکریمی: من هم از این فرصت استفاده می‌کنم تا از تمام بازیگران فیلم شاهرخ فروتنیان عزیز که خیلی کارش خوب بود و دخترانی که در صحنه کافی‌شاپ حضور داشتند، آقای قلیچ که نقش طلبکار را بازی کرد و مانلی دختر بچه کوچک باهوشی که در فیلم بود و آقای قربان نجفی و نیز بازیگرانی که در جنوب همراه ما بودند، تشکر کنم. متاسفانه شرایط تبلیغاتی فیلم اجازه نداد که به صورت درخور از آنها یاد کنیم.

زارعی: فرهاد به نکته خیلی خوبی اشاره کرد. ما تقریباً مدل وروردمان و زحمت‌کشی‌امان در این حرفه و همین‌ طور میزان احساس و عاطفه‌مان به بازیگری خیلی شبیه هم است ولی روح فرهاد خیلی از من لطیف‌تر است. یادم می‌آید وقتی در فیلم «خرس» با هزار بدبختی به من سیلی زد، در گوشه‌ای تنها گریه می‌کرد اما من این طور نیستم. کار برایم مهم‌تر است و در مواجهه با ابزار خشن‌تر هستم اما او وجه انسانی‌اش خیلی بالاست و این برایش لطمه زننده است چون روحیه من، من را به سوی نابودی نمی‌رساند. همچنین او از آن دسته بازیگرانی است که بازیگری‌اش را خیلی قبول دارم یعنی وقتی در صحنه با هم بازی داریم، به او نگاه می‌کنم تا حس‌اش را ببینم چون برایم مهم است ولی در بعضی فیلم‌ها فقط کارگردان مهم است اما در فیلم‌هایی که متأسفانه با فرهاد اصلانی همبازی باشم هم به او نگاه می‌کنم و هم به کارگردان. (خنده جمع) چون فرهاد معمولا تحلیلی فراتر از یک مجری صرف از نقش‌ها دارد.

(خطاب به فرهاد اصلانی) فکر می‌کنم خیلی آقای میرکریمی را امروز اذیت کردیم و بگذارید یک چیز دیگر هم درباره‌شان بگویم. من درباره ایشان کلا به این نتیجه اخلاقی رسیده‌ام که آقای میرکریمی «خسرالدنیا والاخره» حالا یعنی چه؟ یعنی این که ایشان نه دنیا را دارند و نه آخرت را. کسانی که با خانه سینما مشکل دارند قطعا با آقای میرکریمی هم مشکل دارند و کسانی که با خاستگاه آقای میرکریمی مشکل دارند هم با فیلم ایشان مشکل دارند و خلاصه این که نتیجه اخلاقی‌اش این است که ما با کارگردانی کار کردیم که انگار همه با او دشمن هستند.

میرکریمی: بله چه کار می‌شود کرد؟

اصلانی: البته این اختلاف‌ها از یک جایی خیلی ریشه‌دار شده و این دسته‌بندی‌های بی‌معنی وجود دارد و متاسفانه در رأی و نظر آدم‌ها تأثیر می‌گذارد. من خودم در پیش تولید فیلم «دختر» به آقای میرکریمی انتقادهایی داشتم و احساس کردم یک چیزهایی را باید با او حل کنم و بعد کار کنم چون فکر کردم اگر این فکرها و احساسات با من بماند، شاید برای اجرای من ناخوشایند باشد. من به دفاع ایشان از حوزه هنری در زمانی که این ارگان فیلم‌ها را بایکوت می‌کرد و آن نامه‌ اعتراضی که در جشنواره قبل برای قضاوت نکردن «یه حبه قند» نوشت، انتقاد کردم و در این گفت‌وگو حرف‌های ایشان را هم شنیدم؛ هر چند که پاسخ‌شان چندان راضی‌کننده نبود اما خب من انتقادم را گفتم و بعد با خیال راحت سر کار رفتم. با این حال مشکل اصلی این است که حاشیه‌ها در سینما بر متن غالب شده و این موضوع برای ما بسیار رنج‌آور است.

زارعی: من در آخر این مصاحبه می‌خواهم بگویم اگر درباره ساخت فیلم صحبتی کردم، جسارتی نباشد و چون آقای میرکریمی اجازه دادند گفتم. ولی واقعیت این است که عمق آنچه روی پرده رفت و ارتباطی که با اعضای مختلف یک خانواده برقرار می‌کند با آن چه من انجام می‌دادم فرق دارد. من حتی خانواده‌ام وقتی فیلم را دیدند تأثیرات خوبی از آن گرفته بودند و می‌دانم اگر من می‌ساختم شاید مسأله بزرگ‌تر نشان داده می‌شد اما این مدل تأثیر و عمق نفوذ در مخاطب را نداشت.

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: