از ابتدای اعلام زمان برگزاری رفراندوم، همه موافقان و مخالفان ماندن یا گسستن بریتانیا از اتحادیه اروپا مطمئن بودند که این رقابت تاریخی، بسیار سخت، نزدیک و غیرقابل پیشبینی قطعی خواهد بود.
پیروزی مخالفان ادامه عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا، پیروزی نسل کهنسال و دلبسته به گذشته بریتانیا بر نسل جدید و دارای آیندهنگری بود. پیروزی طرفداران وضع آرمانی گذشته و وعده بازگشت به دوران اقتدار امپراتوری در برابر طرفداران دیدگاه واقعبینانه بهبود تدریجی وضع موجود و رسیدن تدریجی به وضع مطلوب و قابل دستیابی.
آغاز روند خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، علاوه بر راستگرایان افراطی، مهاجرستیزان و مخالفان اقلیتهای قومی و نژادی در داخل بریتانیا، موجب خوشحالی دونالد ترامپ، نامزد جنجالی و افراطی جمهوریخواه در انتخابات پیش روی ریاستجمهوری امریکا، ولادیمیر پوتین رییسجمهور روسیه، متحدان عرب لندن و دیگر منتقدان و دشمنان اندیشه اروپای واحد و متحد شده است.
در بررسی روند تصمیم تاریخی مردم بریتانیا برای جدایی از اتحادیه اروپا، باید به مشکلات و ناکارآمدیهای هر دو طرف توجه کرد. از یکسو، از ابتدای شکلگیری اتحادیه اروپا، شورای رهبری اتحادیه و به خصوص آلمان و اروپا رویکرد متناقضی با لندن داشتند. آنان خواهان تعامل اداری، سیاسی و مالی بریتانیا در همه شؤونات اتحادیه بودند، بدون آنکه در عمل برای این مشارکت، ارزش گذاشته و دیدگاههای لندن را، دست کم به اندازه سهم آن در اتحادیه، مورد تایید قرار داده و این کشور را در تصمیمگیریهای کلان به بازی بگیرند.
بریتانیا از ابتدا مدعی بود که بخش زیادی از فشار زیاد مالی و حقوقی اتحادیه بر دوش آن کشور است و ارزش افزوده و برخلاف وعدهها و برنامههای اولیه، محصول عینی مشارکت بریتانیا در اتحادیه اروپا به اندازه لازم و کافی نبوده و نظام غیردموکراتیک، دیوانسالار و غیرپاسخگوی حاکم بر بروکسل (شهر مقر اصلی اتحادیه اروپا) روز به روز دستاورد لندن از ازدواج با اتحادیه اروپا را کمتر و توجیه آن برای مردم، سیاستمداران، نخبگان و رسانهها را دشوارتر میسازد. این اعتراضات از ابتدا وجود داشت، ولی به تدریج با بروز بحرانهای مالی در یونان، پرتغال، ایتالیا و اسپانیا و بحرانهای مهاجرت و پناهندگی اخیر شدت گرفت.
از سوی دیگر به باور بسیاری از رهبران اتحادیه اروپا، در واقع این لندن بود که با زیادهخواهی و رفتار اربابمآبانه روزافزون مانده از دوران استعمار خود مدام، سعی میکرد که در همه امور اقتصادی، سیاسی و راهبردی، بیش از تلاش و سهم واقعی خود در اتحادیه اروپا، برای رهبری اتحادیه و دیگر کشورهای عضو، تعیین تکلیف و زورگویی کرده و برای خود امتیازات ویژه و قوانین تبعیضآمیز خاص کسب کرده و خود را در عمل بالاتر از دیگر اعضای اتحادیه قرار دهد. به اعتقاد رهبران آلمان و فرانسه، بریتانیا با پشتگرمی ارتباطات ویژه با امریکا، صرفا در اروپا در پی منافع خود بوده و توجهی به خرد جمعی و منافع مشترک منطقهای نداشت.
مانند هر ماجرای ازدواج و طلاق، در جریان پیوستن و گسستن بریتانیا از اتحادیه اروپا نیز میتوان به دعاوی دو طرف گوش کرد و رگههایی از واقعیت، اغراق و ادعاهای نادرست را در سخنان دو طرف یافت.