از هنگامی که نتایج انتخابات ٧اسفند سال ١٣٩٢ روشن شد. برخی از اصولگرایان موتور توجیه را روشن کردند تا مدعی شوند که همچنان برنده این انتخابات هستند و اگر جایی هم باختهاند با تفاوتهای جزیی باختهاند. هرچند این مساله به خودی خود مهم نیست چرا که در نهایت واقعیت را نمیتوان پوشاند، ولی مساله بسیار مهم استناد این افراد به تعداد برندگان منسوب به لیست آنان است.
آنان همیشه از این نکته مهم غافل بودهاند یا خود را به غفلت زدهاند که به دلیل ردصلاحیتهای گسترده و نیز به علت ایجاد محدودیت برای اصلاحطلبان جهت حضور در یک رقابت منصفانه، نتایج دور اول به هیچوجه متناسب با وزن اجتماعی و سیاسی دو طرف نبود هرچند در همان دور هم اصلاحطلبان بهطور نسبی برتری داشتند. از این رو اصلاحطلبان این فرصت را به دست آوردند که با استفاده از فاصله دو ماههای که میان مرحله اول و دوم به وجود میآید، قدری از مشکل خود را جبران کنند و سروسامان بهتری به انتخابات مرحله دوم خود بدهند و فاصله خود با اصولگرایان را بیشتر کنند. فرصتی که اگر در مرحله اول هم میداشتند، قادر بودند نتایج بسیار بهتری را رقم بزنند.
دلیل اثبات ادعای فوق این است که در تمامی حوزههایی که یک اصلاحطلب در مقابل یک اصولگرا به مرحله دوم آمده است، تقریباً و بدون استثنا نسبت آرای آنها به نفع نامزد اصلاحطلب بهبود یافته است. در بسیاری از موارد در دور اول نامزد اصولگرا رأی بیشتری از نامزد اصلاحطلب داشته است، و در دور دوم نسبت رأی آنان جابهجا شده است.
برای نمونه در تبریز رأی نفر اصلاحطلبان در دور دوم نسبت به دور اول حدود ٢٠درصد بیشتر شده، در حالی که رأی نفر اول اصولگرایان به همین نسبت کاهش یافته است. در ایلام، دماوند، شهریار، اهواز، ایذه، داراب، رشت، اراک، ساوه و... این پیشرفت بهشدت محسوس است. در مقابل اغلب نامزدهای اصولگرا، نه تنها پسرفت رأی داشتهاند (بهطور نسبی) بلکه در جاهایی هم که انتخاب شدهاند این پسرفت مشهود است، ولی چون نامزد مقابل آنان ضعیف یا مستقل بوده، و نامزدهای قوی رد صلاحیت شده بودند، آنان دوباره انتخاب شدهاند.
این فرآیند در مقایسه نامزدهای مستقل و اصولگرا نیز تا حدود زیادی صادق است. این اتفاق میتواند برای جناح اصولگرا آموزنده باشد، به این معنا که خیلی روی تعداد نامزدهای انتخاب شده لیست خود تاکید نکنند، هرچند تعدادشان از اصلاحطلبان کمتر است، ولی ممکن است این مساله باعث انحراف و تعبیر نادرست از سوی آنان شود، و برآورد غلطی درباره جایگاه خود داشته باشند. به علاوه روند مشاهده شده در دور دوم نشان میدهد که جریان به وجود آمده در انتخابات تهران فرصت لازم را برای انتشار در کشور پیدا نکرده بود، در غیر این صورت در همان دور اول با فاصله خیلی بیشتری از اینکه هست، اصلاحطلبان پیروز میدان میشدند.
نکته بسیار مهم این است که اصولگرایان نه تنها از اتفاق ٧ اسفند درس نگرفتند، بلکه در همین فاصله دو ماه نیز اشتباهات گذشته را مرتکب شدند. اغلب آنان پذیرفته بودند که مخالفت با برجام یا انگ مخالف برجام خوردن به آنان موجب شکست آنان شده است، ولی هیچگاه سعی نکردند در این فاصله دو ماه تصویر خود را اصلاح کنند، سهل است که دوباره و با شدت بیشتری در کنار مخالفان برجام جا خوش کردندو شاید یکی از دلایل افت بسیار محسوس آنها در دور دوم انتخابات نیز همین خطای تکراری است. در واقع اصولگرایان همچنان گروگان نیروهای تندروی جریان خود هستند وفضای تبلیغی آن جناح در دست تندروهای آنان است و میکوشند که بقیه اصولگرایان را منفعل و تابع خود کنند.
از سوی دیگر برخی تبلیغات نادرست و غیرواقعی و تکرار آنها در دور دوم نه تنها کمکی به اصولگرایان نکرد، بلکه به ضد آنان تبدیل شد که نشان از نداشتن اعتماد به نفس آنان بود. وقتی که تفاوت میان آرای اصلاحطلبان و اصولگرایان را یک تفاوت ناچیز بدانیم، در حالی که حداقل ٧٠درصد برتری وجود داشته نتیجه از این بهتر نخواهد شد. در کشورهای توسعهیافته وقتی با دو درصد اختلاف میبازند، فوری استعفا میدهند و مسوولیت میپذیرند، ولی در اینجا ٧٠ درصد اختلاف را ناچیز میدانیم و همچنان خود را پیروز میدان مینامیم! با این تحلیل تغییری در آنان صورت نخواهد گرفت.