چین به شکل مناسب برای پیامدهای بالا رفتن سن جمعیتش و نگهداری از مبتلایان بسیار به زوال عقل آماده نشده است.
بر روی صحنهای که با ریسه و ربان آراسته شده، لیو چانگشنگ میکروفون به دست و لباسی زرد و خاکستری به تن، "شرق سرخ است" را اجرا میکند. برای آقای لیو، این سرود مائوییستی دهۀ 1960، خاطرات روشنتری را نسبت به خاطرات گذشتۀ نزدیک، به ذهن متبادر میکند. او که حالا در دهۀ هشتم زندگیش قرار دارد، به زوال عقل (فراموشی) مبتلا است. یک بیماری مغزی غیرقابل درمان که اغلب خود را از دست دادن حافظۀ کوتاه مدت آشکار میکند. آقای لیو، دو سال را در آسایشگاه کیانه در شمال پکن زندگی کرد. جایی که از حدود 75 بیمار مبتلا به زوال عقل در آن نگهداری میشود. اینها از معدود افراد خوششانسی هستند که در چین از نگهداری تخصصی بهرهمند هستند.
زوال عقل بیماریای است که بیشتر گریبانگیر کشورهای ثروتمند میشود، چرا که با بالا رفتن سن، احتمال بروز این بیماری افزایش مییابد. چین به سرعت در این مسیر قرار گرفته است. امید به زندگی در چین از 45 سال در سال 1960 به 77 سال در حال حاضر رسیده است و جمعیت این کشور به سرعت به سمت سالخوردگی پیش میرود: از هر 6 نفر یکی بالای 60 سال دارد؛ تا سال 2025 نزدیک به یکی از هر چهار نفر بالای 60 سال خواهد داشت. عوامل موثر در زوال عقل نظیر اضافه وزن، سیگار، عدم تحرک و دیابت نیز، رو به افزایش است.
همین الان حدود 9 میلیون نفر در چین به نوعی از زوال عقل مبتلا هستند. این حدود دوبرابر تعداد مبتلایان به این بیمار در آمریکاست. همچنین بیش از دو برابر جمعیت مبتلایان به زوال عقل در هند است، کشوری که از نظر جمعیتی هماندازۀ چین است، ولی جمعیت جوانانش بسیار بیشتر است. نزدیک به دو سوم از چینیهای دچار زوال عقل، به شکلی از آن که به آلزایمر مشهور است مبتلا هستند و شمار موارد این بیماری از سال 1990 به این سو 3 برابر شده است. تعداد مبتلایان به آلزایمر در چین تا سال 2050 میتواند به چهار برابر شمار فعلی برد.
دولت چین به شکل وحشتناکی برای مواجهه با این بحران ناآماده است و همین حالا هم خدمات مطلوبی به آنان ارایه نمیشود. با وجود کمپینهای اطلاعرسانی عمومی، هنوز هم بسیاری از چینیها زوال عقل را نه یک بیماری که یکی از بخشهای طبیعی پیری میدانند و حتی نمیدانند که میتواند کشنده باشد. بسیاری دیگر آن را یک ناراحتی روانی میدانند و متوجه نیستند که این بیماری خود مغز را تحلیل میبرد. به همین دلیل وجود برچسب بیماری روانی در مورد این بیماری مغزی، بسیاری از بیماران و اقوامشان تمایلی به مراجعه به پزشک برای تشخیص بیماری نشان نمیدهند و همین موضوع بر رنجی که از این بیماری میبرند میافزاید. چرا که مدیریت فعالانۀ بیماری میتواند سرعت پیشرفت آن را بعضاً کند کند.
به گزارش فرارو به نقل از اکونومیست،حتی در آسایشگاه کیانه، یعنی جایی که آقای لیو زندگی میکند، برخی از جنبههای نگهداری از بیماران، ابتدایی و زمخت هستند. فضای "فعالیت" مشترکی که بیماران مبتلا به زوال عقل در این آسایشگاه در نظر گرفته شده، فاقد بازی و اسباب بازی برای سرگرمی آنان است؛ از خویشاوندان خواسته میشود که بیش از یک بار در هفته به بیمار سر نزند تا مزاحم او نباشند (این در حالی است که در غرب، آسایشگاههای نگهداری خویشاوندان فرد را تشویق میکنند که بیشتر به او سر بزنند و حس گرما و آشنایی را به او منتقل کنند). برخی از بیماران مبتلا به زوال عقل، سر از آسایشگاههای روانی در میآورند که به شکل موثر قادر به برآوردن نیازهای خاص این نوع بیماران نیستند. همچنین، کمبود شدید کارکنان بهداشتی و پزشکی باصلاحیت برای نگهداری از مبتلایان به زوال عقل وجود دارد. یک دلیل این موضوع این است که افراد کمی به این کار علاقه نشان میدهند و به آن جذب میشوند. ژانگ ژیورانگ، 50 سال دارد و در کیانه دستیار نگهدری است. او هرماه 3000 یوان (450 دلار) حقوق میگیرد، که با میانگین دستمزد مهاجران یکی است. مایکل فیلیپس، از دانشگاه پزشکی جیائو تونگ شانگهای، میگوید: "هیچ پدر و مادر چینیای دلش نمیخواهد که تنها دخترشان در بیمارستان کار کند، روتختی عوض کند."
در غرب، اغلب بیماران در مراحل بیرحم و شدید بیماری که میتواند بیش از یک سال به طول بیانجامد، در آسایشگاهها نگهداری میشوند. در چین اما، مردم و خانوادۀ بیمار بار بیماری را از ابتدا تا انتها خود به بدوش میکشند. دولت از دیرباز سرمایهگذاری کافی را در خدمات اجتماعی انجام نداده است، به این امید که فرزندان بزرگسال فرد، مسئولیت مراقبت از والدینشان را برعهده خواهند گرفت. این برنامه اما رویاپردازیای بیش نیست. سقوط نرخ زاد و ولد از دهۀ 1970 به این سو، که با سیاست هر زوج یک بچه، شدت گرفت، به این معنی است که شمار بزرگسالان در سن کار به ازای هر فرد بالای 65 سال، از 10 نفر کنونی به 2.5 نفر در سال 2050 کاهش خواهد یافت. مهاجرت به شهرها، باعث شده که برخی از سالخوردگان در نواحی روستایی اصلاً کسی را نداشته باشند که از آنها مراقبت کند.
نیاز به تغییر طرز فکر
دولت در فهم وسعت این معضل به کندی عمل کرده است. دولت در پژوهشهای مرتبط با زوال عقل سرمایهگذاری کرده، اما این پول به دانشمندانی اختصاص داده میشود که به دنبال درمان هستند، نه آن دسته که به دنبال راهی برای کاهش رنج مبتلایانی میگردند که شانسی برای درمان ندارند. دکتر فیلیپس میگوید: "مردم که نوبل نمیگیرند یا تخصیص پولهایی که برای تدوین استراتژی برای حمایت اجتماعی صرف میشود، بر عهدۀ آنها که نیست."
در هر کشوری نگهداری از مبتلایان به زوال عقل برای خانواده و دولتها هزینهبردار است. در چین، به علت وضع مالی نامناسبتر خانوادهها، بیشتر هزینهها بر دوش دولت میافتد. از آنجایی که اعضای خانواده به ندرت شناختی نسبت به این بیماری دارند، 90 درصد موارد زوال عقل تشخیص داده نمیشوند. بیماران تنها زمانی نفع خواهند برد که دولت بالاخره بفهمد که باید آستین بالا بزند.