این تیم اگر به المپیک صعود میکرد کمی عجیب و به خاطر اتفاقات نادر فوتبال بود چرا که کلیه استانداردهای موجود و متر و پارامتر ها در مورد مدیریت و مربیگری در این تیم از ابتدا غلط بود. در واقع همان روزی حذف شدیم که متر و معیارمان برای انتخاب مربی امید اخلاق بود.
با این حال اولین حرف این روزهای فوتبال ایران در رده امیدها این است که ما کجا باختیم؟ کمیته شکست حالا باید بیاید و تشکیل شود و طبق معمول اعلام کند که مشکل کجا بوده است درست مثل همه ۴۰ سال گذشته که کمیته شکست تشکیل میدادیم.
اما این بار شاید کمیته شکستی هم لازم نباشد چرا که اشکالات آنقدر هویداست که کمیته لازم ندارد. دو اشتباه بزرگ در راس وجود داشت: یک، تعدد مراکز تصمیم گیری دو، بی توجهی به کارنامهها.
برای تیم امید سه بخش تصمیم سازی می کردند، اول وزارت ورزش بود که کرانچار را با کارنامه فوتبالی فوق العاده کنار زد و این بسیار عجیب بود. همان زمان پرسش های زیادی به وجود آمد که البته پاسخ مشخص و معلومی نداشت. دوم، فدراسیون فوتبال و سوم، حبیب کاشانی.
مثلث تصمیمساز کار را از دو سر آشپز و شور و بی نمک شدن هم بدتر کرد. در واقع کاشانی باید کسی را انتخاب می کرد که هم فدراسیون و هم وزارت ورزش را قانع کند که این بسیار سخت بود و نهایتا کار به خنثیترین انتخاب رسید که کسی نمیتوانست با او مخالفت کند: محمد خاکپور.
نکته دوم بیتوجهی به کارنامهها بود. از محمد مایلیکهن که جایی نمانده نباخته باشد بگیرید تا برسید به خاکپور که اصلا کارنامه ندارد و به جز چند هفته با اختیارات محدود در استیل آذین، جایی مربیگری نکرده بود.
در واقع اگر این تیم با این اشکالها صعود میکرد جای تعجب داشت چون از اساس کارش غلط بود و اشتباه. این تیم همان روزی از صعود به المپیک جا ماند که کرانچارش را با کارنامهای فوقالعاده رد کردند و به جای علم بحث را کشیدند به رنگ چشم و مو.
همان روز میتوانستید حذف شدن را درک کنید وقتی مایلی کهن و کی روش رو در روی هم قرار گرفتند، همان روز میتوانستید درک کنید، همان روز که تیم امید را برای تامین هزینههایش دادند به کاشانی تا تصمیم سازها از همیشه تاریخ بیشتر شوند.