داشتن مدرک دانشگاهی برای یک بازیکن فوتبال در نهایت یک ارزش افزوده است که در اولویتهای ارزیابیهای حرفهای او کمترین درجه اهمیت را دارد
خبرگزاری خبرآنلاین؛سوشا مکانی میگوید بابت اتفاقاتی که افتاده پشیمان نیستم و دبیر فدراسیون فوتبال در سخنرانی روزهای اخیرش به این نکته اشاره کرده که: «درد فوتبال ما این است که فوتبالیستهایمان سواد ندارند»؛ این جمله از آن جملههایی است كه هرازچند گاهی چون با باور عمومی ما همخوانی دارد، از زبان یك نفر بیرون میآید و همه را سر ذوق میآورد. در شادی عمومی ناشی از شنیدن این جمله، یك كینه قدیمی خوابیده برای تخریب آنهایی كه به زعم ما از فضیلتهای طبقهبندی شده، تهی هستند و بر اثر اتفاق به جایی رسیدهاند كه پای قراردادهای میلیاردی را امضا میكنند و ماشینهای آنچنانی سوار میشوند... بیسواد خواندن آنها نوعی دل خنك كردن جمعی است، برای انتقام از كسانی كه جای ما زندگی تجملی دارند و جای ما بهتر زندگی میكنند.
... اما اگر واقعیت امر را بخواهید، مدرك تحصیلی در ارزیابی فضیلتهای یك بازیكن فوتبال آنچه كمترین اهمیت را دارد، آنچه ما سواد میدانیم، یك مدركگرایی صرف است، یعنی به جای آنكه مفهوم سواد را یك موضوع تخصصی متناسب با نقشهای اجتماعی یك فرد بدانیم ، آن را در كاغذهایی خلاصه میكنیم كه خیلی از آنها با اصرار و التماس از استادهایی حاصل میشوند كه ضعفهای علمی را زیر سبیلی رد میكنند. این تكیه به مدرك همان دردی است كه گاهی جامعه ما را با جعل مدرك و در فضایی دیگر به خرید مدرك میرساند. ما به گونهای به بیسوادی و در واقع مدرك پایین بازیكنان فوتبال اشاره میكنیم كه گویی آدمهای مدركدار اطراف خود را نمیبینم كه از نظر تخصص در جایگاه نازلی قرار دارند و بدتر از آن این مدرك دانشگاهی سبب نشده كه به آن فرهیختگی لازم در دركهای اجتماعی برسند.
همه را با این مدركگرایی افراطی مسموم كردهایم، فقط مانده فوتبالیستها؛ غافل از اینكه داشتن مدرك دانشگاهی برای یك بازیكن فوتبال در نهایت یك ارزش افزوده است كه در اولویتهای ارزیابیهای حرفهای او كمترین درجه اهمیت را دارد. در فوتبال جهان هم كسی از كریستیانو رونالدو، مسی یا نیمار نمیپرسد كه مدرك دانشگاهیتان چیست تا عیار توپ طلا را كمی بالاتر ببرند. در فوتبال جهان هم اگر كسی مثل سوكراتس، پزشك میشود یا خامس رودیگوئز، مهندس، یك اتفاق خارج از عرف است كه میتواند همه را شگفتزده كند.
فوتبالیست باید سواد داشته باشد اما نه آن «سواد» كه در ذهن ما تعریف شده است. ما داریم از فوتبالیستهایی حرف میزنیم كه هنوز در حداقلهای مهارتی فوتبال ماندهاند و همواره از ضعف تكنیكی و تاكتیكپذیری آنها مینالیم؛ برای فوتبالیستی كه هنوز در یك استپ ساده توپ، یك ارسال موفق و یك بغل پای مؤثر مانده، چه فرقی دارد كه بتواند انتگرال دوگانه بگیرد یا نه، یا چیزی در مورد مفاهیم تئوریك جامعهشناسی و سیاسی بداند یا خیر؟ آنچه فوتبالیست باید بداند، فوتبالیست شدن است، هم در بعد فنی و هم در بعد اخلاقی... ما به جای اینكه بازیكنان فوتبال خود را مجبور كنیم تا اینكه بدانند یك بازیكن فوتبال باید چه مختصاتی داشته باشد تا یك بازیكن فوتبال باشد، یاد گرفتن حرفهای بودن خیلی جلوتر از اینكه آنها به یك كاغذ برسند، برای ما اهمیت دارد.
فوتبالیستها برای خودشان میتوانند یك مدرك دانشگاهی داشته باشند و از آن هر استفادهای كه میخواهند بكنند اما وقتی كه نقش فوتبالیست را در جامعه بازی میكنند باید همه ابزارهای این نقش را بشناسند و به عنوان مزیت به خود اضافه كنند. فوتبالیست اگر اینها را داشته باشد، دیگر مهم نیست كه در مقابل مدرك تحصیلی چه عبارتی را مینویسند، آنها یك فوتبالیست خوب باشند، به جهنم كه سواد دارند یا نه!