اینها همگی در دنیای خیالی سینما بوده است. اما اگر در صحنه واقعی، جفایی به کودکان صورت گیرد، طبیعتا تاثیر و تلخی آن هیچگاه از کامها زدوده نخواهد شد. دو-سه روز پیش، جامعه جهانی به تصادف شاهد یکی از تلخکامیهای دردناک روزگار عسرت انسان و انسانیت بود که در آن جنازه کودک سهسالهای که کفشهایی مشکی به پا و لباسی به رنگ قرمز بر تن داشت، در ساحل دریای شوم و شور مدیترانه، پیدا شد؛ پیکری که شاید نشانهای نمادین از سیاهدلی جنگافروزان و سرخگونگی خون مظلومانی بود که صدها نفر آنها بیآنکه سلاحی در دست گرفته و خونی ریخته باشند در همین دریای مدیترانه برای همیشه ناپدید شدهاند.
همچنین باید پاسدار حضور معنادار عکاسی باشیم که هیچ راهی جز بیان واقعی این شقاوت فاجعهبار نیافت. اگر او نبود هیچ نشان و نشانهای در هیچ کجای عالم از کودک خردسالی نمیماند که برادر پنجسالهاش نیز، حتی در غربت و تلاطم امواج سیاه مرگ، او را تنها نگذاشت.
ستایشگر فضای رسانههایی نیز باشیم که این بیداد را فریاد کردند و جریانی جهانی از لطف و انسانیت در برابر ظلم و شقاوت ساختند و اشک بریزیم بر سرنوشت کسانی که قربانی نظامهای متحجر و جریانهای زیادهطلب و تمامیتخواه سیاسی و مثلا دینی شدهاند، که راه زندگی عادی را بر مردم بسته و زمینهساز مرگهای مظلومانه و خاموش در گوشه و کنار عالم گردیدهاند.
اما بیشک این روند باطل در همین جا متوقف نخواهد ماند و اگر برای پایان بخشیدن به آن فکری نشود، حتی ریشه به اصطلاح فاتحان امروزین را برخاهد کند، دور و دیر نیست که سوگمندانه شاهد تکرار این رویدادها در گوشهای دیگر از همین جهان کمیتزده باشیم و صورت دیگری از برآمدن ایدئولوژیهای خشونتطلب و خلقالساعه را در همین کشورهای پشتیبان تروریسیم امروز ببینیم؛ این را تاریخ میگوید.
احمد مسجدجامعی ـ عضو شورای شهر تهران