مگر نه اینکه اینها چون دلار گران شده بود، گران شدند حالا دلار ارزان تر از گذشته است، چرا همچنان گران هستند؟ چرا تغییری در قیمتها ایجاد نمیشود؟ چرا همچنان متر فروشندگان برای فروش کالای خود دلار 18 هزار تومان است.
این بلبشو حکایت از دو معنا دارد که یکی به دولت ربط دارد و دیگری به ما مردم.
اینکه قیمت کالاها همچنان گران است، نشان میدهد که نظارت بر بازار چیزی شبیه صفر است. به نظر میرسد با وجود این همه نهاد نظارتی، هیچکس نیست به قیمت گذاری در بازار نظارت کند و از تولید کنندگان بپرسند چرا حالا که دلار پایین آمده است، شما همچنان گران میفروشید؟
تازه در این میان برخیها از دلار دولتی استفاده میکنند اما به وقت فروش، گویی رفتار میکنند که انگار کالای خود را با دلار 20 هزار تومان وارد کردهاند.
واقعا اگر ناظری قوی وجود داشت، قطعا در این بازار هر کسی نمیتوانست ساز خود را بزند. همه ما این تجربه را داشتهایم که وقتی به یک بازار برای خرید یک کالای خاص مراجعه میکنیم با انواع قیمتها روبرو میشویم و این در حالی است که کالا متعلق به یک شرکت است و قاعدتا نباید قیمت آن فرق کند.
مسئله بعدی به ما مردم مربوط میشود. بخشی از ما کلمه انصاف را فراموش کردهایم و با وجدان خود قهر کردهایم. متاسفانه در بازار امروز بسیاری به دنبال سود بیشتر هستند و کاری با زندگی دیگران ندارند.
دوستی تعریف میکرد، سر کوچه پدریشان پیرمردی دکان کوچکی داشت که لبنیاتی بود از آنهایی که ماست را سطلی میفروخت و پنیر را در کاغذ میگذاشت. میگفت پیرمرد وقتی میخواست پنیر را وزن کند ابتدا کاغذ را وزن میکرد و بعد پینر را میفروخت. پیرمرد انصاف داشت.
برخی از فروشندگان این انصاف را فراموش کردهاند و فقط به پولهای سبز فکر میکنند. قطعا اگر بعضیها به فکر مردم هم بودند امروز شاهد این افسار گسیختگی در بازار نبودیم.
نظارت و انصاف دو حلقه گمشده اقتصاد امروز ایران است. اگر این دو اصل رعایت میشد شاید دلار نمیتوانست اینقدر جولان بدهد و هر کاری که دلش میخواهد با اقتصاد ایران بکند.
وضعیت بازار به گونهای شده است که بسیاری از ایرانیها فقط قیمتها را نظاره میکنند و به آینده مبهمی که پیش رویشان است میاندیشند.