کد خبر: ۱۲۶۷۵۲
تاریخ انتشار: ۱۹:۰۵ - ۲۵ بهمن ۱۳۹۶ - 14 February 2018
ر دوره حکومت پهلوی قراردادهایی که با بیگانگان بسته می‌شد تحقیری برای ملت ایران محسوب می‌شد به همین جهت اقداماتی برای کنترل قدرت شاه از سوی مردم صورت گرفت تا استقلال ایران نابود نشود.
بانكداري ايراني -  عباس سلیمی نمین پژوهشگر و محقق تاریخ معاصر ایران در گفت وگو با روزنامه اعتماد اظهار داشت: در دوره حکومت پهلوی قراردادهایی که با بیگانگان بسته می‌شد تحقیری برای ملت ایران محسوب می‌شد به همین جهت اقداماتی برای کنترل قدرت شاه از سوی مردم صورت گرفت تا استقلال ایران نابود نشود.

در ادامه این گفت وگو می خوانیم: انقلاب اسلامی ایران در شرایطی روی داد که حکومت شاه در اوج ثبات و قدرت به نظر می‌رسید. ایران قرار بود ژاندارم منطقه باشد و پایگاهی با ثبات برای امریکا. در آن زمان هیچکس و هیچ کشوری در دنیا حتی فکر یک دگرگونی ساده در ایران نمی‌کرد چه برسد به یک انقلاب تمام عیار که بساط چندین هزار ساله سلطنت در ایران را برچیند.

اما چرا این انقلاب روی داد سوالی همیشگی است که شاید هیچگاه رنگ کهنگی به خود نگیرد و همواره ابعاد تازه‌ای را در هر دوره‌ای نمایان کند. این سوال مهم را با عباس سلیمی نمین، پژوهشگر و محقق تاریخ معاصر ایران در میان گذاشتیم تا با نگاه خود چگونگی رویداد انقلاب 57 را مورد بازخوانی قرار دهد. آقای سلیمی نمین تاکید عمده‌ای بر مفهوم توسعه سیاسی و نبود آن در رژیم پهلوی دارد و تاکید می‌کند انسداد سیاسی منجر به تحقیر هر جامعه‌ای می‌شود که نهایتا انقلاب را می‌توان یکی از نتایج محتوم آن دانست. 

**تحلیل شما از رویداد انقلاب اسلامی ایران در سال 57 چگونه است؟
پیش از هر چیز من اعتقاد دارم آن چیزی که موجب می‌شود ملتی دست به تغییر ساختار بزند انسداد سیاسی است. یعنی زمانی که مردم یک جامعه به این نتیجه برسند هیچ نقشی در اداره امور جامعه ندارد در این وضعیت تلاش برای تغییر ساختاری اولین اقدام از سوی یک ملت است. ما در دوران قاجار نهضت‌های متعددی داشتیم ولی هیچکدام از آن نهضت‌ها به سوی تغییر ساختار نرفت بلکه عمدتا به دنبال اصلاحات بود امری که در آن دوران امکان اجرایش بود برای مثال نهضت مشروطه یک نوع اصلاح‌طلبی بود برای مشروط کردن قدرت پادشاهی. در این زمان ایران با مساله نفوذ و تسلط بیگانگان مواجه بود و مردم هم از این موضوع احساس بدی داشتند. قراردادهایی که با بیگانگان بسته می‌شد تحقیری برای ملت ایران محسوب می‌شد به همین جهت اقداماتی برای کنترل قدرت شاه از سوی مردم صورت گرفت تا استقلال ایران نابود نشود. 

ما در این دوران شعارهایی برای سقوط پادشاهی نداشتیم بلکه خواستار نهادهای مدرن مانند پارلمان بودند. مردم به این دلیل به انقلاب فکر نمی‌کردند که احساس می‌کردند صدای‌شان شنیده می‌شود. مثلا زمانی که به شاه‌عبدالعظیم برای بست‌نشینی مراجعه می‌کردند پادشاه به حرف ملت گوش می‌داد اما بعد کودتای 1299 و روی کار آمدن رضاشاه ما شاهد این هستیم که برای اولین‌بار در تاریخ ایران قدرت بیگانگان باعث روی کار آمدن پادشاهی می‌شود که باعث منقطع شدن رابطه میان شاه و مردم شد چرا که مردم احساس می‌کردند حکومت از آنها نیست و از این نقطه است که خاندان پهلوی حاکمیت بدون مشروعیت مردمی را ایجاد کردند و شکاف دولت- ملت از اینجا شکل گرفت. این انقطاع سیاسی ما را وارد یک انسداد سیاسی کرد که صدای ملت و مردم به هیچ عنوان شنیده نمی‌شد.

پس از اینکه رضاشاه خلع شد سلطه مطلق انگلیس از بین رفت که باعث باز شدن فضای باز سیاسی شد و این دوران 12 ساله یعنی طی سال‌های 1320 تا 1332 یکی از متفاوت‌ترین دوره‌های تاریخی ایران محسوب می‌شود. مطالبه ملی شدن صنعت نفت حاصل این شرایط تاریخی بود و این معنا را داشت که مردم دیگر به هیچ عنوان تحمل سلطه بیگانه را ندارند و قیام سی تیر را شکل دادند. اما حکومت انگلیس که سرخورده شده بود این‌بار با کمک امریکا کودتایی علیه مصدق ترتیب داد و در نهایت کودتای 28 مرداد شکل گرفت که تاثیرات عدیده‌ای در تاریخ ایران داشت. مجددا این بیگانگان بودند که سلطه پهلوی را بازگردانده بودند و در ادامه با تشکیل سازمان‌های سرکوب مانند ساواک تمام حرکت‌های اعتراضی مردم را از نطفه خفه کردند.

این سرکوب‌ها کاملا با حمایت امریکا صورت می‌گرفت چرا که منافع امریکا در ایران به جز با سرکوب مطالبات مردمی پیش برده نمی‌شد. یعنی این استبداد است که فرصت چپاول حداکثری را برای بیگانه فراهم می‌کند. چرا که مردم اگر پارلمان داشته باشند و احساس بکنند در سرنوشت سیاسی خودشان دخیل هستند طبیعتا از منافع خودشان پشتیبانی می‌کنند و این برای قدرت‌های سلطه و استعمارگر شرایط خوبی نیست. شرایط استبداد با حمایت بیگانه در رژیم پهلوی ادامه پیدا کرد تا جایی که هیچ جایی برای اصلاح از سوی مردم باقی نگذاشت. حتی دموکراسی کاملا ظاهری دو حزبی شاه هم دوام نیاورد و به حکومت تک حزبی رستاخیز تبدیل شد و این استبداد با حمایت امریکا مردم را به نقطه‌ای رساند که هیچ راهی به جز انقلاب برای شان معنا نداشت.

**یعنی شما اعتقاد دارید اگر شاه در را به روی اصلاحات سیاسی بازمی‌گذاشت شاید انقلاب در ایران صورت نمی‌گرفت؟
بله؛ قطعا اینگونه بود. اگر شاه به مردم فضای کمی هم می‌داد تا در امور سیاسی مشارکت کنند دیگر نیازی به حرکت‌های انقلابی نبود چرا که مردم در آن شرایط می‌توانستند مطالبات عینی خود را پیش ببرند. اما تا زمانی که امریکا منافع اقتصادی در ایران داشت به هیچ عنوان اجازه نمی‌داد شاه انعطاف نشان دهد. شما اگر به عکس‌العمل امریکا در مقابل شکل‌گیری حزب رستاخیز نگاه کنید می‌بینید امریکا هیچ انتقادی به این موضوع ندارد و صرفا حرکت‌های شاه را تایید می‌کند این در شرایطی بود که امریکا همیشه برای خود نقشی حامی دموکراسی در منطقه و دنیا قایل است و با همین عنوان سعی در نفوذ کشورهای دنیا دارد. پس در نتیجه امکان هیچ اصلاحی در آن زمان وجود نداشت.

**در گفته‌های شما نقش عامل سیاسی دست بالا را دارد و شاید اینگونه به نظر بیاید که عوامل دیگر مانند امور اقتصادی در تحلیل‌های شما نادیده گرفته شده است. این‌گونه نیست؟
من فکر می‌کنم عوامل دیگر زمانی می‌توانند بهبود بیابند که عامل سیاست در جامعه بهبود یافته باشد. زمانی اقتصادی کار آمد و پیشرفته خواهید داشت که بتوانیم از منافع اقتصادی خود در جامعه حمایت و پشتیبانی کنیم. هنگامی که انگلیس و امریکا نفت یک کشور را با قیمتی نا چیز به غارت می‌برند اگر نتوانید به این امر اعتراض کنید آیا می‌توان از بهبود جامعه صحبت کرد؟ 

در دوران چپاول، اساسا اقتصادی شکل نمی‌گیرد که از آن بتوان دفاع کرد. من پایه اصلی انقلاب را تحقیر ملت ایران می‌دانم؛ تحقیر علیه تمام اقشار و گروه‌های ملت ایران. اگر مشکل اقتصادی باشد تنها یک گروه خاص وارد میدان شده و نمی‌توان از یک حرکت فراگیر صحبت کرد. در انقلاب ایران همه اقشار و گروه‌ها حضور داشتند کسانی که وضع مالی به نسبت خوبی داشتند هم در حرکت‌های اعتراضی و انقلابی سال 1357 حضور داشتند. احساس حقارت در بین همه مردم ایران وجود داشت.

**این احساس حقارت در طول تاریخ ایران به خصوص بعد از جنگ‌های ایران و روس تقریبا همیشه همراه مردم ایران بوده است پس چرا در آن زمان‌ها منجر به انقلاب نمی‌شد؟
فرق است بین زمانی که شما به وسیله یک جنگ خارجی دچار شکست می‌شوید و احساس حقارت می‌کنید و زمانی که توسط رژیم حاکم بر خود تحقیر بشوید. این مساله درست است که ممکن است طی جنگی ما نقاطی از خاک مان را از دست داده باشیم و در آن زمان حس سرشکستگی را تجربه کردیم اما در زمان پهلوی ما نقاطی از خاک مان را بدون هیچ جنگ و درگیری از دست می‌دادیم و این خود اوج حقارت و سرخوردگی در بین یک ملت است. در دوران پهلوی‌دوم بحرین را به رایگان از ایران جدا کردیم و این در حالی بود که هیچ جنگ و کشمکشی در میان نبود به ثمن بخس این بخش را از خاک ایران جدا کردیم. 

علم در خاطرات خود می‌گوید «روزی شاه به من گفت ما که داریم بحرین را جدا می‌کنیم فردا به عنوان خائن از ما یاد نمی‌کنند؟» بعدا شاه دستور می‌ دهد بحرین از ایران جدا شود خود علم این اتفاق را به سخره می‌گیرد و می‌گوید رادیو به گونه‌ای مساله را بیان می‌کند که گویی فتح‌الفتوح کردیم و متوجه نیستیم که قسمتی از خاک کشور را جدا و به بیگانه تقدیم کردیم. درواقع بحرین برای این از ایران جدا شد تا انگلیس در آنجا پایگاهی ایجاد کند و حضور خودش در منطقه را تثبیت کند.

این اتفاق بدون هیچ جنگ و درگیری صورت گرفت. این به مراتب بسیار تحقیرآمیزتر است که ما دولتی نداشته باشیم تا از تمامیت ارضی ایران دفاع کند. زمانی که قرار داد کاپیتولاسیون مطرح شد خیلی از عناصر وابسته به بیگانه گفتند که مردم ایران این حد از خفت را قبول نمی‌کنند و زیر بار این قرارداد نمی‌روند اما به زور و سرکوب به ملت تحمیل شد. کاپیتولاسیون به معنای برتری مطلق نیروی خارجی بود که بدترین حقارت‌ها را ایران رقم می‌زد که تا آن زمان تاریخ ایران به چشم ندیده بود.

**اما باز هم من فکر می‌کنم شما تاکید بیش از اندازه به عوامل غیر اقتصادی دارید چرا نباید اقتصاد را به شکل عاملی مستقل در نارضایتی مردم سنجید؟
در زمینه اقتصاد و مسائل زیر ساختاری هیچ کاری در زمان پهلوی صورت نگرفته بود. من اسناد این مساله را می‌توانم ارایه کنم که ما در زمینه‌های حمل‌ونقل، آموزش، انرژی و تمامی زیر ساخت‌های توسعه ابدا هیچ پیشرفتی را مشاهده نمی‌کنید. ما با کشوری فاقد هر گونه توسعه اقتصادی مواجه بودیم پس اساسا در این کشور صحبت کردن از اقتصاد ناممکن است.

**پس افکار گذشته‌گرا و نوستالژیک درباره رفاه اقتصادی دوران پهلوی از کجا نشات می‌گیرد؟
به دلیل اینکه الان سرمایه‌گذاری‌های کلانی برای ایجاد این تفکر صورت می‌گیرد. یکی از الزامات بازگشت سلطه غرب به ایران تحریف تاریخ است. اما برای جوان امروز مطالعه این امر خیلی سخت نیست که ببیند ما چه اساس و زیر بنایی داشتم. ما اصلا زیربنای ریلی و بزرگراه نداشتیم که توسعه‌ای ایجاد کند.

**پس راه‌آهن شمال به جنوب در کجای این بخش از تحلیل شما قرار می‌گیرد؟ آیا این خود یک زیر بنای اقتصادی محسوب نمی‌شد؟
راه آهن شمال به جنوب که یکی از خیانت‌های بزرگ در تاریخ ایران است. شما برای درک این موضوع کافی است نظر کارشناسان حتی کارشناسان انگلیسی را مطالعه کنید. کرزن که در قرن 18 به ایران می‌آید در کتاب «ایران و قضیه ایران» را مطرح می‌کند و آنجا می‌گوید که راه‌آهن شمالی - جنوبی به نفع ما است و شرقی- غربی به نفع اقتصاد ایران خواهد بود. بله در دوران پهلوی کارهایی صورت گرفته است اما سوال این است که این کارها بر اساس منافع ایران صورت گرفته یا بر اساس منافع بیگانگان؟ در مسائل مختلف دیگر مانند انرژی، ما که اصلا در بیشتر مناطق کشور برق کشی نداشتیم. 

خاطرات استاندار خراسان را اگر مطالعه کنید در آنجا می‌گوید «در ابتدای سال 1352 من رفتم طول مرزی را بازدید کنم همه از من خواهش می‌کردند به آنها برق بدهیم گفتم چرا در شرایطی که بهداشت و آموزش ندارید برق را در اولین قرار داده‌اید؟ روستاییان گفتند فامیل‌های ما در کشور همسایه شب که می‌شود همگی چراغ برق دارند و خانه‌های‌شان روشن است ما احساس حقارت می‌کنیم که اینجا تاریک است» این مساله مربوط به سال 52 است که اوج درآمدهای نفتی شاه محسوب می‌شود.

علم در خاطرات سال 1355 مطرح می‌کند که موتور برق خریداری کرده است چرا که در دربار 8 ساعت قطعی برق در هر روز داریم. تهرانی که آنقدر برای پهلوی‌ها اهمیت داشت 8 ساعت در روز برق نداشته است. پس چگونه می‌توان از زیر ساخت و پیشرفت صحبت کرد؟ در زمینه بهداشت باید بدانیم که بسیاری پزشک‌های‌مان از هند و فیلیپین به ایران می‌آمدند. اساس توسعه کشور نیروی انسانی است که ما اصلا در آن زمان نداشتیم. زمانی که توسعه سیاسی مبتنی بر استقلال وجود نداشته باشد اصلا صحبت کردن از توسعه اقتصادی ناممکن است.

**اعتقاد شما بر این است اگر شاه به توسعه سیاسی و اصلاحات تن می‌داد می‌توانست سرنوشت متفاوتی شاید پیدا کند. اما شاه در جایی از حاکمیت خود پذیرفت که صدای انقلاب مردم ایران را شنیده است پس چرا این انعطاف کارساز نبود؟
این زمانی بود که همه ملت ایران به پا خاستند و وارد حرکت‌های انقلابی شدند. اعتراف این سخنان از زبان شاه، نشانگر این بود تا قبل از این ماجراها صدای مردم را نمی‌شنیده است و اوضاع کشور هم خوب نبود. اما اینکه چرا مردم اعتماد نمی‌کنند به تجربیات آنها از تاریخ باز می‌گردد. ماجرای ملی شدن صنعت نفت تجربه مهمی در تاریخ مردم ایران بود و در این قضایا بود که ملت دربار پهلوی را سنجید و میزان خیانت این خاندان را درک کرد. رژیمی که به ملت خود پشت می‌کند و آن را تحقیر می‌کند دیگر جایی برای اعتماد باقی نمی‌گذارد. در شرایطی که ملت با تمام وجود از استقلال خود و حاکمیت ملی دفاع می‌کند رژیم پهلوی زمینه را برای یک کودتای ننگین فراهم می‌کند.

همان زمان کسانی مثل دکتر فاطمی بودند که می‌گفتند باید کار سلطنت را تمام کرد. اما ملت باز هم به سلطنت اعتماد کرد ولی متاسفانه این اعتماد به خیانت سلطنت منجر شد. مردم ایران به هیچ عنوان در لحظات تاریخی انقلاب 57 این وقایع را فراموش نکرده بودند و زمانی که شاه قصد داشت با شعار‌های تهی و توخالی اعتماد مردم را جلب کند هیچ‌کس به او اعتماد نکرد. چرا که دیده بودند همین سلطنت با مردم چه کرد و چگونه دست در دست بیگانگان کشور را وارد فقر و بیچارگی کردند.

بعد کودتای 1299 و روی کار آمدن رضاشاه ما شاهد این هستیم که برای اولین‌بار در تاریخ ایران قدرت بیگانگان باعث روی کار آمدن پادشاهی می‌شود که باعث منقطع شدن رابطه میان شاه و مردم شد چرا که مردم احساس می‌کردند حکومت از آنها نیست و از این نقطه است که خاندان پهلوی حاکمیت بدون مشروعیت مردمی را ایجاد کردند و شکاف دولت-ملت از اینجا شکل گرفت. این انقطاع سیاسی ما را وارد یک انسداد سیاسی کرد که صدای ملت و مردم به هیچ عنوان شنیده نمی‌شد.

اگر شاه در را به روی اصلاحات سیاسی باز می‌گذاشت شاید انقلاب در ایران صورت نمی‌گرفت. 
در انقلاب ایران همه اقشار و گروه‌ها حضور داشتند کسانی که وضع مالی به نسبت خوبی داشتند هم در حرکت‌های اعتراضی و انقلابی سال 1357 حضور داشتند. احساس حقارت در بین همه مردم ایران وجود داشت.

*منبع: روزنامه اعتماد، 1396.11.25
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: