آنچه آمریکا در سطوح مختلف به دنبال اجرایی کردن آن است، عبور از دوران گذار نظام بینالملل و کنترل کنشگران در برابر آمریکا برای ورود به نظم آینده جهان است.
مهدی مطهرنیا تحلیلگر روابط بینالملل در یادداشتی در روزنامه آرمان، نوشت: بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اکنون جهان در مرحله گذار قرار دارد. ایالات متحده در پی تسریع در این گذار، در حال برنامهریزی برای حرکت به سمت سناریوی مطلوب خود است.
آنها در دهه نخست و نیمه اول دهه دوم قرن حاضر درصدد دنیای تکقطبی بودند که آمریکا در آن از برتری مطلق برخودار شود. بوش دوم در سخنرانی مشهورش تحت عنوان محور شرارت به این مورد توجه ویژای داشت و با روی کار آمدن اوباما سناریوی تکقطبی متوجه نظریه هژمونی بسیط شد که بوش دوم آن را بیان میکرد، اما هژمونی مرکب سناریوی مطلوب آمریکاییها را در دنیای چندقطبی قرار داد.
از این منظر آمریکا با روی کار آمدن ترامپ بر آن است که تا سال2020 زمینه رهبری امنیتی جهان توسط آمریکا را فراهم سازد. ترامپ و اوباما در ارتباط با منافع ملی آمریکا به یک مخرج مشترک میرسند، تا رهبری امنیتی آمریکا در نظم آینده جهانی تثبیت شود.
آمریکا با حضور ترامپ به دنبال اجرای اقدام قاطعانه است. حمله به حمص در این جغرافیای جهانیکلید زدن این جهتگیری در عرصه سیاسی آمریکا است. ترامپ ادامهدهنده راه اوباما در جهت تثبیت رهبری امنیتی جهان است که در زمان اوباما به منصه ظهور رسیده است.
از جمله چالشگران این نظریه آمریکا، در سطح بینالمللی، روسیه است که در مقابل ایالات متحده تلاش برای رودررویی درحوزه منطقهای با آمریکا دارد. بیشتر جهتگیری این دو نسبت به هم سیاسی- امنیتی است و تا مرزهای اصطکاک نظامی پیش میرود.
دیگری چین است که به دنبال رودررویی اقتصادی با آمریکا است و درکنار آنها ما شاهد بروز و ظهور ایران با جهتگیریهای ایدئولوژیک در مقابل آمریکا هستیم.
آمریکا اگر بخواهد از منظراستراتژیک، هندسه جهانی قدرت را مدیریت کند، نیازمند تسلط بر هارتلند نو است. بخش کلیدی این هارتلند از منظر عملیات اجرایی متوجه نوهارتلند «حد فاصل میان تنگه هرمز تا خلیخ عدن» است که موجب تلاقی جهتگیری استراتژی برای هژمونی مرکب و نظام تک - چندقطبی در گستره بینالملل است و ایران چهارراه مهم در شکلدهی به آینده نظم جهانی است.
از این منظر آمریکا در برنامهریزی استراتژیک خود باید از خاورمیانه عربی عبور کند که در مرکزیت آن سوریه قرار دارد. جغرافیای سوریه، تلاقی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در ارتباط با شکلدهی درونی نظم آینده است. روسیه به عنوان یک قدرت موثر در این دوران حضور دارد. کشورهای اروپای پیر بخش دیگر این پازل هستند.
قدرتهای منطقهای در سوریه در اصطکاک شدید نیابتی با هم قرار دارند. بنابراین بهترین مکان برای ایجاد تحریک و سرعت بخشیدن دورانگذار سوریه است.
ایالات متحده با حمله به حمص میکوشد نقش کلیدی خود را در برهم زدن توازن قدرتها در سوریه به نمایش بگذارد. روسها و متحدان آنها هزینه زیادی را متحمل شدهاند. استمرار تحرک در سوریه هزینه بسیاری برای کنشگران موجود در این عرصه خواهد داشت.
آمریکا هرگاه توازن سوریه را به ضرر متحدان خود ببیند با یک ضربه موازنه قدرت را برهم میزند. ترامپ طرفدار اقدام قاطع است. این اقدام در مرحله نخست علیه روسیه در سوریه و علیه تهران در کل منطقه خاورمیانه صورت گرفته است.
آمریکا در خاورمیانه نشان داد امتیازهای لازم را به مسکو میدهد، اما امتیازهای بزرگتر از مسکو میطلبد. از این منظر مسکو قدس غربی را به عنوان پایتخت رژیم اسرائیل میپذیرد. در نتیجه امتیاز لازم به آمریکا از سوی مسکو داده شده است. در بعد منطقهای، مسکو اگر امتیاز بیشتری میخواهد باید به آمریکا کمک کند، در نتیجه حمله به حمص بیش از اینکه حمله به بشار اسد باشد، آزمایش آمریکا از روسیه در ارتباط با تهران است.
اگر مسکو در ارتباط با تهران نباشد و ایران بر مواضع خود تاکید کند، آمریکا هجمههای منطقهای علیه ایران ایجاد میکند. ترامپ محاصره منطقهای تهران را تحت رهبری خود در نظر دارد و از طرف دیگر با تغییر شرایط در تهران به دنبال پاره کردن برجام در ایران است.
روابط گسترده سیستمهای منطقهای عربستان با صهیونیستها، دیدار کشورهای عربی با پوتین، نزدیکی ترامپ به مسکو و به رسمیت شناختن قدس غربی به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی، سپردن دو جزیره از مصر به عربستان و فروش تحصیلات نظامی به منطقه، نشانههای این مهم در باب آغاز زودهنگام محاصره منطقهای تهران است.
*منبع:روزنامه آرمان،1396،1،20