خبر در نظر اول باورنکردنی بود، رییس پژوهشکده فضای مجازی آن را به این صورت اعلام کرد که: «ایرانیها ١٧٠هزار کانال تلگرامی راه انداختهاند که از این میان بیشتر از ١١هزار کانال بالای پنج هزار عضو داشته و به نوعی جزو کانالهای پرطرفدار و محبوب به شمار میآیند. از کانالهای فعال در شبکه اجتماعی تلگرام 32 کانال بالای 500هزار عضو و 7 کانال نیز بیش از یکمیلیون عضو دارند.
در سرمقاله روزنامه «اعتماد» که روز چهارشنبه منتشر شد؛ آمده است: کانالهای تلگرامی ایرانی روزانه یکمیلیون و٥٠٠هزار مطلب منتشر میکنند و درمجموع بین ٢,٥ تا ٣ میلیارد بازدید روزانه را رقم میزنند. هرکاربر ایرانی بهطور میانگین در ١٣ کانال تلگرامی عضو است و روزانه نزدیک به ١٠٠ مطلب از تلگرام مطالعه میکند.» علاقه عجیب و غریب ایرانیها به فضای مجازی در شرایطی است که ایران براساس گزارش اتحادیه جهانی مخابرات در قعر جدول زیرساختهای اینترنتی و پهنای باند قرار دارد و تنها انگشتشماری کشورهای آفریقایی، امریکای مرکزی و آسیایی رتبههای پایینتر از ایران را به خود اختصاص میدهند. ایرانیها ٨١درصد ترافیک تلگرام را دراختیار دارند. موسسان تلگرام اعلام کردند که ٢٠میلیون کاربر ایرانی از تلگرام استفاده میکنند.
نخستین نکتهای که به ذهن خواننده این خبر میرسد این است که این اندازه استفاده از یک شبکه اجتماعی بدون علت و نیاز نیست. ولی پرسش این است که این نیاز پیش از تلگرام یا واتسآپ از چه طریقی تامین میشد؟ آیا اصولا تامین میشد یا نادیده انگاشته میشد؟ روشن است که راهی برای تامین این نیاز وجود نداشته و نیاز مذکور محدود میشده است و محدودیت هرگونه نیاز طبیعی، عوارض و تبعات روانی و رفتاری دارد. و هرگاه این نیاز اجتماعی باشد، آن تبعات روانی و رفتاری نیز ابعاد اجتماعی پیدا میکنند. نکته دوم این است که آیا مردم میتوانند از طریق تلگرام آن نیاز را به نحو صحیح برطرف کنند؟ اگرنه چه عوارض دیگری متوجه آنان است؟
واقعیت این است که در یک جامعه در حال توسعه و به سوی پیشرفت، به میزان توسعهیافتگی و پیشرفت، مردم نیاز به رسانه آزاد و امکان مشارکت در امور و اظهارنظر دارند. از طریق تامین این نیاز است که انسان توسعهیافته با محیط و جامعه خود انطباق پیدا میکند و در رشد و پیشرفت آن نقش ایفا میکند. پیش از تلگرام و اینترنت، بخشی از این نیاز از طریق دسترسی به رسانههای غیررسمی تامین میشد ولی آن رسانهها یکسویه بودند، ضمن آنکه چندان هم بیطرف محسوب نمیشدند. ولی تلگرام این حسن را دارد که هر دو نیاز را به نحو مطلوبی تامین میکند. هم دسترسی به انواع و اقسام شبکهها و رسانهها را تامین میکند، هم اینکه اظهارنظر دوسویه را ممکن میکند و نیاز به مشارکتجویی را نیز پاسخ میدهد.
ولی تلگرام یا شبکههای مشابه آن چند ایراد مهم دارند. اول اینکه وقتی در رسانههای عمومی مثل تلویزیون بحث و گفتوگو میشود، کمابیش جامعه درگیر محتوای آن میشود و حول مفاد آن گفتوگو صفآرایی میکنند. این صفآرایی برخلاف تصور عدهای در بیشتر موارد موجب تفاهم و نزدیکی گروهها با یکدیگر میشود. زیرا مردم تحت تاثیر منطق طرف قویتر قرار میگیرند. ولی چنین وضعی در شبکههای مجازی چون تلگرام وجود ندارد و جزیرههای مستقل در آن شکل میگیرد و این جزیرههای فکری و فرهنگی به مرور زمان دارای ارزشها و گزارههای مشترکی میشوند که با ارزشها و گزارههای جزایر دیگر فرق دارد و جامعه را به جزایر مستقل از هم تبدیل میکند.
اشکال دیگری که وجود دارد و موجب تشدید مشکل اول میشود، اینکه تلگرام دارای فضای آزاد از هر نظارت حقوقی و اجتماعی است. در واقع این گروهها و جزیرههای مستقل وقتی که شکل میگیرند فضای خاص خود را ایجاد میکنند که ...
در آن فضا هر کس میتواند به اظهارنظرهای غیرمسوولانه یا انتشار اخبار غیردقیق و جعلی دست بزند بدون اینکه کسی مانع یا تصحیحکننده او باشد. این اتفاق به نوعی روی دیگر سکه بازگشت به فضای غیرآزاد رسانهای است که پیش از این شبکهها؛ در انحصار دولت بود.
نکته مهم ماجرا این است که بپرسیم مسوولیت این وضع با چه عاملی است؟ آیا این عامل در حل این مشکل میتواند نقشی ایفا کند؟ پاسخ این است که تفاوت ایران با سایر کشورها در وضعیت رادیو و تلویزیون آن است. اگر این رسانه کارکردهای اصلی اطلاعرسانی خود را ایفا کند، دیگر نیازی نیست که مردم روزانه چندین ساعت وقت خود را پای تلگرام صرف کنند. شاید فقط برای نیازهایی به تلگرام مراجعه کنند که امکان تامین آنها از رادیو و تلویزیونهای معمول نیست مثل ارتباطات شخصی و حرفهای.
بدون اصلاح سیاست رسانهای رسمی در صداوسیما، مسوولیت عوارض ناشی از کاربرد غیرمرتبط یا غیرمفید شبکههای اجتماعی به عهده رسانه رسمی است. برای تمثیل میتوان آن را با جنبش دانشجویی مقایسه کرد. جنبشی که در غیاب نهادهای مدنیِ مرسوم، مثل احزاب و سندیکاها، شکل میگیرد و به کمک جامعه میآید، ولی در بطن خود نارساییهایی نیز دارد ولی تا وقتی که نهادهای مدنی مرسوم فعال نشوند، چارهای جز حضور یا استقبال از این نوع حرکتها از جمله جنبش دانشجویی نیست. مسوولیت عوارض منفی چنین جنبشهایی متوجه قدرتهایی است که مانع از شکلگیری نهادهای مرسوم مدنی برای حوزه سیاست میشوند.
متاسفانه رسانه رسمی در این مدتی که شبکههای اجتماعی وارد میدان شدهاند، نه تنها هیچ تحول قابل قبولی را در خود ایجاد نکرده، بلکه همچنان بر مدار گذشته سیر میکند. فیلمها و سریالهایی با مضامین بهشدت غیرواقعی و قلب تاریخی، به جای آموزش تاریخ و سیاست، بدآموزیهای تاریخی و سیاسی ایجاد میکند و مردم را هرچه بیشتر از خود دور میکند. تا هنگامی که رسانه رسمی در این مسیر نادرست گام برمیدارد، ناخواسته شبکههای اجتماعی را مقبولتر و مورد پسندتر میکند و به همین اندازه نیز در عوارض منفی این شبکهها مسوولیت مستقیم دارد.
*منبع: روزنامه اعتماد، 1395.10.15