روزنامه شرق با انتشار گفت وگویی با سیدمحمد صدر عضو دیپلمات خانواده صدر به بررسی خاورمیانه بعد از ترامپ پرداخت و آورد: منطقه خاورمیانه را با همه پیچیدگیهایش ساده روایت میکند. موضوعات و متغیرهای اصلی را اول میچیند و بعد میرود سراغ جزئیات. سیدمحمد صدر، دیپلمات داروساز، نسخه منطقه را در همکاری و تعامل کشورهای اصلی مثل عربستان، ایران، ترکیه، عراق و... میپیچد و معتقد است آمریکای بعد از ترامپ در منطقه خاورمیانه تفاوتهای چشمگیری با آنچه تاکنون از ایالات متحده دیدیم، نخواهد داشت.
در ادامه این گفت وگو می خوانیم: با سیدمحمد صدر، عضو دیپلمات خانواده صدر، درباره خاورمیانه بعد از ترامپ گپ زدیم.
** به نظر میرسد پیروزی ترامپ میتواند تغییرات در منطقه خاورمیانه را پیشبینیناپذیرتر و عجیبتر کند. شما درباره دیپلماسی منطقهای آمریکای بعد از ترامپ چه فکر میکنید؟
آن چیزی که بین هیلاری کلینتون و ترامپ در سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه مشترک بوده و هست، بحث حمایت از اسرائیل است. این موضوع درباره این دو نامزد مشترک بود و درباره هر نامزدی هم که در آینده بیاید، فعلا این قضیه تغییرناپذیر است.
** البته اوباما دراینبین تا حدودی خَرق عادت بود؟
اوباما هم طرفدار اسرائیل بود؛ مثلا روایت او از برجام این بود که سیاست من درباره برنامه هستهای ایران منجر به امنترشدن اسرائیل شده؛ یعنی هر دو طیف معتقدند باید امنیت اسرائیل تأمین شود؛ اما در روشها فرق دارند. اوباما میگفت با روش من اسرائیل امنتر میشود؛ چون برنامه تسلیحاتی ایران کنترل شده و خطری اسرائیل را تهدید نمیکند. او مدعی بود در غیراینصورت ایران به سلاح هستهای دست پیدا کرده و امنیت اسرائیل به خطر میافتاد؛ بنابراین در حفظ امنیت اسرائیل با هم هیچ تفاوتی ندارند؛ اما در زمینه سیاست داخلی و بینالمللیکردن سیاست خارجی آمریکا با هم متفاوت هستند. هیلاری کلینتون نسبت به ترامپ به عربها نزدیکتر بوده و هست. همانطور که خود ترامپ گفت و در انتخابات هم مطرح بود، بنیاد کلینتون هم از عربستان و هم از قطر پول گرفته بود. اینها باجهایی است که از موضع قدرت از کشورهای عربی نفتخیز گرفته میشود. با توجه به این نکته در عمل تفاوتهایی بین هیلاری و ترامپ نسبت به کشورهای عربی وجود خواهد داشت؛ اما به کسانی که نسبت به موضعگیریهای انتخاباتی ترامپ احساس نگرانی دارند، میخواهم نکتهای را گوشزد کنم.
درباره انتخابات سالهای گذشته در آمریکا در مقالهای خواندم که نوشته بود کاندیداهای ریاستجمهوری در آمریکا تا روزی خودشان و شعارهای انتخاباتیشان هستند که به داخل کاخ سفید پا میگذارند. در واقع تنها همان روز اول خودشان هستند؛ اما از روز دوم ارسال گزارشها و فشارها شروع میشود. گزارشهای وزارت خارجه، سیا، وزارت دفاع، کارتلهای نفتی و نیز تمام شرکتهایی که اقتصاد آمریکا را میچرخانند. به مرور زمان، رئیسجمهوری از کاندیدای ریاستجمهوری فاصله میگیرد؛ بههمیندلیل هیچ رئیسجمهوری در آمریکا نیست که به تمام وعدهها و شعارهایی که در زمان انتخابات خود داده، عمل کرده باشد. برای اینکه واقعیتهای ریاستجمهوری و حکومت با واقعیتهای دوره انتخابات کاملا با هم متفاوت است. برای مثال ترامپ میگفت من توافق هستهای را پاره میکنم؛ اما میبینیم جبهههای مختلف درون آمریکا میگویند که لغو قرارداد به نفع آمریکا نیست و باید از طرق دیگر به ایران فشار آورد. بهطورکلی میتوان گفت کشورهای عربی متحدان قدیمی آمریکا هستند و ممکن است در مقاطعی به دلیل فشارهای حقوقبشری یا حمایت از تروریسم، فشارهایی بر این کشورها وارد کنند؛ ولی تأثیر خیلی زیادی نخواهد داشت.
** برخی معتقد هستند که ترامپ ممکن است خاورمیانه را با تروریسم و نفت آن رها کند و به سمت شرق آسیا برود و رقابت اقتصادی با کشورهای چین و ژاپن را به طور جدی دنبال کند. اگر این پیشفرض کم یا زیاد اجرائی شود، دیپلماسی منطقهای ایران چگونه میتواند تعریف یا بازتعریف شود؟
این سیاست pi vote، به معنای چرخش است که از دوره اوباما مطرح شد؛ یعنی آمریکا به دنبال این است که مرکز ثقل سیاست خارجی خود را از غرب آسیا به طرف شرق آسیا با هدفگیری روی چین ببرد. کشورهای عربی هم خیلی این سیاست را جدی گرفتند و خیلی هم از آن ترسیدند؛ چون فکر میکنند اگر توجه آمریکا از این منطقه برداشته شود، طبیعتا از آنها هم برداشته میشود و کشورهایی که آمریکا را متحد سیاسی، امنیتی و اقتصادی خود میدانند، احساس میکنند که خطر بزرگی آنها را تهدید میکند. من این سیاست را جدی نمیگیرم و معتقد نیستم آمریکا این کار را میکند. نه اینکه به آن طرف توجه نمیکند؛ بلکه معتقدم به سمت شرق آسیا متمایل میشود؛ ولی بههیچوجه از خاورمیانه دست برنمیدارد. هدف آمریکا در غرب آسیا ١- حمایت از وجود اسرائیل، ٢- حمایت از امنیت اسرائیل و ٣- امنیت مسیر انرژی است.
درست است که تولید شِل نیاز قبلی آمریکا را به نفت کاهش داده؛ اما این به آن معنا نیست که دیگر نفت اوپک و خاورمیانه و غرب آسیا برای آمریکا اولویت ندارد؛ بلکه همچنان اولویت قبلی خود را دارد؛ چون خود آمریکا به نفت این منطقه نیاز دارد، به دلیل اینکه تولید نفت شِل برایش بهصرفه نیست. همچنین بههیچوجه امنیت اسرائیل از دستور کار آمریکا خارج نمیشود. بنابراین سیاست «چرخش» به معنای کمشدن نفوذ آمریکا در منطقه و تغییر سیاست خارجی و انتقال مرکز ثقل سیاست خارجی آمریکا از غرب آسیا به شرق آسیا معنی ندارد؛ اما به شرق آسیا توجه میکند؛ چون آمریکاییها چین را دستکم برای 20 الی 30 سال آینده هم رقیب اقتصادی و هم رقیب استراتژیک و نظامی خود میبینند و از خودشان مهمتر برای متحدانی که در کنار چین دارند، مثل ژاپن، کره جنوبی و... بنابراین معتقدم تغییری اساسی و جدی در سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه رخ نخواهد داد.
** ما با آمریکایی مواجه هستیم که در دو طرف ایران هم در غرب و هم در شرق حضور خواهد داشت. اکنون در منطقه بلای تروریسم موج میزند. در سوریه و یمن جنگ ادامه دارد و عربستان به عنوان کشور مهم و تأثیرگذار این معادلات، سر سازگاری با ایران ندارد و اغلب کشورهای عربی هم با او همراه هستند. با این اوضاع، دیپلماسی منطقهای جمهوری اسلامی ایران نیازمند بازنگری یا تغییر است یا همین روندی را که در منطقه داشتیم تنها راه موجود ماست؟
ما در دیپلماسی منطقهای دو تجربه و دو الگو داریم؛ یکی دیپلماسی منطقهای دولت اصلاحات و دیگری دیپلماسی منطقهای دولت آقای احمدینژاد. در دولت اصلاحات اختلافاتی که با کشورهای منطقه داشتیم نه اینکه حل شد، ولی به کنار گذاشته شد و در همه جای منطقه رابطه گسترش پیدا کرد. دیپلماسی دولت اصلاحات موفقترین دیپلماسی در دوران بعد از انقلاب بود. البته میشود گفت شامل قبل از انقلاب هم میشود. اما دیپلماسی دولت احمدینژاد ناموفقترین دیپلماسی بود. به معنای واقعی، ایران در این هشت سال منزوی شد. از ابتدا مشخص بود آقای روحانی میخواست الگوی سیاست خارجی دولت اصلاحات را دنبال کند. ایشان هنوز به دفتر ریاستجمهوری نرفته بود در اولین مصاحبه مطبوعاتی بعد از انتخابات از تنها دولتی که اسم برد دولت عربستان بود که گفت ما میخواهیم با عربستان رابطه خوبی داشته باشیم. متأسفانه دولت عربستان پیام او را نگرفت. علت هم این بود که ١- دولت عربستان حاکمیت قبلی ملکعبدالله را نداشت و جوانان بیتجربه حاکم شدند ٢- به دلیل بیتجربگی در سیاست فکر میکردند هنوز الگوی سیاست خارجی ایران، الگوی سیاست خارجی دوره احمدینژاد است به این دلیل پاسخ مثبت ندادند. ٣-برایشان تحلیل کردند ایران همه منطقه را در دست گرفته و حاکمیت پیدا کرده است. البته یکی از اشتباهات این طرف هم همین بود که متأسفانه یکی از مقامات ایرانی در مصاحبهای بیان کرد الان چهار پایتخت عربی در اختیار ماست که اظهارنظر ناپختهای بود. طبیعتا کسانی که میخواهند در جهت تخریب این روابط کار کنند، از این گفتهها و مصاحبهها استفاده میکنند و متأسفانه هنوز به نتیجه نرسیدهایم. سیاست خارجی یک مسیر دوطرفه است و هیچ زمانی یک طرف نمیتواند در ایجاد رابطه اقدام صددرصدی انجام دهد.
** شما از دیپلماسی موفق دولت اصلاحات یاد کردید. اما وضعیت فعلی منطقه با شرایط آن دوره تفاوتهایی پیدا کرده؟ جنگ سوریه، درگیری در یمن، داعش و ...
طبیعتا شرایط تغییراتی کرده و بحرانهای منطقهای یکی از آنهاست. اما نکته مهمتر این است که متأسفانه در دوران آقای احمدینژاد سیاست خارجی از دست وزارت خارجه خارج شد و به دست کسانی افتاد که سیاسیونشان افراد تندی بودند و غیر سیاسیون هم نقش بیشتری پیدا کردند. این برای سیاست خارجی بسیار مضر بود. در زمان دولت اصلاحات؛ نظامیان حضور داشتند، اما مشورت میدادند. درواقع نظامیان تحت نظر سیاستمداران و دیپلماتها عمل میکردند - همهجای دنیا به این صورت است- جایی نظامیان کار سیاسی انجام میدهند و استراتژی سیاسی تدوین میکنند که حکومت، نظامی باشد، ما که حکومت نظامی نداریم. این سیاست از زمان آقای احمدینژاد متأسفانه ایجاد شد و وزارت خارجه اصلا نقشی در تعیین سیاستها نداشت. باید مقداری در آن تغییرات ایجاد کرد. هیچ دلیلی ندارد هر روز افراد نظامی درباره مسائل سیاسی مصاحبه و در سیاست خارجی اظهارنظر و موضعگیری کنند. چیزی که الان متأسفانه فراموش شده تخصص است، هر کسی باید در چارچوب مسئولیتهای خودش اظهارنظر کند نه اینکه در بخشهای دیگر دخالت کند.
** یعنی نهادهای برونمرزی باید زیر نظر دستگاه دیپلماسی عمل کنند؟
اتخاذ موضع در مسائل سیاست خارجی برعهده وزارت امور خارجه و دولت است و درصورتیکه سیاست خارجی با مسائل امنیتی همراه باشد، باید موضوع در شورای عالی امنیت ملی طرح و تصمیمگیری شود. درنهایت موضعگیری علنی در سیاست خارجی برعهده مقام معظم رهبری، ریاست جمهوری و وزارت امور خارجه است.
* منبع: روزنامه شرق، 1395.10.4