آقای رحمانی فضلی وزیر کشور که در گذشته نهچندان دور از این نیز در صداوسیما و در ردههای بالایی مشغول به فعالیت بودند، هفته گذشته درباره مسائل و آسیبهای اجتماعی در ایران اظهاراتی کرد که در نوع خود قابل توجه بود.
در سرمقاله روزنامه «اعتماد» که روز سه شنبه منتشر شد؛ آمده است: وی در بخشی از این سخنان اظهار داشت که: «سالهای پیش نسبت به تهدیدهای ابزاری مثل موبایل و شبکههای اجتماعی هشدار داده شد، این درحالی است که با وجود رسانههای مجازی، صداوسیما نیز اثرگذاریاش را درجامعه از دست داده است.» به نظر میرسد که تحلیل و نقد همین چند جمله میتواند ما را به واقعیاتی مهم رهنمون کند. این جمله نشان میدهد که مسالهای در ایران وجود دارد که به مراتب از مسائل اجتماعی مورد نظر آقای وزیر مهمتر است. ظاهرا پنج موضوع اعتیاد و موادمخدر، حاشیهنشینی، طلاق، مفاسد اخلاقی و مناطق بحرانخیز به عنوان موضوعات اجتماعی با اولویت بالا تعیین شدهاند و باید برای آنها چارهای اندیشید.
در جای دیگری نیز از قول مقام معظم رهبری نقل کردهاند که به اندازه ٢٠ سال نسبت به مسائل و آسیبهای اجتماعی با تاخیر مواجه هستیم. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که مهمتر از پنج اولویت مذکور شناسایی علت بیتوجهی ٢٠ ساله کشور به مسائل اجتماعی و حتی سایر مسائل احتمالی است. زیرا تا این بیماری وجود دارد و درمان نشده است، باز هم دچار تاخیر در فهم مشکلات خواهیم شد. آن چیزی که ما را ٢٠ سال در غفلت و خواب یا بیهوشی نسبت به مسائل اجتماعی قرار داده است، چیست؟
اگر بخواهیم دقیق پاسخ دهیم، شاید ترکیب مجموعهای از علل موجب این وضع شده است، ولی مهمترین علت آن ناکارآمدی رسانه ملی است. همان که آقای وزیر آن را بیاثر خطاب کردهاند. در حقیقت یکی از وظایف مهم هر رسانه فراگیری، ایجاد حساسیت اجتماعی نسبت به مشکلات و آسیبهاست. اگر دیدید که یک جامعه نسبت به مشکلات پیرامون خود بیتفاوت است و هیچ اقدامی برای حل آنها نمیکند، در این صورت شک نکنید که یکی از مهمترین علل آن، خمودگی رسانههای مهم آن جامعه است. رسانهای که تبدیل به بوق شود و افراد محدود و فاقد توان کارشناسی رسانهای سیاستگذار آن باشند هیچگاه نمیتوانند چنین حساسیتی را در جامعه ایجاد کند.
رسانهای که منتظر دستور مقامات بالای سیاسی باشد تا مدیریت آن را نسبت به محیط اطراف حساس کند، رسانه نیست. رسانه باید چنان آزاد و کارآمد باشد که مقامات کشور را در جریان امور جامعه قرار دهد. مقامات کشور که نمیتوانند مستقیم به مشاهده جامعه بپردازند. این کار ممکن نیست و درست هم نیست.
این رسانههای آزاد هستند که مسائل جامعه را دستهبندی کرده و اهمیت آنها را با کمک کارشناسان برجسته میکنند و مقامات سیاسی کشور را در جریان امور قرار میدهند. اگر این کار را انجام ندهند در اجرای وظایف خود کوتاهی کردهاند. هیچ کوتاهی از این بالاتر نیست که رسانهها وظیفه اطلاعرسانی بیطرفانه خود را فراموش کنند و تصویر بزک کرده یا حتی وارونهای از جامعه را منعکس کنند و مدیران جامعه را ناخواسته یا آگاهانه فریب دهند. اگر تلویزیون بهجای برنامههای سطحی و کممحتوا که فقط نقش سرگرمی دارد، دوربین را روی دوش یک انسان نابینا میگذاشتند تا در شهر بگردد و مسائل جامعه را به تصویر بکشد، موفقتر از این بود که اکنون هست.
پشت صحنههای گزارشهای تلویزیونی نهایت بیاعتباری را برای گزارشگران به تصویر میکشد که چگونه حرف را در دهان پاسخگو میگذارند، حتی جلوی او کاغذ میگیرند تا آن را بخواند. چنین تلویزیونی هیچگاه نمیتوان مسائل و آسیبهای اجتماعی را به مقامات کشور منتقل کند. تبعات منفی اعتیادآوری چنین رسانهای از موادمخدر صد بار بدتر است. بنابراین اگر حل همین یک مورد در دستور کار قرار میگرفت، بخش مهمی از مسائل اجتماعی کشور حل میشد.
آقای وزیر کشور در بخش دیگری گفت که: «بنده به عنوان رییس سازمان مدیریت آسیبهای اجتماعی کشور میگویم ساماندهی معضلات اجتماعی با کمک مردم امکانپذیر است و دولت بهتنهایی نمیتواند این مشکلات را مرتفع کند.» این نیز یک گزاره درست است ولی تحقق این هدف نیز بدون حل مشکل رسانه رسمی کشور ممکن نیست. ارتباط مردم با مسائل جامعه و اهمیت آن نیز از طریق رسانه عمومی است.
هنگامی که رسانه رسمی قادر به ایجاد چنین ارتباطی و ایفای وظیفهاش نباشد و مردم به آن اعتماد نداشته باشند، چگونه میتوانند در حل مسائل اجتماعی مشارکت کنند؟ این رسانه حتی نتوانست خطری که موجودیت خودش را تهدید میکرد (شبکههای اجتماعی) را نیز دریابد، چطور میتواند خطراتی که جامعه را تهدید میکند، شناسایی و معرفی کند؟
*منبع: روزنامه اعتماد، 1395.9.23