کد خبر: ۸۸۱۳۸
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۲ - ۱۷ آذر ۱۳۹۵ - 07 December 2016
آسایشگاه البرز در کرج، شعبه‌ای از آسایشگاه کهریزک تهران است که گروه‌های متفاوتی از مددجویان، در آن زندگی می‌کنند. یک روز پاییزی به همراه کارکنان روابط عمومی کهریزک و گروهی از خبرنگاران، به بازدید این مرکز توانبخشی و خدمات رسانی می‌رویم.
 روزنامه اطلاعات در گزارشی از یک آسایشگاه خیریه نوشت: آسایشگاه البرز در کرج، شعبه‌ای از آسایشگاه کهریزک تهران است که گروه‌های متفاوتی از مددجویان، در آن زندگی می‌کنند. یک روز پاییزی به همراه کارکنان روابط عمومی کهریزک و گروهی از خبرنگاران، به بازدید این مرکز توانبخشی و خدمات رسانی می‌رویم.

ارمغان زمان فشمی در ادامه این گزارش آورد: آسایشگاه کهریزک تهران در سال 1351 به همت مرحوم دکتر محمدرضا حکیم‌زاده در منطقه کهریزک شهرری آغاز به کار کرد. به گفته دکتر افشین وجدانی روشن، مدیر آسایشگاه البرز، حدود سه دهه بعد، زمانی که تصمیم برآن می‌شود که کهریزک، شعبه‌ای در غرب تهران داشته باشد، یکی از اعضای هیأت امنا زمینی در کرج هدیه می‌کند و در سال 1380 کلنگ مرکز البرز به زمین می‌خورد. این مرکز شامل 7 مجموعه تخصصی ـ 4 واحد در پردیس غربی و 3 واحد در پردیس شرقی ـ است. 

دکتر وجدانی روشن می‌افزاید: در آن مقطع زمانی، کار را با وجود تجربه‌ای 30 ساله آغاز و سعی کردیم با الگوگیری از مراکز مشابه در فرانسه و انگلیس، خدمات نوین توانبخشی را ارائه کنیم.‏

**ساکنان البرز
به گفته دکتر سحرانه جوادی، مدیر مرکز جامع کودکان آسایشگاه البرز، 3 گروه از مددجویان در این آسایشگاه زندگی می‌کنند. او می‌گوید: بخش‌های سالمندان و معلولان، مشابه مرکز تهران است، اما بخش نگهداری از کودکان در این مرکز، حرکت جدیدی به شمار می‌آید. البته در آغاز این بحث وجود داشت که همه کهریزک را به عنوان مرکز نگهداری از سالمندان می‌شناسند و بهتر است به خدمات‌رسانی به همین گروه از مددجویان اکتفا شود، اما نیکوکاران برای راه‌اندازی بخش کودکان اقدام کرده بودند و کارشان ادامه پیدا کرد.

دکتر جوادی می‌افزاید: معلولیت شامل 3 بخش حسی (نابینایی و ناشنوایی)، ذهنی و جسمی ـ حرکتی است. ما نگهداری از معلولان جسمی حرکتی را انتخاب کردیم، یعنی کسانی که ارتباط عصب‌ها با عضلات و استخوان‌هایشان مشکل دارد و در حوزه بزرگسالان به افراد گرفتار ضایعات نخاعی و بیماری‌هایی مانند «ام اس» تعبیر می‌شود.

در حوزه کودکان هم می‌خواستیم کاری انجام بدهیم که قبل از آن، کمتر انجام شده باشد و به این نتیجه رسیدیم که کودکان مبتلا به ‏CP‏ (گروهی از ضایعات مزمنی که کنترل حرکتی فرد را مختل می‌کنند) و «اوتیسم» را پوشش بدهیم، زیرا خانواده‌های این کودکان نمی‌دانند چگونه باید از آنان نگهداری کنند و در عین حال هنوز متولی خاصی ندارند و سازمانی وجود ندارد که به طور مشخص در این زمینه کار کند، حال آن که اتفاقا در این گونه موارد، درمان بهتر جواب می‌دهد و کودک می‌تواند به خوبی به زندگی بازگردد؛ درست برعکس بیماری‌هایی که دوره پیش از درمان دارند، اما دوره پس از درمان ندارند و متأسفانه سرنوشت مبتلایان به آنها در نهایت به مرگ ختم می‌شود.

**قضاوت نکنیم!
مدیر آسایشگاه البرز با بیان این که در مرکز شبانه روزی کودکان معلول ذهنی زیر 14 سال، کودکانی با ضریب هوشی زیر 25 نگهداری می‌شوند، می‌گوید: با فعالیت‌هایی که در اینجا انجام می‌دهیم، برخی از همین کودکان توانستند به مدرسه بروند. این مرکز از سال 1386 به همت بانوان نیکوکار استان البرز راه‌اندازی شده است.‏

دکتر افشین وجدانی روشن با بیان مشکلات نگهداری از کودکان معلول در منزل و تأکید بر این که نباید خانواده‌ها را صرفاً به خاطر سپردن فرزندان‌شان به آسایشگاه‌ها مورد قضاوت‌های بی‌رحمانه قرار داد، می‌گوید: در بخش کودکان، مادرانی را دیده‌ایم که از زمان تولد فرزندشان، واقعا رنگ یک روز خوش را هم ندیده‌اند، به هیچ کار دیگری نرسیده‌اند، شرایط بسیار سختی داشته‌اند و در نهایت هم بچه را با گریه و زاری آورده‌اند و دائم به او سر می‌زنند. ما افتخار این را داریم از کسانی نگهداری می‌کنیم که نزدیکانشان، از نگهداری‌شان عاجزند.

**کودکان مبتلا به اوتیسم
مدیر مرکز جامع کودکان آسایشگاه البرز می‌گوید: کودکان مبتلا به «اوتیسم» نیاز به آموزش و مراقبت‌های ویژه دارند و ما در این مرکز از 15 نفر از آنها نگهداری می‌کنیم. خدمات جدید و تخصصی که در اینجا به کودکان «اوتیسم» و مانند آنان ارائه می‌شود، در نوع خود

کم نظیر است. ما برای بسیاری از این کودکان، مراقبت‌های روزانه در نظر گرفته‌ایم، یعنی بچه‌ها به مرکز می‌آیند، آموزش می‌بینند، نیم چاشت و ناهار می‌خورند، در کارگاه‌های هنری و کلاس موسیقی درمانی شرکت می‌کنند و به خانه برمی‌گردند. این خدمات کاملاً رایگان است و خانواده‌ها فقط هزینه سرویس رفت و آمد فرزندانشان را می‌پردازند. برخی از همین بچه‌ها باعث می‌شوند محیط از حالت افسرده کننده خارج شود، چون پیشرفت دارند، راه می‌روند، حرف می‌زنند و حتی درس می‌خوانند.

دکتر سحرانه جوادی می‌افزاید: در بخش کودکان، 90 درصد از بچه‌ها به شکل رایگان نگهداری می‌شوند و اتفاقا بیشترین مبالغ هم در همین بخش هزینه می‌شود که مربوط به پوشینه و تغذیه آنهاست. این 2 مورد، بعد از هزینه‌های خدمات پرسنلی (توانبخشی، پزشکی و پرستاری) بالاترین هزینه‌ها محسوب می‌شود.‏

وی تأکید می‌کند: برخی خانواده‌ها ماهانه مبلغی در حدود 50 الی 100 هزار تومان کمک می‌کنند و ما آن را می‌پذیریم تا احساس نکنند هیچ مسئولیتی در قبال فرزندان‌شان ندارند یا نمی‌توانند کاری برای آنان انجام بدهند. پرداخت این مبلغ همچنین باعث می‌شود خانواده‌ها دست کم ماهی یک بار به اینجا بیایند و با فرزندان‌شان ارتباط داشته باشند.

**درخت آرزوها
در ادامه برنامه به بازدید از قسمت‌های آسایشگاه البرز می‌رویم. در راهرو یک «درخت آرزوها» می‌بینم، درختی مقوایی با برگ‌های سبز و سیب‌های سرخی که بچه‌ها آرزوهایشان را روی آنها نوشته‌اند. یکی‌شان نوشته است: «من یه دونه پا می‌خوام». یکی دیگر نوشته است: «من رنگ انگشتی می‌خوام». امیرمحمد نوشته است: «آرزوی من داشتن یک دست لباس خوشگل برای مهمانی رفتن با مامان و بابا» و امیرحسین هم آرزو دارد یک جعبه مدادرنگی داشته باشد تا با بچه‌های دیگر، نقاشی بکشد. یک نفر نوشته است: «من یک توپ خیلی بزرگ، از آنهایی که آقای فرجی دارد می‌خواهم!»

مرکز جامع کودکان آسایشگاه البرز به نام ساختمان نیلوفر شناخته می‌شود. این ساختمان 10 هزار متر مربع مساحت دارد و 3 طبقه است. در طبقه همکف، بچه‌ها از خدمات روزانه استفاده می‌کنند و یک طبقه پایین‌تر، مخصوص نگهداری شبانه‌روزی بچه‌هاست. طبقه به طبقه و اتاق به اتاق به بچه‌ها سر می‌زنیم و دنیاهایشان را تماشا می‌کنیم.

مدیر مرکز جامع کودکان آسایشگاه البرز می‌گوید: ما در اینجا 4 اتاق و 91 بچه داریم که بر اساس پارامترهای متعددی طبقه‌بندی شده‌اند. یکی از اولویت‌های تفکیک بچه‌ها، سطح کنترل آنهاست. بچه‌های اوتیسم را هم میان بقیه پخش کرده‌ایم.

دکتر سحرانه جوادی می‌افزاید: 70 درصد از این بچه‌ها بدسرپرست‌اند، 13 بچه مجهول‌الهویه هم داریم که در سطح شهر رها شده بودند و وقتی به اینجا آمدند، خودمان برایشان نام و نام خانوادگی انتخاب کردیم. نام خانوادگی همه آنها ترکیبی مشتق از نام خانوادگی دکتر حکیم‌زاده است، یعنی حکیم نسب، حکیم منش و مانند آنها.

از او می‌پرسم: اتفاق افتاده که رابطه عاطفی پررنگ‌تری با یکی از بچه‌ها برقرار کرده باشید؟ می‌گوید: البته، مهرداد و بهار. هر 2 مجهول‌الهویه‌اند و سرنوشتی مشابه داشته‌اند، یعنی هر دو در دوران نوزادی جلوی بیمارستان رها شده بودند، اسم‌هایشان را خودم انتخاب کرده‌ام.

خانم جوادی به طرف یکی از تخت‌ها می‌رود و بهار را نشانم می‌دهد، او را بغل می‌کند و می‌گوید: دخترمان قلبش را همین جا عمل کرده است.

**خوشی‌های به ظاهر کوچک، اما بزرگ!‏
در یکی از اتاق‌ها پخش می‌شویم و با بچه‌ها ملاقات می‌کنیم. من نیلوفر را می‌بینم که موهای بلوند خوش رنگ دارد. نیلوفر دچار میکروسفالی است. پرستار توضیح می‌دهد که این بیماری، درمان مشخصی ندارد و فقط می‌توان در برخی موارد، جلوی بزرگ‌تر شدن سر آنها را گرفت.

درست در ضلع روبه روی اتاق، فاطمه را می‌بینم که به دلیل رنگ موهایش، خیال می‌کنم می‌توانست خواهر نیلوفر باشد، اما نبود. فاطمه بدون آن که احساسی در چهره‌اش خوانده شود، به ما نگاه می‌کند، اما وقتی برای خداحافظی با او برایش دست تکان می‌دهم، چنان لبخند قشنگی می‌زند که دلم ضعف می‌رود و در آغوش می‌گیرم‌اش.

فاطمه دچار سندروم «داون» است. پرستار می‌گوید وقتی فاطمه به اینجا آمد، افسردگی شدید داشت، اما حالا از روی لبخندش می‌توانم احساس کنم که حالش خوب است.‏

حدس می‌زنم این همان فاطمه‌ای باشد که یکی از بانوان نیکوکار به نام ناهید علی‌بخش، در سایت آسایشگاه درباره‌اش نوشته است: «فاطمه دختری خواستنی است که تقریباً همه افرادی که به دیدن کودکان می‌آیند، به او توجه نشان می‌دهند و دوستش دارند. فقط چند اسم و کلمه بلد است. سعی می‌کند در گروه بچه‌ها باشد اما یادگیری‌اش نسبتاً ضعیف است. سوابقش را جویا شدم. پدرش ناپدید و مادرش فوت شده است. یک خواهر دارد که ازدواج کرده است و از عهده نگهداری فاطمه برنمی‌آید. ماه‌هاست تلاش می‌کنم محبت‌اش را جلب کنم تا بالاخره موفق شدم. امشب فاطمه در آغوش من خوابید و این یعنی به تو اعتماد دارم. خداوندا! این خوشی‌های ظاهراً کوچک، اما بزرگ را از ما نگیر!»

**مائده‌های دوست داشتنی
ساعت ناهار است و پرستاران با چرخ‌های غذا از راه می‌رسند. برای بعضی از بچه‌ها کباب را میکس کرده‌اند تا نرم شود و خوردنش راحت‌تر باشد. تک و توک بچه‌هایی که خودشان می‌توانند غذایشان را بخورند، قاشق به دست می‌گیرند و مشغول می‌شوند اما بقیه باید صبر کنند تا نوبت‌شان شود. معلوم است که اگر تعداد بیشتری پرستار یا نیکوکار وجود داشت، انتظار کمتری می‌کشیدند. غذا دادن به بچه‌ها باید به آرامی و سر حوصله انجام شود، تا یک وقت غذا توی گلویشان نپرد. بعضی‌ها کباب می‌خورند و بعضی‌ها سوپ.

رضا یکی از بچه‌هایی است که پشت میزی در راهرو نشسته است و خودش غذایش را می‌خورد. او به مدرسه هم می‌رود و به من می‌گوید که کلاس ششم است.

امیرعلی از توی تخت‌اش دست می‌اندازد و موهایم را می‌کشد. پرستار پیش می‌آید، اما می‌گویم اشکالی ندارد. از چشم‌های کنجکاو امیرعلی پیداست که به دنبال راهی برای برقراری ارتباط می‌گشته و این به ذهنش رسیده است. امیرعلی «اوتیسم» دارد.

در نهایت میان همه بچه‌ها عاشق مائده می‌شوم، بس که تمیز و خوشبو و خوشگل است و بس که آرام خوابیده است بعد از حمام کردن. دستی به موهای خوش حالت‌اش می‌کشم که برخلاف ظاهر تیغ تیغی‌شان، نرم است و دل آدم را می‌برد. به کارت بالای تخت‌اش نگاه می‌کنم. بیست و نهم خرداد سال 1393 به دنیا آمده و هنوز خیلی کوچک‌تر از آن است که بفهمد میکروسفالی، همراه همیشگی او خواهد بود.‏

**انجمن بانوان نیکوکار
در حین بازدید از بخش‌ها، حمیده نظری‌دوست ـ مدیر انجمن بانوان نیکوکار نیز ما را همراهی می‌کند. او در توضیح خدمات انجمن شان می‌گوید: دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها روز حمام کردن کودکان است. نیکوکاران می‌آیند و این کار را انجام می‌دهند.

البته ما به صورت نمادین و از آنجا که انجمن را بانوان راه انداختند، آن را به نام بانوان می‌نامیم، وگرنه آقایان نیکوکار هم هستند که می‌آیند و پسر بچه‌های بالای 10 سال را حمام می‌کنند.

وی با اشاره به نقاشی‌های رنگارنگ و شاد روی دیوارها می‌گوید: هزینه این نقاشی‌ها حدود 400 میلیون تومان می‌شد، اما دانشجویان نیکوکار آمدند و آنها را به رایگان انجام دادند. ما 100 خیر فعال در کادر اجرایی و 1000 خیر کمکی داریم.

به گفته خانم نظری‌دوست، تفاوت اینجا با شیرخوارگاه آمنه این است که آنجا بچه‌ها سالم‌اند، اما این بچه‌ها به نگهداری‌های بیمارستانی و خانگی توأمان نیاز دارند. او می‌افزاید: پول مهم نیست، اما این بچه‌ها باید تک تک تغذیه و پوشک شوند و به حمام بروند. مهم‌تر از همه این است که آنها به محبت احتیاج دارند.

مدیر انجمن بانوان نیکوکار می‌گوید: الان را نگاه نکنید. اینجا شب‌ها خیلی غمگین است. من از مردم خوب مان می‌خواهم بیشتر به این بچه‌ها سر بزنند. آنها می‌توانند سه شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها از ساعت 5 تا 8 عصر با سرویس به اینجا بیایند. اگر چند نفر دور هم جمع شوند و به ما خبر بدهند، برایشان سرویس می‌گذاریم که بتوانند بیایند و با بچه‌ها ملاقات کنند. ما در میدان مادر کرج دفتر داریم، بیایند، فرم پر کنند و ثبت‌نام شوند تا ما هزینه رفت و آمدشان را تقبل کنیم.

*منبع: روزنامه اطلاعات، 1395.9.17 
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: