برنامه 100 روزه ارائهشده توسط دونالد ترامپ اکنون بیشتر در حد کلیات است و به جزئیات و مختصات دقیق سیاسی ترامپ نمیپردازد.
با وجود اینکه این کلیات هنوز نمیتوانند خیلی از مختصات سیاست های داخلی و خارجی آمریکای دوران ترامپ را بازگو کنند، اما دستکم در بعد اقتصادی این برنامه اعلامی، نکاتی را با خود بازگو میکند.
امیر علی ابوالفتح در ادامه این یادداشت می نویسد: ترامپ در این برنامه نشان داد که بیشتر نگاه اقتصادی و داخلی دارد و شعارهای پرطمطراق و گزنده انتخاباتی اش، خیلی تعدیل شده است.شاید نکته بارز این برنامه اجمالی ترامپ از 100 روز اول کاری خود نپرداختن به سیاست خارجی و موضوعاتی که در این عرصه وی در رقابت های انتخاباتی بیان کرده بود باشد که البته می تواند تا حد زیادی بیان کننده رویکرد کلی دولت وی یعنی بازسازی اقتصادی آمریکا باشد چیزی که در سخنرانی های انتخاباتی او نیز وجه غالب را داشت.
ترامپ در این برنامه، به مکزیکی ها و مسلمانان حمله نکرد و آنچه بسیار به آن تاخت، موضوع اقتصادی بود. در عین حال نحوه مواجهه ترامپ با موضوعات اقتصادی بین المللی و به طور مشخص اعلام لغو «پیمان شراکت ترانس پاسیفیک» در اولین روز کاری به نوعی جهت گیری یک جانبه گرایی سیاست خارجی وی را نیز مشخص می کند .یکی از نکات مهم این برنامه که بر سیاست خارجی ایالاتمتحده آمریکا تأثیرگذار خواهد بود، این است که ترامپ تأکید کرده است که در روز اول آغاز به کار خود، «پیمان شراکت ترانس پاسیفیک» که مجموعهای از کشورهای دو سوی اقیانوس آرام و یک پیمان تجارت آزاد است را کنار خواهد گذاشت.
به نظر میرسد در این بخش ترامپ حداقل خیلی مصمم باشد؛ به این دلیل که ترامپ یک تاجر است و وی با پیمانهای تجاری بهشدت مخالف است. ترامپ در خصوص پیمان «نفتا» نیز چنین حرفی را زده است. البته نفتا پیمانی است که در حال اجراشدن است و نادیده گرفتن آن میتواند پیامدهای اقتصادی و امنیتی برای آمریکا داشته باشد و ممکن است ترامپ مجبور شود که از نفتا چشمپوشی کند و به آن دست نزند یا دستکم بااحتیاط به آن نزدیک شود.
اما همانند ترانس پاسیفیک، پیمان ترانس آتلانتیک نیز هنوز در کنگره تأیید نشده و چون بعید هم است که در کنگره جمهوری خواهان تصویب شوند، به نظر میرسد این دو پیمان کنار گذاشته شوند.
در عین حال، از یک منظر این رویکرد میتواند برای آمریکا نشانگر یک نقطه قوت باشد وبه نشان دادن سیاستی تهاجمی توسط آمریکا منجر گردد. درواقع این مهم بیانگر آن است که آمریکا از سیاست «چندجانبه گرایانه» رویگردان شده و به«یکجانبهگرایی» روی می آورد. این رویکرد سیاسی در شرایط فعلی در ابتدا در اقتصاد بینالملل دوران ترامپ نمود خواهد یافت. اما ممکن است این رویکرد به عرصههای امنیتی نیز ورود کند.
اگر این اتفاق بیفتد، سیاست خارجی آمریکا بازگشت به عقب داشته است و سیاست خارجی آمریکا به دوران جورج دبلیو بوش و حاکمیت محافظهکاران نوین در آمریکا بازخواهد گشت. این محافظهکاران نوین بیشتر بر راهحلهای یکجانبه گرایانه تأکید داشتهاند تا سیاستهای چندجانبه گرایانه. برای داشتن درک صحیح از دکترین ایالاتمتحده برای برخورد با جهان خارج از خود و استراتژیهای مختلف برای مناطق و موضوعات متفاوت، ضروری است اشارهای به ریشههای فکری و بنیانهای نظری که این دکترین و استراتژیهای منشعب از آن را شکل میدهد، داشته باشیم.
هویت سیاسی ایالاتمتحده در سیاست خارجی، مبتنی بر انگاره «باور به استثنایی بودن» است. [Exceptionalism] این انگاره به این معنا است که آمریکا دارای ریشههای یگانه، اعتقادات ملی یگانه، نهادهای سیاسی و مذهبی برجسته و متفاوت با ملتهای دیگر است.
نتیجه چنین تفکری، این است که آمریکا، یک موجود یگانه و استثنایی است و مأموریت دارد که ارزشهای بنیانی لیبرالیسم را در جهان، انعکاس دهد؛ زیرا آمریکا یگانهترین ملت دنیاست. بنابراین، این یگانه میتواند بهتنهایی و بنابرارزش های خود در عرصه بینالمللی، اقدام کند.
نومحافظه کاران حاکم بر ایالاتمتحده بهشدت تابع الگوی تهاجمی در سیاست خارجی ایالاتمتحده هستند.
همانگونه که از سخن بوش قابل استنباط است آنها معتقدند قدرت آمریکا ذاتاً بیخطر است و این قدرت، عامل نجات است. نتیجهای که از این رویکرد، حاصل میشود این است که کاربرد این قدرت برای گسترش آنچه دموکراسی نامیده میشود مشروع است.
حتی اگر دیگران اعتراض کنند و یا هنجارهای عرفی و حقوقی بینالمللی مغایر با آن باشد با این رویکرد، کنار گذاشتن سازمان ملل در تصمیمگیریهای بینالمللی، مجاز شمرده میشود.
در عرصه مسائل سیاسی آمریکا اما هنوز اتفاق خاصی نیفتاده و مواردی که بیان میشود، بیشتر حدس و گمان است. ترامپ در خصوص همکاریهای چندجانبه اقتصادی، زیاد دید خوبی به این همکاریها ندارد و معتقد است که اگر قرار است همکاری رخ دهد، بهتر است مورد به مورد و در راستای همکاریهای دوجانبه محقق گردد.
بنابراین باید گامبهگام و مورد به مورد به سراغ همکاریهای بینالمللی رفت. ترامپ اصولاً به «جهانیشدن» چندان اعتقادی ندارد و معتقد است که از طریق همین قراردادهای دوجانبه باید منافع اقتصادی آمریکا تأمین شود. ترامپ معتقد است که هر قرارداد و توافقی باید، ایجاد شغل در آمریکا داشته باشد و کارخانهداران و سرمایهگذاران آمریکایی را از خروج سرمایههای خود از آمریکا بر حذر بدارد.
اگر ترامپ بتواند تضمینهای اقتصادی لازم را به دست آورد، بهعنوان یک فرد تاجر پیشه با همکاریهای اقتصادی مخالف نیست، اما او پیمانهای منطقهای گذشته را به عدم تأمین منافع آمریکا متهم میکند. یکی از بزرگترین نگرانی ها درباره ترامپ غیر قابل پیش بینی بودن وی است اما او حداقل دراین برنامه صد روزه مطابق با پیش بینی ها عمل کرده است.«اولویت ترامپ داخل آمریکاست نه خارج آن»
*منبع: روزنامه خراسان 1395.9.03