اندیشه ورزی اصل و بنیان علم آوری و دانش پروری و تکنیک آفرینی و تجربه اندوزی و زندگی بالنده و پر نفع و خیر است، شرط حیاتی این اندیشه ورزی و تفکر، همانا، آزاد اندیشی و آزادمنشی است؛ به طور طبیعی و معقول، اندیشه ورزی، در بستر و متن زندگی تاریخی، اجتماعی و زیستی، محقق و محصل می گردد؛ بنابراین، مراد از نسبت اندیشه ورزی و آزاد اندیشی، داشتن بینش بی قید و بند و اسارت آور و درخشش اندیشه و عقل آدمی می باشد.
محمدعلی نویدی در ادامه می نویسد: در اینجا تلاش خواهیم کرد ، به قدر وسع ، راجع به آزاد اندیشی ، تامل و درنگی داشته باشیم و آن اندیشه را در معرض نقد و نظر قرار دهیم ؛ آزاد اندیش به کسی اطلاق می شود که ، بدون تعصب و وابستگی خاص و بی دلیل به چیزی و فکری و عقیده ای و عملی ، می اندیشد و اظهار نظر می کند ؛ آزاد اندیشی ، حریت و رهایش اندیشه از بندهای بیرونی و درونی است ، پس ، حریت اندیشه ، در مقابل تنگ نظری و اسارت فکر و زندانی شدن جان خردمند است ؛ عقل آدمی ، بالفطره ، آزاد اندیش و حر می باشد و این داده یزدان و از نعمات خالق عالم به بشر است ، اما ، هر گاه این حریت با فریب و زیورها و زینت های درون و برون ، مفتون و شیفته گردد ، بینندگی و تابناکی خود را از دست می دهد و اسیر طمع ها و ضریر و بنده آزمندی ها می گردد ؛ بنابراین آزادی اندیشه از نفسانیات و هواهای نفس و خواست های پوچ و بی ریشه ، سبب اسارت عقل و بندگی اندیشه می شود ، زیرا هواهای سرکش نفسانی ، فکر و اندیشه انسان را به سمت و سوی بیراه ها و گم راه ها ، سوق می دهند ، و آزادی انسان و اندیشه را می ستانند ؛ یعنی ، عقلانیت و اندیشه ورزی وتولید علم و علم ورزی ، با شهوت و خواست و میل ، نامعقول و بی وجه نفس ، سازگاری و قرابت ندارد.
آزاد اندیشی ، با دیده باز داشتن و واقعیت بین بودن و حقیقت دریافتن و حق دیدن و اصل شناختن ، مرتبط و متناسب است ، اسارت اندیشه ، کج و معوج و ناراست و ناروا ، دیدن است ؛ و آنگاه ، چشم عقل بر بستن ، و بینش را کور کردن و توانایی دیدن را ناتوان نمودن و اسیر بودن است ، این اسارت و دربند بودن ، از طمع ورزیدن و اجازه سلب اختیار دادن ، از انسان نشات می گیرد ، آزادی اندیشه ، همان ، حفظ اختیار خدادادی و حق طبیعی و بلا منازع آدمی است ، تیره گی عقل و جان ، آغاز اسارت اندیشه می باشد ، اندیشه در اسارت ، هرگز قدرت و توانمندی تولید و توسعه علم را ندارد ، و چنین اندیشه جمعی ، به توسعه ، نمی تواند بیندیشد و بکوشد ؛ پس ، این تیره گی ، صیقل و جلا نیاز دارد ، صیقلی جان و عقل و اندیشه ، به تحقیق ، آزاد اندیشی و اندیشه ورزی را به ارمغان می آورد ؛ زندگی بالنده و زاینده و پویا ، با صیقلی اندیشه و عقل قرین است.
یک معنای دیگر آزاد اندیشی ، اعمال قدرت و فشار بی دلیل و غیر معقول از سوی قدرت داران و احزاب و گروه ها و حاکمان و متولیان امور جوامع می باشد ، این معنی محدویت و یا آزاداندیشی ، شاید به یک اعتبار ، پس از دوران مدرنیته و از آثار تمدن مغرب زمین محسوب گردد ، در واقع ، هر گاه قوای درونی و بیرونی و استعداد های اندیشگی و فکری آدمی امکان شکوفایی و رشد پیدا نکند ، و در اسارت و قیود دیگران ، سر کوب و منکوب گردد و با اعمال خشونت و ستیزه ناشکوفا و عقیم بماند ، سلب آزاد اندیشی صورت می گیرد ، یعنی ، معادن وجود انسان و ذخایر و منابع و مآخذ آدمی امکان رشد و نمو پیدا نکنند ، و اندیشه ورزی صورت نگیرد و عقل در اسارت بماند ، این نوع عدم امکان آزاد اندیشی را محصول عصر مدرنیته می دانند و چنین آزادی را از حقوق مسلم مدنی و شهروندی تلقی می کنند (به آثار فلاسفه سیاسی قرون هیجدهم و بعد ، مثل : لاک ، هابز ، کانت ، هگل و آرنت و دیگران مراجعه فرمایید).
مع الوصف ، اندیشه ورزی و آزاد اندیشی معطوف به رها سازی و آزادی و رشد و شکوفایی ، معادن و منابع هستی آدمی و وسعت بخشیدن بدانها و توسعه و تکامل ، نیروهای انسان ، خصوصا قوای عقلانی وی می باشد ؛ زیرا ، تا تن خاکی آدمی تیره و تار گردد ، تا صیقل پیدا نکند و زنگار از رخ زدوده نشود و رهایش و گشایش پیش نیاید ، تجلی و جلوه گری نخواهد کرد ، و بنابراین ، بار و بر نخواهد داد و در زندگی اثر گذار نخواهد شد ، اثربخشی زندگی از رشد و شکوفایی و آزاد سازی ، انرژی های خفته و نهفته آدمی ، ظاهر می گردد ؛ پس اساس بحث در آزاد اندیشی و اندیشه ورزی ، زدایش و پالایش موانع و آفات و آسیب های ، جلوه گری و درخشش اندیشه و عقل و فطرت حق خواه انسان است ؛ از هواهای نفسانی گرفته تا خرافات ، تعصب های کورکورانه ، افسانه ها ، اسطوره ها و فشار های مصنوعی ، موانع طبیعی ، تاریخی ، اجتماعی ، اداری ، سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی ، و نفسانی ...
خداوندا نجاتم ده ز زندان های هستی
طبیعت ، جامعه ، تاریخ و نفسم
اگر این موانع و دیگر آفات که به ذهن بنده نمی رسد ، از دل وجان و عقل و اندیشه ، زدوده گردد ، اندیشه ورزی به معنای اصیل و واقعی کلمه ، محقق و محصل می شود و از این طریق و بدین رهگذر ، توسعه و زندگی بالنده امکان تحقق می یابد ؛ در مسیر اندیشه ورزی ، تبادل نظر و داد و ستد افکار ، تضارب و تعاطی اندیشه ها ، در تیز کردن و رخشندگی فکر ها ، بسی شایان اهمیت است ، زیرا اندیشه از اندیشه ، مدد و کمک می گیرد و عقل ها ، عقل ها را یاری می کنند ، این یاری کردن ، خود فضای آزاد اندیشی نیاز دارد ، زمینه سازی یاری رسانی عقل ها مر عقل ها ، کاری بس ، سترگ و خطیر است ، هر اندیشه ی منطقی ، اگر بتواند ساری و جاری گردد ، با اندیشه دیگر ، دیالوگ و گفت و گو و داد و ستد می کند و از این تعامل و کنش متقابل و موثر ، فربهی و چالاکی و غنای اندیشه حاصل می شود ، اندیشه ورزی ، در چنین امکانی ، به توسعه و پیشرفت جوامع و ممالک یاری گری ها می کند یا می تواند مساعد نماید ؛ آزاد اندیشی ، سبب ریشه داری ، تفکر و اندیشه ورزی می شود ، زیرا در حالت حریت و آزادی ، اندیشه از حقیقت جان و هستی انسان ، سرچشمه می گیرد و در واقع ، ریشه در عمق جان و عقل انسان می یابد ، ولی در حالت و وضعیت تنگی و تنش و فشار و فشردگی ، جان آدمی فرو بسته و منقبض می گردد ، عقل در تنگنا ، علم خالص تولید نمی کند ، و ذاتا ، نمی تواند به توسعه بینجامد ، علم ریشه دار با علم بوته وار فرق ها دارد ، بنیان و اصل علم ریشه دار، در اندیشه ورزی اصیل و جان صیقل یافته است.
اندیشه ورزی حقیقی ، در اسارت قالب های بی منطق و پوسیده و نابحق نمی ماند ، و راهی نو برای تفکر می گشاید ، و از قبل این خردورزی ، نوآوری ها و خلاقیت ها و آثار اثربخش ، حاصل می آید ، بنابراین ، اسارت جان و عقل و اندیشه ، اصل اسیری و دربندی است ، تنها عبودیت و بندگی خدای حکیم و خالق عالم ، عین رهایی و آزادی و حریت است ، جز او ، سلب و ستاندن اختیار ، در شان انسان نیست ؛ اندیشه در کنار حقایق ربانی و واقعیات عینی ، چشمه زلال زندگی و آب حیات آدمی هستند ، تیره گی و تاریکی و سیاهی این آب زندگانی ، باغ زندگی را تیره و تار می کنند ، و درختان و گل های باغ را که آدمیان و مخلوقات اشرف خداوند سبحان هستند ، پژمرده می کند ، آزاد اندیشی ، جاری سازی و روان سازی بی غل و غش آب زلال به پای درختان باغ انسانی است ؛ زندگی بالنده ، محصول جان صیقل یافته و اندیشه ورزی حریت آمیز می باشد.
*منبع: روزنامه ابتکار،22 آبان 1395