شاید هیچ روزنامهنگاری نباشد که این حرفهای حالا کلیشهشده اما اصولی را رد کند اما این موضوع قابل بحث است که گذشته از عوامل بیرونی و تحمیلی بر عملکرد رسانهها، خود اهالی آن چقدر بر این نقش و تاثیر، دقت نظر دارند و در راستای آن میکوشند؟
پرداختن به موضوع تقلید سطحیگرایی شبکههای اجتماعی توسط رسانهها مورد نظر و بحث این نوشتار نیست اما این پرسش را یادآوری میکنیم که رسانههای ما در پرداختن به موضوعها چقدر به سطحیات میپردازند و چقدر به مسائل اساسی توجه دارند؟ در پی آنهم این پرسش مطرح است که آیا مشغولیت رسانهها به موضوعهای کماهمیتتر، ممکن است عمدا و برای انحراف آنها از توجه به موضوعهای اساسیتر ایجاد شود؟
در هر زمانی، نمونههای بسیاری را در حوزههای مختلف برای این تناقض تاملبرانگیز و تاسفآور میتوان برشمرد. در همین چند هفته ،چند مورد را میتوان نام برد که توان و انرژی رسانهای ما در پرداختن به موضوعهایی اختصاص یافت اما در همان زمان، از موضوعهای بسیار مهمتری دیگری غفلت شد.
چند هفته پیش، یک سوژهی خبری، حدود د وهفته، بخشی از ظرفیت رسانههای ما را اشغال کرد؛ معدوم کردن 14 میلیارد تومان خودروهای لوکس وارداتی قاچاق. در همان زمان و تاکنون، شکر وارداتی که با احتساب هزینهی حمل با کشتی، واردات، حمل زمینی و توزیع، با قیمت حدود 2200 تومان به دست مصرفکننده میرسید، افزایش قیمت ناگهانی تا کیلویی چهار هزار تومان را هم پس از یک احتکار مقطعی و کاهش عرضه، تجربه کرد. با دانستن این واقعیت که میزان مصرف روزانه شکر در کشور حدود 60 هزار تن است، با فرض کف افزایش قیمت هزار تومانی در هر کیلو، به این نتیجهی تکاندهنده میرسیم که تنها مبلغ گرانفروشی شکر در هر روز از چند هفته اخیر، 60 میلیارد تومان بوده است. آنهم دربارهی کالایی که واردات آن در انحصار چند نفر معدود است. پس هفتههاست که هفتهای 420 میلیارد تومان بابت احتکار و گرانفروشی، به جیب واردکنندگان واریز میشود. روزی 60 میلیارد تومان و هفتهای 420 میلیارد تومان و ماهی حدود دو هزار میلیارد تومان کجا، یک معدوم کردن قانونی 14 میلیارد تومانی کجا؟! اما کدامیک از رسانههای ما در اینباره نوشتند؟
موردی دیگر؛ چندی پیش، ماجرای نمایش خودرویی وارداتی در تالار وحدت تهران، بحث داغ تعدای از رسانهها و شبکههای اجتماعی شده بود. گذشته از میزان وارد بودن یا نبودن انتقادها، دیده یا دستکم برجسته نشد که رسانهای به این موضوع پرداخته باشد که معطلی قانون تخصیص نیمدرصد از بودجهی عمرانی وزارتخانهها به خرید آثار هنری، در همان زمان، به چهاردهسالگی رسیده است. تصور کنید نیم درصد از بودجهی عمرانی وزارتخانهها یا طبق این قانون یا طبق قانونی دیگر، تخصیص نیم درصد از بودجهی شهرداریهای سراسر کشور به احداث و تامین کتابخانهها، چه رقمهای کلانی را شامل میشوند که در غفلت رسانهای ما، مغفول ماندهاند.
همچنین از چند روز پیش، بحث صحت و سقم استعفای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، بویژه در روزهای کمخبری تعطیلات عزاداری، رسانههای برخطی را به خود مشغول کرد. چنین رویکرد خبری کلا عجیب و نامتعارف نیست اما آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، این است: چند هفته است که قیمت هر بند کاغذ تحریر وارداتی در یک فرآیند گرانفروشی شبیه همان مورد شکر و دیگر کالاهای اساسی وارداتی انحصاری که قبلا هم سابقه داشته، تا حدود 40 درصد افزایش قیمت را در ابتدای سال تحصیلی به دنبال داشته است. این یعنی حتا کتابهای دانشگاهی که در این سال تولید و فروخته میشوند، 40 درصد افزایش قیمت را در پی خواهند داشت؛ کدامیک از رسانههایی که به موضوع استعفای جنتی آن قدر توجه نشان دادند، چند خطی هم درباره گرانی ناگهانی کاغذ نوشتند و درباره چرایی آن، مسؤولان امر و مربوط در نهادهای مختلف را مورد پرسش و نقد قرار دادند؟
خود این مثالها آنقدر گویا هستند که موضوع یادداشت، دیگر به جمعبندی نیاز ندارد اما در آخر این پرسش مطرح است که آیا ممکن است حتا کانونهای قدرت و ثروتی همچون جریان موسوم به مافیای واردات، عالمانه و عامدانه سوژههایی را در دامن رسانهها بیاندازند تا همزمان، به سودجوییهای افزون خود، در کمال بیتوجهی و حواسپرتی همان رسانهها بپردازند؟