همزمان با انقلابها و رخدادهاي خاص فرهنگي و جهاني در سراسر دنيا نگاهها و رويكردها نسبت به زنان و نقش آنها عوض شد.
در گذشته در اكثر كشورهاي دنيا زنان بيشتر به عنوان مادر و همسر و در نقشهاي سنتي حضور داشته و حضور در اجتماع كاري مردانه تلقي ميشد، اما همزمان با انقلابهاي علمي و فرهنگي در سراسر دنيا اين قاعده عوض شد و نقش زنان و حضور آنها در مناسبات اجتماعي كشورهايشان پررنگتر شد. اين حضور نه تنها منافاتي با نقشآفريني و نيازي كه خانواده به زنان داشت، ايجاد نمي كرد بلكه به لحاظ اينكه زنان نقشهاي جديدي را در عصر اجتماعي و ملي عهدهدار ميشدند چرخهاي توسعه به گردش درآمده و همين عامل باعث توسعهيافتگي بسياري از اين كشورها شد.
زنان و نقش آنها در اجتماع فعلي ما متاثر از چند ديدگاه تغيير اساسي كرده و اين تغييرات همزمان با تغييراتي بوده كه در كل دنيا در مورد زنان اتفاق افتاده است. زنان در كنار نقش مادري و همسري به عنوان كنشگران اجتماعي، همكاران و مشاوران اصلح در عصر جديد، ميتوانند به كار گرفته شوند، تا از تواناييها و استعدادهاي آنها در همه عرصهها بهره برد.
**تغيير مفهوم سن در زنان
لزوما نبايد در نگاه و توجه به جايگاه زن ديدگاه فمينيستي و افراطي داشته باشيم بلكه كافي است نگاهمان را كمي انسانيتر كنيم، زيرا زنان و مردان هر دو از يك جنس بوده و انسان هستند و تنها در برخي ويژگيهاي ظاهري با هم متفاوتند. با اين وجود نميتوان منكر اين واقعيت شد كه اگر دنبال نگاه متعالي و بيعيب و نقص به زن هستيم، عصر جديد پارادكس بزرگي را ايجاد ميكند كه شايد حتي ذهنيت ما را نسبت به زن تا حدودي تحتالشعاع خود قرار دهد. نقشهايي كه زنان بايد در عصر جديد برعهده بگيرند تا حدودي تغيير كرده، در حالي كه تغييري در نقشهاي گذشته ايجاد نشده است. زنان امروزي مانند زنان نسلهاي قبل و ادوار گذشته تاريخي هنوز هم مادر، همسر و خواهر هستند اما تعريفها و تغييرات زيادي براي آنان رخ داده است. اين در حالي است كه زيرساختهاي اين تغييرات در بسياري از حوزهها براي زنان فراهم نيست و ما فرهنگمان و باورهايمان آمادگي و گنجايش پذيرش چنين تغييراتي را ندارد. براي مثال در مورد مفهوم جواني در مورد زنان در حال حاضر دچار يك پارادوكس بزرگ شده ايم، زيرا سن واقعي و تقويمي جواني با آن چيزي كه زنان و رفتارهاي نسل جديد از جواني و مدت آن به دست ميدهد متفاوت است. در اين ميان سن ازدواج هم در بين زنان افزايش يافته و سال به سال هم رو به افزايش است. وضعيت اوقات فراغت، مطالبات اقتصادي و فرهنگي همه و همه تغيير كرده و بايد كاركردهاي جديدي را در گفتمانهايمان براي زنان تعريف كنيم.
**موقعيت دادن به زنان ايراني و توسعه كشور
براي اينكه بخواهيم مطالبات زنان را در هر حوزه متناسب با نياز و نگاه همان عصر و دوره مورد توجه قرار دهيم بايد به زيرساختهاي موجود توجه كنيم. براي مثال در بحث اوقات فراغت وقتي ميخواهيم به زيرساختهاي اوقات فراغت زنان توجه كنيم بايد ببينيم زيرساختهاي اينكه زنان بخواهند به استاديوم رفته و در ساير اماكن ورزشي آزادانه رفت و آمد كنند وجود دارد يا خير.
بنابراين لازم است در حوزههاي منزلتي، شخصيتي و اجتماعي اين نقشهاي عادي اجتماعي را كه نشاندهنده حضور عادي زنان در جامعه است بازتعريف كنيم تا زنان بتوانند به صورت عرف و عادت به آن بپردازند. به نظر من بايد از نظر فقهي، اجتماعي، علمي و كاركردي در مورد زنان و نقشهاي آنها بازبيني صورت بگيرد. اين الگوي موفق در بسياري از كشورهاي دنيا پياده شده و نتايج خوبي داشته است و موقعيت دادن به زنان با توجه به اينكه زنان ايراني برترين و موفقترين افراد از نظر اخلاق و حرفه هستند در اين برهه زماني براي كشور ما به شدت موثر خواهد بود.
زنان ايراني درست است كه شركاي خوبي براي زندگي هستند و اين را از ديرباز ثابت كردهاند اما مطالبات جدي هم در عرصه اجتماعي و حقوقي دارند كه بايد دولت به اين مطالبات فكر كرده و براي آن راهكار پيدا كند.آسيبهاي اجتماهي هم بخشي از وضعيت فرهنگي و اجتماعي جديد است كه خيلي از زنان و مردان ما را به خود مشغول داشته است. اگر بگوييم طلاق يك آسيب است يا اعتياد و پرخاشگري آسيب است بايد بگوييم اين آسيبها در هر دو جنس وجود دارد.
روزگاري نه چندان دور زنان معتاد كسري از جمعيت را تشكيل ميدادند كه اين كسر در حال حاضر نزديك ده درصد است يا براي مثال در گذشته طلاق يك امر مختص مردان بود در حالي كه اين روزها خيلي از زنان خودشان اقدام كرده و طلاق ميخواهند. با اين وجود نميتوان گفت اجتماعي شدن و افزايش حضور زنان در جامعه باعث افزايش اين آسيبها شده است. آسيبها خروجي كاركردها، تصميمات و دستگاه زندگي در ايران است كه در اثر وجود و استمرار فاكتورهاي نامناسب زيادي ايجاد شده است. وقتي شما اميدواري عموميتان، اوقات فراغتتان و اميدواري سياسيتان مشكل داشته باشد و يا اگر با گفتمان مسلطي كه وجود دارد مشكل داشته باشيد خروجي اين رويكرد و طرز تلقي آسيب است كه ميتواند شامل زنان و مردان هردو جنس باشد. با اين وجود نسبت به زمانهاي گذشته بحث آسيبهاي اجتماعي در زنان جديتر شده است.
**زنان آسيبديده
در كنار همه اينها بخش زيادي از زنان ما جزو آسيبديدگان جامعه محسوب ميشوند بيش از 39 درصد زنان سرپرست خانوار بالاي 60 سال سن دارند و اين قشر از زنان جزو سالمندان جامعه محسوب ميشوند، 13 هزار نفر از آنها در سن پختگي بين 50 تا 60 سال و 22 هزار نفر نيز جوان هستند. در كنار اينها كل افراد تحت پوشش كميته امداد در كشور 2 ميليون و 500 هزار نفر هستند، از اين تعداد يك ميليون و 500 نفر مختص به تهران است و استان تهران داراي 57هزار نفر زن سرپرست خانوار است كه 90 درصد آنها ساكن شهر تهران و 10 درصد نيز در شهرستانهاي استان سكونت دارند. در ميان زنان سرپرست خانوار 22هزار نفر سالمند بالاي 60 سال وجود دارد و 28 درصد از زنان بيسرپرست بيسواد مطلق هستند. 20 درصد اين زنان داراي تحصيلات ابتدائي، 17 درصد راهنمايي، 34 درصد ديپلم و يك درصد ليسانس و بالاتر دارند. از سوي ديگر 70 درصد آسيبهاي اجتماعي دختران و زنان در زمينه اعتياد و تكديگري است.