کد خبر: ۵۳۹۹۲
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۰ - ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - 09 November 2015
گاهی برای این که بتوانید راحت تر پدیده های غیرکامل محیط اطراف تان را تحمل کنید، کمی خرابکاری کنید و بعد احساسات و افکاری را که از ذهن تان می گذرد، بررسی کنید.
ماهنامه سپیده دانایی - سپیده بخت*: «من احساس خوبی نسبت به خودم ندارم. خواهش می کنم اینقدر به من گوشزد نکنید که باهوش و موفق و فوق العاده هستم! لطفا من را گول نزنید. گوشم از این حرف ها پر است. من می توانستم خیلی بهتر از اینها باشم، آن تصویری که من از خودم در ذهنم دارم، بسیار عالی تر از این حرف هاست اما چه فایده که من آنطور نیستم. من به اندازه کافی خوب نیستم.»

این حرف ها به گوش تان آشنا نیست؟ کمالگرایی یکی از شایع ترین پدیده هایی است که شما می توانید در اطراف خودتان مشاهده کنید. کمالگرایی باعث می شود طعم شیرین موفقیت های خود را احساس نکنید، به ارزشمند بودن خودتان اعتقادی نداشته باشید و حتی از لحاظ سلامتی دچار مشکل شوید. اما چرا اینطور می شویم؟ برای این شرایط چه کاری باید انجام دهیم؟

پیش از هر چیز بایستی برای تان این نکته را بگویم که از دید بعضی روانشناسان، می شود کمالگرایی را نوعی الگوی ناسازگار دانست که ما به دلایل مختلف از کودکی آن را کسب کرده ایم و در واقع آنرا بخشی از هویت و شخصیت خودمان می دانیم. متاسفانه مشکل اصلی اینجاست که بخشی از ذهن ما، کمالگرایی را نوعی افتخار برای خودش تلقی می کند. این بخش از ذهن ما استدلالی می آورد که به سختی می شود آن را نقض کرد: من برای تو بهترین ها را می خواهم!

این بخش از ذهن، شما را قانع می کند که اگر به آنچه او می گوید عمل کنید، بهترین می شوید و آن وقت است که مورد قبول و تحسین برانگیز خواهید شد. حتی اگر اعتراض کنید که این معیارها خیلی سختگیرانه هستند و به سختی می شود به آنها رسید، این جواب را خواهید شنید که در عوض آن شرایط عالی هستند و تنها همان شرایط هستند که ارزش کافی برای تحسین شدن دارند و این که شما به یک حالت بخور و نمیر راضی نمی شوید و بهترین ها را می خواهید در واقع نشانه بزرگمنشی و والا بودن شماست.


کمال گرایی انواع و اقسام

افراد مختلف ممکن است به این شرایط با حالت های گوناگونی واکنش نشان دهند:

دسته اول: تلاشگرهای ناراضی

تمام تلاش خودشان را به خرج می دهند تا کامل و بی عیب و نقص باشند (که البته معمولا هم اینطور نخواهد شد)؛ آنها باید و نبایدهای زیادی در زندگی دارند و با دقت تمام این باید و نبایدها را رعایت می کنند. ممکن است ارائه یک پایان نامه ساده، به این دلیل که فرد می خواهد عالی باشد، چندین ترم طول بکشد؛ ممکن است سال ها برای رسیدن به یک همسر ایده آل صبر کند و در نهایت فرصت های بسیار خوبی را از دست بدهد (به این دلیل که مشکلات کوچکی داشته اند و ایده آل نبوده اند)؛ ممکن است در روابط خود به شکست برخورد کند زیرا دیگران باید شرایط و ضوابطی را رعایت می کردند و از آن قصور کرده اند. به عبارتی چنین افرادی باید و نبایدهای سختگیرانه خودشان را به خودشان، دیگران و دنیا تحمیل می کنند (یا حداقل تلاش می کنند که تحمیل کنند).

دسته دوم: تنبل های کمالگرا

این دسته از افراد ممکن است از دید بیرونی، تنبل، کند یا عجیب به نظر برسند. دیگران همیشه ممکن است از این موضوع شکایت داشته باشند که او چرا کار مهمی در زندگی اش انجام نمی دهد یا برای بهتر شدن زندگی اش قدمی برنمی دارد. اگر پای درد دل این افراد بنشینید به شما خواهند گفت که «اگر کاری را نتوانی به بهترین شکل ممکن انجام بدهی، پس بهتر است که اصلا آن را انجام ندهی. من هم همین تصمیم را انتخاب کرده ام، کاری را که مطمئنم به اندازه دلخواهم خوب نمی شود، اصلا انجام نمی دهم.»

دسته سوم: کمالگراهای بی خیال

این افراد ممکن است همیشه ته دل شان از این که بهترین ها و کامل ترین ها را می خواهند، آگاه باشند اما در ظاهر اهمیتی به بایدها و نبایدها نمی دهند و کارهایشان را بدون در نظر گرفتن زمان و به صورت کاملا شتابزده انجام می دهند. گویی که می خواهند عمدا در برابر ملاک های سختگیرانه ذهن شان بایستند.


با کمالگرایی چه کنیم؟!

شاید شما هم در خودتان بخش هایی از این رفتارها را شناسایی کرده باشید و با خودتان بگویید که «خوب، فرض کنیم من اینطوری هستم، چه اشکالی دارد که بخواهم همه چیز در ایده آل ترین حالت ممکن باشد؟»

اشکال کار اینجاست که در چنین حالتی زمین و زمان و مردم دست به یکی می کنند تا شما را حرص بدهند. متاسفانه دیگران و جهان به اندازه شما به کامل، ایده آل و اصولی بودن همه چیز اهمیت نمی دهند.

خوب تا حدودی قانع شدید؟ حالا برای بهتر شدن ماجرا چه کار باید بکنید؟

خودتان را زیر نظر بگیرید

آیا بر سر کاری که باید انجام بدهید، زیاد مته به خشخاش می گذارید یا خیر؟ آیا بخش کمال گرای ذهن شما دستش را به چانه اش زده و با نگاهی قضاوت گرانه شما را تماشا می کند؟ در چنین شرایطی دست نگه دارید و از خودتان بپرسید که آیا دارم برای رسیدن به استانداردهای خیلی بالا، خودم را آزار می دهم؟

در صورتی که کار شما به خوبی پیش رفته ولی هنوز ایده آل نیست، توصیه می کنم عمدا آن را کنار بگذارید یا تحویل بدهید. ممکن است در ابتدا احساس بدی پیدا کنید اما به راحتی اش می ارزد.

اشکالی ندارد که عالی نباشی

یکی از دوستان بسیار هوشمند من که به خاطر کمالگرایی بیش از حدش، به قدری مضطرب شده بود که نمی توانست برای یک امتحان سرنوشت ساز درس بخواند، این جمله را روی یک کاغذ بزرگ نوشت و روی دیوار اتاقش چسباند، با این کار، هر بار که ذهنش می گفت یا باید بهترین نمره را بیاوری یا هیچ ارزشی نداری! این یادداشت را نگاه می کرد و آرام می شد. شما هم اگر لازم می دانید چنین یادداشتی برای خودتان بنویسید تا به شما یادآوری کند که همینطور که هستید، به اندازه کافی خوب هستید.


سود و زیانش را حساب کنید

هنوز ازدواج نکرده اید یا خیلی دیر ازدواج کردید؟ خیلی دیر فارغ التحصیل شدید؟ مدام از کارهای تان عقب می مانید و نمی توانید کارهای تان را تحویل بدهید چون دل تان نمی آید اثر بدی از شما به جا بماند؟

کمال گرایی به جز این که احساس خوبی مثل برتر بودن نسبت به دیگران در شما ایجاد کند، چه سودهایی برای زندگی تان داشته است؟ در زندگی تان بگردید و صادقانه بررسی کنید که کمالگرایی چه تاثیری روی زندگی تان گذاشته است.

گاهی کمی خرابکاری کنید

گاهی برای این که بتوانید راحت تر پدیده های غیرکامل محیط اطراف تان را تحمل کنید، کمی خرابکاری کنید و بعد احساسات و افکاری را که از ذهن تان می گذرد، بررسی کنید.

مثلا یک بخش از میز کار یا گوشه ای از اتاق تان را کثیف و نامرتب باقی بگذارید و سعی کنید که این شرایط را تحمل کنید. می توانید ظرف های غذا را برای مدتی نشسته باقی بگذارید و در مقابل میل به شستن آنها مقاومت کنید.

تحمل کردن این شرایط مثل ورزش کردن، به مرور زمان قدرت و توانایی شما را برای تحمل چیزهایی که در زندگی کامل نیستند (یعنی تقریبا همه چیز) بالاتر می برد.

*کارشناس ارشد روانشناسی
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: