چند سالی است که 27 شهریورماه، روز درگذشت محمدحسین شهریار به عنوان روز شعر و ادب فارسی در تقویم ایران نامگذاری و ثبت شده است؛ روزی که قرار است شعر و ادب فارسی پاس داشته شود. شعر و ادبی که مثل روز برای همه ایرانیان روشن است در طول قرنها بزرگانش پایههای فرهنگ این جامعه کهن را ساخته و با آثارشان بر دوش کشیدهاند. شاعرانی که آثارشان پر از مفاهیم حکمی و اندیشهای و آموزشهای اخلاقی است و بر همین مبنا آثارشان همچنان یکی از مولفههای اصلی شناخت ایران و فرهنگ ایرانیان در دنیاست.
شخصیتی چون فردوسی زبان فارسی را نجات داد و و جان دوبارهای به آن بخشید، حکیمی که به گواه «شاهنامه»اش هویت ایرانی را در اوج استیصال شخصیتی درخور تاریخ کهنش بخشید و ماندگار کرد. حافظ با غزلهایش عرفان و اخلاق و هنر را درآمیخت و به اوج رساند تا در کنار قرآن کریم همچنان در خانه هر ایرانی جلوهگری کند. «بوستان» و «گلستان» شیخ اجل سعدی شیرازی قرنها کتاب درسی بزرگمردان ایرانی بوده و هنوز هم هست. در کنار این بزرگشاعران تمام دوران البته میتوان بسیار شاعر و ادیب پارسیگوی برجسته را نام برد و از آنها نیز به نیکی یاد کرد. با این حال و با توجه به این پیشینه امروز که در سال 1394 به سر میبریم و وضعیت شعر و ادب را بررسی میکنیم میتوانیم مشاهده کنیم که دیگر از آن گذشته پرجلال و شکوه ادبیات خبری نیست؛ هر چند نامگذاری روزی به نام شعر و ادب فارسی بخواهد پاسداشتی باشد برای ادبیات این سرزمین.
با این پیشزمینه به سراغ محمد بقایی ماکان رفتیم تا در روزی که به نام شعر و ادب فارسی نامگذاری شده است از این موضوع بگوید و آسیبها و ناکارآمدیها را برشمرد.
این پژوهشگر و نویسنده در این زمینه میگوید: بر کسی پوشیده نیست که سرزمین ایران از لحاظ سابقه ادبی بخصوص شعر مرتبه بارزی در جهان دارد؛ به طوریکه میتوان گفت شاعران ایرانی از برجستهترین چهرههای شعر جهان به شمار میآیند. در یک نگاه کلی به جریان شعر فارسی از آغاز تا امروز مشاهده میکنیم که هر از گاهی چهرهای برجسته در بوستان ادب فارسی سربرآورده و نگاه ادبدوستان جهان را به خود معطوف داشته است. این ویژگی را تا نیم قرن پیش میتوان کاملا مورد تایید قرار داد ولی از آن زمان به بعد رفته رفته شعر فارسی از آن پویایی و تحرک بازایستاده و بخصوص پس از پیدایی جریانی بهنام شعر نو این حرکت بسیار کند شده به طوریکه میبینیم پس از نیما جز تعداد انگشتشماری، چهره شاخصی در این عرصه ظهور نکرده و شعر فارسی بهطور کلی چهره ممتازی - آنچنان که در گذشته داشتهایم - به خود ندیده است.
او میافزاید: این سیر نزولی در چند دهه اخیر شدت گرفته به طوریکه به جرات میتوان گفت حتی یک شاعر برجسته که پروریده این ایام باشد و بتوان ادعا کرد در تاریخ ادب فارسی و جهان نامی ماندگار خواهد شد، پدید نیامده است. این وضعیت تحت تاثیر شرایط اجتماعی و اقتصادی است که الگویی تثبیتشده در پرورش، بالندگی و شکوفایی ذهنهای فردی و جمعی است.
یعنی همانکه نظامی عروضی در چهار مقاله متذکر میشود و میگوید: «هر صناعت که تعلق به تفکر دارد صاحب آن صناعت باید که فارغدل و مرفه باشد که اگر به خلاف این باشد فکر او متلاشی شود و بر هدف صواب به جمع نیاید» و سپس نتیجه میگیرد که آفرینش هنری والا «جز به جمعیت خاطر» حاصل نشود.
بقایی ماکان اظهار میکند: بنابراین باید گفت که جامعهای پریشیده و دچار مشکلات معیشتی متعدد که آدمیان از بام تا شام برای گذران زندگی وقت صرف میکنند، به طور طبیعی مجالی برای پرداختن به امور هنری و ادبی نخواهد داشت که سر در پریشیدگی فکر دارد و از اینجاست که میبینیم شمارگان کتاب بخصوص کتابهای ادبی تا 100 نسخه تنزل یافته که تاثیر ویرانگر آن را بر حوزه شعر و ادب و آفرینندگان آن شاهدیم.
این نویسنده ادامه میدهد: رفع چنین مشکل اجتماعی طبیعتا با مدیریت کلان فرهنگی است که در این خصوص اندیشه بگمارد و با تعمق و چارهاندیشی این معضل را در کشوری که تاریخی بسیار درخشان به لحاظ فرهنگی و ادبی دارد حل کند، ولی مساله اینجاست که چارهگر خود باید صاحب کمال باشد و ذاتا از چنین ارزشی برخوردار باشد وگرنه به قول عبدالرحمان جامی: «ذات نایافته از هستیبخش / کی تواند که شود هستیبخش».
او میگوید: دلیل بارز در ضعف چنین مدیریتی و ندانستن صحیح از سقیم همینقدر بس که در صحیفه فرهنگی که نامهای آسمانسایی مانند فردوسی، حافظ، مولوی و سعدی وجود دارد روز شعر و ادب و قلم به نام شاعری ثبت میشود که گرچه از سرایندگان نامبردار است و آثارش ارزنده، ولی شگفت اینکه خود وی که شاعری دوزبانه است خود معترف است بر اینکه کمترین شاگرد مکتب حافظ است. بنابراین حتی اگر زنده میبود به دلیل انصافی که در او میتوان سراغ کرد به این نامگذاری معترض میشد و نمیپسندید که در مجلس بزرگانی مانند حافظ که خود مفتخر به کسب تخلص از دیوان اوست بنا به ملاحظات سیاسی بر صدر بنشیند.