بانكداري ايراني- خبرآنلاین در یادداشتی آورده است:با مدیر بخش کودک باغ کتاب صحبت می کردم و از وضعیت ادبیات کودکان پرسیدم گفت بحمد الله خوب است . گفتم من منظورم این است که منابع بیشتر فارسی است و یا خارجی باز هم گفت خیلی خوب است بیش از هفتاد هشتاد در صد فارسی است. خیلی خوشحال شدم و بعد از لحظاتی گفتم من منظورم این بود که کتابها بیشتر تألیف اند و یا ترجمه؟ در پاسخ گفت خوب معلوم است که بیش از 70-80 در صد ترجمه است. خیلی متأثر شدم
غلامرضا فدایی در این یادداشت آورده است: با خود فکر کردم که ما تا این اندازه ضعیفیم و هیچ چیز نداریم که باید از فکر و ادبیات خارجی تغذیه شویم؟ و یا نویسندگان ما همتشان تمام شده است که دیگر دست به قلم نمی برند و یا ناشران ما دوستدار فرهنگ غرب و شرق اند و یا پدران و مادران ابدا به فکر سبک فکری و زندگی فرزندان خود نیستند و همانطور که آنها در محیط وب و اینترنت رها هستند اگر علاقه ای هم به خواندن کتاب دارند باید در هوا و فضای دیگران سَیر کنند و این است که مترجمان محترم رو به ترجمه آورده اند.
آیا این نشان از ضعف فرهنگی ما دارد و آیا ما از گذشته خود چه قبل از اسلام و بعد از اسلام مطالب و داستانها و از همه مهمتر مفاهیم انسانی و ادبی نداریم که به کودکانمان یاد بدهیم و یا اینکه اغلب چون با خودمان قهریم و یا اقلیت های مختلف در درون جامعه مان را قبول نداریم و یا حتی با دولت مخالفیم باید این چنین تیشه به ریشه خودمان بزنیم و با شعار آزادی و یا جهان وطنی آن کنیم که دیگران می خواهند. در حالی که آنها خودشان با ملتشان چنین نمی کنند. چند سال قبل من در سفری به دانمارک برای کنفرانس ایفلا رفته بودم آنها ما را با طی مسیری طولانی با کِشتی به خانه «هانس کریستین آندرسن» نویسنده برای کودکان بردند که آن را تبدیل به موزه ای کرده بودند.
این البته غیر از کالاهای فرهنگی است که باز سخت به واردات وابسته ایم. شما به فروشگاههای لوازم التحریر و یا کتاب اگر سری بزنید اغلب وسائلِ نوشتاری خارجی است که یا از طریق قاچاق و یا به طور رسمی وارد کشور می شوند. البته که آنها هم با خود فرهنگ می آورند ولی نه به اندازه کتابهای ترجمه!
من با ترجمه مخالف نیستم ولی فرق است بین ملتی که خود دارای هویت است و بر خود می بالد و دوست دارد برای تفنن و یا برای مقایسه و نقد و حتی اقتباس از فرهنگ و ادبیات دیگران هم مطلع باشد و بر روی آن تحقیق کند. قطعا ملل دیگر هم دارای فرهنگ اند و خصلت های خوبی دارند. ولی نه با این وضعیتی که ما در پیش گرفته ایم. من نمی دانم چرا ما خود زنی و ریشه زنی می کنیم.
من بین فرهنگ وارداتی و وارادات فرهنگی تفاوت قائلم. این دو با هم فرق دارند. یک موقع است که مسئولان تصمیم می گیرند فرهنگی را وارد کنند و ممکن است مردم جلوی آن بایستند ولی موقع دیگری بر اثر ولنگاری مسئولان، واردات فرهنگی خود به خود انجام می شود و بی سر وصد جامعه را فرا می گیرد و مسئولان هم خواب اند و یا آن را مهم نمی دانند و وقتی متوجه می شوندکه جامعه از درون پوسیده شده و یا تغییر کرده است.
در مورد کالاهای غیر فرهنگی هم همینطور است. شما یک موقع اجناس خارجی را وارد می کنید تا صنعتگران داخلی را ترغیب و تحریک کنید تا کیفیت تولیدشان را بالا ببرند و وقتی دیگر، کاری می کنید که جنس داخلی سقوط کند و یا اگر کارخانه هایی دارید آن کارخانه ها در اثر عدم مراجعه و سفارش به آن خود به خود تعطیل شوند و بعد آن را به حراج بگذارند. کما اینکه در این کشور نمونه های آن کم نیست. داستان جامعه ما این چنین است.
مورد اول که فرهنگ وارداتی باشد مثل کشف حجابی بود که رضا شاه انجام داد و مردم جلوی آن تقریبا ایستادند و بعد نتیجه آن در چند دهه بعد ظاهر شد.
اما مورد دوم که واردات فرهنگی باشد مثل آثار ترجمه ای است که به وفور در جامعه ما حضور دارد و مسئولان با شعار آزادی مطبوعات و فرهنگ و مسائل از این قبیل از کنار آن می گذرند و چه بسا به ناشران و نویسندگان هم جائزه می دهند و این ها خود به خود فرهنگ بومی را نابود میکنند.
این البته نه فقط به کتاب و به ویژه کتابهای کودکان مربوط می شود بلکه در آثار هنری دیگر هم مانند سینما و تآتر به خوبی این رنگ ترجمه را که نتیجه اش بی هویت کردن و استحاله جامعه است می توان دید که چگونه بی سر و صدا هویت ایرانی فراموش می شود و هویت دیگری و یا دست کم بی هویتی عارض می شود. در محیط دانشگاهی که گرایش به آثار ترجمه وحشت¬آور است و مصرف کنندگان دستاوردهای خارجی بیشمار!
اما به قول معروف از ماست که بر ماست. در بحثی در سیما دیدم که یکی می گفت که اسکندر مقدونی هم که ایران را فتح کرد اصالتا ایرانی بوده است که توانسته است ایران را فتح کند. او می گفت ایرانی را جز خود ایرانی نمی تواند شکست بدهد. و این جا هم می بینیم وقتی به زور نمی شود با ایرانی برخورد کرد، از راه های دیگر به خوبی می توان بر آنها غلبه کرد و بر فرهنگ آنها چیره شد.
پس ما نباید خود را تضعیف، و هویت خود را نابود کنیم. با هر کس مخالفیم باشیم و لی خط قرمزمان فرهنگمان باشد همچنانکه دنیا هم چنین می کند و به آن می بالد و حتی در صدور آن از هیچ امری فروگذار نمی کند.
اقوام روزگار به اوصـــــاف زنده اند قومی که گشت فاقد اوصاف مردنی است
من با اینکه هر قوم و گروهی هویت خود را حفظ کند و در عین حال با فرهنگهای دیگر آشنا شود و در خود احساس ضعف و شرمندگی نکند کاملا موافقم. حفظ هویت و توجه به ریشه های آن اگر دارای منطق و عقلانیت باشد نه تنها خوب است که باعث افنخار است. اما نباید موجب خود بزرگ بینی و دیگرگریزی شود. انسانها از همه طوایف و اقوام با هم برابرند و این انسانیت است که قوام بخش جوامع است. پس قدر فرهنگ را بدانیم که زیربنای همه نگرش های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. نگرش وارداتی و به ویژه واردات فرهنگی نابود کننده قومیت و ملیت هر جامعه ای است. مسئولان فرهنگی و نویسندگان اجتماعی باید صدچندان به هوش باشند.
خبرآنلاین/10بهمن 96