کد خبر: ۱۱۰۳۹۶
تاریخ انتشار: ۲۰:۲۰ - ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ - 19 August 2017
نابینا عصایش را گم کرده است؛ یافتن عصا حتی به رنگ سفید، در تاریکی سخت است؛ پس باید نور پاشید تا روشندل بتواند عصایش را بیابد.
 روزنامه اطلاعات با اشاره به اینکه توانمندی‌های نابینایان و ناشنوایان را باور کنیم در بخش نخست این گزارش نوشت: نابینا عصایش را گم کرده است؛ یافتن عصا حتی به رنگ سفید، در تاریکی سخت است؛ پس باید نور پاشید تا روشندل بتواند عصایش را بیابد.


در ادامه این گزارش می خوانیم: آنچه نابینایان را رنج می‌دهد، چندان از نابرخورداری از روشنایی چشم نیست که از رفتار ما در جامعه! چالش‌های درونی نابینایان در برابر چالش‏‎های بیرونی(که ما فرا رویشان می‌گذاریم) بسیار ناچیز است؛ گمانی نداشته باشیم که نابینایان از پس چالش‌های خود برخواهند آمد، ولی به دور است از پسِ سنگچین‌هایی که ما در برابر آنان قرار می‎دهیم برآیند.

همیشه دو نگرش «زیاده‌روانه» در مورد نابینایان وجود دارد، برخی کسان که روشندلان را با هوش و آفرینشگر می‌دانند، در برابر منفی‌بافانی ایستاده‌اند که نابینایان را سربار می‌خوانند و شگفت آن که رفتاری درست مانند گروه دوم دارند و باری از روی دوش نابینایان بر نمی‌دارند. نابینایان سزاوار گوشه‌نشینی نیستند و بی‌گمان «نگرشِ میانه‎رو» این گروه را به جامعه برخواهد گرداند.

نابینایی را باید آمیزه‎ای از توانایی‌ها و ناتوانی‌ها دید. نابینایان نه ناتوان بلکه توان‌یابند و دارای حقوقی که باید پاس داشته شود و چشم‌اندازهایی که باید برای پیشرفت در برابرشان گشوده شود، مانند مدرسه‌های ویژه و نوشت‌افزارها و نرم‎افزارها و سخت‌افزارهای ویژه.

روشندلان تاکنون نشان داده‏‎اند که کاستی‎ها و کمبودها و سنگچین‌ها نمی‎تواند آنان را از هنرمندشدن، بافتن تابلوفرش، قهرمانی در مسابقه‌های جهانی، آموختن مهارت‎های فنی و راهیابی به دانشگاه‏‎ها باز دارد. آنان به این آزمون رسیده‌اند که با کوشش‌های سخت، به هرآنچه که سخت است، خواهند رسید.

** هنرمندان نابینا
کار هنرمندان نابینایی که زیباآفرینند، شگفت‌انگیز است؛ شگفت از این بابت که آنان از پس کاری‌هایی بر می‌آیند که نیاز به زمان و اعصاب نیرومند و ظرافت‌پردازی و دقت و ذوق و شیفتگی و بینایی دارد؛ از همه مهمتر، بیشتر آنان نمی‌توانند تابلوی زیبایی را که خود به وجودآورندهِ آنند، بینند؛ به ویژه نابینایان مادرزاد که هیچگونه شناخت چشمی(عینی) از زیبایی ندارند!

به راستی آنان چگونه بی‎داشتن روشنایی چشم می‎توانند به کارهایی چنین هنرمندانه بپردازند؟ این ممکن نیست مگر آن که بازنگرشی در نابینابودن خود داشته باشند، با این باور که در سازش با نابینایی با همه محدودیت‌هایش می‎توان زیبایی‎های زندگی را دید و به هنرهای زیبا گرایش داشت. مگر این، زندگی نابینایان فقط توام با واماندگی خواهد بود.

رنگ‌ها برای یک قالیباف نابینا بیگانه است، اما او با شناخت و به کمک نیروی بساوایی(لمس)، چشایی و شنوایی و بویایی، به راز بکارگیری رنگ‎ها پی‎می‎برد و به هنگام از رنگ‌ها در کارهای هنریش استفاده می‎کند. در این میان، خانواده‌های نابینایان نیز با درک توانایی‌های فرزندان خود می‌توانند به تنظیم رفتارشان با آنان برسند و به آهستگی، درون‌داشت‌های نهفته آنان را بپرورند.

** روشنایی در تاروپودهای قالی
حسن لبافی، یکی از نابینایان قالیباف می‌گوید: «هنگامی که در کودکی چشم‌ام رو به کم‌سویی گذاشت، بناچار به مدرسه نابینایان کوچیدم تا خط بریل یاد بگیرم. در آغاز احساس خوبی نداشتم از این که با نابینایان در یک کلاس نشسته‌ام، ولی با گذشت زمان، همدرد آنان شدم. پس از مدتی بر آن شدم برای خود درآمدی داشته باشم و کم‌تر سربار خانواده باشم، از اینرو برای آموزش کار اپراتوری تلفن، در مرکز توانبخشی نابینایان خزانه وابسته به سازمان بهزیستی اسم نوشته و سپس در یک تولیدی نایلکس و بسته‎بندی کار پیدا کردم. مردم نمی‌توانند بپذیرند که یک نابینا هم می‎تواند به خوبی دیگران کار انجام دهد.» ‏
‏«سرانجام دریافتم خانم نسرین جلیلی در موزه فرش به نابینایان قالیبافی می‌آموزد، تنهایی رفتم به دیدنش. او مرا فرستاد نزد شاگردش خانم سمیرا نورزی در فرهنگسرای بهمن؛ بسیار سخت بود. خودم هم باورم نمی‎شد بتوانم روزی قالی ببافم. خانواده‌ام نیز می‎گفتند نمی‎توانی، قالیبافی برای بینایان سخت است، چه رسد به نابینایان، ولی من می‎گفتم اگر دوستان نابینایم توانستند، پس من هم می‎توانم؛ و اینک تابلوفرش می‌بافم، ولی نمی‎توانم ببینم‎شان و زیبایی‎‏ آنچه را که بافته‌ام از زبان دیگران و خریداران در می‌یابم.»

«نقشه تابلوفرش با دستگاه تایپ بریل برای ما نابینایان خوانا می‌شود. رنگ نخ‌ها نیز با حروف الفبای بریل کدگذاری شده است و به این‌ترتیب یک نابینا نیز می‎تواند به قلب زیبایی‎های یک قالی سفر کند. البته بی‎کلاس نمی‎شود، باید روش‏‎ها و گره‎زدن‌ها را در چندین جلسه آموخت و در خانه بسیار تمرین کرد. از هر فرصتی برای بافتن قالی استفاده می‌کنم و تاکنون تابلوفرش‏‎های زیادی فروخته‌ام؛ یکی دوتا را نگه داشته‌‍‎ام. البته بیشتر دوست داشتم همه را برای خود نگه دارم و به دیوار اتاقم بیاویزم، ولی غم نان نمی‎گذارد.»

‏«در این 13 سال قالیبافی من، 13 نمایشگاه بین‌المللی فرش برگزار شد، ولی یک‌بار مرا دعوت نکردند. امسال مسئول بازرگانی فرش قول داده است کارهایم را در نمایشگاه بین‌المللی فرش بگذارد. امیدوارم دکتر حسن روحانی، رئیس جمهوری محترم نیز برای دیدن فرشبافی نابینایان بیایند.» ‏

‏«نابینایان در آموختن و بافتن تابلوفرش از بینایان جدی‎ترند و از خود استعداد نشان می‎دهند. طرح‌ها برای نیمه‎بینایان، شماره‏‎گذاری می‎شود و آنان با این شماره‎خوانی رنگ‏‎ها را بکار می‎بندند. طرح‏‎های بریل، ویژه «نابینایان کامل» است که می‎توانند با خواندن، رنگ‏‎ها را به کار بندند. برای «نابینایان کامل» اگر رنگ‌ها ردیفی هم گذاشته شود، با حس بویایی خود باز می‎توانند کار کنند. پایه این کار چله‎کشی است و نیاز به دقت زیاد دارد، با این حال نابینایان با انگیزه‌های خوب خود از پس آن بر می‎آیند. گاهی نیز طرح تابلوفرش برای نابینایان خوانده می‎شود و آنان با گوش‌سپاری، نقشه را به تابلوفروش انتقال می‌دهند و آن را تکمیل می‌کنند.»‏

** هنرمندان نابینا
نیرویی در چشم‏‎ها هست که سبب می‎شود جهان و هستی را ببینیم. اما با از میان رفتن نیروی چشم، دیگر نیروهای انسان ناپدید نمی‎شود و همچنان در وجود ما وجود دارد و چشم به راه که آن‏‎ها را بکار گیریم. محمدغفاری(کمال‌الملک) نقاش کلاسیک مشهور ایرانی، به سبب رخدادی نابینا شد، اما تا سال‌های پایانی زندگی خویش از نقاشی دست نکشید.

دکتر محمد خزائلی (‌زاده اراک) در 18 ماهگی از بیماری آبله کور شد، اما او در زندگی خود به مقامی دست یافت که با هلن کلر(نویسنده نابینا) مقایسه‌اش کرده‌اند. او جمعیت حمایت از روشندلان ایران و آموزشگاه نابینایان را بنیان گذاشت.

علی جعفریان، آهنگساز معاصر موسیقی ملی ایران در 12 سالگی در کلاس پنجم ابتدایی به سبب رخدادی، نابینا شد، اما دست از کسب دانش نشُست و در مدرسه‏‎های نابینایان درس خواند و سپس آهنگساز موفقی شد؛ و مهیار فاضلی نیز، خواننده و نوازنده نابینای ایرانی که از کارهای به‌یاد ماندنی او می‌توان به ترانه فیلم «میم مثل مادر» اشاره کرد.

استیو وندر، خواننده و ترانه‌سرای نابینای آمریکایی، ترانه‌های بسیاری در پشتیبانی از گروه‌های حقوق‌بشری و مبارزه با‎خشونت سروده است. کلود مونته، بنیانگذار نقاشی امپرسیونیست در سال 1907 میلادی بینایی‌اش را از دست داد، ولی این سبب شد که بیش از پیش، جلوی سه‌پایه نقاشی بنشیند و مشهور‌ترین کار خود(نیلوفرهای آبی) را در زمان نابینایی خویش بیافریند. آندری بوچلی در 12 سالگی و در بازی فوتبال کور شد و همین سبب شد که در نواختن پیانو و فلوت و ساکسیفون پیشرفت کند؛ او سپس دکترای حقوق گرفت.

«بریل» ابزاری‎ست که نابینایان را توانا به نوشتن وخواندن می‎کند. «لوئیس بریل» در 3 سالگی چشم چپش در کارگاه آهنگری پدر آسیب دید و پلشتی(عفونت) چشم راستش را از میان برد، ولی او با پشتکار، خط بریل را آفرید.

خوزه آندره، کودک نابینای بولیویایی در پیانونوازی مشهور است. «پت اکرت» نیز نابینای شگفت‌انگیزی است، چون به عکاسی عشق می‎ورزد و تاکنون عکس‌های زیادی انداخته است. او باور دارد که با استفاده از صداها و درکی که از محیط دورـ وـ بر داریم بدون چشم هم می‎توانیم از محیط تصویر تهیه کنیم.
مارلا رانیان، دونده امریکایی دو ماراتن را نیز همه می‎شناسند که چگونه با وجود نابینابودن، 3 بار قهرمان ملی دو 5 هزار متر زنان شد. او نخستین ورزشکار نابینایی است که به گونه‎ای رسمی در مسابقه‏‎های المپیک شرکت کرده است.

و اما برانکو کوچولو در 3 سالگی، شگفتی آفریده است؛ او از آغاز زاده‎شدنش نابینا بود و تاکنون مربی موسیقی نداشته است اما اینک همه او را به نام یک موسیقیدان می‎شناسند. او به آهنگ‏‎ها گوش می‎سپارد و سپس آن‏‎ها را با چیرگی باورنکردنی می‎نوازد، بی آن که جای کلیدهای پیانو را از پیش آموزش دیده باشد. این رفتارِ برانکو، شگفتیِ همه کارشناسان موسیقی را برانگیخته است. نابینایی سبب سرخوردگی می‎شود، ولی این کودک بی‎احساس ناتوانی، می‎تواند با زبردستی پیانو بنوازد. اینک «فیلم‌کوتاه»‏‎های این کودک در بازنوازی آهنگ‌هایی از چایکوفسکی و واگنر از زادگاهش اسلواکی، بیرون رفته است و در «سوشیال نت‌ورک»ها دست به دست می‎گردد.

پیش از زاده‏‎شدنش، سازهایی در گوشه و کنار خانه وجود داشت، همین سازها برانکوی کودک را به سوی خود کشید. او با آن که اسباب‌‏‎بازی زیاد داشت، ولی ساعت‎ها با ابزارهای موسیقی ور می‎رفت و آن‏‎ها را به صدا در می‌آورد. مادرش می‌گوید گاهی بامدادان که از خواب بیدار می‎شدم، برانکو را سرگرم بازی با یک ساز می‎دیدم. مادر که این شیفتگی را در او دید، زمینه پیشرفتش را فراهم ساخت و امروز او با زبردستی می‎نوازد.

** نابینایان ورزشکار
گاهی در خبرها خوانده می‌شود که چند نابینا از مسابقه‏‎های ورزشی جهانی در رشته‏‎ای مدال‏‎‏ گرفته‌اند. بی‌گمان چنین پیروزی‎هایی، نشان از اراده‏‎ای پولادین در تمرین و پرداختن جدی به یک رشته ورزشی از سوی نابینایان دارد، زیرا امکانات برای مدال‌آوری نابینایان، نزدیک به صفر است.
بدن هر نابینایی مانند دیگر مردمان، نیاز به نرمش و ورزش روزانه دارد، اما در کمتر جایگاهی، ابزارهای ورزشی ایمن وجود دارد؛ ابزارهای ورزشی بوستان‌ها نیز برای نابینایان مناسب نیست. ‏

رشته‎های ویژه نابینایان در دانشگاه‏‎ها کم است و همچنین دانشگاه‌های دارای امکانات برای این گروه از جامعه، شاید وجود نداشته باشد. «درِ» دانشگاه‏‎ها که به روی همه جوانان جامعه باز است، نباید به روی روشندلان بسته باشد؛ حال بماند که تهیه شهریه هنگفت دانشگاه‎ها نیز برای نابینایان، توانفرسا است.

** من مسئول خودم هستم
مریم جعفری-روانشناس بالینی درباره تربیت کودکان نابینا می‌گوید: «خانواده‏‎ها مسئول آشناسازی کودکان نابینا با مسئولیت‌هایی هستند که در برابر خود و جامعه دارند. اگر فرزند نابینا در برابر سرنوشت و سرگذشت و زندگی خود مسئولیت‌پذیر بار نیاید و مهارت‏‎های مهم زندگی را کسب نکند، در آینده از وابستگی به دیگران، دچار دل‏‎آزردگی خواهد شد؛ این روند وابستگی را در برخی فرزندان نابینای حتی 18 سال نیز ‏‎می‎بینیم؛ و ایجاد تغییر در این سن برای نابینا بسیار سخت خواهد بود. کودکان نابینا بهتر است به جای دلسوزی‎دیدن، همدلی ببینند.»

«راهکار این است که پدرومادر نقش هدایتگری خود را با پرستاربودن شبانه‌روزی جایگزین نکنند. فرزند نابینایی که تندرست است، به جای پرستار شبانه‏‎روزی، به راهنمای شبانه‏‎روزی نیاز دارد. پدر و مادر می‎توانند پیشرفت‌های کودک‌شان را یادداشت و برایش واگو کنند.»

«آسیب‎ها در این مورد بیشتر در خانواده‎های دارامند دیده می‎‏شود که همه امکان‎های مالی خود را بکار می‎گیرند تا فرزندشان به سبب نداشتن بینایی، احساس محرومیت نکند؛ ولی خوب است بدانند که پول هرگز نمی‎تواند جای تهیِ بینایی را پر کند یا استقلال فردی به همراه آورد، بلکه دیگر توانایی‏های انسان را به خواب می‌برد.»

«این‎گونه روشندلان اگر ازدواج کنند، به مشکلات زیادی از شمار سازش‎ناپذیری با دیگری برخواهند خورد، زیرا در زندگی مشترک نیز می‎کوشند ناتوانی خود را به نیروی پول بپوشانند. به گمانم بهترین ازدواج در این مورد، پیوند یک بینا با یک نابینا است.»

«نابینایان بسیاری در زمینه‎های علمی و هنری و پژوهشی پیشرفت خوبی داشته‏‎اند که نشان می‎دهد نابینایی مساوی با ناتوانی نیست و کاری نیست که نابینا نتواند انجام دهد و در این میان، پیشبرد امور شخصی در خانه، در شمار پیش‎پا افتاده‏‎ترین کارهاست.»

«یک دختر نابینا را می‎شناسم که به سبب کارمندبودن مادر، همه کارهای خانه به دوش اوست، از آشپزی گرفته تا کارهای دیگر. البته این دختر نابینا(تک فرزند) به سبب این که مادر و پدرش روزها در خانه حضور نداشته‏‎اند، ناچار بوده است از 7 سالگی(و اکنون 16 ساله) امور خانه را به دست گیرد و هنگامی که پدر و مادر از کار به خانه بر می‎گشته‎اند، شام آماده بوده است!»

«در زندگی زناشویی نابینایان، گاهی پدیده خشمِ «با سبب» یا «بی‎سبب» دیده می‎شود که باید به کمک یک روانکاو، مشکل حل شود و فرد نابینا به مرور و با پرورش درون‌داشت‌های بکارنگرفته‏‎اش، از بروز خشم در خود پیشگیری کند.»

** کاهش خدمات
«روشن نیست چرا خدمات به نابینایان کم شده است. نهادهای کنشگر امور نابینایان، برنامه‏‎های بنیادی برای مهارت‎آموزی و توانبخشی(آینده‎ساز) برای روشندلان ندارند و برای همین، چالش نخست بسیاری از نابینان، همچنان نداشتن کار و درآمد است. بی‌گمان، چونیت(کیفیت) آموزش‎ها به جا ی سرگرم‌کنندگی باید به گونه‏‎ای باشد که برای روشندل ایجاد کار و درآمد کند.»

این سخنان حجت پورمحمدی ـ کارشناس امور اجتماعی است. ادامه سخنان او: «مبلمان شهری و گذرگاه‌ها به جای راهگشابودن، مدام سنگچین و مانع سرراه نابینایان قرار می‎دهد و مترو نیز به سبب بدساخت بودن، روشندلان را از خود می‌گریزاند. از دیگرسو اجاره مسکن که حتی برای انسان‌های توانمند جامعه بسیار سخت شده، برای روشندلان به مرز ناممکن رسیده است. مسئولین در حالی در اندیشه برپاییِ ازدواج‌های گروهی دانشجویی هستند که پیوند روشندلان را از یاد برده‏‎اند.»

«روشندلان حتی به آسانی به ابزارهای فرهنگی مانند کتاب دسترسی ندارند و راه کتابخانه‏‎های شهر را می‎جویند ولی نمی‌یابند؛ در کشورهای پیشرفته، کتابخانه‌هایی(مانند کیوسک‌های روزنامه‏‎فروشی) ویژه نابینایان وجود دارد که روشندل به آسانی رفتن به نانوایی، به آن‏‎ها دسترسی دارند و بی‎هیچ تشریفاتی، به درون کیوسک(کتابخانه) می‎روند و کتاب بر می‌دارند و برای نام‌نگاری(ثبت)، آن را جلوی دستگاه خودکار می‎گیرند و می‌روند؛ هر کیوسکی، دارای یک کتابدار زن هم هست، ولی آنان فقط مشاوره می‏دهند و دیگر کارها بی‎کاغذبازی و به گونه‏‎ای خودکار و با دوربین مداربسته، انجام می‌گیرد.»

*منبع: روزنامه اطلاعات؛ 1396،5،28 
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: