بانكداري ايراني -روزنامه خراسان به مناسبت عید سعید مبعث و سالروز آغاز رسالت پیامبر اکرم(ص) به ارایه گزارشی پرداخت و نوشت: بیتردید، بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص)، فصلی تازه در تاریخ بشریت رقم زد. با برانگیخته شدن آخرین پیامبرخدا(ص)، پروردگار سبحان، کامل ترین دین را به نوعِ بشر هدیه کرد. این واقعه مهم، سرآغاز بیداری و رسیدن به کمال مطلوبی است که همه انبیای الهی وعده آن را داده بودند.
]در ادامه این گزارش می خوانیم: یکی از پرسش هایی که ممکن است در این باره، در ذهن هر مسلمان مؤمنی نقش ببندد، این است که بر حضرت ختمی مرتبت(ص)، در لحظات مبعوث شدن به نبوت، چه گذشت؟ آنچه در پی میآید، فرازهایی از جلد نخست کتاب ارزشمند «فروغ ابدیت»، نوشته آیت ا... جعفر سبحانی است که در آن، چگونگی نزول نخستین وحی و بعثت نبی مکرّم اسلام(ص) شرح داده شده است.
** امین قریش در کوه نور
کوه نور، در شمال «مکّه» قرار دارد و طی نیم ساعت، میتوان به قله آن صعود کرد. ظاهر این کوه از تخته سنگ های سیاهی تشکیل شده است و کوچکترین آثار حیاتی در آن دیده نمیشود. در نقطه شمالی آن، غاری است که انسان پس از عبور از میان تخته سنگها، میتواند به آن برسد که ارتفاع آن، به اندازه قامت یک انسان است.
قسمتی از داخل غار، با نور خورشید روشن میشود و قسمتهای دیگر آن، در تاریکی دائمی فرو رفته است. این غار، شاهد وقایعی بوده است که امروز هم، مردم به عشق شنیدن آنها، به آن روی می آورند و با تحمل رنجهای فراوان، خود را به آن می رسانند. گویی آن غار نیز، با زبان حال خود، به بازدیدکنندگان میگوید: «این نقطه عبادتگاه «عزیز قریش» است. او شب ها و روزها، پیش از آن که به مقام رسالت برسد، در اینجا به سر می برد. وی، این محل دور از غوغا را، برای عبادت و پرستش انتخاب کرده بود. تمام ماههای رمضان را در این مکان میگذراند و در غیر این ماه، گاه به آنجا پناه میبرد. حتی همسر عزیز او، میدانست که هر موقع امین قریش به خانه نیاید، قطعاً در غار «حرا» مشغول عبادت است؛ چرا که هرگاه افرادی را در پی او می فرستاد، شوهر بزرگوارش را در آنجا و در حال تفکر و عبادت پیدا میکردند.
** در اندیشه هدایت بشر
رسول خدا(ص) پیش از آن که به مقام نبوت برسد، درباره دو موضوع بیش از هر چیز دیگر فکر می کرد: نخست، درباره ملکوت زمین و آسمان به تفکر می پرداخت؛ در سیمای هر موجودی نور خدا، قدرت خدا و علم خدا را میدید و از این طریق روزنههایی از غیب را به روی خود میگشود. دوم، درباره وظیفه سنگینی فکر میکرد که بر عهده وی گذاشته خواهدشد. اصلاح جامعه در آن روزگار، با آن فساد و انحطاط، در نظر او کار محالی نبود؛ اما اجرای برنامه اصلاحی نیز، خالی از رنج و مشقت نبود. پیامبراکرم(ص)، فساد زندگی مکیان و عیاشی «قریش» را میدید و درباره چگونگی اصلاح آنان، به فکر فرو میرفت. از پرستش و خضوع مردم در برابر بتان بیروح و بیاراده متأثر بود و هرگاه این رفتارها را مشاهده میکرد، آثار ناراحتی در چهره او نمایان میشد. اما از آنجا که مأمور به بازگویی حقایق نبود، از بازداری مردم خودداری می فرمود.
** آغاز وحی
فرشته ای از طرف خدا مأمور شد آیاتی چند را، به عنوان طلیعه و آغاز کتاب هدایت و سعادت، برای «امین قریش» بخواند تا او را به کسوت نبوّت مفتخر کند. آن فرشته، همان «جبرئیل» و آن روز، همان روز «مبعث» بود. بی شک، روبه رو شدن با فرشته وحی، آمادگی خاصی لازم دارد؛ تا روح شخص بزرگ و نیرومند نباشد، تاب تحمل بار نبوّت و ملاقات فرشته وحی را نخواهد داشت. «امین قریش» این آمادگی را با عبادتهای طولانی، تفکرهای ممتد و عنایات الهی، به دست آورده بود.
به نقل بسیاری از سیره نویسان، پیش از روز بعثت، خوابها و رؤیاهایی می دید که حقایقی را برای وی آشکار میکرد. برای رسول خدا(ص)، لذتبخش ترین زمانها، هنگام خلوت و عبادت بود. او در همین حال به سر میبرد، تا اینکه در روز مشخص، فرشتهای با لوحی فرود آمد و آن را در برابر او گرفت و به او گفت: «اقرأ» یعنی بخوان. پیامبرخدا(ص)، از آنجا که اُمّی و درس نخوانده بود، پاسخ داد که من توانایی خواندن ندارم. فرشته وحی به اصرار از او خواست که بخواند، اما دوباره همان جواب را شنید. جبرئیل بار دیگر، خواسته خود را تکرار و به شدت اصرار کرد.
این اصرارها و پافشاری های امین وحی، بر خواندن لوح توسط پیامبراسلام(ص)، سه بار تکرار شد. آن حضرت، پس از بار سوم، ناگهان در خود احساس کرد که میتواند لوحی را که در دست فرشته است، بخواند. در این هنگام، آیات نقش بسته بر روی لوح را که در حقیقت، دیباچه کتاب سعادت بشر به شمار می رود، خواند:« بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، کسی که انسان را از خون بسته خلق کرد، بخوان و پروردگار تو گرامی است، آنکه قلم را تعلیم داد و به آدمی آنچه را که نمی دانست، آموخت.»(آیات نخست سوره علق) نزول وحی ادامه مییابد.
روح بزرگ پیامبرخدا(ص)، با نور وحی نورانی شد. آنچه را از فرشته(جبرئیل) آموخته بود، در صفحه دل ضبط کرد. پس از آن، فرشته او را خطاب کرد: ای محمد! تو رسول خدایی و من جبرئیلم. این دو واقعه، او را در اضطراب فرو برد، از آن رو که وظیفه بزرگی را عهدهدار شده بود. البته، این اضطراب تا حدی طبیعی بود و منافاتی با یقین و اطمینان رسولخدا(ص)، به درستی آنچه به او ابلاغ شد، نداشت. زیرا روح، هر اندازه توانا باشد، هر اندازه وابسته به دستگاه غیب و عوالم روحانی باشد؛ باز هم در آغاز کار، وقتی با فرشتهای که تا آن زمان با او روبه رو نشده است، مواجه شود، آن هم بر فراز کوه و در تنهایی، چنین اضطرابی او را در بر میگیرد.
** بازگشت به خانه
جبرئیل مأموریت خود را انجام داد و پیامبرخدا(ص) نیز، پس از نزول وحی، از کوه نور پایین آمد. اضطراب و خستگی فوق العاده، سبب شد که راه خانه را پیش گیرد. وقتی وارد خانه شد، همسر گرامیاش، آثار اضطراب و تفکر را در چهره رسولخدا(ص) دید؛ جریان را از او پرسید. پیامبر(ص) آنچه را اتفاق افتاده بود، برای خدیجه(س) شرح داد. او با دیده احترام به همسرش نگریست و در حق او دعا کرد و گفت: خدا تو را یاری خواهد کرد. رسول اکرم(ص) احساس خستگی کرد؛ به خدیجه(س) فرمود:«دثّرینی؛ مرا بپوشان»؛ خدیجه(س) او را پوشانید و پیامبرخدا(ص) به خواب فرو رفت.
** دیدار با دانای عرب
«ورقه» از دانایان عرب محسوب میشد و مدت ها قبل، به دین مسیح گرویده بود. او عموزاده «خدیجه» بود. همسر گرامی پیامبر(ص)، برای اینکه آنچه را از شوهر گرامی خود شنیده است، با وی در میان بگذارد، پیش او رفت و گفتار پیامبرخدا(ص) را، مو به مو برایش شرح داد. «ورقه» در پاسخ به دختر عموی خود چنین گفت: «همسر تو راست گوست، آنچه برای او پیش آمده، آغاز پیامبری است و آن ناموس بزرگ(رسالت) بر او فرود میآید و ... .» این ها، چکیده روایات تاریخی متواتری است که در دست داریم و در همه منابع نوشته شدهاست.
*منبع: روزنامه خراسان،1396.2.4