روزنامه اعتماد در گفت و گو با علیرضا حاجیانزاده به بررسی عملکرد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت و به نقل از وی نوشت: امروز اما مساله ما دیگر تولید اسباببازی نیست بلکه برای ما ساماندهی صنعت اسباببازی کشور اهمیت دارد. جشنواره برگزار میکنیم، تولیدکنندگان را جمع میکنیم و برایشان کارگروههایی میگذاریم و سعیمان در حمایت و هدایت است. این تغییر نقش هویت کانون را تبدیل به هویتی متفاوت از گذشته کرده است. نقش کانون حالا حاکمیتی است.
در ادامه این گفت و گو می خوانیم: سال ١٣٤٤ محمد پولادی، دانشجوی جوان دانشکده هنرهای تزیینی (دانشگاه هنر) مرغک سیاهی را نشسته بر کتابی گشوده، برای شرکت در مسابقه طراحی نشانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان طراحی کرد. طرح برنده شد و مرغک سیاه تبدیل شد به نماد کانون و همراه با فیلمها، کتابها و انیمیشنهای ساخت این مرکز به همهجا پرواز کرد. در تمامی این سالها، نامهای بزرگی از زیر بالهای مرغک کانون سربرآوردند، نامهای بزرگی به پروبال گرفتن نماد و هویت کانون پرورش فکری کمک کردند. تا وقتی رونق کتابخوانی بیشتر بود، تا زمانی که تنها سرگرمی کودکان و نوجوانان یکی دو شبکه تلویزیونی بود، نام کانون هم با گذران اوقات فراغت آنها پیوند محکمتری داشت، شاید همین است که حالا کانون و مرغکش تبدیل شدهاند به نامی نوستالژیک برای کودکان سالهای دور.
مدیرعامل کانون البته معتقد است که هر المانی مربوط به دوران کودکی، در سالهای بعد حس و حال نوستالژیک به خود میگیرد، علیرضا حاجیانزاده میگوید که کانون پرورش فکری تنها نقش تازهای به عهده گرفته و حالا یک مرکز حاکمیتی و سیاستگذاری است و این به معنای کمرنگ شدن نقش این مرکز نیست. خودش با کتاب «ماهی سیاه کوچولو» با کانون پیوند برقرار کرده و میگوید کودکان امروز هم راههای دیگری برای برقراری این ارتباط با کانون پیشرو دارند.
گفتوگوی «اعتماد» با مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با نوستالژی شروع شد و به واقعیتهای امروز کانون رسید: از نوع آموزش زبان گرفته تا تلاش برای زنده کردن عروسکهای دارا و سارا.
**خودتان کی با کانون آشنا شدید و نخستین تصویرتان از آن چیست؟
خاطراتی از دوران کودکی دارم که آشنا شدن با کتابهای کانون بود و برمیگردد به زمانی که مدرسه میرفتم و کتابخوانی را شروع کردم. آن زمان کتابهای کودک و نوجوان چندان متنوع نبود و کتابهای کانون در آن فضا به گونهای بود که همه کودکانی که به کتاب علاقه داشتند با آنها آشنا میشدند. اما در دوران مدیریتی بعد از انقلاب چون همیشه در حوزههای مختلف کار با کودک و نوجوان جزو موضوعات کاری من بوده و به خصوص زمانی که در وزارت آموزش و پرورش مسوولیت داشتم با مدیرعامل وقت کانون و نویسندگان و هنرمندان همکار آنها ارتباط داشتم.
**از کتابهایی که میگویید نخستین آشنایی شما با کانون بودند کتاب خاصی هم به یادتان مانده؟
یادم هست که «ماهی سیاه کوچولو» (نوشته صمد بهرنگی) کتابی بود که در زمان کودکی ما زیاد دست به دست میشد و از آن کتابهایی بود که من هم خواندم.
**بخشی از آنچه سبب شده تا کانون خاطرات پررنگی در ذهن نسل شما و نسل بعدیتان ثبت کند برمیگردد به اسمهای بزرگی که در حوزههای مختلف از سینما گرفته تا گرافیک و انیمیشن با کانون همکاری داشتند. نامهایی مثل عباس کیارستمی، بهرام بیضایی، نورالدین زرینکلک و... آثاری که آنها در دهه ٥٠ در کانون تولید کردند هنوز هم به عنوان کارنامه افتخارات این مرکز شناخته میشود یک سری از این نامهای بزرگ البته بعدتر تبدیل به چهره شدند، اما به هر حال کارشان را از آنجا شروع کردند و فرصت پیدا کردند. این روند از کجا متوقف شد؟ البته نمیدانم نظر شما هم این است که این زنجیره قطع شده یا نه.
نه این زنجیره قطع نشده. همانطور که گفتید برخی از این افراد در آن زمان تازه در ابتدای کار بودند و کسی آنها را نمیشناخت اما به خاطر قابلیتهایی که داشتند و زمینهای که کانون برایشان فراهم کرد خوش درخشیدند و آثارشان ماندگار شد. این سلسله هنوز هم ادامه دارد و خواهیم دید بچهها و نوجوانانی که عضو کانون هستند در آینده میدرخشند. منتهی یک تفاوتی به لحاظ زمان به وجود آمده. آن زمانی که شما میگویید فقط کانون بود، تمام ظرفیتهای کشور متمرکز میشد در یک نقطه، مثلا نشر کودک و نوجوانی در کار نبود و کانون همه کار را در دست داشت اما حالا ناشران مختلفی در این حوزه داریم.
تئاتر کودک الان غیر از کانون در جاهای دیگر اجرا میشود و قبلا اینطور نبود. برای همین است که همه با کانون خاطره دارند چون جای دیگری نبود که بروند. حالا ظرفیت در تمام نقاط کشور ایجاد شده و این خوب است، ما خوشحالیم که در کنار کانون این ظرفیتها ایجاد شده و امکانات گسترش پیدا کرده. کانون به مرور زمان تغییر نقش داده. آن زمان تنها تولیدکننده و مجری بود، حالا بیشتر حمایتکننده و هدایتکننده است. این نقش ایجاب میکند که بیشتر از تولید به رویکرد حمایتی بپردازد.
ما ناشران را رقیبان خود نمیدانیم بلکه به آنها کمک میکنیم که کارشان معرفی شود. یا در حوزه اسباببازی کانون نخستین جایی بود که بعد از انقلاب در تولید اسباببازیهای بومی پیشگام شد. امروز اما مساله ما دیگر تولید اسباببازی نیست بلکه برای ما ساماندهی صنعت اسباببازی کشور اهمیت دارد. جشنواره برگزار میکنیم، تولیدکنندگان را جمع میکنیم و برایشان کارگروههایی میگذاریم و سعیمان در حمایت و هدایت است. این تغییر نقش هویت کانون را تبدیل به هویتی متفاوت از گذشته کرده است. نقش کانون حالا حاکمیتی است.
**این نقش و هویت جدید برای کانون تعریف شده بود یا اینکه چون نتوانسته با سایر تازهنفسها رقابت کند تصمیم گرفته در این نقطه بنشیند؟
نه کانون بنا ندارد که رقیب باشد، این جزو سیاستهای نظام جمهوری اسلامی است.
**یعنی از بعد از انقلاب این نقش تغییر کرد؟
ببینید من در مورد این سه سالی حرف میزنم که خودم مدیر کانون هستم. از زمانی که من وارد شدم سعی کردم این نگاه را ترویج کنم که کانون رقیب بخش خصوصی نیست. نگاه نظام جمهوری اسلامی تصدیگری در این حوزه نیست بلکه میخواهد نقش حمایتگرانه و سیاستگذار داشته باشد و از ظرفیتهای تشکلهای مردمی و بخش غیردولتی استفاده کند. این سیاست را میخواهیم در کانون تقویت کنیم، مصداقش را هم گفتم که مثلا در بخش اسباببازی ما همچنان تولید داریم اما نه به قصد رقابت بلکه برای نمونهسازی و استانداردسازی و آموزش.
ما از امکاناتمان استفاده میکنیم تا دیگران را تقویت کنیم. برخی از حمایتکنندگان مثل صندوق کارآفرینان امید هستند که اعلام کردهاند میتوانند در قالب وام از تولیدکنندگان اسباببازی حمایتکنند و ما حلقه وصلی شدهایم میان آنها و تولیدکنندگان غیردولتی. ما در سطح کشور بیش از ١٠٠ فروشگاه و بیش از ٢٠٠ عاملیت فروش داریم که میتوانیم محصولات خوب تولیدکنندگان را در حوزههای مختلف از طریق این شبکه فروش عرضه کنیم. این تغییر رویکرد است نه به خاطر اینکه نتوانستهایم رقابت کنیم بلکه به این دلیل که توانایی بالایی داریم در این عرصه.
**اشارهای کردید به اینکه به دلیل انحصاری که کانون در گذشته داشت این مرکز خیلی رشد کرد و نامهای برجستهای از دل آن بیرون آمدند یا با کانون همکاری کردند، در آن دوره کانون هم هویتساز بود هم خودش از این چهرهها هویت میگرفت. در دوره جدید آیا به این فکر کردهاید که با آن آدمها ارتباط بگیرد، به آنها ادای دین کند یا این زمینه را در اختیارشان بگذارد که آنها هم همچنان ارتباطشان را با کانون حفظ کنند؟
در این چند سالی که من بودهام چند نشست را همان اوایل از نویسندگان و فیلمسازان برگزار کردیم و این کار در قالب شبهای رمضان انجام شد تا فضای معنوی هم حاکم باشد. خیلیها گفتند که سالها است که کانون هیچ توجهی به ما نداشته و تقدیر و تشکر کردند از این کار. این نشستها را داریم که جنبه عاطفی دارد و البته تلاش کردیم که با برخی از چهرهها ارتباط بگیریم. مثلا آقای کیارستمی یکی از آنها بود که قبل از بیماری و اعزام به خارج از کشور چندین نوبت با ایشان نشست و گفتوگو داشتیم و نتیجهاش را دیدید که وقتی رفتند به پسرشان وصیت کردند که بعد از مرگم از کانون تشییع شوم. این علقهای بود که در این زمان ایجاد شد و ما هم از برگزاری این مراسم استقبال کردیم.
این جلوهای است از اینکه این ارتباط برقرار است و این را گفتم که بدانید که به فکر ارتباط با چهرههایی که از کانون بیرون رفتند هستیم، هم به خاطر قدردانی از خودشان هم برای ایجاد انگیزه برای بچههای فعلی کانون. کار دیگری که داریم انجام میدهیم این است که نویسندگان مطرح کودک را اعزام میکنیم به نقاط مختلف کشور تا با بچهها گفتوگو کنند. این افراد مثل آقای مصطفی رحماندوست که نامش برای بچهها آشناست میروند و با بچهها دیدار میکنند، چهرههای سینمایی مثل آقای حمید جبلی هم همینطور و قرار است اینگونه فعالیتها را تقویت کنیم. حضور این افراد هم توجه کردن به خود آنها است و هم برای بچهها موثر است، میبینند که در آینده میتوانند تبدیل به چهرههای مطرح کشور شوند.
**کانون برای کسانی که با کتابها و محصولات کانون زندگی کردند بار نوستالژیک دارد. فکر میکنید که این توان خاطرهسازی برای نسلهای دیگر هنوز در کانون وجود دارد؟
خاطرهسازی البته منحصر به کانون نیست. همه آدمها از کودکی خاطره دارند و به خصوص سن که بالا میرود از یادآوری آنها لذت میبرند. یکی خاطرهاش محله است، یکی دوستان دوره دبستان. دوران کودکی دوران پرخاطرهای است، کانون هم یکی از آن خاطرات است، به همین دلیل الان هم کسانی که با کانون در دوره کودکی در ارتباط هستند حتما برایشان تبدیل به خاطره میشود. من معتقدم کانون برای بچههای امروز هم جلوههای بسیار شیرینی دارد. وقتی در سفرها با بچهها گفتوگو میکنم همین حالا هم لذتهایشان را بازگو میکنند، میگویند که در کانون احساس آرامش میکنند، کتابها، مربیها و اردوها از همین حالا بخش شیرینی از تجربیات کودکی و نوجوانی آنها است و در آینده هم خواهید دید که همین حس نوستالژی نسبت به کانون وجود دارد.
**این حرفی که میزنم البته برمیگردد به انتخابهای دقیقی که به نظر میرسید حسابشده انجام میشد، مثلا در حوزه چاپ و نشر کتاب، تولیدات مهمی انجام شد. هنوز هم اگر بخواهیم به تجربه خواندن در مورد آزادی و مبارزه ارجاع دهیم نام کتاب کوههای سفید اثر جان کریستوفر را میبریم. الان خط مشی و برنامهریزی خاصی برای تالیف و ترجمه در کانون هست؟
الان هم همینطور هست و چه بسا بیشتر چون آن زمان اوایل کار بود و کارها کمی حالت آزمون و خطا داشت البته که در همین آزمون و خطا بسیار خوب کار کردند و ما هم تقدیر میکنیم. در این پنجاه سال کار به خوبی پیش رفته چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن. مدل کار کارشناسی و ایجاد بخشهای مختلف برای حوزههای مختلف الان مرسوم است و برای همین کار تخصصیتر انجام میشود. بر مبنای پژوهش نیازهای کودکان و نوجوانان سنجیده میشود و چه بحثهایی برایش مهمتر است و بر همان مبنا تولیدات انجام میشوند.
این اتفاقات بیش از گذشته انجام میشود و البته تفاوت دیگری هم هست یعنی فضای مجازی هم وارد عرصه شده، قبلا اگر کتاب تنها امکان فرهنگی در دسترس آنها بود الان بچهها بدون موبایل و وایفای و اینترنت احساسمیکنند ناقص هستند. برای همین نمیشود این دوران را با دورانی که کتاب محوریت بیشتری داشت، مقایسه کرد. کارشناسیها اگر قویتر نشده، حداقل کمتر هم نشده اما رنگ و لعاب سایر حوزهها و تنوع خواستههای بچهها بیشتر شده. نه فقط کانون بلکه سایر ناشران کودک و نوجوان هم با این فضای تازه روبهرو هستند.
**این نگرانتان نمیکند؟ شما جزو آن گروهی هستید که فکر میکنند کمرنگ شدن نقش کتاب به ضرر بچهها است یا اینکه ابزار جدید را هم به عنوان فرصت جدید میبینید؟
خب در هر زمانی باید در همان زمان زندگی کنیم و در همان زمان باید مدیریت کنیم. الان شبکههای مجازی گرچه آسیبهای زیادی دارند اما فرصتهای زیادی هم ارایه میدهند. اگر درست مدیریت کنیم باید تهدیدها را تبدیل به فرصت کنیم چون نمیتوانیم این ابزار تازه را تعطیل کنیم. دنیا چنین رویکردی را دارد و بچههای ما در ایران هم بخشی از این عصر تازه هستند. البته من هم معتقدم نباید از کتاب صرفنظر کرد چون این ابزار هر کدام کارکرد خود را دارد. کتاب، بچهها را عمیقتر بار میآورد و ما در کانون سعی میکنیم کتابخوانی را حفظ کنیم اما نه به شکل خشک بلکه با کمک مربی، قصهگویی و نقد کتاب این کار را انجام میدهیم.
**کانون الان چند عضو دارد؟
مجموعا ٥ میلیون کودک و نوجوان دارند از خدمات کانون استفاده میکنند. البته ارتباط ما با بچهها لایهبندی شده است؛ برخی عضو ثابت کتابخانه هستند، برخی در کلاسهای فرهنگی و هنری کانون شرکت میکنند، یکسری در کانون زبان شرکت میکنند و برخی دانشآموزان هم به خاطر وجود طرح کانون مدرسه به صورت مقطعی از کارگاههای ما استفاده میکنند. گروهی در برنامههای تئاتر یا اکران فیلم شرکت میکنند. یکسری هم کسانی هستند که تولیدات کانون مثل کتابها را میخرند که جزو مخاطبان ما محسوب میشوند.
**در مناطق روستایی و دورافتاده چقدر حضور دارید؟
در این مناطق، مراکزی را داریم با عنوان مراکز سیار روستایی که تعدادشان به ١٢٦ میرسد. مراکز سیار مجهز به کتابخانه هستند و همان امکاناتی که در مراکز ثابت است مانند قصهگویی و نمایش فیلم و... در آنها هم هست. هر دو هفته یکبار ماشین در این مراکز مستقر میشود و بچهها میآیند از امکانات استفاده میکنند. در این روستاها هیچ امکان فرهنگی دیگری وجود ندارد، نهایتش مدرسه است و کتاب درسی. در برخی جاها مدرسه هم در واقع کانتینر است که بچهها در آنجا درس میخوانند اما ماشینهای کانون در آنجا دارند کار فرهنگی میکنند. ٥٣ مرکز پستی در سراسر کشور داریم و از اینها برای دسترسی به مناطق صعبالعبور استفاده میکنیم، بچهها در این مناطق عضو پستی کانون میشوند و ما محصولات را برایشان ارسال میکنیم.
**این بخش از خدمات هزینه هم دارد؟
معمولا خدمات کانون با هزینه بسیار پایینی ارایه میشود و در مناطق محروم این هزینه به حداقل میرسد. خدمات پستی هم اغلب هیچ هزینهای برای مشترکان ندارد. اما به صورت کلی در شهرها هم حق عضویت بالا نیست مثلا در طول سال ١٠ هزار تومان تا بچهها بیشتر احساس مالکیت بکنند و عضویت برایشان جدیتر باشد. غیر از این بخش تئاتر را هم به صورت سیار به نقاط مختلف میفرستیم. این تریلی تئاتر در مراکز عمومی میایستد و اجرا دارد، گزارشهایی که به دستمان میرسد این است که یک تئاتر گاهی تا چند هزار بیننده دارد. چون امکانات دیگری نیست وقتی چنین کاری انجام میشود ناگهان طیف بزرگی از مخاطب را جلب میکند.
**در همه استانها اجرا دارید؟
بله، جدیدا این اتفاق افتاده در دو سال اخیر این تریلی که قبلا یکی دو بار در سال اجرا داشت طبق برنامه استان به استان میرود و گروهی که در آن مستقر است تئاتر اجرا میکند. امسال ٧٠٠ اجرا را برنامهریزی کردیم و در حال پیاده کردن آن هستیم. این از آن کارهایی است که قبلا نبوده، چون شما اشاره میکنید که کانون قبلا خیلی فعال بوده باید بگویم این اتفاقات تازه است.
**البته رفتن به مناطق محروم که یکی از کارهای اساسی کانون بعد از تاسیس بود.
بله، خب پایهریزیاش از همان زمان شد اما خوب توسعه پیدا کرد. وقتی من وارد کانون شدم ٨٥ مرکز سیار داشتیم و الان ١٢٦ تا هست و با تعدادی که داریم رویشان کار میکنیم تا آخر سال ٩٥ به ١٧٠ مرکز میرسد. یعنی در طول ٥٠ سال، ٨٥ مرکز داشتیم و حالا در طول سه سال ٨٥ مرکز دیگر به آن اضافه میشود.
**یک خرده آمار عجیبی نیست؟
اینکه چرا اضافه شده؟
**نه اینکه یک مرتبه اندازه ٥٠ سال گذشته ٨٥ مرکز اضافه کردهاید؟ امکانات و نیرو و آموزش لازم برای اضافه شدن این تعداد مرکز.
بله خب تلاش میکنیم، نیرو و امکانات جذب میکنیم، دغدغه کار را داریم و میتوانیم.
**پس مشکل تامین منابع ندارید.
چرا مشکل داریم اما داریم حلش میکنیم. معتقدیم کانون باید جوری حرکت کند که ٢٠ سال دیگر این تعداد مرکزی که دارد بیست برابر شود در تمام کشور و فقط هم این افزایش مراکز نیست. مثلا قبلا کودکان و نوجوانان معلول و با نیازهای ویژه از کانون استفادهای نمیکردند اما داریم مراکز فراگیری ایجاد میکنیم برای بچهها با محدودیتهای جسمی و حرکتی با امکانات سمعی و بصری ویژه، ١٥٤ کتاب بریل و... این مراکز از لحاظ فیزیکی مجهز به رمپ و دستگیره هستند، مربیان را آموزش میدهیم و مهمتر اینکه بچههای با نیازهای ویژه و بچههای عادی در این مراکز کنار هم هستند. خود این موضوع بار تربیتی دارد که هم این بچهها خودشان را جدا از جامعه نبینند، هم بچههای عادی یاد میگیرند که در جامعهای هستند که آدمهای متفاوتی در آن هستند و باید حسن همجواری را یاد بگیرند.
**این اتفاق خیلی خوبی است که آدمها با سطح متفاوت توانایی را کنار هم قرار میدهید.
بله، این اتفاقی است که دارد در کانون میافتد. الان ٣٩ مرکز فراگیر فعال هستند و در همین آذر که روز جهانی معلول بود جشن سراسری گرفتیم چون همه استانهای کشور به این مراکز فراگیر مجهز شدهاند. مراکز سیار را هم داریم مجهز میکنیم که وقتی به مناطق روستایی میروند بتوانند با کودکان و نوجوانان معلول ارتباط بگیرند.
**رابطه شما با آموزش و پرورش دقیقا چگونه است؟ چون به نظر کانون تجربیات زیادی دارد از جمله در بحث آموزش زبان. آیا نقش مشاورهای یا انتقال تجربه در این سازمان دارید؟
ما از آنجایی که جزو این سازمان نیستیم بلکه فقط از مراکز وابسته به آموزش و پرورش هستیم، چندان در سازوکار داخلی مدارس نقش عملیاتی نداریم. اما خب مخاطب ما همان دانشآموزانی هستند که در مدرسه درس میخوانند. این فرصتی را ایجاد کرده تا بتوانیم همسویی با آموزش رسمی پیدا کنیم و هم فعالیتهای غیررسمی خود را حفظ کنیم و قالب اوقات فراغت داشته باشم. با آموزش و پرورش تفاهمنامههایی داریم که بتوانیم کارهای مشترکی با هم سامان دهیم. نخستین کار مشترک همین طرح کانون مدرسه است که دوباره احیا شده و با شکل تازهای اجرا میشود و خیلی نتیجه داده است.
هر یک از مراکز کانون با چند مدرسه اطراف خودش ارتباط میگیرد و بچهها همراه معلمهایشان به این مراکز میروند و بخشی از درسها را مانند علوم اجتماعی، جغرافی و... با مدل آموزشی کانون مثل قصهگویی، نقاشی و هنری برایشان اجرا میشود. این نشان میدهد که به جز مدل سنتی و گچ و تخته هم میتوان به بچهها آموزش داد و معلم وقتی این را میبیند سعی میکند برخی از این موارد را اجرا کند. ما داریم مدلسازی میکنیم تا هم بچهها علاقهمند شوند و هم معلمها. در مقابل مربیان ما هم به مدارس میروند و این ارتباط دوسویه ادامه دارد.
**کانون زبان یکی از مراکزی است که خلأ یادگیری و آموزش زبان را میتواند جبران کند چون به نظر میرسد بعد از سالها خواندن زبان انگلیسی و عربی در مدارس، دانشآموزان هیچوقت بدون کمک کلاسهای زبان نمیتوانند در مدرسه واقعا یک زبان دیگر یاد بگیرند. این مراکز چقدر مورد توجه هستند؟ چون به عنوان مثال یک ضعف عمده این مراکز وضعیت فیزیکی آنها است؛ ساختمانهای قدیمی و کلاسهای کوچک
کار کانون زبان از چند منظر قابل بررسی است. یکی از آنها منظر فیزیکی است. ببینید ما ٢٣٧ مرکز آموزش زبان در سراسر کشور داریم و این مراکز با هم کاملا متفاوت هستند، برخیشان بسیار نوساز و استاندارد هستند و برخی به خاطر قدمت فرسوده شدهاند و برخی استیجاری هستند. از جهت ساختمانی امکانات اقتضا میکند که به تدریج بازسازی اتفاق بیفتد و باید به تدریج به این سمت برویم چون تعداد زیاد است و این دستگاه، دستگاه دولتی است و درآمدمان اقتضا نمیکند که این اتفاق به سرعت رخ دهد. ساختمانهای جدید کانون زبان دارد و در استانهای مختلف تاسیس میشود. قبول دارم که یک سری از این ساختمانها قدیمی است اما مشکل ایمنی تاکنون نداشتهایم.
**چند نفر دارند در این مراکز دوره میبینند؟
در سال بیش از یک میلیون زبانآموز داریم، به صورت متوسط هر ترم ٣٠٠ هزار نفر ثبتنام میکنند. این هم برمیگردد به کیفیت کار کانون زبان که استقبال مستمر مردم را در پی داشته.
**یعنی با وجود همه این آموزشگاههای فراوان زبان که در این سالها کار کردهاند همچنان استقبال خوب است؟
بله. این هم به خاطر کیفیت کانون زبان است، چه به لحاظ فضای فرهنگی، چون فضای سالمی است و چه از نظر محتوا چون تلاش داریم محتوا هم کیفیت آموزشی بالا داشته باشد و در ضمن از بهترین اساتید استفاده کنیم و هم تلاش داریم تا محتوا مناسب با سبک زندگی ایرانی-اسلامی خودمان باشد.
**دقیقا توضیح میدهید این همخوانی با سبک زندگی ایرانی- اسلامی در کتاب زبان یعنی چه؟
ببینید هر زبانی فرهنگ آن کشور را هم همراه خود دارد. زبانآموزی تنها یادگیری کلمات نیست بلکه آموزش فرهنگ کشوری است که همراه با زبان آن کشور منتقل میشود. مشخصا در مورد زبان انگلیسی اگر غفلت کنیم نتیجه این میشود که فرهنگ غرب را به بچهها آموزش میدهیم.
**یعنی زبان را میگیرید، از معنای فرهنگیاش تهی میکنید و فقط قالب را آموزش میدهید؟
تهی نمیکنیم، بومیسازی میکنیم. اگر زبان انگلیسی بخواهد با همان فرهنگ غرب آموزش داده شود به تدریج بچهها را به همان سمت میبرد، برای همین سعی میکنیم ضمن اینکه کیفیت کار را کم نکنیم، دیالوگها و داستانها را بهگونهای طراحی کنیم که مناسب با سبک زندگی ما باشد. این دغدغهای است که در کشور هست و مقام معظم رهبری بارها تکرار کردهاند که ما ترویجکننده سبکزندگی غربی نباشیم. برای همین این پرچم را ما در کانون زبان به دست گرفتهایم تا مدلسازی کنیم. الان طرح جدیدی را داریم دنبال میکنیم با عنوان سامانبخشی آموزش زبانهای خارجی در کشور، یعنی دیگر بحث کانون زبان نیست، ما تبدیل میشویم به هسته فکر تا سایر آموزشگاهها هم بیایند و ایده بگیرند. گزارشی را در همین زمینه به شورای عالی انقلاب فرهنگی دادیم و آنجا هم موافقت کردند تا این هسته تشکیل شود.
**یعنی ممکن است بخشی از این کار منجر شود به جمع شدن کتابهای معروفی که در حال حاضر در آموزشگاههای زبان تدریس میشوند؟
نه ما ایجابی برخورد میکنیم، یعنی کتابی را جمع نمیکنیم، ممنوع نمیکنیم. ما کتاب خوب و با محتوای خوب ارایه میدهیم و اعلام میکنیم که: آموزشگاهها! هر کدام خواستید، بیایید و از این کتابها استفاده کنید. فقط هم بحث سایر آموزشگاهها نیست، داریم مولفان کتابهای زبان آموزش و پرورش را هم وارد این حلقه میکنیم تا از این محتوا برای تولید کتابهای زبان مدارس هم استفاده کنند.
**حرف از سبک زندگی زدید و فرهنگ غرب، یک تجربه هم در تولید عروسکهای دارا و سارا داشتید که البته برمیگردد به سالها قبل اما شما که الان مدیر کانون هستید فکر میکنید آن مدلی که ارایه شد برای بومی کردن عروسک موفق بود؟
نفس تولید این عروسک موفق بود چون ما اصلا عروسکی به نام عروسک ملی نداشتیم، یعنی عروسکی که در سطح ملی مطرح شود و حتی از کشوهای دیگر به دنبالش بیایند و مدلسازی بکنند. حتی مقام معظم رهبری هم روی این عروسکها نظر دادند. اما باید با این کاراکتر انیمیشنسازی میشد، به عنوان موجود زنده ترسیم میشد تا بچهها با آن ارتباط برقرار کنند. چون این کار کامل اتفاق نیفتاد و تنها محدود شد به دفترچه و کتاب و جامدادی، آرامآرام برای بچهها ناشناخته شد.
بهخصوص اینکه اصلا این نام و این کاراکتر بر اساس شخصیتها و نامهایی بود که قبلا در کتابهای درسی میآمد، ما حرف دال و سین را با این نامها یاد گرفتیم اما حالا این دروس هم از کتاب درسی حذف شدهاند. برای همین این نامها ارتباطی با بچهها برقرار نمیکنند. برای این کار هم هستهای تشکیل دادهایم که یا همین عروسکها را به صورت معناداری دربیاوریم یا اینکه شخصیتهای تازهای معرفی کنیم که بچهها با آن ارتباط برقرار میکنند، آن هم در فضایی که آمیخته با انیمیشن و داستان است و میتواند این ارتباط را شکل دهد.
**این عروسکهای جدید قرار است باز هم با پیغام مبارزه با تهاجم فرهنگی بیایند مثل دارا و سارا که برای مقابله با باربی آمدند یا اینکه صرفا میخواهید عروسک بومی تولید کنید؟
نفس کار که همین است. اصل این کارها این است که برای کودک و نوجوان در دنیا دارد فکر میشود و همان طور که رهبری فرمودند کانون رقیبهای سنگینی در دنیا دارد. یعنی شما باید تلاش کنید که کار خوب ارایه دهید و آرمانهای فرهنگی و اجتماعی را جذاب ارایه دهید. نمیخواهیم پرچمبرداریم و شعار دهیم اما این یعنی مقابله با تهاجم فرهنگی است.
**خب این شعار که میگویید موقع معرفی دارا و سارا اتفاق افتاد؟
در هر صورت همین است بله آن موقع هم به خاطر بودن باربی و عروسکهای دیگر دوستان این عروسکها را ساختند. الان هم بحث همین است. الان بزرگسالان هم میگویند: طرف باربی شده، یعنی فقط بحث بچهها هم نیست.
**الان بحث همان شعار دادن یا ندادن است. مثلا عروسکها و کاراکترهای مجموعه کلاهقرمزی بدون شعار آمدند و خیلی راحت جایشان را بین همه باز کردند.
احسنت ما هم باید کاری کنیم که بچهها به عروسک علاقهمند شوند، یعنی هم جذابیت کاراکتر باشد هم اینکه به لحاظ سمعی و بصری رویش کار شود. چرا بچهها با کلاهقرمزی ارتباط برقرار کردند؟ چون برنامه تلویزیونی دارد، فیلم سینمایی دارد و همین است که وقتی که عروسکگردانش فوت کرد، خیلیها عزادار شدند با وجود اینکه شاید قبلا چهرهاش را ندیده بودند. اگر بخواهیم روی کاراکتر و عروسک جدید کار کنیم حتما باید پیوست فرهنگی هم همراهش داشته باشیم.
*منبع: روزنامه اعتماد، 1395.11.28