تارنمای دیپلماسی ایرانی به نقل از کارشناس ایرانی آورده است:همه اذعان دارند که لبنان در جایگاه یک کشور دموکراتیک نمره بسیار بالایی را در منطقه و جهان دارد. از این رو می تواند الگویی برای درگیری های سوریه، یمن و عراق باشد.
تارنمای دیپلماسی ایرانی در گفت وگوی خود آورده است: سال 2017 در حالی فرارسید که لبنانی ها با وجود ادامه چالش های اقتصادی و سیاسی و تهدیدهای امنیتی تروریسم و اسرائیل تا حدود زیادی به تحقق مطالبات و آرزوهایشان امیدوار تر شدند، چرا که در اواخر سال 2016 به ویژه آخرین ماه آن شاهد موفقیت ها و تحولات مثبتی در صحنه سیاسی بودند که در راس آن رسیدن به یک توافق نادر سیاسی پس از نزدیک به دوسال ونیم اختلافات حزبی – جناحی بر سر تشکیل دولت بود که در زمانی باور نکردنی به انتخاب ژنرال ' میشل عون' به عنوان رئیس جمهوری و تشکیل دولت جدید به نخست وزیری' سعد حریری' و در نهایت رای اعتماد سریع و در عین حال کم سابقه پارلمان به دولت در 31 اکتبر 2016 منجر شد. این موفقیت ها و تحولات مثبت خوشبینی ها را در سطوح مردمی و رسمی و گروه ها و جریان های سیاسی افزایش داده به ویژه که با توجه به تجربه های تاریخی دستیابی سریع و آسان به آرامش و اوضاع مطمئن در لبنان سخت به نظر می رسید. با تمام اینها وضعیت دولت تازه تاسیس بیروت در 2017 چگونه خواهد بود ؟ وضعیت بیروت در خاورمیانه بحران زده 2017 چگونه خواهد بود؟ انتخابات پارلمانی ماه مه 2017 لبنان به چه شکلی برگزار خواهد شد؟
حضور ترامپ در جایگاه رئیس جدید دولت ایالت متحده چه تاثیرات و چه آینده ای را برای لبنان و دولتش رقم خواهد زد ؟ برای بررسی دقیق این سوالات و تحلیل وضعیت لبنان با محمد ایرانی، مدیرکل خاورمیانه عربی و شمال آفریقای وزارت امور خارجه و سفیر سابق ایران در لبنان و اردن گفت وگویی انجام دادیم که در ادامه می خوانید:
با نگاهی کلی به کشورهای خاورمیانه فقط می توان ایران و ترکیه، آن هم نه ترکیه کنونی که فقط صورتی از یک جامعه دموکراتیک بر صورت دارد، را با لبنان از نظر توازن ثبات و ساختار دموکراسی سیاسی – اجتماعی مقایسه کرد، اما نکته این جاست که نقطه افتراق لبنان در ثبات بی نظیر سیاسی یا حداقل کم نظیر، آن هم با توجه به کثرت بافت فرهنگی – قومی – مذهبی این کشور است. بیروت چگونه به این قوام و شعور سیاسی رسیده است؟
ببینید لبنان دارای ویژگی های خاص خود است که آن را از بقیه کشورهای منطقه خاورمیانه، حتی به اعتقاد من سایر کشورهای جهان متفاوت کرده است، اگر بخواهیم هر تحلیلی در مورد لبنان داشته باشیم چه سیاسی، چه اقتصادی، چه اجتماعی باید به شناخت کامل ساختار سیاسی، بافت جمعیتی، تکثر و تنوع اقوام و مذاهب وطوائف، تاریخ این کشور و تحولات آن به ویژه در سه دهه اخیر، که زمینه ساز و شکل دهنده همین شعور و قوام سیاسی مورد نظر شماست، رسید؛ اگر فقط چند ویژگی مهم را بخواهیم بررسی کنیم خواهیم فهمید که چرا این کشور به این سطح از ثبات و درک سیاسی رسیده است. اول این که علی رغم وسعت کم و جمعیت قلیل، به دلیل نوع ارتباطاتش با سایر کشورها، چه منطقه چه سایر نقاط جهان، ساختار داخلی را هم تحت تاثیر خود قرار داده است.
ما اگر جمعیت کنونی لبنان را چیزی در حدود 4 میلیون نفر در نظر بگیریم، تخمین زده می شود قریب به چهار برابر این جمعیت یعنی 16 میلیون نفر کم وبیش در سایر نقاط جهان زندگی می کنند و تقریبا از آمریکای لاتین تا آفریقا پراکنده هستند و اکثر قریب به اتفاقشان دارای بار لازم تاثیرگذاری در آن کشورها هستند. مثلا در آمریکای لاتین و برزیل تعداد بسیار زیادی نماینده لبنانی در پارلمان سائوپائولو وجود دارد. در آمریکای شمالی و کانادا هم به همین ترتیب، در آفریقا هم شرایط سیاسی – اقتصادی با صحنه گردانی بسیاری از شخصیت های لبنانی صورت می پذیرد.
این طیف مهاجران لبنانی که همان طور که بیان شد 4 برابر جمعیت داخلی خود لبنان را تشکیل می دهند در سایر کشورها دارای ثروتی انبوه هستند و به همین سبب در جایگاه اهرم های اقتصادی مطرح می شوند و به واسطه رده های شغلی بالا و گاهی هم خاص، افرادی صاحب نفوذ و تاثیر دانسته می شوند. اما داستان این مهاجران با وجود این تفاوت دارای یک ویژگی دیگر هم هست، تمامی این مهاجران به قصد ترک لبنان از آن کشور خارج نشده اند و همیشه به صورت دائمی در حال رفت و آمد به لبنان بوده اند که این تداوم ارتباطی زمینه ساز شکل گیری چنین سختار دولت دموکراتیکی را سبب می شود.
علاوه بر این، لبنان دارای بافت خاص قومی – طایفه ای از لحاظ دین ومذهب است، لبنان با وجود جمعیت اندکش دارای 18 طایفه است که نماینده طوایف قومی – مذهبی مهم جهان هم هستند، که 4 طایفه آن مسلمان و 14 طایفه دیگر آن از طیف های مختلف مذاهب مسیحی است که هر کدام به کلیسایی وابسته اند. یعنی در لبنان شکل هایی از مذاهب ارتدوکس، از آشوری ها، کلدانی ها تا ارامنه، اشکال مختلف کاتولیک شرقی، غربی و وابسته به واتیکان تا مارونی های لبنانی که کاتولیک های بومی خود آن کشورند جود دارد. علاوه بر این ما در ساختار به شدت دموکراتیزه لبنان چیزی به نام زندانی سیاسی نداریم. چبزی به نام اپوزیسیون، معارض یا برانداز نداریم.
حتی در گامی رو به جلو، لبنان به چنان درک سیاسی رسیده که ممکن است همان فرد معارض دولت فردا در یک مقام دولتی جا بگیرد یا حتی ممکن است خود او مامور تشکیل کابینه و دولت شود. در کنار این عوامل باید لبنان را در خلال سنوات تاریخیش مانند گذر از جنگ های داخلی که صدمات، کشته های فراوان و خسارت های بسیار زیادی را به جا گذاشته، در کنار سایر تجربه های گران سنگ دیگرش دید، که مجموع این عوامل وعوامل ناگفته دیگر، خود به خود لبنان را به این باور رسانده که باید از طریق گفت وگو و مشارکت همه اقوام و طوائف در ساختار سیاسی – اجتماعی به ثبات برسد و مسائل و مشکلات خود را از طریق تعامل با هم حل کند.
در این میان شاید هم چنان که شما به درستی در نکته ظریف سوالتان مطرح کردید شاید فاصله و فراقی هم در تشکیل مجلس یا دولت و... هم به وجود آید. اما شرایط مذکور لبنانی ها را به آستانه ای از تحمل سیاسی برده، که به راحتی، آن هم در شرایط بحران زده خاورمیانه، به حفظ ثبات و مدیریت شرایط داخلی خود دست می یابند.
با توجه به نکات شما، پس از سی ماه که لبنان در عدم حضور و تشکیل دولت با کفالت 'تمام سلام' از مجلس به ثبات و بقایش ادامه می داد، در 31 اکتبر سال گذشته میلادی و در یک توافق کم نظیر سیاسی زمام امور به ' میشل عون ' در جایگاه سیزدهمین رئیس جمهوری لبنان که رئیس حزب جبهه آزاد ملی با 21 کرسی در پارلمان است، رسید.
اما سوالی که پیش می آید این است که چطور چنین رئیس جمهوری با چنین قدرتی که دومین حزب از حیث تصدی کرسی پارلمان را در میان احزاب دارد و همچنین یکی از مهمترین و بارزترین ویژگی هایش 8 مارسی بودن اوست، به انتخاب' سعد حریری ' دست می زند که هم خودش و هم حزبش یعنی ' المستقبل '، به واسطه مرگ پدرش 'رفیق حریری'، از مهمترین افراد 14 مارسی هستند؟ آیا این تقابل در میان رئیس جمهور و نخست وزیر به اصطکاک سیاسی و ناکارمدی دولت نمی انجامد؟
سیر تشکیل دولت در لبنان باید با انتخاب رئیس جمهور در پارلمان صورت بگیرد که این امر پس از 30 ماه صورت گرفت و دولت 'تمام سلام' که شما به درستی مطرح کردید، دولتی برای تصریف امور کشور بود، چرا که رئیس جمهوری باید نخست وزیر را برای اداره کشور تعیین کند. از سوی دیگر لبنان به دلیل شرایط مطرح شده در جواب سوال قبلی، محکوم به مشارکت اقوام و طوائف و تحمل همه آنها در ساختار سیاسی – اجتماعی خود است که این قاعده به میثاق ملی، قانون اساسی و توافق نامه طائف در سال 1989 هم باز می گردد که ساختار سیاسی را باز تعریف کرد، یعنی رئیس جمهور از مسحسیان مارونی، نخست وزیر از مسلمانان اهل سنت و رئیس مجلس از مسلمانان اهل تشیع باشد.
اما اکنون دیگر در شرایط جدید سیاسی لبنان فقط گرایش های ملی – قومی مطرح نیست. علاوه بر آن باید گروه بنده سیاسی، جناح ها، احزاب و غیره را هم در این خصوص موثر دانست که اتفاقا همین ملاک تعریف جدید سیاسی در لبنان برخی از طوائف و ادیان و مذاهب را در هم ادغام کرده است. شما از 8 مارس یا 14 مارس سخن گفتید، اما این به معنای حضور یک دین یا مذهی خاص در آن جناح بندی سیاسی نیست، مثلا در 8 مارس ما هم از مسیحان نماینده داریم هم از اهل سنت وهم از اهل تشیع که نقش پرنگ تری دارند. در لبنان این که می بایست نخست وزیر از اهل سنت باشد که محل بحث نیست، اما از چه گرایش سیاسی باشد محل بحث است که همواره این مسئله با تعامل وگفتگو حل شده است.
سعد حریری در کنار سایر شخصیت های مهم اهل سنت از تاثیر گذارترین آنهاست که این میزان از نفوذ هم به جایگاه خانواده حریری و سابقه پدرش و هم به ثروت انبوه آنها هم به رهبری 'المستقبل' و هم به نفوذش در 14 مارس باز می گردد. پس با توجه به این شرایط رئیس جمهور هم علاقه به انتخاب قوی ترین فرد لبنان برای تصدی پست نخست وزیری را دارد که از همین دالان هم به نفوذ بیشتر رئیس جمهوری می انجامد و هم حل بیشتر مشکلات جامعه را سبب می شود. از سوی دیگر اگر رئیس جمهوری به انتخاب مهره ای که وزنه سیاسی و جایگاه قوی نداشته باشد دست بزند ممکن است با مخالفت و تعارض سیاسی از سوی همان شخصیت قدرتمند روبه رو شود و باعث شود دولت و نخست وزیر کارایی لازمه را ندشته باشد. در نتیجه اگر میشل عون گزینه دیگری را انتخاب می کرد سیر شکل گیری دولت به خطر می افتاد و اتفاقا یکی از عوامل این وقفه 30 ماهه همین عدم توافق بود.
در عین حال نکته دیگری که باید در نظر گرفت این است که چون باید رئیس جمهور از طیف 8 مارس انتخاب می شد، اساسا به صلاح و مصلحت این طیف نیست که نخست وزیر را هم از 8 مارس برگزیند که اتهام مصادره کردن قدرت را به دوش بکشد. با فرض این مسئله جامعه لبنان قطعا به بن بست می رسید.
با وجود نکات مطرح شده شما، در سال 2008 و در چارچوب توافق دوحه، معارضه یا اقلیت سیاسی وقت توانست 11 کرسی از 30 وزارتخانه را به عنوان 'یک سوم ضامن' در دولت به دست آورد که با این تعداد می توانست هر زمان که بخواهد دولت را ساقط کند. این حق به طور عملی در سال 2010 مورد بهره برداری قرار گرفت و موجب سقوط کابینه سعد حریری شد، اما با در نظر گرفتن این شرایط حریری که به واسطه این اتفاق (سقوط دولتش در 2010 ) بارها اعلام کرده بود که از فرودگاه دمشق (کنایه از سقوط بشار اسد و جبهه مقاومت) به بیروت باز می گردد، با این توصیف چرا دوباره به این شکل به میدان سیاست لبنان بازگشت؟ چرا حریری که حزبش 'المستقبل' 38 کرسی در پارلمان دارد، اکنون باید زمامدار پست نخست وزیری یک دولت 8 مارسی باشد؟ آیا این ضعف سیاسی برای حریری نیست؟
ببینید اولا حریری با تعداد کرسی هایی که مطرح کردید خود را در جایگاه ضعف سیاسی نمی بیند که اگر می دید در ساختار دولت شرکت نمی کرد و میشل عون هم او را نتخاب نمی کرد. اما اگر منظور شما این است که اساسا دولت باید متشکل از عناصر 14 مارسی باشد قبلا هم گفتم که توافق بر سر شکل گیری دولت با محوریت 8 مارس بوده است. ثانیا، در خصوص اظهار نظرها باید گفت که این گونه موضع گیری ها معمولا در سیاست لبنان متغیر است و اساسا ملاکی بر دیدگاه های ثابت آنها نیست و گاهی به دلیل شرایط زمانی و اقتضائات آن صورت می گیرد که در مورد آقای حریری این نکته از 2005 با کشته شدن پدرش، سقوط دولتش که شما به درستی مطرح کردید و بعد هم آغاز تنش سوریه، شروع شد. او عقیده داشت که دولت بشار اسد در خلال چند ماه آینده سقوط می کند.
از طرف دیگر هم باید گفت که آقای حریری به دلیل نزدیکی سیاسی خود با کشورهای عربی خلیج فارس وکشورهای غربی به ویژه آمریکا غالبا در چارچوب سیاست های آنها اعلام نظر می کند. اما در مقابل باید شرایط لبنان را هم دید، شاید سیاستمداران لبنانی به برخی کشورها گرایش داشته باشند، که این نکته را نمی توان انکار کرد، اما مسائل لبنان همان طور که مطرح شد با حضور همه اقشار به نتیجه می رسد.
پس باید گفت این گونه اظهارنظرها جز این که لبنان را به بیراهه می کشاند و عامل نفوذی برای دخالت و تاثیر سایر کشورها بر سرنوشت این کشور می شود فایده دیگری ندارد.
اما بعد از تحلیل دو رکن اصلی دولت، یعنی رئیس جمهوری و نخست وزیری و انتخابشان پس از 31 اکتبر سال گذشته میلادی که دولت لبنان شکل گرفت و بسیاری آن را موفقیت سیاسی 2016 لبنان دانستند. اما ادامه این موفقیت ها و پیروزی ها به موضوعات متعددی در راس آنها تصویب قانون جدید انتخابات بستگی دارد که مهمترین چالش لبنان در سال 2017 در کنار چالش دائم اقتصادی و هزینه های سنگین کشور است.
در کنار اینها نمی توان چالش تهدیدهای مستمر رژیم صهیونیستی را نیز دست کم گرفت. بر اساس برخی تحلیل این رژیم در صورت شکست نهائی داعش در منطقه دست به یک اقدام احمقانه علیه لبنان خواهد زد. به واقع با توجه به شرایط فوق، مشکلات دولت لبنان که چند ماه (نزدیک به 5 ماه) تا پایانش وقت ندارد با چه مشکلاتی روبه روست؟
بگذارید جواب این سوال را خلاصه بگویم شما به شرایط لبنان نگاه کنید، دولت زمانی که تشکیل شد تقریبا همه با وجود این که آن را یک موفقیت بزرگ دانستند اما می دانستند که عمر این دولت از زمان تاسیس و شکل گیریش حداکثر 7 ماه است. شما هم گفتید اکنون بیش از 5 ماه از آن باقی نمانده پس همه انتظارات به بعد ار انتخابات پارلمانی امسال لبنان تعریف می شود و این که شرایط بعد از آن به چه نحوی خواهد بود تا خواسته های عقب مانده مردم را در این دوران سکون سیاسی برآورده کند.
پس نکته این جاست که بعد از انتخابات در هر دوره باید دوباره رئیس جمهور و متعاقب آن نخست وزیر انتخاب شود و بعد از انتخابات لبنان به احتمال قوی میشل عون و سعد حریری در جای خود ابقا خواهند شد. اما قطعا در آرایش کابینه تغییراتی صورت می گیرد و در این مرحله است که با ثبات 4 ساله سیاسی یک دولت معضلات و مشکلات معیشتی، اقتصادی مردم، وضعیت امنیتی، سیاسی، ارتباط با کشورهای همسایه، تعامل با جهان، مسئله مقاومت، تهدیدات اسرائیل و... را مورد توجه قرار می دهد.
شما به انتخابات ماه مه 2017 در لبنان اشاره کردید، اما در کنار آن، نکته مهم طرح جدید قانون انتخابات این کشوردر مقابل قانون 1960 یا قانون' اکثریت ' است. در صورت اعمال قانون جدید وضعیت انتخابت لبنان در ماه مه 2017 چگونه خواهد بود؟
با توجه به نکات یادشده در خصوص موقتی بودن دولت اهمیت انتخابات امسال مشخص می شود و از گذر این نکته هم مسئله قانون جدبد انتخاباتی به شدت اهمیت پیدا می کند. ما از سال 2009 تا کنون با تمدید دو دوره پارلمان، انتخاباتی در لبنان نداشته ایم. پس نگاه ها به کمیته اصلاح قوانین دوخته شده تا ببینند چه خروجی از آن بیرون می آید. البته در این دوران همواره این طرح مخالفین و موافقین خود را داشته است.
مخالفین که اکثرا از احزاب بزرگ و مهم هستند و به قول شما با قوانین 1960 یا همان قانون 'اکثریت' موافقند اما در سوی دیگر، سایر احزاب و گروه های کوچک لبنانی هم دوست دارند در صحنه سیاسی این کشور یک وزنه ای، ولو کوچک داشته باشند. بنابراین آنها با قانون جدید انتخاباتی تحت عنوان قانون 'نسبیت' موافقند چرا که بر اساس آن هر طیف و حزبی می تواند لیست انتخاباتیش را در حوزه انتخابی ارائه دهد.
با نسبیت آرای به دست آمده از بالای لیست ملاک تصدی کرسی ها اعمال می شود و به این ترتیب هر شهر و روستایی می تواند نماینده خود را داشته باشد. نکته ای که نباید فراموش کرد این است که احزاب موافق و در عین حال کوچک باید با گروه ها و جناح های سیاسی بزرگ و صاحب نفوذ لبنانی که با این طرح مخالفند به توافق برسند. البته برخی از این احزاب که دارای بیشترین نفوذ در میان مردم هستد چندان اعمال قانون اکثریت یا اقلیت را مهم نمی دانند چون خود را با هر قانون انتخاباتی صاحب کرسی ونفوذ می دانند.
اما اگر قانون نسبیت ملاک انتخابات بعدی شود، احزاب، جناح ها، گروه ها و طیف هایی که اکنون در ساختار قدرت سیاسی لبنان تعریفی ندارند، ولو با یک کرسی وارد این عرصه می شوند. حزب هایی مانند حزب تجمع اسکاف (مسیحی)، حزب مردمی الناصری (لائیک) و حزب دموکراتیک عربی (علوی) که هیچ کرسی در پارلمان ندارند. از آن سو میزان و غلظت تنوع کرسی های پارلمان با ورود آنها بالا می رود. پس باید پرسید آیا این میزان از تنوع باعث تشتت سیاسی و تعارض در انتخاب رئیس جمهور دور بعدی و تشکیل دولت نمی شود؟
چرا، ببینید در تکمیل نکته مهم شما و بحث های خودم در جواب سوال قبلی باید گفت که به نظر من آینده انتخابات در لبنان سه راه بیشتر ندارد .اول یا این که به توافق نمی رسند و مجلس فعلی باز هم تمدید خواهد شد که از یک سو با فراهم آوردن فرصت می تواند به تعربف درست نتخابات برسند.
اما از آن سو هم ممکن است با تمدید آن کشور دچار بحران شود چرا که باید دولت همیشه منتظر باشد و فقط به انجام امور عادی مردم و برآورده کردن احتیاجات روزانه آنها بپردازد و از پرداخت به برنامه ریزی ها استرتژیک خودداری کند. دوم این که، یا به توافق بر اساس قانون اکثریت یا همان قانون 1960 پایبندند بمانند، که در واقع همان چیزی است که اکنون در شرایط فعلی لبنان شاهد آن هستیم که البته می تواند با تعدیلاتی همراه شود. سوم، یا این که به توافق بر اساس قانون 'نسبیت' برسند، البته دوباره آن هم با تعدیلات و تغییراتی. اما در کل به نظر من در همین ابتدا در مرحله برگزاری انتخابات، آن هم با شرایط مطرح شده در طی کمتر از 5 ماه تا قبل از ماه مه، بعید به نظر می رسد احزاب و گروه ها در این مدت کم به یک توافق مهم سیاسی برسند.
اما حالت دیگری را هم می توان برای لبنان بعد از این دوره در نظر گرفت، که می توان آن را حالت 'ترکیبی' نامید. به دیگر سخن حتی اگر هم قانون 'اکثریت' باز ملاک باشد دیگر صرف پرداختن و تاسی از آن وجود ندارد و اگر هم به قانون' نسبیت' رسیدند معنای آن حضور همه گروه ها، احزاب ،جناح ها و... نیست که این تحلیل می تواند به واقعیت نزدیک باشد. بنابراین اگر انتخابات بر اساس قانون 'نسبیت' باشد ابتدا در استان ها وشهرهای بزرگ و متوسط بر اساس' اکثریت'، نمایندگان انتخاب و بعد برای شهرهای کوچک، بخش ها و شاید هم در روستاها، بقیه نمایندگان بر اساس قانون 'نسبیت' انتخاب شوند یا این که حوزه های انتخابی تعریف مجزا پیدا کنند. مثلا برای حوره بقاع قانون 'اکثریت' باشد و برای بیروت، طرابلس، سیدا و ... قانون 'نسبیت' باشد.
اما اگر چنین شود، باز لبنان در یک رکود سیاسی قرار می گیرد و با استمرار این رکود بیروت دوباره وارد یک نوع سردرگمی سیاسی می شود. آیا این مساله سبب کم رنگ شدن نقش لبنان در منطقه و نادیده گرفتنش نمی شود؟
به نظر من لبنان همیشه تاثیرگذار بوده است. این که ما میزان تاثیر را چقدر و چگونه در نظر بگیریم به تحلیل درست تاثیرگذاری این کشور می رسیم. چرا که لبنان همواره بر اساس پتانسیل های خود ظاهر شده و ادعایی هم بیش ار این نداشته است. اما از آن طرف لبنان کشوری است که با وجود تکثر به روش های مسالمت آمیز در مدیریت شرایط خود می رسد و این روش ها بارها در لبنان تجربه شده است.
همه اذعان دارند که لبنان در جایگاه یک کشور دموکراتیک نمره بسیار بالایی را در منطقه و جهان دارد. از این رو می تواند الگویی برای درگیری های سوریه، یمن و عراق باشد. پس لبنان از این حیث می تواند تاثیرگذار باشد. از آن طرف هم می توان گفت که احزاب و طوایف آن با کشورهای منطقه و جهان ارتباط دارند. بنابراین میزان و عمق تاثیرات این کشور را باید از این منظر دید. یعنی فرق تاثیر گذاری بیروت در قدرت نرم و البته پایدار و آرامش در مقابل قدرت سخت و نظامی است. لبنان به دلیل تنوع اقوام و مذاهب به اکثر کشورهای منطقه شبیه است.
اما تفاوت در این جاست که این کشورها فقط با دو یا چند قومیت و مذهب محدود نتوانسته اند به ثبات برسند و همواره در تنش و نزاع به سر می برند که می توانند لبنان را از این بابت الگوی خود قرار دهند. از طرف دیگر گرچه لبنان در مدیریت شرایط داخلی خود وضعیت ایده آلی ندارد ولی مدل حکومتیش می تواند یک راه حل برای اوضاع امروز باشد. به بیان دیگر بیروت با تمام شرایط خاصش مانند عدم حضور نزدیک به سه ساله دولت و قدرت حاکمه توانسته به بقایش ادامه دهد. پس الگوی دیگرش هم همین نکته است که چطور و چگونه می توان به بقای کشور آن هم در دورانی که دولتی برای زمامداری امور وجود ندارد رسید.
تاثیر غیرمستقیم دیگر لبنان در تاریخ این کشور نهفته است. لبنان در جنگ های داخلی متحمل ریختن خون های بسیاری شد اما عاقبت به این نتیجه رسید که فقط از طریق تفاهم می توان به راه حل رسید پس باید این را هم در نظر گرفت.
برخی از آمارها از وجود 15 تا 19 اردوگاه بزرگ فلسطینی در لبنان و تحمیل شرایط سخت اقتصادی برای دولت بیروت حکایت دارد، اما با روی کار آمدن ترامپ و ادعای تغییرات اساسی در رویکرد سیاست خارجیش در قبال تل آویو، آیا این شرایط زمینه ساز حضور بیشتر فلسطینیان از طریق مهاجرت به لبنان و تحمیل شرایط سخت تر فرهنگی – سیاسی – اقتصادی را برای دولت نیم بند 5 ماهه سبب نمی شود؟ و در نهایت وضعیت سیاسی لبنان در دوران ترامپ با وجود مشکلاتش تا انتخابات ماه مه 2017 و شرایط بعد از آن را را چگونه ارزیابی می کنید؟
این سوال شما مستلزم تحلیل نکات و شرایط بسیاری است و قطعا پیش بینی شرایط در این برهه با وضعیت غیرمنتظره بودن ترامپ کمی دشوار است. شما در امریکا شاهد انتخاباتی بودید که کمتر کسی حتی در داخل امریکا انتظارش را داشت. اما در خصوص تاثیر هیات حاکمه آمریکا در آینده لبنان را باید مبتنی بر شرایط جدید بررسی کرد. اکنون دیگر لبنان مثل گذشته تاثیرپذیری صرف از قدرت های خارجی ندارد.
جامعه لبنان اکنون جامعه پویایی است که به تعیین سرنوشت خود بدون در نظر گرفتن دخالت های سایرین اعتقاد دارد که می توان مثال روشنش را در مورد مقاومت در لبنان دانست. از همان زمان شکل گیری مقاومت و حزب الله تا کنون دولت ها و قدرت های مختلفی سعی در نابود کردن یا حداقل کم رنگ کردنش داشتند اما ما شاهدیم که نتوانستند کاری از پیش ببرند چرا که در شرایط کنونی منطقه و داخلی لبنان نمی توان تاثیرات مقاومت را نادیده گرفت. یعنی هر تحولی باید با درنظر گرفتن این شرایط باشد. شما به سعد حریری اشارده کردی، حتی حریری هم با وجود دیدگاه های خاص خود که نزدیک به کشورهای عربی خلیج فارس و کشورهای غربی است به نقش و جایگاه مقاومت لبنان در بیانیه اش اذعان دارد. با توجه به این شرایط این که آیا دولت ترامپ به سمت دخالت و تاثیر بر شرایط اسرائیل و لبنان قدم بر میدارد جای بحث است، چرا که دولت ترامپ بنا به اولویت سیاسی خارجیش نمی تواند اکنون و با این سرعت وارد این پرونده شود زیرا قطعا پرونده های مهم تری برای ترامپ و دولتش وجود دارد.
از سوی دیگر بحث نفوذ روسیه در منطقه خاورمیانه نیز مطرح است که به رقیب بسیار جدی ایالات متحده تبدیل شده و بسیاری از کشورهای منطقه هم منکر نقش مهم روسیه و مسکو نیستند. در کنار این عوامل باید دید و در همین راستا باید گفت که مابین دولت های بوش و ترامپ یک فاصله 8 ساله وجود دارد و به دلیل کاهش نقش مستقیم آمریکا در منطقه خاورمیانه در دوران اوباما، سبب شده تا دولت ترامپ برای حضور مجددش پس از 8 سال، خیلی از واقعیت ها و بازیگران جدید را بپذیرد. همچنین باید بین سیاست های اعلامی در دوران انتخابات با سیاست های اعمالی وعملی فرقی اساسی قائل شد. پس تاثیر بر لبنان از هر طریقی فعلا در آینده نزدیک برای لبنان دور از ذهن است. اما باید منتظر ماند و دید که نقشه راه ترامپ و دولتش در منطقه چه خواهد بود؟
*منبع:دیپلماسی ایرانی /4 بهمن 95