باز هم بهت در تهران، باز هم مردان باغیرت سرزمینم که ماندگار شدند به بهای جانشان...
30 دی ماه 95 در تقویم تهران سیاه شد و بهتی دیگر را بر سینه پایتخت کوباند؛ آسمان شهرم را غم گرفت و باز هم نَقل مردانی شد که مردانگی از وجودشان شعله کشید. چگونه تصویر کنم رمقی که دیگر در دستانتان نیست و غم سیاه نبودنتان را.
از زیر آوار پیامک دادید؛ دلگرم کننده بود اما جگر سوز؛ حتی تصورش هم سخت است، چه گذشت بر شما در آن ثانیههای سیاه، زیر تلی از دود و آتش. اصلا در آن لحظههای آخر دستتان در دست هم بود؟ کنار همدیگر بودید؟ حواس چشمانتان به کجا بود؟
خدایا "امنیجیب" میخوانم برای غیرتشان؛ کاش هنوز نفس بکشند، کاش روزنهای دریچهای باز باشد و دَم و بازدمشان برقرار؛ ای وای که اگر چنین نباشد، تکلیف چه میشود؟
صدای ضجههای مادرانتان، همسرانتان، فرزندانتان و نزدیکانتان در گوش شهر تیر میکشد، تصویر نالههای همکارانتان پُر شده در صفحات مجازی، خبرها لبریز شده از شما؛ ساعتی گفتند تونل کشیدند به سویتان، سه متر بیشتر فاصله نمانده بود، به یک متری که رسیدند باز هم راه بن بست شد، زمان گذشت و گذشت تا رشته امیدمان پاره شد؛ آدم است دیگر، فلز هم که باشد در آن بحبوحه دود و آتش، ذوب میشود...
همیشه گفتهاند و گفتهایم که سیل و زلزله نتیجه خشم طبیعت به انسان است، اما شاید با قاطعیت بتوان تکرار و تکرار کرد که فاجعه "پلاسکو" حاصل خشم انسان به انسان است. آتشسوزی دو سال پیش خیابان جمهوری، سیل کن و نشستهای سنگین اخیر چند خیابان در تهران را به یاد داریم، اما روشن است که جنس "حادثه پلاسکو" با آنها فرق میکند؛ چه بسا که این حادثه حکایت ماجرای تکراری ساختمانهای فرسوده و ناایمن، کسب و کار و طمعهای مالی و در نهایت هم نبود گوشی شنوا و قصور و کوتاهی مسوولانش است.
شکی نیست که "حادثه در پلاسکو" با آن سازه فلزی قدیمی و ناایمن، دپوی بیحساب و کتاب البسه و مواد قابل اشتعال در طبقات و راهروها و از همه بدتر وجود تانکرهای سوخت و مواد سوختی زیاد در ساختمان، قابل پیش بینی بود و بنابر اعلام سخنگوی سازمان آتشنشانی، این ساختمان تنها 10 اخطاریه کتبی از آتشنشانی داشته است؛ شهرداری و شورای شهر و ... هم که جای خود را دارند؛ البته بگذریم از اینکه دستگاههای مسوول چقدر در اجرای اخطاریههایشان مصمم هستند و جدی؛ چراکه نمونه همین موضوع را چندماهی است در پاساژ علاءالدین شاهدیم به طوری که به گفته چمران، رییس شورای شهر تهران، طبقه بالای این ساختمان مدتهاست که باید تخریب شود ولی به دلیل وجود مشکلات زیاد در مسیر تخریب، این امر هنوز محقق نشده است.
بروز چنین حوادثی و گذشت چندین و چند ساعت و بخشی از امدادرسانیهایی که با وجود تلاش زیاد، بینتیجه میمانند، تصویری وحشتناک از زلزله احتمالی پایتخت را ترسیم میکند؛ موضوعی که بارها از سوی مسوولان هشدار داده شده است. با این وضع فرسودگی تجهیزات امدادی و کمبودهایی که دستگاههای امدادی، از آتش نشانی گرفته تا هلال احمر و اورژانس، بارها از آن سخن گفته و داد پیش مسوولان بردهاند، وضعیت در زلزله احتمالی تهران چگونه خواهد بود؟ بیتردید تهران آن دوران، آخرالزمان را به چشم خواهد دید.
در حادثه امروز پلاسکو، هنگام حضور طلایی، نایب رییس شورای شهر در محل، بغض آتشنشانی روی لودر میترکد و اعتراض میکند که چرا نگاه میکنی؟ چرا پول نمیدهید؟ نمیبینید دستگاههایمان قدیمی است؟ سوالهایی که طلایی در مقابل آنها تنها سکوت میکند و نهایت هم به این توییت بسنده میکند که «فریادش را به جان خریدم! او راست میگفت، اما درد ما را نمیدانست». براستی ریشه این درد چیست و کجاست؟
امروز هم همه برای بازدید آمدند و به اصطلاح همه پای کار بودند و ستاد بحران در فلان و فلانجا تشکیل شد، اما این بازدیدهای میدانی و این پای کار بودنها چه دردی را دوا کرد؟ حدود 20 آتشنشان و احتمالا تعدادی هم از کسبه و مردم عادی که زیر آوار ماندند، تاوان چه چیزی را پرداختند؟
ناگفته نماند ما مردم هم کم قصور نداریم؛ جماعت موبایل به دستی که عکس و فیلم و سلفی شده کارشان. قطعا تصاویر دردناک امروز مردمانی که حتی از ماشینهای امدادی بالا رفته بودند، ثبت شد اما ثبت تصویر به بهای چه؟ مسوولان امدادی و انتظامی بارها تذکر دادند که جمعیت محل را تخلیه کنند، در این حادثه نیازی به شهروند خبرنگار نیست و مردم اخبار را از رسانههای رسمی پیگیری خواهند کرد، اما چه سود.
غروب پلاسکو، داغی دیگر را بر دل تهران گذاشت، غمی از جنس مدیریت و سوء مدیریت؛ واژهای جز "تسلیت" پیدا نمیشود؛ تسلیتی به وسعت ایران....