روزنامه آفتاب یزد در گزارشی، نوشت: ساعت حول و حوش 7 و نیم شب است. تحریریه آفتاب یزد قرار است همراه با انتشار روزنامه، انتشار نخستین شماره آفتاب اقتصادی را هم جشن بگیرد. گزارش سیاسی فردا آماده شده. همه چیز برای بستن صفحه و پایان یک شب دیگر مهیاست... اما ... اما یک باره همه چیز به هم میریزد ... خبر شوکه کننده است.
در ادامه این گزارش می خوانیم: خبر این است «آیت الله هاشمی رفسنجانی به دلیل عارضه قلبی راهی بیمارستان شد.» پچپچها در تحریریه شروع میشود. به هم دیگر میگوییم آیت الله به بیمارستان رفت ... کمکم میگویند عارضه قلبی هاشمی ... یعنی سکته قلبی.
پاهایم سست میشود. می فهمم وضعیت جدیتر از این حرفهاست. خیلی جدی تر. بحث عیادت بزرگان از او و آرزوی سلامتی نیست... نکند خدای ناکرده این چند روزه خبر بدی مخابره شود... ولی به چند روز نکشید... حتی به چند ساعت هم نکشید.... فقط به فاصله چند دقیقه ... باورم نمی شود... نه... باور نمیکنم... شایعه است... دروغ است... الان نه... لااقل الان نه... ولی...
آیت الله هاشمی دار فانی را وداع گفت. خبر هنوز رسمی نشده ... گزارشهایی که برای فردا نوشتیم کلا فراموش میشود. تلفن را برمیدارم و با تک تک نزدیکان آیت الله تماس میگیرم. محمد هاشمی برادرش ... تلفن اشغال است... یاسر پسرش تلفن اشغال است.... حتی رجایی مشاور؛ او تلفن اشغال است...
خبر از رسانههای رسمی اعلام می شود: «راوی صادق تاریخ انقلاب به امام پیوست.» سن و سالم نه به قبل از انقلاب می خورد نه به دهه 60، نمیدانم او کجاها خوب بوده کجاها بد ... آدمی هم نیستم که بی خود و بی جهت اسطورهسازی کنم...
اما یک چیز را میدانستم... اینکه الان وقتش نبود... در این نداری ها او دارایی بزرگی بود... برای خیلیها. برای اصلاحات، برای مردم، برای درددلها... برای ایستادگی... برای بودن... برای امید... او ستون بود... ستون مردمی که اکنون دل به او بسته بودند. فارغ از گذشتههای خوب و بد. آیتالله نباید میرفت... لااقل الان نه... ولی رفت...
خبرش راست است! فکر نمیکردم تا این حد دست و پایم را گم کنم... آب دهانم خشک شده... عطش مرا دیگر هیچ چیز سیراب نمیکند... گلویم بغض کرده حسرت به دل ماندم... انگار کسی با خنجر فرو کرده در سینهام. قرار بود چند روز دیگر به دیدارش برویم برای گفتگو .
قسمت نبود شاید، تا آیت الله را قبل از رفتن همیشگی اش، ببینم ...
حالا ما ماندیم و حسرت ستونی که دیگر نیست ... نمی دانم چه باید نوشت، چه باید گفت.
چه بنویسم؟ چه بگویم؟ مگر هاشمی نیازی به این دارد که زندگینامهاش را بنویسم یا اینکه با چند نفر از بزرگان در وصف کمالاتش نظرخواهی کنم. اگر بخواهم من درباره آیت الله هاشمی بنویسم و ازاو بگویم ... او همه چیز بود ... اگرچه دیگر نیست. به همین سادگی.
هاشمی رفسنجانی در شب شهادت حضرت بیبی فاطمه معصومه (س) دار فانی را وداع گفت با همه حوادث، با همه پستیها و بلندیها، با همه وزیر جنگ بودنها، رییس جمهور بودنها، رییس خبرگان و مجمع تشخیص بودنها، با همه خطیب بودنها و محروم ماندنهای از خطبه، با همه منفور بودنها و محبوب بودنها، با همه سکوت کردنها و حرفزدنها، با همه جسارتها و مصلحتاندیشیها.
حالا فرزندانش تنها تر از همیشه مانده اند و البته خیلی های دیگر. حالا که این چند خط فوری و فوتی را مینویسم، خبرها هم یکی پس از دیگری میآید. از پیام تسلیتهای شخصیتها از وزیر گرفته تا مسئولین و مقامات کشوری و لشکری. از اشک های حسن روحانی بر سر بالینش، تا تجمع مردم در مقابل بیمارستان بستری او و فریادهای تسلیت. از اینکه مراسم تشییع پیکر او فرداست، تا اینکه سه روز عزای عمومی اعلام شده از خبرگزاریهای بینالمللی که به فاصله چندی خبر درگذشت آیت الله را مخابره کردند تا... اما چه فایده؟!
او که دیگر نیست ... ای کاش نمی رفت... به خدا قسم ... ای کاش نمیرفت لااقل الان نه. حال و هوای بیمارستان شهدای تجریش پس از درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی خیلی بد است... خیلی بد... حال و هوای من هم... حال و هوای تحریریه آفتاب یزد هم... حال و هوای اصلاحات هم... حالا ما ماندیم و اصلاحاتی که یتیم شد. راستی میگویند حتی فرزند در بند او نیز به بالینش رفته تا با او وداع کند.
**زندگینامه آیتالله
اکبر هاشمی رفسنجانی در سوم شهریور ماه سال 1313ه.ش (برابر با 4 آگوست 1934) در روستای بهرمان شهرستان رفسنجان و در خانوادهای نسبتاً ثروتمند به دنیا آمد. او یکی از 9 فرزند میرزاعلی هاشمی بهرمانی و ماه بیبی صفریان است.
پدرش با تحصیلات حوزوی از باغداران و تاجران پسته بهرمان از توابع بخش نوق رفسنجان بود. نام خانوادگی هاشمی برای خانواده ایشان، با آن که سیّد نیستند، به این دلیل انتخاب شده است که نام جدّ پدری وی حاج هاشم بوده است که در سرتا سر منطقه، املاک و امکانات زیادی داشته است. هاشمی تحصیل را از سن 5 سالگی در مکتب خانهای در نوق آغاز نمود.
در سن 14 سالگی به قم رفت و به تحصیل علوم دینی پرداخت و به درجه اجتهاد نائل گردید. اساتید وی در حوزه علمیه قم آیات عظام سید حسین طباطبایی بروجردی، امام خمینی (ره)، سید محمد محقق داماد، محمدرضا گلپایگانی، سید محمد کاظم شریعتمداری، عبدالکریم حائری یزدی، شهاب الدین نجفی مرعشی، محمد حسین طباطبائی و حسینعلی منتظری بودهاند.
وی در آنجا تحت تاثیر تعلیمات امام خمینی (ره) به سیاست روی آورد و به مخالفت با حکومت محمد رضا شاه پهلوی و انقلاب سفید او پرداخت. با تبعید امام، نقش هاشمی در مبارزه با شاه و نمایندگی امام در داخل کشور پررنگتر شد. با وجود نگرش ضد غربی انقلابیون، او سفرهای زیادی از ژاپن در شرق تا 20 ایالت از ایالات متحده در غرب نمود.
هاشمی در سال 1337 با عفت مرعشی که دختری از خانواده روحانی و از نوادگان سید محمد کاظم طباطبایی یزدی است، ازدواج نمود. او خواهر حسین مرعشی، معاون رییس دوران اصلاحات و از مدیران اصلی دولت سازندگی است. ثمره این ازدواج 5 فرزند به ترتیب و به نامهای فاطمه، محسن، فائزه، مهدی و یاسر است. دو دختر او با دو پسر آیتالله لاهوتی اشکوری، امام جمعه سابق رشت و از دوستان هاشمی در زندان (که یکی پزشک و دیگری دندانپزشک است) ازدواج کردند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی بیش از آنکه به عنوان یک شخصیت علمی شناخته شده باشد، به عنوان یک چهره سیاسی مطرح است و این هم به خاطر فعالیت های فراوان سیاسی ایشان در دوران قبل و بعد از انقلاب است. با مراجعه به اسناد معتبر تاریخی می توان همواره از ایشان در مناسبتهای مختلف سیاسی نام و نشانی پیدا کرد.
هاشمی رفسنجانی فعالیت سیاسی خود را از سال 1340 آغاز کرد. او در دوران قبل از انقلاب، بسیار به امام نزدیک بود. هاشمی در دوران پیش از انقلاب و در طول نهضت امام خمینی (ره) به صورت یک عضو فعال و همیشه در صحنه حضور داشته است.
**جای خالی هاشمی حس می شود
صادق زیباکلام استاد دانشگاه
درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی را که یکی از ستونهای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به شمار میرفت، در وهله اول به ملت ایران و سپس به اصلاحات و خانواده ایشان تسلیت عرض میکنم. بدون تردید جای خالی آیتالله هاشمی برای اصلاحطلبان و یاران صدیق و مومن انقلاب حس خواهد شد، در عین حال که نهضت انقلاب اسلامی، اهداف و آرمانهای دموکراسی خواهانه اش قطعا در فقدان او هم پیش خواهد رفت. شاید کمتر چهره و شخصیتی را پس از انقلاب بتوان یافت که در این حد برای انقلاب خدمت کرده باشد، چه پیش از آن و چه پس از آن؛ در شرایطی که در معرض بدترین رفتارها نیز از سوی جریانات خاص قرار گرفته بود. تنها چیزی که میتوان گفت این است که یقینا عاقبت او ختم به خیر شد و کسر قابل توجهی از مردم ایران امروز به خاطر از دست دادن مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی عزادار شدهاند.
**هاشمی اسوه اعتدال
کیانوش راد عضو حزب اتحاد ملت
به نظر من شخصیت هر فرد را در برشی از تاریخ نمیتوان ارزیابی کرد. شخصیت هر فرد واقعیتی است که در طول زمان معنای خاصی را در نگاه دیگران به وجود میآورد. هاشمی رفسنجانی از زمانی که قهرمان ایران را به رشته تحریر درآورد تا زمانی که دار فانی را وداع گفت دارای شخصیتی اصلاح گر و معتدل بود و حرکت خویش را با توجه به مقتضیات و شرایط پیچیده جامعه ایران پیش برد. بدون تردید هاشمی رفسنجانی اسوهای از تعادل و واقع بینی در عرصه سیاست ایران بود.
هاشمی رفسنجانی سیاستمداری عملگرا و منعطف در حل مسائل کشور بود. شاید بتوان مدرس و هاشمی رفسنجانی را در یک الگوی واحد قرار داد. میراث ماندگار آقای هاشمی رفسنجانی، فداکاری برای اسلام و توجه به ایران به عنوان سرزمینی که اسلام در آن میبایست الگویی شایسته را از خود به جهانیان عرضه کند، بود. بدون تردید فقدان آقای هاشمی رفسنجانی در کوتاهمدت و در جامعه ایران همراه با نوساناتی است که پر کردن آن شکاف ها دیگر قابل جبران نیست. این عدم حضور خود را در قالب یک فقدان اساسی نشان خواهد داد اما نقش ماندگار آقای هاشمی رفسنجانی و گفتمان او و مشی واقعبینانه اش بی شک ماندگار و اثربخش نزد امروز و آینده ایران به جای خواهد ماند.
**فقدان آیت الله
شیرزاد نماینده مجلس ششم
از هر دریچهای که بخواهیم به آیتالله هاشمی بنگریم به تاثیرگذاری ایشان پی میبریم. ایشان در هر شرایطی بزرگ بود چه موافق ایشان باشیم و چه در زمره مخالفانشان قرار بگیریم نمی توانیم بر این حقیقت سرپوش گذاریم. حتی زمانی که از اسب افتاد. آیت الله هاشمی چه سواره و چه پیاده انسان بلندقامتی بود. چه در دوران مبارزه با شاه و چه در دوران طلبگیاش تاثیرگذار بود و شعاع وجودی بسیار گستردهای داشت. در مقطع جنگ هم به عنوان اداره کننده جنگ نقش تعیین کنندهای داشت.
در نقش های بعدی اش چه در دوره ریاست جمهوریاش و چه پس از آن در دوران ریاستش در مجمع تشخیص مصلحت نظام انسانی موثر و مثمر ثمر بود. درگذشت او حادثه ای بسیار دردناک است آنچنان ناگهانی به وقوع پیوست که باورش برای همگان سخت خواهد بود. به همین دلیل شاید این روزها یک خلاء ناگهانی در صحنه سیاسی کشور به وجود آید که پیشبینی روزهای پس از آن بسیار مشکل باشد. مجموعا به نظر من جریان اصلاحات و اعتدال نسبت به فقدان آیتالله هاشمی متحمل ضربه شدیدی شده است. علاوه بر آن جای جای کشور ایران نیز امروز از فقدان آیتالله هاشمی در رنج و اندوه به سر میبرد.
**هاشمی مرکز ثقل
تاجرنیا عضو حزب اتحاد ملت
من فکر میکنم انقلاب اسلامی مخاطرات بسیار زیادی را پشت سر گذاشته است و همواره تکیهگاهها و مرکز ثقلهایی داشته که به واسطه آن از این مخاطرات عبور کرده است. به نظر من آقای هاشمی آن مرکز ثقل است. آیت الله همو اره در مجموعه حرکات و رفتارش مترصد آن بوده تا تعادل را حفظ کند. من یقین دارم که آقای هاشمی بدیلی ندارد و قطعا مصداق واقعی ثلمهای است که به کشور وارد شده است.
**می توانم راحت بمیرم
او صحبت از مرگ کرده بود . مرگی آرام . گفته بود حالا می تواند راحت بمیرد ! گفته بود حالا که خیالش آسوده است، از بودن حسن روحانی، از اوضاعی که آرامتر شده است . او از مرگ گفته بود مرگی آسوده . چون حسن روحانی زمام امور راداشت، چون شرایط بهتر از قبل شده بود، چون ایران هنوز مانده بود .
فائزه و فاطمه هاشمی با چشمانی اشکبار به جماران میروند تا برای آخرین بار بدرقهکنندهپدر باشند.
*منبع: روزنامه آفتاب یزد 1395.10.20