انتشار دو سخنرانی از بالاترین مقامات سیاسی بریتانیا با فاصله کوتاهی نشان داد که اوضاع سیاسی در غرب بیش از آنچه تصور میشود دستخوش ناهماهنگی و تضاد شده است.
نخستین مورد سخنان نخست وزیر بریتانیا، خانم ترزا می در اجلاس کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بود که مواضع یکسویهای را علیه ایران اتخاذ کرد تا دلی از شیوخ منطقه به دست آورد و از این راه بتواند بخشی از مشکلات اقتصادی بریتانیا را که ناشی از خروج آنان از اتحادیه اروپا بود جبران کند. وی در این اجلاس گفت: «ما باید همچنان به مقابله با دولتهایی که نفوذ آنها بیثباتی منطقه را مشتعل میکند ادامه دهیم. بنابراین میخواهم به شما اطمینان دهم که من به وضوح تهدیدی را که ایران متوجه منطقه خلیج فارس و در بُعدی وسیعتر، متوجه خاورمیانه میکند مشاهده میکنم. ما باید همراه یکدیگر تلاش کنیم تا اقدامات تهاجمی ایران در منطقه را به عقب برانیم».
سخنرانی دوم مربوط به بوریس جانسون، وزیر خارجه بریتانیا است که ویدیوی آن از سوی روزنامه گاردین منتشر شده و طی آن حملات تندی را علیه ایران به ویژه عربستان سعودی نمود و گفت: «هستند سیاستمدارانی که با پیچوتاب دادن به دین و نحلههای گوناگون یک دین واحد...
از آن سوءاستفاده سیاسی میکنند تا اهداف خودشان را پیش ببرند و این یکی از بزرگترین مشکلات سیاسی در کل منطقه است... شما میبینید که سعودیها، عروسکهای خیمهشببازی خودشان را وارد بازی میکنند و جنگ نیابتی به راه میاندازند و مشاهده چنین وضعیتی، دردناک است... باید راهی بیابیم و مشوق ظهور رهبری دوراندیش در منطقه شویم، کسانی که بتوانند افراد از مذاهب و جناحهای گوناگون را مانند یک ملت واحد گرد هم آورند. آنچه در حال حاضر وجود ندارد، همین است.» این سخنان چنان انعکاسی داشت که سخنگوی وزارت خارجه بریتانیا سعی کرد آن را توجیه کند و معنای مخالفی از آن به دست دهد. و دفتر نخست وزیر هم آن را موضع رسمی لندن ندانست! وقتی اظهارات وزیر خارجه در امور خارجی موضع رسمی نباشد معلوم است آش چقدر شور شده.
واقعیت این است که اظهارات هر دو نفر علیه ایران در سطح ادعاست ولی اظهارات جانسون علیه سعودیها به دلیل روابط نزدیکشان با آنان را میتوان به عنوان اقرار پذیرفت. ولی مساله اصلی اقرار بوریس جانسون به عنوان وزیر خارجه بریتانیا علیه اقدامات سعودیها و دیگر همپیمانان آنان نیست، بلکه اقرار ضمنی علیه بریتانیاست، زیرا هنگامی که وزیر خارجه یک کشور چنین توصیفی را از اقدامات عربستان در منطقه و به ویژه یمن میکند، باید تبعات آن را نیز بپذیرد و از دخالت به نفع طرف متجاوز پرهیز کند. ولی همه میدانند که یکی از مهمترین حامیان عربستان علیه مردم یمن، بریتانیا بوده است و گزارش حمایتهای تسلیحاتی آنان از عربستان چندی پیش منتشر شد.
بنابراین آقای جانسون نمیتواند همزمان از دو منبع متضاد تغذیه کند. از یک سو با حمایت تسلیحاتی از عربستان و امارات متحده، خزانه سلطنتی را پر کند و خسارات ناشی از خروج از اتحادیه اروپا را از ریختن خون و گرفتن جان کودکان و مردم منطقه تامین نماید و از سوی دیگر همچنان ژست مخالفت با جنگهای فرقهای و مذهبی بگیرد؛ جنگهایی که ریشه بخشی از آنها به دوران استعمار بریتانیا در منطقه برمیگردد و از این جهت نیز مسوولیت نسبی دارند. فارغ از نکات فوق همیشه گفته میشد که بریتانیا از نظر ساختار دولت و نظام تصمیمگیری آن به ویژه در عرصه سیاست خارجی بسیار دقیق و منضبط عمل میکند و از این جهت با سایر قدرتهای جهانی غربی متمایز است. پس چرا در این مساله که شاید مهمترین آزمون بریتانیا بعد از برگزیت باشد، تا این حد متضاد و حتی متناقض عمل کرده است؟ آیا این مساله را میتوان به روحیه سرکش و جنجالی وزیر امور خارجه بریتانیا مرتبط کرد؟
به نظر میرسد که مشکل اصلی در وضعیتی است که بریتانیا پس از خروج از اتحادیه اروپا با آن مواجه شده است. این وضعیت به نحوی تناقضآمیز است. از یک سو باید با جنگهای فرقهای مخالفت کنند با جنگهایی که ریشه مهاجرت به اروپاست. جناحهای دستراستی اروپایی که مخالف امواج مهاجرت هستند، نمیتوانند نسبت به منشأ اصلی مهاجرت بیتفاوت باشند. از سوی دیگر خروج از اتحادیه اروپا عوارض اقتصادی سنگینی برای آنان دارد و باید به نحوی اقدام به جبران آن کنند و هیچ راهی زود بازدهتر از فروش جنگافزار به کشورهای پولدار و درگیر جنگهای منطقهای نیست.
بنابراین خانم نخست وزیر برای تامین هدف اخیر راهی منطقه میشود و آقای وزیر خارجه نیز آن سخنان متضاد را بیان میکند. البته رفتار ترزا می یک پایه دیگر هم میتواند داشته باشد. جدا شدن از اتحادیه اروپا فرصتی است برای اقدامات منفرد بریتانیا جهت پر کردن خلأ قدرتهای جهانی در منطقه و از این طریق کسب نفوذ سیاسی و اقتصادی. ولی این هدف نیز با عوارض دیگری مواجه میشود از جمله واکنش متقابل کشورهای اروپایی است.
تردیدی نیست که توان اقتصادی و فناوری بریتانیا در برابر سایر کشورهای اروپایی در حدی نیست که بتواند چنین نقشی را در منطقه ایفا کند. آن زمانی که بریتانیا میتوانست شانه به شانه آلمان یا فرانسه و ایتالیا در عرصه اقتصادی و فناوری عمل کند، گذشته است و با توجه به تقسیم کاری که در چند دهه گذشته در عرصه اقتصادی انجام شده است، بریتانیا از نظر صنعتی و زیرساختهای فناوری از اتحادیه اروپا عقبتر قرار گرفته و قدرت برتر صنعتی جهت ایفای نقش مسلط و برتر را در منطقه ندارد و این نیز تناقضی دیگر است. وجه دیگر این سیاستهای متناقض حضور همزمان شرکتهای نفتی بریتانیا در ایران و مذاکره با وزارت نفت ایران بود که نشان میداد سخنان خانم ترزا می در اجلاس کشورهای عربی حوزه خلیج فارس مابهازای عینی ندارد جز آنکه هدفش کسب محبت مخاطبانش بود. مخاطبانی که به احتمال زیاد چون گذشته لزوما با این چیزها دلشان خوش نخواهد شد. بنابراین انتظار میرود که بریتانیا عوارض و نتایج منفی این سیاستها را تجربه کند، بدون آنکه دستاوردی به اندازه زیانها داشته باشد.
*منبع: روزنامه اعتماد، 1395.9.20