روزنامه اعتماد در صفحه جهان در گفت و گو با احمد نقیبزاده به بررسی رویکرد سیاست خارجی رییس جمهوری آینده آمریکا پرداخت و به نقل از وی نوشت: عربستان در شرایطی است که بالاخره امریکا دست خود را از پشت عربستان برخواهد داشت. اکنون مساله زمان مطرح است. چرا که این رژیم نمیتواند خود را در عربستان حفظ کند.
در این گفت و گو که در شماره دوشنبه 17 آبان 1395 خورشیدی با استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران منتشر شد، می خوانیم: روسای جمهور امریکا زمانی که پا به کاخ سفید میگذارند، سعی دارند سیاستی را در قالب دکترین خود در سیاست خارجی به اجرا بگذارند تا نگاه و رویکرد یک دوره ریاستجمهوری به طور خاص و روشن نمایان شود. اما سوال اصلی در خصوص دو نامزد این دوره انتخابات ریاستجمهوری امریکا این است که اگر هرکدام از دو نامزد وارد کاخ سفید شوند چه سیاستهای کلانی را در حوزه سیاست خارجی دنبال میکنند.
در خصوص دونالد ترامپ هنوز راهبرد روشن و مشخصی وجود ندارد اما در خصوص هیلاری کلینتون این تصور وجود دارد که راه باراک اوباما را ادامه دهد؛ اوبامایی که رویکرد چرخش به شرق را در دوره دوم ریاستجمهوری خود رسما اعلام کرد تا نشان دهد امریکا به مانند گذشته متمرکز روی مباحث خاورمیانه نیست و هنوز به طور دقیق مشخص نیست که این سیاست در دوره بعدی ادامه پیدا میکند یا خیر. از طرفی موضوعات کلانی در حوزه سیاست خارجی امریکا از جمله خاورمیانه بزرگ، بالکانیزه کردن خاورمیانه، پیشتر در دستور کار سیاست خارجی امریکا قرار داشته که هنوز مشخص نیست رییسجمهور بعدی امریکا چه رویکردی را در قبال این مباحث در پیش خواهد گرفت. از همین رو گفتوگویی داشتیم با دکتر احمد نقیبزاده، استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران تا دکترینهای آینده امریکا را مورد بررسی قرار دهیم.
**شما دیدگاهی در خصوص بالکانیزه کردن خاورمیانه توسط امریکا دارید، آیا دو نامزد اصلی انتخابات ریاستجمهوری امریکا این سیاست را ادامه خواهند داد؟
سیاستهای کلان و درازمدت امریکا را روسای جمهوری تعیین نمیکنند. در حقیقت مجموعه دیگری از ملاحظات اقتصادی و مشاوران اقتصادی و امنیتی، طرحی را مانند خاورمیانه بزرگ ارایه میدهند و سپس آن را چند رییسجمهور اگر نیاز باشد ادامه میدهند تا محقق شود یا اینکه یک رییسجمهوری آن را کنار میگذارد و رییسجمهوری دیگر آن را از سر میگیرد. یا اینکه رییسجمهور به حدی قدرتمند باشد تا اینکه به طور کلی برنامه را تغییر دهد.
آن چیزی که من پیشتر در خصوص بالکانیزه کردن خاورمیانه گفته بودم یک سیاست کلانی است که آقای اوباما چندان به دنبال آن نبود اما در حال تحقق یافتن بود. زیرا شاهد ظهور داعش در منطقه بودیم و سپس بحث تجزیه سوریه و سپس عراق نیز مطرح شد و ترکیه نیز وارد درگیریهایی با کردها شد و همه اینها نشان از چنین طرحی بود. بنابراین چنین سیاستی است که متاسفانه در دستور کار قرار دارد و تا زمانی که اسراییل در منطقه حضور دارد یکی از پایههای سیاست امریکا این موضوع خواهد بود. چرا که اسراییل از وجود کشورهای بزرگ در منطقه احساس هراس و ناراحتی میکند.
**بحثی که وجود دارد این است که شما میفرمایید روسای جمهور در تصمیمسازی نقش چندانی ندارند ولی به گفته شما آقای اوباما به دنبال این موضوع نرفت، به نظر شما دو نامزدی که در رقابتهای ریاستجمهوری حضور دارند به دنبال این سیاست خواهند رفت؟
اگر آقای ترامپ به کاخ سفید راه پیدا کند به راحتی با نیروهای امنیتی که این طرح را برنامهریزی کردند، همراهی میکند و اگر خانم کلینتون هم رییسجمهور شود شاید همراهی کند ولی این همراهی کمتر از آقای ترامپ خواهد بود. ولی به هر صورت هر دو در اجرای این سیاست سهیم خواهند بود ولی آقای ترامپ دست نیروهای امنیتی برای اجرای این برنامه را باز خواهد گذاشت.
**چرا فکر میکنید آقای ترامپ دست به چنین کاری خواهد زد؟زیرا به نظر میرسد ایشان دیدگاه خود را پیش میبرد و خود را از بدنه ساختار دولتی امریکا نمیداند.
به دلیل اینکه آقای ترامپ هیچ دکترین و دید سیاسی ندارد، این آدمها راحتتر تسلیم میشوند. وقتی که نیروهای امنیتی تجزیه و تحلیل خود را ارایه دهند و در برابر او قرار دهند شرایط را خواهد پذیرفت. زیرا چیز دیگری در ذهن ندارد. اما خانم کلینتون مقداری در دیپلماسی امریکا بوده و برخی خطرها را شناسایی و این موارد را نیز گوشزد میکند و برخی برنامهها را به تعویق میاندازد ولی آقای ترامپ واقعا کسی نیست که بر امریکا حکومت کند و در سایه او نیروهای دیگری هستند که رشد میکنند. به مانند دوره آقای احمدینژاد که اینگونه بود. زیرا هرچند ایشان نشان میداد به کسی اعتنا ندارد و بسیار مستقل است ولی مشاهده کردید که چه نیروهایی چه کارهایی کردند و هر کاری که مایل بودند انجام دادند و اینها مربوط میشود به آدمهایی که به ظاهر مستقل هستند و شهامت دارند ولی در واقع افرادی بیبرنامه هستند که ممکن است هر لحظه هر کاری را انجام دهند و در نتیجه افراد سیاسی و برنامهریز میتوانند این افراد را مشغول کنند و کارهای خود را پیش ببرند.
**آیا ایران نیز در این طرح قرار داشت؟
ایران به دلیل وضعیت خاصی که در منطقه دارد این کار بسیار سخت خواهد بود. به طور مثال عراق کشوری است که کمتر از صد سال پیش شکل گرفته است. ترکیه هم در حدود صد سال است که بر خرابههای امپراتوری عثمانی شکل گرفته است ولی تعارضهای قومی در آنها بهشدت وجود دارد. شاید این سوال به وجود آید که آنها کرد دارند و ما هم کرد داریم. فرق کردهای ما با آنها اینگونه است که کردهای ما هرچه آگاهی تاریخی و فرهنگی آنها بیشتر شود بیشتر به ایران میچسبند و احساس تعلق خاطر میکنند اما کردهای ترکیه هرچه آگاهی تاریخی و فرهنگی بیشتری داشته باشند احساس دوری بیشتری از جامعه ترک میکنند. زیرا نه از یک نژاد و نه از یک زبان هستند. بنابراین مساله تجزیه ایران یک امر بسیار محال است بنابراین کمکم شروع میکنند از کشورهای دیگر تا ببینند تا کجا میتوانند پیش بروند.
الان ایران در برنامه آنها نیست. ولی اینگونه هم نیست که هرکاری که دلشان میخواهد انجام دهند. به طور مثال در زمان بوش پدر بحث خاورمیانه بزرگ مطرح شد، حتی بوش پسر هم نتوانست آن را محقق کند و حتی اجرای این برنامه نشان میدهد که نتیجه آن اکنون در خاورمیانه چگونه بوده است. زیرا هر استراتژیای که میخواهند پیاده کنند باید یک چیزهایی را تخریب کنند و سپس آن را بسازند و اینها در مرحله تخریب خاورمیانه ماندهاند تا زمانی که به ساخت آن برسند که بالکانیزاسیون بخشی از آن خواهد بود.
**آقای اوباما دکترین چرخش به شرق را مطرح کرد، آیا این سیاست مختص به آقای اوباما بود یا پس از ایشان ادامه پیدا میکند؟
نه این دکترین پس از آقای اوباما از بین نمیرود چرا که طبق تمام محاسبات قدرتی که در آینده مقابل امریکا قرار میگیرد چین خواهد بود؛ از همین رو امریکا چاره دیگری ندارد جز اینکه برود و یک حلقه محاصرهای که دور شوروی به وجود آورده بود را به دور چین ایجاد کند و نگذارد با دست باز در اطراف خود نفوذ کند و به مرحلهای برسد که هیچ کس نتواند جلوی آن را بگیرد. در نتیجه امریکا مجبور است این سیاست را داشته باشند. اما شروع آن در دوره آقای اوباما بود و به نام ایشان کلید خورد.
**آیا بحرانهای خاورمیانه موجب نشد تا این دکترین به تعویق بیفتد؟
نه، این دکترین در برنامه کار هست و به انجام میرسد. امریکا مدتی است که خاورمیانه را رها کرده است. یعنی از زمانی که امریکا بینیاز به نفت خاورمیانه شد تقریبا دیگر اهمیت سابق را برای امریکا ندارد. چرا که در گذشته خاورمیانه از دیدگاه امریکا منطقه حیاتی جهان شناخته میشد. اما اکنون این منطقه حیاتی به شرق آسیا منتقل شده است و مشاهده میکنید که امریکا اصراری ندارد که در مسائل خاورمیانه به صورت مستقیم حضور پیدا کند و دخالت داشته باشد.
نهایت دخالت کنونی امریکا مستشارانی را به عراق و سوریه ارسال کرده تا نیروهای محلی را برای مقابله با تروریسم تربیت کند. در بحث سوریه بهشدت کوتاه آمد و کشورهای دیگر موضع سختتری نسبت به امریکا در قبال بشار اسد دارند. از همین رو کاملا محسوس است که هدف اصلی امریکا دیگر خاورمیانه نیست.
**به نظر شما بین خانم کلینتون و آقای ترامپ کدامیک سیاست گردش به شرق را دنبال میکنند؟
در مورد آقای ترامپ هیچ چیزی نمیتوان گفت. اگر در مورد آقای احمدینژاد چیزی میتوانستید بگویید در مورد ایشان هم میشود چیزی گفت.
**اما آقای ترامپ بهشدت تفکرات ضد چینی دارد.
ممکن است بعدا تغییر عقیده دهد. کسی که میگوید با روسیه و پوتین همکاری میکنم این موضوع نیز غیر محتمل نیست. از طرفی در امریکا به حدی تبلیغات ضد چینی صورت گرفته که اگر کسی بگوید که من با چین همکاری میکنم افکار عمومی امریکا آن را نمیپذیرد. ایشان هم جزیی از افراد امریکایی است که آن را حس کرده و میگوید. ایشان اگر میخواست ضدیتی به دشمنان امریکا داشته باشد نسبت به پوتین هم باید چنین موضع سختی را اتخاذ میکرد و ملاحظه میکنید که چنین چیزی نیست و گاهی حرفهایی بیان میکند که عجیب و غریب به نظر میرسد. حتی برعکس ممکن است با ایران از در دوستی برآید. چرا که این طور افراد از قاطعیت و قدرت خوششان میآید و ترامپ به ناگاه مشاهده میکند که جمهوری اسلامی در خاورمیانه هم محکم ایستاده و هم از قاطعیت برخوردار است و بگوید با هم همکاری و مسائل را حل و فصل کنیم.
اما جمهوری اسلامی نظامی نیست که بخواهد از این موضوع بهره ببرد چرا که اساسا ضدیت با امریکا در برنامههای آن قرار دارد. در نتیجه حساب کردن روی آقای ترامپ بسیار مشکل است اما خانم کلینتون به مانند آقای اوباما عمل خواهد کرد. از طرفی نقشههایی که نیروهای امنیتی امریکا طراحی کردند یک رییسجمهور مانند جرج بوش آنها را از طریق نظامی پیش میبرد اما فردی مانند اوباما از طریق دیپلماتیک آن را جلو میبرد بنابراین تفاوت چندانی بین این دو وجود ندارد و خانم کلینتون فردی است که از طریق دیپلماسی کارها را پیش میبرد.
**فکر نمیکنید خانم کلینتون دکترین جدیدی را ارایه دهد؟
نه. اساسا خانم کلینتون در این سطح نیست. اکنون تنها دورهای در امریکا است که هر دو رقیب ریاستجمهوری فاقد شخصیت لازم برای این کار هستند. البته ایشان در برنامه تحریم ایران بسیار فعال برخورد کرد و اروپاییها را با خود همراه کرد. ولی در دوره ریاستجمهوری شاید کارهایی از این دست انجام دهد اما در سطحی نیست که بتواند یک دکترین را طراحی کند و به اجرا بگذارد.
**در خصوص آقای ترامپ هم اینگونه است؟
ترامپ که به نظرم اصلا برنامهای ندارد.
**دو نامزد انتخابات امریکا رویکرد متفاوتی نسبت به ناتو دارند. خانم کلینتون دیدگاه سنتی نسبت به ناتو دارد و آقای ترامپ رویکرد کاسبمآبانه به این اتحاد دارد. اگر زمانی فردی مانند آقای ترامپ رییسجمهور امریکا شود چه بلایی بر سر اتحادی مانند ناتو خواهد آمد؟
البته به نظر من ایشان بنا نیست رییسجمهور شود. اما اگر به فرض محال ایشان رییسجمهور شود جلوی اینگونه حرکات گرفته خواهد شد و نمیگذارند هرکاری که میخواهد انجام دهد. ترامپ واقعا به گونهای در مورد ناتو حرف زده که نشان میدهد اصلا فرد سیاسی نیست. یعنی پیمانی که به گردن بسیاری از کشورها افسار انداخته و زیر پروبال امریکا قرار داده شده است و باعث ابر قدرتی امریکا شده است، اگر بخواهید به آن کاسب کارانه نگاه کنید از قبل آن درآمد زایی کنید و به خزانه امریکا واریز کنید منطقی نیست.
چنین حرفی نشان میدهد که ترامپ منافع ملی امریکا را آنگونه که باید نمیشناسد. ولی شدنی هم نیست و کاری نمیتواند انجام دهد، جلوی او را مشاوران اطراف وی میگیرند. ولی این موضوع به کشورهای اروپایی فرصت میدهد که از زیر یوغ ناتو خارج شوند، چیزی که بیش از ٤٠ سال است آرزوی آن را دارند و به دنبال آن هستند ولی محقق نشده است. اروپاییها بسیار علاقهمند هستند که از نظر سیاسی مستقل باشند.
**یعنی اگر زمانی آقای ترامپ رییسجمهور شود این امکان وجود دارد که اروپاییها به سمت نیرویی مستقل از ناتو پیش بروند؟
این خواستهای است که برای امروز و دیروز نیست. این موضوع از سال ١٩٥٢ دنبال میشود که در آن زمان اتحادیه اروپای غربی را تشکیل دادند. یکی از کشورهایی که نگذاشت این اتفاق رخ دهد انگلستان بود. یکبار دیگر این رویکرد پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد مجدد شکل گرفت زیرا اروپاییها معتقد بودند که فلسفه وجودی ناتو مبارزه با کمونیسم بود و با فروپاشی شوروی فلسفه وجودی ناتو نیز از بین رفته است. اما امریکاییها عنوان کردند خطرهای دیگری وجود دارد و در نهایت بحران کوزوو موجب شد تا اروپاییها بپذیرند که ناتو باشد.
امریکا نیز به این دلیل اصرار دارد که ناتو وجود داشته باشد که کشورهای اروپایی را زیر چتر خود در ناتو نگه دارد و برتری خودش را حفظ کرد و این موضوع امکانات فراوانی به ناتو میدهد که اگر ناتو نبود این امکانات نیز قابل تصور نبود.
**به قول شما تشکیل نیروی متحد اروپایی یک رویا برای این کشورها است، اما اگر امریکا چتر حمایتی خود را از ناتو بردارد، آیا اروپا چنین توانی را در خود میبیند که نیروی مستقل را ایجاد کند؟
قطعا کار یک روز و دو روز نیست. باید از نیروهای واکنش سریع آغاز کنند و سپس ارتش اروپایی تشکیل دهند و به دلیل اینکه نشان دادند خواهان چنین کاری هستند، توان آن را نیز دارند. در زمان فرانسوا میتران، رییسجمهوری فرانسه برنامهای تحت عنوان اورکا (Eureka) صورت گرفت که اروپاییها به صورت مشترک روی هواپیما و موشکهای جنگی کار کنند و صنایع نظامی داشته باشند.
ولی امریکاییها هیچگاه چنین اجازهای به اروپاییها ندادند و نخواهند داد. حتی بالاتر از این بگویم که امریکاییها طبق تفسیر چرچیل، نصف اروپا را به روسها دادند تا بتوانند نصفه دیگر را به خود اختصاص دهند. بنابراین سلطه بر اروپای غربی بود که اجازه داد امریکا بر سایر نقاط جهان نیز سلطه پیدا کند. اگر چنین سلطهای نداشت اصلا امکان نداشت به چنین قدرتی دست پیدا کند.
**آقای اوباما ائتلافهایی را خارج از ناتو مانند ائتلاف ضد داعش به وجود آورد، آیا با رفتن ایشان از کاخ سفید این ائتلافها نیز از بین خواهند رفت؟
این نوع ائتلافها بر حسب نیازها شاید از بین برود و دیگری به وجود آید. ولی موضوع مهمی نیست. شما یک ائتلاف بر اثر خطر مشترک ایجاد میکنید و همیشه محتمل است چنین کاری صورت گیرد.
**خانم کلینتون قصد دارد تا منطقه پرواز ممنوع را دنبال کند و این ملزم به کمک ائتلاف ضدداعش برای اجرای آن است، آیا کشورهای دیگر در این زمینه کاری انجام خواهند داد؟
بله، اما روسیه در این زمینه همراهی نمیکند. سایر کشورهای عضو ائتلاف حتما همراهی میکنند ولی روسیه نیز باید به آن پایبند باشد که چنین کاری انجام نمیدهد. چرا که امریکاییها میخواهند نیروهای طرفدار خود را در نقطهای امن نگه دارند و روسیه نیز در حال پراکنده کردن این افراد است. بنابراین اکنون مساله برد و باخت در سوریه برای دو ابر قدرت مطرح است.
**اگر خانم کلینتون چنین کاری بدون روسیه انجام دهد آیا شدنی است؟
نمی توان چنین کاری کرد. زیرا اگر روسیه قبول نکند عملی نمیشود و روسیه هم قبول نمیکند. زیرا این کار مانند امضای ورقه باخت در خاک سوریه است.
**پس چرا خانم کلینتون چنین وعدهای دادهاند؟
طرحی برنامهریزی میشود و به سمت تحقق آن گام بر میدارند زیرا همه جا اینگونه است. معمولا هدف تعیین میشود و سپس سازوکارهای آن تنظیم که گاهی میشود و گاهی نمیشود. اگر قرار باشد از ابتدا بدانید که میشود، هنر نیست و اگر بدانید که ممکن است نشود خیلی از برنامهها را باید تعطیل کنید.
**امریکا یک نوع چتر حمایتی روی برخی کشورها از جمله ژاپن و کره جنوبی دارد، آیا این رویکرد از سوی خانم کلینتون تغییر خواهد کرد؟
اینها حمایتهای استراتژیکی است که یک رییسجمهور نمیتواند آن را کنار بگذارد زیرا این مسائل بر اساس محاسباتی صورت میگیرد زیرا اگر این حمایتها صورت نگیرد ممکن است خود را به روسیه و چین نزدیک کنند. از همین رو هیچ رییسجمهوری این کار را انجام نمیدهد و حتی اگر چنین کاری صورت گیرد به حدی فشار روی او وارد میشود تا حرف خود را پس بگیرد.
**در قبال عربستان نیز همین شرایط است؟
عربستان در شرایطی است که بالاخره امریکا دست خود را از پشت عربستان برخواهد داشت. اکنون مساله زمان مطرح است. چرا که این رژیم نمیتواند خود را در عربستان حفظ کند. اساسا چنین رژیمی مناسب قرن٢١ نیست. از سویی دیگر چیزهایی کشف شده است که جامعه امریکا نمیتواند آن را بپذیرد. به مانند مشارکتی که عربستان در بحث یازده سپتامبر داشته و اساسا ناکارآمدیای که این رژیم در ائتلافها دارد به مانند یمن که عملا این کشور را نابود کرد و جان هزاران انسان را گرفت. یعنی رژیمی نیست که کارایی بالایی داشته باشد و کارهای نمایشی انجام میدهد. فکر میکنم دیر یا زود امریکا دستش را از پشت عربستان برخواهد داشت.
**آقای ترامپ چندان به این ائتلافها و اتحادها اعتقادی ندارد و میگوید اگر میخواهند ما از این کشورها حمایت کنیم باید هزینه بپردازند، این کار تا چه حد معقولانه است؟
این دیدگاه یک فرد کاسبی است که به جایی رسیده و تصور میکند همهچیز به پول ختم میشود. همین الان هم این کار صورت میگیرد. فکر میکنید حمایت امریکا از عربستان بدون هزینه است؟ پول تمام این هزینهها به وسیله خرید سلاح و موارد دیگر دریافت میشود. به طور مثال در جنگ عراق و کویت میلیاردها دلار پول شیوخ خلیج فارس را امریکا بلوکه کرد و به آنها نداد. در حال حاضر دونالد ترامپ حرف عجیبی در اساس نزده است اما به صورت ظاهر حرف زشتی است و طرز فکر یک کاسب دون پایه را دارد.
**با توجه به تهدیداتی که در جهان وجود دارد امریکا نیازمند متحدان جدی به خصوص در بحث مقابله با روسیه است، آیا امریکا توان ایجاد یک اتحاد علیه روسیه را دارد؟
تحریمها اکنون وجود دارد. ولی به دلیل اینکه جنگ هنوز جدی نشده، اقدامات اروپا و امریکا نیز جدیتر میشد. اگر به چنان حالت قاطعیتی اختلافات برسد که یا باید با روسیه باشید یا امریکا، آنوقت ائتلافها بیشتر خودشان را نشان میدهد و در مجموع جهان غرب با روسیه آنچنان در جنگ مرگ و زندگی قرار نگرفته و بازیهایی را انجام میدهند که به بهانههای حمایت از دموکراسی و کشورهای آزاد منافع روسیه را از دستشان خارج کنند در این بین روسیه نیز جوابهای دندان شکنی داده است و بسیار قاطعانه با این قضیه برخورد کرده است که برخی از روسیه این ایراد را میگیرند که تا این حد قاطعیت لازم نبود. به طور مثال در بحث کریمه، روسیه این جزیره را ضمیمه خاک این کشور کرد به این بهانه که در گذشته جزیی از روسیه بوده است یا در موردی دیگر به صورت مستقیم برای حفظ منافع و پایگاه نظامی خود وارد نبرد سوریه شد. ولی غرب خود را لیبرال نشان میدهد که از دموکراسی و نیروهای آزاد حمایت میکند.
اما واقعیت ماجرا این است که میخواهد اوکراین را از چنگ روسیه در بیاورد و همچنین تنها پایگاه نظامی در خاورمیانه را نیز از چنگ روسیه خارج کند و سپس وارد مراحل بعدی میشود. روسها هم به این نتیجه رسیدهاند که باید یک جایی جلوی این جریان بایستند و الا این موضوع حد توقف ندارد و باید یک جایی تمام شود.
*منبع: روزنامه اعتماد