کد خبر: ۸۳۴۸۱
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۸ - ۱۴ مهر ۱۳۹۵ - 05 October 2016
در خیابان پاستور، آنجا که نهاد ریاست جمهوری قرار دارد؛ چند مرد قلم به دست با کیف روی دوش حضور دارند.
 روزنامه ابتکار در صفحه جامعه به بررسی نامه های نوشته شده به وسیله مردم به نهاد ریاست جمهوری پرداخت و نوشت: در خیابان پاستور، آنجا که نهاد ریاست جمهوری قرار دارد؛ چند مرد قلم به دست با کیف روی دوش حضور دارند.

در این گزارش که در شماره چهارشنبه 14مهر 1395 خورشیدی به قلم پویان خوشحال انتشار یافت، می خوانیم: وقتی از آن ها راجع به شغلشان پرسیدم، یکی از آن ها گفت: «کار ما عین گدایی است.» این افراد برای مراجعین به نهاد ریاست جمهوری و درخواست مطالباتشان از دولت نامه می نویسند.

نامه ای که با جوهر امید نوشته و بی پاسخ در چاه بی تدبیری دفن می شود. داستان از اینجا شروع می شود که برای تهیه یک گزارش به نهاد ریاست جمهوری رفتم. در نزدیکی ورودی نهاد مردی به سراغم آمد و از من خواست که نامه ای برایم بنویسد. سپس با لحنی مظلومانه گفت با چه کسی کار دارم. گویا یکی از راهنمایان دفتر ریاست جمهوری است.

ناصر، مرد 51 ساله ای که می گوید 11 سال است در خیابان پاستور می چرخد و برای مراجعه کنندگان نامه می نویسد.
نامه ای برای رئیس جمهور، برای دفتر مقام معظم رهبری، برای وزارت کار، ارشاد، کشاورزی و سایر نهاد های دولتی.

ناصر که از سال 84 در ورودی نهاد ریاست جمهوری در خیابان پاستور تهران به نامه نویسی برای مردم مشغول است؛ بیشتر مراجعه کنندگان را از قشر ضعیف جامعه می داند. قشری که به تعبیر ناصر نُه آن ها گره به ده شان است.

او شغل خود را اینگونه تعریف می کند: نامه می نویسم. به ما عریضه نویس هم می گویند؛ برای رئیس جمهور، دفتر مقام معظم رهبری، نمایندگان مجلس و حتی برای وزارت های مختلف دولت. کارمان نوشتن است. حتی شکایت، برخی هم می آیند تا برایشان وصیت نامه بنویسیم. اینجا آخر خطر مردم ما است. ناصر بیشتر مشتریان خود را شهرستانی معرفی می کند. افراد امیدواری که به دلیل فقر شدید تنها راه ادامه زندگی و به تعبیر ناصر سیر کردن شکم خانواده خود را روی آوردن به نوشتن نامه برای می دانند.

او می گوید: روزانه بیش از 10 نامه می نویسم که مخاطب اصلی آن رئیس دولت است. هرچند افراد زیادی روزانه از شهرستان برای نوشتن نامه به نماینده شهر خود نزد ما می آیند. بنده خداها نمی دانند اینجا نهاد ریاست جمهوری است، نه مجلس.

از ناصر در ارتباط با مطالبات مردم پرسیدم، اینکه دقیقا محتوای نامه ها چیست؟ او می گوید: تنها درخواست این افراد نان شب است. ساده بگویم نه این آدم ها گره به ده شان است. بیشتر مراجعه کنندگان به ما، خواسته ای جز سیر کردن شکم فرزندانشان ندارند. اکثراً می گویند ما توانایی گرفتن وام را نداریم وقتی می پرسیم چرا؟ می گویند هیچ کس را نداریم که ضامن شود. می گویند در نامه حتما ذکر کنید که کسی ضامن ما نمی شود. ناصر با قلم در دستش روی کاغذی به آرامی خط می کشد، می گوید: ببینید. 

از بی سواد تا دکتری به اینجا می آیند. بیمار دارند. درخواست کمک دارند. زنی می آید و می گوید شوهرش در زندان است؛ مردی می گوید همسرش در زندان است. موارد زیادی را داشته ایم که مدرک دکتری داشته اند اما درخواست کار را در نامه مطرح می کنند. از این دست افراد متفاوت است و نقطه مشترک همه این افراد بی پولی است. همین چرک کف دست را اگر داشتند وضعشان به اینجا نمی کشید. اما نامه نویسی، از سال 84 و با روی کار آمدن دولت نهم جان گرفت، این اقدام محمود احمدی نژاد در دولت دهم ادامه یافت و مردم را به نامه نوشتن عادت داد. 

مردمی که در مواجه با مشکلات دست به گریبان ارگان های دولتی دراز می کردند. ناصر و عریضه نویسان همراهش که در خیابان پاستور فعالیت می کنند، همگی از 10 سال پیش شروع به کار کرده اند و در دولت فعلی کار خود را کسادتر از گذشته می دانند. ناصر که خود را بی تعصب نسبت به دولت های روی کار آمده کشور می داند، در رابطه با عملکرد دو دولت روحانی و احمدی نژاد در رابطه با برخورد با نامه های مردمی می گوید: رسیدگی به نامه های مردمی در سه سال اخیر مانند دولت احمدی نژاد نیست. 

قریب به 80 تا 90 درصد نامه ها بعد از رسیدن به نهاد توسط عوامل دولت رد می شود و جوابیه ای دریافت نمی کنند. او می گوید در دولت قبل نامه ها به استانداری ها ارجاع داده می شد و درخواست می کردند که پس از رسیدگی نتیجه آن را به نهاد مردمی دولت اطلاع داده شود. ناصر که دارای مدرک کارشناسی مدیریت دولتی از دانشگاه تهران است خود را در نامه نویسی اداری بسیار موفق می داند اما نارضایتی او بیشتر مربوط به درآمدش است. 

او به ازای هر نامه ای که می نویسد از یک تا پنج هزار تومان دریافت می کند که دلیل این اختلاف قیمت را نیز اینگونه بیان می کند. بسیاری از افرادی که به ما مراجعه می کنند افراد فقیری هستند که بعد از نوشتن نامه متوجه می شویم که توانایی پرداخت حتی یک هزار تومان را هم ندارند، همین موضوع باعث شده تا روزانه یک سوم نامه هایی که می نویسیم رایگان باشد یا اگر هم مبلغی دریافت می کنیم بسیار ناچیز است.

او و همکارانش روزانه حرف های مردم را که جنس درد است از زبان قلم برای رئیس جمهورشان مطرح می کنند. از او پرسیدم که آیا تا به حال رئیس جمهور را دیده ای یا علاقه ای به دیدن او دارید؟
او می گوید که علاقه ای به دیدن رئیس جمهورها ندارد. چه در دولت فعلی و چه در دولت های قبلی و در ادامه خاطره ای را از خانمی بیان می کند.

خانمی با قد کوتاه که وزن زیادی هم داشت و برای حل مشکلش به پاستور آمده بود، از 4 دختر مطعلقه خود گفت تا مشکلات مالی زیادی که در زندگی برایش پیش آمده و تن فروشی یکی ازدخترانش برای کسب درآمد تا بی سرپرست بودن. حتی گفته بود که بارها فکر خودکشی به سرش زده است. یکی از آقایان دولتی آمد و دست او را گرفت و به داخل نهاد برد؛ بعد از مدتی وقتی آن خانم را دیدم حس کردم آرامش یافته است. برایش خانه نوشته بودند که رهن کند و ماهانه به او مبلغی نیز برای رفع معیشت روزانه داده بودند که قرار بود ماهانه برایش ارسال شود. ما در اینجا اتفاقات زیادی را مشاهده کرده ایم و خوبی ها و بدی های زیادی را دیده ایم. اتفاقاتی که هم شیرین بود و هم تلخ. ناصر به زنانی اشاره می کنید که خانه آخرشان را تن فروشی عنوان می کنند. به گفته ناصر آن ها تاکید می کنند که در نامه قید شود که نه سرپرستی دارند و نه پولی، توانایی دریافت وام راهم ندارند و تنها راه باقی مانده برایشان تن فروشی است.

از او پرسیدم که آیا برای خودت نیز نامه ای نوشته ای که مشکلات خودت نیز حل شود؟
در جواب می گوید: من هیچوقت این کار را نکردم و هرگز این کار انجام نمی دهم. بارها شده نامه ای نوشته ام برای مردم و راهنماییشان کردم که به کجا بروند. بعد از دقایقی وقتی با نامه شان در همان خان اول نهاد ریاست جمهوری رد شد، آمده اند و نامه را جلوی چشمم پاره کردند و با فحش و بد و بیراه اینجا را ترک می کنند. من نگران این نیستم که به من فحش داده اند، به این فکر می کنم که اگر اینجا، پاستور، نهاد ریاست جمهوری شانس آخر این افراد است، بعد از پاره کردن نامه به کجا می روند؟

شاید اگر روزی مسیرتان به خیابان پاستور خورد و مردی خمیده با کیف دسته دار روی شانه اش جلوی شما را گرفت و درخواست نوشتن نامه ای برایتان را کرد، همین ناصر روایت ما باشد.
*منبع: روزنامه ابتکار
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: