کد خبر: ۷۵۰۸۳
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۶ - ۱۰ تير ۱۳۹۵ - 30 June 2016
** صادق زیباکلام . استاد دانشگاه تهران
همان‌طور که انتظار می‌رفت، پیروزی مخالفان ماندن در اتحادیه اروپا، باعث شده تا بسیاری از تحلیلگران، شخصیت‌ها، مطبوعات و سایت‌های نزدیک به اصولگرایان، نتیجه همه‌پرسی در انگلستان را دست‌مایه تحلیل‌های کلان پیرامون آینده اتحادیه اروپا و به تبع آن، آینده غرب قرار دهند. برخی حتی یک گام بلند هم برداشته و نتیجه آن همه‌پرسی را دلیلی بر ایجاد شکاف و بحران نه‌تنها در اتحادیه اروپا که مجموعه فرهنگ و تمدن غرب قلمداد می‌کنند.

البته این محافل اساسا هر باد نامساعدی را که در آسمان غرب بوزد حجتی بر «بحران» و به‌آخرخط‌رسیدن فرهنگ و تمدن غرب می‌پندارند. نتیجه همه‌پرسی سوم تیرماه هم سوژه جالبی برای نشان‌دادن بحرانی که گریبانگیر اروپا شده به‌شمار می‌رود و اتحادیه اروپا دارد رو به تجزیه می‌رود.

موضوع این یادداشت اساسا پرداختن به نتیجه همه‌پرسی در انگلستان نیست. به‌هرحال ٥٢ درصد مردم این کشور با وجود اصرار و تکرار مسئولان و دولتمردان خود یا آنچه که می‌توان آن را با اندکی تسامح، مجموعه حاکمیتی در انگلستان خواند، رأی به خروج از اتحادیه اروپا دادند.

این نتیجه آن‌قدر تکان‌دهنده بود که دولت دیوید کامرون که تلاش بسیاری برای مجاب‌کردن مردم به ماندن در اتحادیه کرده بود، وقتی با رأی مخالف آنان مواجه شد، به فکر استعفا افتاده است. اما موضوع این یادداشت، مسئله دیگری است. در میان صاحب‌نظران و فرهیختگان ما به‌ویژه آنان که انقلابی‌تر بوده‌اند، همواره نظر تردیدآمیزی نسبت به وجود دموکراسی واقعی در غرب وجود داشته است.

چپ غیرمذهبی سال‌ها قبل در ایران این نظریه را رواج داد که آنچه در غرب به نام دموکراسی وجود دارد یک پوسته، سراب و ظاهری از دموکراسی بیش نیست. مردم غرب فکر می‌کنند که آنها انتخاب می‌کنند درحالی‌که صاحبان قدرت اقتصادی و رهبران سیاسی هستند که با دردست‌داشتن ابزار تبلیغات و رسانه‌ها در غرب، خواسته‌های سیاسی و اقتصادی خود را غیرمستقیم به مردم عادی دیکته می‌کنند. مردم به پای صندوق‌های رأی می‌روند اما ناخودآگاه به خواسته صاحبان قدرت و ثروت رأی می‌دهند و اسم این بازی را هم غربی‌ها دموکراسی گذاشته‌اند. این تفکر بعدها در میان جریانات مذهبی- انقلابی هم رسوخ کرد و مورد قبول قرار گرفت با این تفاوت که جریانات مذهبی موجودی به اسم صهیونیسم را هم به مجموعه قدرت‌های نامرئی غربی افزودند.

ماحصل نگاه ما به دموکراسی غربی آن است که فریب و نیرنگی بیش نیست و قدرت واقعی در دست صهیونیست‌ها، کارتل‌های نفتی، کارخانه‌داران، تولید‌کنندگان تسلیحات، بانکداران و این دست مراکز قدرت و ثروت است. مردم در غرب ساده‌لوحانه فکر می‌کنند، آنها دولت‌ها، نخست‌وزیران و رؤسای‌جمهور را با رأی خودشان انتخاب می‌کنند درحالی‌که آنها کاره‌ای نیستند و صرفا مجری عوامل قدرت در پشت پرده به‌شمار می‌روند.

صدالبته که این نوع دیدگاه‌ها با وجود ظاهری که دارند، فرسنگ‌ها با واقعیت دموکراسی در غرب فاصله دارند. بگذریم که مدافعان این دست نظریات، چه در ایران و چه در جوامع دیگر معمولا جریانات فکری‌ای بودند که کارنامه خودشان در درس دموکراسی خیلی درخشان نبوده بنابراین با این نوع سخنان و پاک‌کردن صورت‌مسئله‌ای به نام رأی مردم، در حقیقت می‌خواهند نمره پایین خودشان در درس دموکراسی را توجیه کنند.

نتیجه رفراندوم انگلستان در حقیقت همانند سطل آب سردی بود که روی تمامی این نظریه‌پردازی‌ها ریخته شد. چراکه اصحاب قدرت اعم از سیاسی و اقتصادی اتفاقا می‌خواستند که انگلستان در «اتحادیه» باقی بماند. هر دو حزب به‌اصطلاح حاکم (محافظه‌کار، کارگر) از ماندن در اروپا دفاع می‌کردند. ایضا صاحبان به‌اصطلاح قدرت اقتصادی، صاحبان صنایع، تولید‌کنندگان و مراکز مالی و پولی و تجاری هم نمی‌خواستند انگلستان از اتحادیه اروپا خارج شود. اما ٥٢ درصد از رأی‌دهندگان، برعکس ارکان قدرت و سیاست، ترجیح می‌دهند کشورشان عضو اتحادیه نباشد.

اگرچه که دلیل آنها خیلی به موضوع این یادداشت مربوط نمی‌شود اما انگیزه اصلی آنان مجموعه‌ای از ملاحظات ناسیونالیستی، اگر نگفته باشیم در حقیقت نژادپرستانه بود. بسیاری از مردم انگلستان که رأی به خروج دادند، معتقدند که سیاست‌های اتحادیه اروپا باعث شده شمار خارجی‌ها و پناهندگان در کشورشان خیلی زیاد شود. به علاوه معتقدند که بسیاری از شهروندان کشورهای فقیر‌تر عضو اتحادیه، عمدتا کشورهای کمونیستی سابق، با استفاده از امکانات رفاهی و تأمین اجتماعی قابل‌توجهی که در انگلستان وجود دارد؛ بهداشت و درمان کاملا رایگان، حقوق سخاوتمندانه ایام بی‌کاری، دستمزد بالا و... به کشورشان بیایند و جدای از اشتغال، از مواهب تأمین اجتماعی جذاب انگلیس هم برخوردار شوند.

اصرار و تکرار رهبران سیاسی و اقتصادی نتوانست این تردید‌ها را در بسیاری از انگلیسی‌ها برطرف کند و آنان به‌واسطه مجموعه‌ای از این دست دلایل و برخلاف خواست صاحبان قدرت و ثروت، رأی به خروج از اتحادیه دادند. جان کلام در این همه‌پرسی آن بود که از قضای روزگار و باز برخلاف باورهای متوهم بسیاری از ما ایرانیان، بخش قابل‌توجهی از رأی‌دهندگان انگلیسی گزینه‌ای را در پای صندوق‌های رأی انتخاب کردند که مورد پذیرش فرادستان نبود. 
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: