روزنامه جام جم در صفحه سیاسی در گفت وگو با «سیدمرتضی نبوی» عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و مدیر مسوول روزنامه رسالت، اندیشه های سیاسی امام خمینی (ره) را مورد بررسی قرار داد و به نقش ایشان در تاسیس نظام جمهوری اسلامی پرداخت.
در این گفت وگو که در شماره پنجشنبه 13 خرداد 1395 خورشیدی روزنامه جام جم منتشر شده است، می خوانیم: امام خمینی(ره) در سال 57 با پیروزی انقلاب و تاسیس نظام جمهوری اسلامی، یکی از مهمترین رویدادهای قرن بیستم را رقم زدند. در تحلیل این رویداد بزرگ و چارچوبهای اندیشه سیاسی بنیانگذار کبیر انقلاب که بهتاسیس نظام جمهوری اسلامی منجر شد با سید مرتضی نبوی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بهگفت وگو نشسته ایم.
او مبانی فکری امام راحل را برآمده از اصول اسلام و قران میداند و معتقد است همین اصول بود که باعث شد نظام نوپای جمهوری اسلامی بتواند بحرانهای سالهای ابتدایی را پشت سر بگذارد. وی نظریه مترقی ولایت فقیه را نیز برآمده از همین بینش میداند و تاکید میکند حضور ولیفقیه در راس نظام، مشروعیت الهی را در تمام ارکان کشور جاری میکند.
وی اصول کلی حاکم براندیشه سیاسی امام راحل و مقام معظم رهبری را واحد میداند و تاکید دارد اگر امام خمینی(ره) هنوز در قید حیات بودند در تصمیمات ایشان با تصمیماتی که در دوره زمامداری مقام معظم رهبری اتخاذ شده، تفاوت چندانی نبود. مشروح این گفت وگو را میخوانید.
**امام خمینی(ره) بنیانگذار حکومتی بودند که اصول حکمرانی در آن، با سایر حکومتهای موجود، تفاوتهای قابل توجهی داشت. مبانی فکری امام خمینی که بهاین الگو از حکومتداری منجر شد ریشه در چه داشت؟
ابتدا سالگرد ارتحال جانگداز حضرت امام(ره)، رهبرکبیر انقلاب اسلامی را بهخوانندگان روزنامه جامجم تسلیت میگویم و معتقدم باید بهخاطر این نعمتی که خدا بهملت ایران داد و بهواسطه وجود حضرت امام(ره) کشور ما را از یک کشور وابسته بهیک کشور مستقل و دارای مردمسالاری دینی تبدیل کرد شکرگزاری بسیاری کرد.
در مورد اندیشه سیاسی حضرت امام اگر بهتعاریفی که از اندیشه سیاسی شده مراجعه کنیم بهاین تعریف میرسیم که اندیشه سیاسی مربوط است بهقدرت سیاسی و نهادهایی که این قدرت سیاسی در آنها تولید میشود و بهدو سوال مهم جواب میدهند: اول اینکه چه کسی میتواند حکومت کند و سوال دوم که در دوران جدید بیشتر مطرح شده است اینکه چگونه باید حکومت کرد.
این دو سوال در اندیشه سیاسی، کلیدی است و در ضمن باید در قالب اندیشه سیاسی، نهادهای قدرت را توضیح داد. بحثهایی هم که درباره حکمرانی خوب مطرح است بههمان سوال چگونگی حکومتکردن مربوط است.
اگر این موارد را از نگاه حضرت امام(ره) بنگریم در این باره که چه کسی باید حکومت کند، پاسخ آن بههمان موضوع اصلی مشروعیت که در اندیشه سیاسی مطرح است برمیگردد. بهاین معنی که چه کسی این حق را دارد که حکومت کند و برای این منصب شایسته است. در اندیشه حضرت امام با توجه به اینکه ایشان یک مسلمان معتقد بهاسلام ناب و انقلابی بودند، پاسخ این است که انسان را خداوند خلق کرده و در حقیقت، حاکمیت برهستی و انسان، اصالتا متعلق بهخداست و خداوند انسان را برسرنوشت خودش مسلط کرده و کسانی میتوانند حکومت کنند که اولا از طرف خدا ماذون باشند و مشروعیت الهی داشته باشند و دوم اینکه از طرف مردم اذن داشته و از مشروعیت مردمیبرخوردار باشند.
برهمین اساس حضرت امام، نظامجمهوری اسلامی را مطرحکردند و بهرفراندوم مردم گذاشتند. جمهوری اسلامی اگر چه در شکل، برآمده از آرای مردم است اما محتوای آن و ارزشهای حاکم برآن، اسلام است.برهمین اساس میبینیم در اندیشه امام، نقش خدا و دین اسلام و قرآن خیلی پررنگ است و محتوای حکومت را روشن میکند اما این حکومت، مردمسالار هم هست و همه نهادهای آن حتی خود رهبری و ولایت فقیه، براساس رای مردم شکل میگیرند.
در آثار حضرت امام بارها از دموکراسی دینی صحبت شده بهاین معنی که حکومت مورد نظر ایشان، حکومتی مردمسالار با محتوای اسلامی است و این واژه را ما در ادبیات مقام معظم رهبری نیز بهصورت مفصل میبینیم که ایشان از مردمسالاری دینی صحبت میکنند.
بنابراین در پاسخ بهیکی از مهم ترین سوالات اندیشه سیاسی مبنی براینکه چه کسی میتواند حکومت کند نظر حضرت امام این است که اگر فردی صرفا مشروعیت مردمیداشته باشد مشروع نیست، بلکه باید مشروعیت الهی هم داشته باشد؛ یعنی هم ویژگیهایی که خدا و قرآن و اسلام تعیین کرده داشته باشد و هم از رای مردم برخوردار باشد که اندیشه امام از چنین فردی بهعنوان ولی فقیه یاد میکند. ولایت فقیه یعنی حکومت فرد دانای بهاسلام و مسائل روز که عادل بوده و از رای مردم برخوردار باشد.
بنابراین پایههای مشروعیت در اندیشه سیاسی امام، هم مشروعیت الهی است و هم مشروعیت مردمی.
**آیا این دو قابل تفکیک است و میتوان در مواقعی گفت فردی با یکی از این دو مشروعیت، صلاحیت حکومت را مییابد؟
خیر، این دو مجزا از یکدیگر نیست و بهتعبیر مقام معظم رهبری، این دو یک شاکله هستند و اینطور نیست که آمده باشند مردمسالاری و دین را بهیکدیگر وصله کرده باشند. اصلا طبع اسلام این است و باید فرد حاکم، ویژگیهای مورد قبول اسلام، قرآن و خدا را داشته باشد اما در عین حال از رای مردم هم برخوردار باشد.
برهمین اساس در تاریخ هم میبینیم گرچه پیامبر(ص) از جانب خدا حضرت علی(ع) را بهجانشینی منصوب میکنند اما تا زمانی که بیعت مردم نبود، حضرت علی(ع) گرچه ولی بود اما حکومت ایشان تحقق بیرونی پیدا نکرد.
**اندیشه سیاسی امام راحل درباره سوال دومی که مطرح کردید یعنی چگونه حکومتکردن چه پاسخی میدهد؟
اسلام برای چگونه حکومتکردن، ضوابطی دارد که در همه روابطی که در حکومت مطرح است باید رعایت شود که از جمله آنها میتوان بهعدالت و دانابودن بهاحکام اسلام و حاکمبودن تقوا برروابط اشاره کرد. اما بخشی از حکومت هم بهعرف جامعه و همین مسائلی که بهوسیله عقل عرفی انسانها پذیرفته شده برمیگردد. بهعنوان مثال حضرت امام، فرم جمهوری را که یک تجربهانسانی است پذیرفتند و موضوع تفکیک قوا نیز موضوع دیگری است که در این زمینه میتوان بهآن اشاره کرد. البته در جمهوری اسلامی ایران، قوا زیر نظر ولایت فقیه، فعالیت میکنند.
**همانطور که اشاره کردید مبانی کلی اندیشههای امام(ره) از تعالیم اسلامی گرفته شده بود اما مبنای اندیشه سیاسی امام در جزئیات و مصادیق حکومتداری چیست؟
برخی مسائل است که در دامنه مباهات قرار میگیرد و شما مختار هستید براساس عقلتان دست بهانتخاب بزنید. مثلا در مورد پوشش، اگرچه یکسری محرمات وجود دارد اما در چارچوب آنچه مجاز شمرده شده، این بهاختیار هر فردی است که چه پوششی و با چه رنگی و بهچه شکلی را انتخاب کند.
در زمینه ارتباطات بین مردم هم از قدیم الایام، براساس قواعدی که بهآن قانون میگویند حکومت میکردهاند و روابط را تنظیم میکردهاند. امروز هم میبینیم مجلس شورای اسلامی ، قوانینی را تصویب میکنند و فقط شورای نگهبان مراقبت میکند که اینها خلاف قانون اساسی و خلاف شرع نباشد وگرنه بسیاری از این قوانین اصلا در منطقه حلال و حرام نیست. بنابراین در اندیشه سیاسی امام هم در جاهایی که جنبههای عقلانی دارد از تجربههای بشری استفاده میشود و یکی از منابع مهم در اجتهاد اسلام و بویژه در تشیع، عقل است.
حضرت امام بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب و سقوط رژیم گذشته، دستور تدوین قانون اساسی و میثاق ملی را دادند که بخشهای زیادی از این میثاق ملی از تجربیات بشر گرفته شده است. البته در همین میثاق ملی اصل مهم ولایت فقیه وجود دارد و همه قانونگذاریها باید براساس اسلام باشد و برای اینکه جنبهدینی مردمسالاری حفظ شود شورای نگهبان پیش بینی میشود. امام راحل بهتدریج براساس همان اندیشه ای که داشتند این ساختارها را شکل دادند و بعد از حدود 10 سال یعنی در اواخر عمرشان فرمودند که قانون اساسی میتواند اصلاح شود و در همان زمان در اصل 177 پیش بینی شد که از این بهبعد برای اصلاح قانون اساسی چه ترکیبی باید جمع شود و ساز و کار آن چگونه باشد.
بنابراین هر چه میگذریم در مسائلی که جنبهعرفی دارد، ساختارها براساس تجربیات تکمیل میشود و دیدیم که بعد از 10 سال با اصلاح قانون اساسی، پست نخست وزیری حذف شد، شورای عالی امنیت ملی اضافه شد و براساس تجربیات، برای اصلاح و کارآمد سازی نظام، تغییراتی از این قبیل اعمال شد.
**بحث مشروعیت الهی در مورد مسئولیتی چون ریاست جمهوری، براساس تنفیذی که از سوی ولی فقیه صورت میگیرد، محقق میشود. این بحث در مورد فردی مانند بنی صدر، چگونه قابل توجیه است؟
در اینجا در حقیقت ولی فقیه که هم مشروعیت الهی دارد و هم مشروعیت مردمی، بهتمام حکومت مشروعیت میبخشد و ایشان نظارت میکنند که در ارکان حکومت و در روابط مردم و حکومت، موضوعی غیر اسلامی حاکم نشود و شش فقیهی که از سوی ولی فقیه در شورای نگهبان منصوب میشوند مسئول این هستند که قوانینی که در مجلس تصویب میشود خلاف اسلام نباشد.
درباره تنفیذ، امضای رهبری که نماینده مشروعیت الهی است، بهرای مردم مشروعیت الهی میبخشد.
البته رئیس جمهور قبل از اینکه بهرای مردم هم گذاشته شود باید صلاحیت او از سوی شورای نگهبان مورد بررسی قرار گیرد. حالا اگر کسی از چارچوب خارج شود راههایی برای کنار گذاشتن او پیشبینی شده است.
**اگر در مسیر تایید صلاحیتها، خطایی صورت بگیرد آیا خللی در آن مشروعیت الهی ایجاد نمیکند؟
تا زمانی که خلاف آن مواردی که در قانون ذکر شده، ظاهر نشود مشکلی ایجاد نمیشود. این برای خود رهبرو ولایت فقیه هم صدق میکند و رهبری تا زمانی، شان ولایت فقیه را دارد که ویژگیهایی که در قانون اساسی آمده است در ایشان موجود باشد. مثلا فرض کنید رهبرکه دارای مشروعیت الهی و مردمیاست در گذر زمان، یکی از ویژگیها را از دست داد، اگر این اتفاق بیفتد، ولی فقیه مشروعیت الهی خود را هم از دست میدهد. حالا اگر روشن شد که از قبل هم این ویژگی را نداشته، همین موضوع صدق میکند.
**اندیشههای سیاسی امام راحل چقدر با چارچوبهای آکادمیک قرن بیستم همخوانی داشت؟
کاملا مطابق است. اصلا ما در چگونگی حکومت، عرف دنیا را پذیرفته ایم. البته مردمسالاری یک شکل حکومت است و گاهی ارزشهای خود را از لیبرالیسم میگیرد، گاهی از سوسیالیسم، گاهی از مسیحیت. بنابراین وقتی ما از مردمسالاری دینی یاد میکنیم بهاین معنی است که شکل حکومت ما مردمسالاری بوده و ارزشهای حاکم آن برگرفته از اسلام است.
ما اصلا دموکراسی بدون ارزش نداریم؛ دموکراسی یک شکل است و شکل بدون ارزش، معنی ندارد. ارزشها بایدها و نبایدها را تعیین میکند بهاین معنی که در حکومت چگونه باید عمل کرد.
نوع حکومت ما مردمسالاری دینی است و امام ره از آن بهدموکراسی اسلامی یاد میکنند.
**انقلاب اسلامی ایران از معدود انقلابهایی است که توانست سالهای بحرانی ابتدای انقلاب را بهسلامت پشت سر بگذارد و بهسرنوشت برخی دیگر از انقلابها دچار نشود. چه تفاوتی در رهبری امام راحل با رهبری رهبران سایر انقلابها بود که چنین نتیجه ای را حاصل کرد؟
ما باید برای پاسخ بهاین سوال بهمحتوا برگردیم. محتوای حکومت ما و محتوای جمهوری ما که اسلامی است بهخدا متکی است و بهوحی و کتاب اتکا دارد. کتابی که در آن تحریف ایجاد نشده و این در حالی است که در کتابهای سایر ادیان از جمله تورات و انجیل تحریف ایجاد شده است. در حال حاضر هر گروهی از مسیحیان، یک انجیل را قبول دارند و گروههای مختلف یهودیان هم توراتهای خاص خود را دارند اما درباره قرآن اینگونه نبوده و یکی از معجزات پیغمبرما همین کتاب است.
این کتاب که وحی الهی بهپیغمبرو کلام خالق هستی است، مشمول زمان نیست و در طول زمان کهنه نمیشود. این کتاب، اصولی دارد که اصول فطری و عرفی انسان است و عقل همه انسانها میپذیرد و اگر ما دقت کنیم اسلام را همانطور که هست و قرآن معرفی میکند بفهمیم و عمل کنیم، دیگر مشمول زمان نمیشود و تحولات زمانی در اجتهاد پیش بینی شده است. اینکه میگویند مجتهد باید زنده باشد بهدلیل همین است که باید بهروز باشد و حوادث را ببیند و سپس براساس اصول قرآنی حکم کند.
انقلاب اسلامی ایران هم با توجه بهاینکه اصول و مبانی خود را از اسلام و قرآن گرفته، با توجه بهاینکه قرآن مشمول تحریف نیست و در فطرت انسان ریشه دارد، قابل پذیرش است و هرچه جلو میرویم فهم مسلمانان جدیدتر و اجتهادمان بهروزتر میشود و موضوعات را بیشتر تشخیص میدهیم و احکام مسائل جدید را از طریق اجتهاد از اصول استخراج میکنیم و این مساله میتواند استمرار داشته باشد.
این در حالی است که انقلابهای دیگر معمولا بهایدئولوژیهایی متکی هستند که معمولا بعد از مدتی، زمان آن میگذرد زیرا هرچه ساخته دست بشری است مشمول مرور زمان است. مثلا در مقطعی، مارکسیسم روی بورس بود اما الان بهتعبیر حضرت امام(ره) الان بهقفسههای کتابخانهها رفته است.
زمانی صحبت از مدرنیته و پوزیتیویسم بود و زمانی آنقدر گسترش پیدا کرده بودند که میگفتند پایان تاریخ، حاکمیت لیبرالیسم برسراسر جهان است اما بعدا دیدند که چنین چیزی اتفاق نیفتاد بلکه آن روند سکولاریسمیکه دنبال آن بودند معکوس شده و بازار دینداری و گرایش بهدینهای متفاوت رواج پیدا کرده است.
**امامخمینی(ره) در وصیت نامه سیاسی - الهی خود توصیههای جالبی بهبخشهای مختلف داشتند و در دوران حکومت داری خود ابتکارات جالبی نیز برای حل برخی مسائل بهخرج میدادند. این توصیهها و ابتکارات، بیشتر چه ریشه ای داشت و تجربهو مشورت دیگران چقدر در این موارد نقش داشت؟
همه این مسائل در تصمیم گیریهای ایشان نقش داشت؛ ایشان اولا فلسفه سیاسی حکومتها را میدانست و وقتی از لفظ جمهوری اسلامی استفاده میکنند تردید ندارم که ایشان با فلسفه ارسطو و افلاطون آشنا بودند. در اسلام و بخصوص در تشیع، عقل نقش خیلی پررنگی دارد منتها آن عقلی که انسان بتواند با تقوا حفظش کند و بههوا و هوسها آلوده نشود یعنی عقلی که درست تشخیص دهد. برهمین اساس در اسلام خیلی از امور را بهتشخیص انسان، محول کردهاند و خداوند انسان را صاحب تشخیص قرار داده است. تجربهنیز از جایگاه بالایی برخوردار است و حضرت علی(ع) تاکید فراوانی براستفاده از تجربیات دیگران دارند و اگر کسی از تجربهبهره نگیرد مورد سرزنش است.
بنابراین استفاده از تجربهو استفاده از عرف برخاسته از عقلانیت، خیلی مهم است بعلاوه اینکه یک مسلمان و انسان فقیه و یک دانشمند عادل، از یک جهانبینی برخوردار است و اصولی برفکر او حاکم است که از وحی برمیخیزد. بنابراین میدان برای انسانی که صاحب یک بینش الهی است باز است و اصول و منطق و پارادایمیبرذهن او حاکم است و با چنین شرایطی بهسراغ موضوعات میرود. وقتی چنین فردی بهسراغ موضوعات میآید هم از تجربهانسانی استفاده میکند، هم از علم روز بهره میگیرد و هم از پارادایم حاکم برذهنش استفاده میکند. ما چنین موضوعی را هم در زندگی و برخوردهای حضرت امام میبینیم و هم در مقام معظم رهبری.
مثلا وقتی مساله ای در جامعه ایجاد میشود ایشان بهعنوان یک مجتهد آگاه بهزمانه سعی میکند ابتدا این مساله را درک کند، سپس این مساله را بهدستگاه اجتهادی خود میبرد و راه حل آن را پیدا میکند و سپس با مردم در میان میگذارد و در نهایت با کمک مردم این مساله را حل میکند. حضرت امام بسیاری از توطئههای زمان خود را با همین سیستم برطرف میکرد و مقام معظم رهبری هم همین طور هستند.
مثلا رهبرمعظم انقلاب، حادثه ای را که بعد از انتخابات 88 رخ داد، فتنه نامیدند و تشخیص ایشان این بود که حادثه اتفاق افتاده، یک فتنه است. بعد فرمودند تکلیف هر فردی در فتنه، افشاگری است و باید مردم را آگاه کرد. برهمین اساس ایشان بهمدت هفت، هشت ماه با سخنرانیهای خود برخی دیگر از افراد که نسبت بهمساله آگاه بودند جامعه را آگاهکردند و وقتی مردم، روشن شدند حماسه 9 دی اتفاق افتاد.
بنابراین روش این است که ابتدا مساله را درک میکنند سپس از طریق اجتهاد بهراه حل میرسند و سپس مردم را آگاه میکنند.
**مشورت پذیری در حکومتداری امام(ره) چقدر نقش داشت و شما که در آن زمان مسئولیتهایی داشتید چه خاطراتی از مشورتپذیری امام راحل دارید؟
مشورت نقش بسیار زیادی در حکومتداری امام داشت و در قرآن نیز براین مساله بسیار تاکید شده است. براساس قران، نمیشود کسی مومن باشد اما در امور سیاسی و اجتماعی، مشورت نکند و حتی پیغمبرکه بهوحی اتصال داشت، مشورت میکرد و وقتی میخواست بهجنگی برود از مردم مشورت میخواست که این جنگ در داخل شهر باشد یا بیرون و بهمشورت مردم عمل میکرد. خطاب خدا بهپیغمبراین است که « شاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل علی الله» یعنی با مردم مشورت کن تا بهعزم برسی و وقتی بهعزم رسیدی برخدا توکل کن.
مشورت در اسلام جنبهتشریفاتی ندارد زیرا خداوند ممکن است هر زمانی، راه حل موضوعی را بهفکر یک نفر بیندازد و وقتی در یک موضوعی، مشورت صورت میگیرد از عقلهای مختلف بهره گرفته میشود.
**خاطره ای از مشورت پذیری امام راحل دارید؟
یکی از این موارد، موضوعی است که خود ایشان بهآن اشاره کردهاند. زمانی که خرمشهر آزاد شد نظر اولیه امام خمینی این بود که دیگر جنگ ادامه پیدا نکند اما فرماندهان جمع شدند و برای ایشان استدلال آوردند که ما باید برای دفاع از کشور بهجنگ ادامه دهیم. امام(ره) هم نظر ایشان را پذیرفتند و بههمان عملکردند و مسئولیت آن را هم پذیرفتند. بنابراین وقتی استدلال فرماندهان را شنیدند، پذیرفتند که جنگ ادامه یابد و در پایان جنگ هم بههمین ترتیب بود و عده ای جمع شدند و شرایط را تشریحکردند؛ ایشان هم با وجود اینکه این مساله برایشان بسیار دشوار بود و از آن بهجام زهر تعبیرکردند ولی پذیرفتند و مسئولیت آن را هم قبولکردند.
نمونههای زیادی از این قبیل موارد هست و اگر بهخاطرات مقام معظم رهبری که بخشهایی از آن نیز منتشر شده مراجعه کنید نمونههایی از این دست میبینید و ملاحظه میکنید در مواردی امام(ره) نظر خاصی داشتند و حضرت آیت الله خامنه ای بهعنوان رئیس جمهور وقت، نظرشان را بهامام عرضه میکردند و امام هم نظر ایشان را میپذیرفتند و براساس آن عمل میکردند.
**از زمان امام (ره ) تا الان که رهبرمعظم انقلاب، سکان انقلاب اسلامی را بهدست دارند آیا اقتضائات زمانه باعث شده که تغییراتی در اصول حکومتداری حضرت آیت الله خامنه ای نسبت بهامام(ره) ایجاد شود؟
زمانی که امام راحل، مسئولیت حکومت را داشتند عدهای میگفتند ایشان آرمانگرا است بهاین معنی که بهواقعیات توجه ندارند در حالی که چنین نبود و ایشان یک آرمانگرای واقع بین است و حضرت آیت الله خامنه ای نیز همینگونه هستند. در اندیشه امام راحل و رهبرمعظم انقلاب اصل این است که هم باید واقعیتها را دید و در ضمن تلاش کرد در برخورد با هر واقعیتی براساس پارادایم حاکم برذهن که برآمده از اصول الهی و اسلامی است، تصمیم گرفت.
در اینجا باب اجتهاد باز است و میبینیم در مقطعی حضرت آیت الله خامنه ای، بحث نرمش قهرمانانه را در بحث مذاکرات هسته ای مطرح میکنند و زمانی که آقای روحانی پس از وعدههایی که در زمینه مذاکرات میدهند و رای میآورند رهبرمعظم انقلاب هم دست ایشان را برای مذاکره باز میگذارند. این نشاندهنده اعتنا و جدی دانستن رای مردم است.
در مورد اصول حکومتداری امام راحل و مقام معظم رهبری هم باید گفت که اصول و پارادایم، یکی است اما با آن اصول، گاهی در شرایط زمان امام ایشان میگویند «جنگ، جنگ تا رفع فتنه» و زمانی هم آتش بس را میپذیرند. بنابراین میخواهم این نکته را بگویم که اگر امام(ره) نیز در این سالهایی که مقام معظم رهبری، سکانداری انقلاب اسلامی را عهدهدار بودند، هنوز در قید حیات بودند بهاحتمال زیاد همین تصمیمهایی را میگرفتند که از سوی مقام معظم رهبری، اتخاذ شده است، زیرا اصول حاکم براندیشه آنها یکی است. اینکه میگویند مجتهد باید زنده باشد بههمین دلیل است چرا که باید شرایط مکان و زمان را بسنجد و تصمیم بگیرد که در آنجا چه وظیفه ای دارد.
مثلا امام(ره) در جایی فرمودهاند که اسرائیل باید از بین برود و مقام معظم رهبری در همین زمینه تاکید کردهاند سرنوشت فلسطین باید توسط مردم فلسطین و با رای آنها مشخص شود. این دو موضوع تفاوتی با هم ندارد و دو بیان مختلف هستند اما هر دو یک نتیجه را دارند.
بنابراین اصول و آرمانها یکی است اما متناسب با واقعیات و شرایط زمان و مکان، اجتهاد صورت میگیرد و راه حل پیدا میشود.
انقلابی بودن که همیشه مورد تاکید امام راحل و مقام معظم رهبری بوده است یک امر احساسی نیست بلکه بهاین معنی است که شرایط را درک کنی و تشخیص دهی در چه جایی باید بایستی و در کجا نرمش نشان دهی و کجا موانع را دور بزنی. اینها تشخیص براساس اجتهاد و علم و فقه است و در چارچوب عدالت، فقه و زمانشناسی انجام میشود.
بنابراین هم امام انقلابی بود و هم مقام معظم رهبری، اما اوایل انقلاب، اقتضائات خاص خودش را داشت و نوعی از برخوردها را میطلبید و شرایط که تغییر میکند برخی اقتضائات نیز تغییر میکنند.