این یک واقعیت است که اسناد در کشور ما چندان مورد توجه نیست و متأسفانه عمدتاً مورد بیمهری هم قرار میگیرد، در حالی که باید از اسناد به عنوان یک ظرفیت ملی بهرهبرداری شود و نباید صرفاً ارزش نگهداری برای آن قائل بود، چرا که ارزش بهرهبرداری آن به مراتب افزونتر از نگهداری آن است.
«جامعه کوتاهمدت»، اصطلاحی است که برخی جامعهشناسان برای توصیف ویژگیهای جامعه ایران به کار بردهاند و دلالت بر این واقعیت دارد که جامعه ایران جامعهای نزدیکبین و زودگذر است و به جای انباشت تجارب و درسآموزی از تاریخ، اساساً میل به تکرار تجربه از طریق آزمون و خطا دارد. این ویژگی در سطح مدیریتی هم مطرح است، بدین معنا که از تجارب و سرگذشت پیشینیان، سرمایهای اندوخته نمیشود.
مثلاً جامعه مدیران میل ندارد از صدر اعظم تقیخان فراهانی (امیرکبیر) بیاموزد که راه نجات کشور، توسعه توأم با عدالت، شایستهسالاری و رضایتمندی است. یا مدیران دوست ندارند اعتراف کنند که نیازمند کسب تجربههای مدیریتی مدیران نسلهای گذشته میباشند.
باید به این پرسش پاسخ داد که چرا از تجارب بزرگ حکومتداری صفویه که علامه مجلسی و شیخ بهایی و بسیاری از بزرگان تاریخ ما در آن دوران با آرامش میزیستند، این درس را نمیگیریم که وحدت میان حاکمیت و روحانیت میتواند به توسعه ملی منجر شود؟
چرا نمیخواهیم از حوادث و وقایع تلخ همچون قحطی و اشغال ایران به دست بیگانگان درس بیاموزیم؟
چرا نمیخواهیم از منازعات قومی جامعه ایران در یکصد سال قبل درس بیاموزیم و بدانیم که تنها راه تداوم و بقای جامعه ایران، انسجام و وحدت ملی است؟
چرا نمیخواهیم بدانیم که به دلیل عدم تحلیل واقعبینانه روشنفکران و بزرگان مشروطیت، انقلاب بزرگ ملت به دست رضاخان به انحراف و استبداد کشیده شد؟
چرا نمیخواهیم بدانیم و بخوانیم مدرنیته در ایران با زایش ناقص خود و انحراف آن، منشأ چالشها و مشکلاتی شده است که جامعه امروز همچنان با آن دست و پنجه نرم میکند؟
چرا نمیخواهیم بدانیم که پایههای مدرنیته در لیبرالیسم، سکولاریسم، فمینیسم و پلورالیسم است، در حالی که پایههای جمهوری اسلامی در وحدانیت، شریعت و سیره و سنت رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نهفته است؟
پاسخ همه این چراها در یک جمله است و آن اینکه ما برای دانستن، نیازمند دانش و تجربه تاریخی هستیم و بستر تولید و بازتولید این دانش و تجربه تاریخی، همانا «اسناد» هستند. در این راستا باید نگاه خود را به حوزه اسناد در سه سطح نگاه آرمانی، اهداف استراتژیک و برنامه عملیاتی اصلاح کنیم. یعنی باید اهداف بلندمدت داشته باشیم، ولی برای رسیدن به آن گریزی جز برداشتن گامهای کوچک، اما محکم و استوار نداریم.
بدانیم که دیده شدن و ارزش یافتن اسناد در وهله نخست نزد نخبگان و در وهله دوم نزد افکار عمومی، انسجام، مشارکت و همیاری دغدغهمندان این حوزه است و در این راستا استفاده بهینه از فناوریهای روز مانند دیجیتالسازی اسناد، توجه جدی به مدیریت اسناد الکترونیک و اموری از این دست میتواند مسیر پیش رو را تسهیل و کوتاه کند. این مهم نیازمند هماهنگی مستمر و دائمی همه دستگاهها و نهادهایی است که با امر سند و مستندسازی ارتباط دارند که خوشبختانه در دولت تدبیر و امید و با عزم همکاران سازمان اسناد و کتابخانه ملی، نهاد مهتاب (مجمع هماهنگیهای مراکز اسنادی بزرگ کشور) با برگزاری منظم نشستهای کارشناسی ماهانه و با رویکرد انسجام، هماهنگی و همافزایی مراکز اسنادی گامهای بلندی برداشته است. همچنین اهتمام به نگارش تاریخ شفاهی و ثبت و ضبط دقیق رویدادهای تاریخی معاصر از زبان راویان و ناظران بیواسطه وقایع، ضرورتی است که در دوره جدید مدیریت سازمان اسناد به آن توجه ویژه شده است.
در کنار این موارد، تلاش برای انجام بهتر وظایف ذاتی سازمان، مانند مرمت و نگهداری استاندارد اسناد و ثبت اسناد نادر و ارزشمند در سطوح ملی و بینالمللی به کمک کمیته حافظه جهانی مورد توجه بوده است. برای نیل به این اهداف باید خود را به آموزشهای نوین و تجارب جهانی مجهز کنیم که خوشبختانه در این مورد هم تفاهمهایی با کشورهای مطرح و دارای تجربه موفق در زمینه آرشیو داشتهایم و از آموزشهای کارشناسان خبره بهرهمند گشتهایم. سخن آخر اینکه «اسناد» هر کشور سرمایههای ارزشمندی هستند که امروز و فردای ما را با گذشته پیوند میزنند و مایه انسجام و همگرایی بیشتر جامعه میشوند. از این رو توجه به اسناد، ضمن درسآموزی و جلوگیری از تکرار خطاهای گذشته، عامل مهم انسجامبخش و هویتبخش و تداوم حیات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران اسلامی و بقای جامعه است.