«یادم هست که یکی از عناصر مرتبط با سلطنتطلبان آمده بود دفتر من و میگفت: آقا من دارم برای نظام کار میکنم، چرا علیه من مینویسید؟ گفتم میخواهیم بهتر کار کنی، مگر نمیگویی دارم کار میکنم، پس طرف مقابل بهتر میفهمد که شما واقعا داری کار شاذی انجام میدهی یا نه... مادامی که جریان انقلاب و عناصر انقلابی در صحنه مانند کیهان، جوان، فارس و دیگر رسانههای انقلاب باشند، آنها (ضدانقلاب) روزبهروز بهصورت تاکتیکی به آقای روحانی و خاتمی نزدیکتر میشوند. در مجموع این سناریویی است که فردی نقش پلیس بد و فرد دیگری پلیس خوب را بازی میکند و ایرادی ندارد اگر محصولش در کاسه انقلاب برود».
این جملات بخشی از گفتههای حسن شایانفر در مصاحبه با خبرگزاری فارس است. ایشان در بخشهای دیگر از گفتههاشان درباره روشنفکران نیز اظهارنظرهایی کردهاند که صحتوسقم آن چندان روشن نیست. از طرفی اگر نامبردگان پاسخی به این حرفها بدهند، بعید است به دلایلی قابل انعکاس باشد. مسئله اما این نیست. مسئله اساسی نکتهای است که در بالا آمده و مضمون مستتر در آن بسیار بحثبرانگیز است. اما هدف این یادداشت نه مجادله؛ بلکه نشاندادن این است که در صورت قرین به صحت بودن این تحلیل، وضعیت و نقشه سیاست داخلی ما چگونه است؟
حسن شایانفر، مشاور فرهنگی حسین شریعتمداری و مدیر دفتر پژوهشهای کیهان است. مردی سختکوش که در به سرانجامرساندن پروژههایش جدی است. او همراه با حسین شریعتمداری در سال ١٣٧٢ به روزنامه کیهان آمد و در دفتر کوچکی در طبقه سوم مستقر شد. با حضور این دو نفر و محمدحسین صفارهرندی بهسرعت تغییراتی اساسی در موضعگیری و خطمشی این روزنامه رخ داد. با تسامح میتوان گفت، قبل از آمدن این تیم روش روزنامه تا حدودی اصلاحطلبانه بود. اما آنچه تیم شریعتمداری را وداشت تا با کمترین تعلل «خاکریز کیهان» را بگیرند، نه خودِ روزنامه بلکه کیهان فرهنگی بود که شباهتی به دیگر نشریات مؤسسه نداشت. کیهان فرهنگی حالوهوایی روشنفکرانه داشت با خطمشی فرهنگی و سیاسی که هدفش تغییرات اساسی در سیاستهای فرهنگی بود. در آن دوره و زمانه روش و منش گردانندگان این نشریه تحمل نشد و آنها ناگزیر به کوچ شدند و ماهنامه «کیان» را منتشر کردند.
«کیان» جریان روشنفکری دینی را احیا و موجب تحرک و تغییرات جدی در میان نخبگان جامعه و دانشجویان و دانشگاهیان شد. اغراق نیست اگر بگوییم بخشی از گفتمان دوم خرداد از دل ماهنامه «کیان» بیرون آمد. این مختصر از تاریخ مدیران روزنامه کیهان حاکی از فاصله جدی و عمیق گردانندگان سابق و لاحق آن است که تحلیل حسن شایانفر را نقض میکند.
رئیس دولت اصلاحات در آن زمان رابطهای نزدیک با مجموعه صاحبنظران، کارشناسان و گردانندگان ماهنامه کیان داشت. اگر این تضادهای آشکار را رها کنیم و تحلیل مشاور فرهنگی مدیرمسئول روزنامه کیهان را بپذیریم، صورتبندی تازهای از حرفهای ایشان شکل میگیرد که بیش از آنکه انقلابی و اصولگرایانه باشد، تاکتیکی «عوامپسندانه» است و در بدترین حالت منفعتطلبانه. درواقع دو جناح همواره در سیاست داخلی ما حضور دارند که یکی از آن جناحها مقبولیت حکومتی دارد اما جایگاه اجتماعی کمرنگتری دارند، و دیگری اقبال اجتماعی دارد اما جایگاه حکومتی ندارد.
دسته اول قاعدتا اصولگرایان هستند و دسته دوم اصلاحطلبان. طبق این تحلیل مردم برای دستیابی به طلبهای مدنی خود از دولت به سمت اصلاحطلبان میروند و برای دستیابی به طلبهای سیاسی خود، به اصولگرایان روی میآورند. این تئوری در ظاهر و روی کاغذ درست است. اما در نشاندادن معنا و مصادیق وجودی این دو گروه، کار گیر اساسی پیدا میکند.
مثلا دولت احمدینژاد شرکت سهامی بزرگی بود که منافع آن بین برخی وزرا، اعضای مجلس و حامیان نزدیک، تقسیم میشد و بههمیندلیل بعد از پایان هشت سال دوره او بهگفته وزیر اقتصاد، بدهکاری به ارثرسیده از دولت سابق بالغ بر ٥٠٠ هزار میلیارد تومان است. این رئیسجمهور و دولتش را، که روزنامه کیهان از حامیان جدی آن بود، چگونه میتوان با دولت اصلاحات یکی دانست و تنها کاربرد آنها را متفاوت ارزیابی کرد و گفت دولت اصلاحات آمده تا منتقدان و مخالفان را جذب و هضم کند، پس پلیس خوب است و برخی نیز پلیس بد.
اما درنهایت پلیس، پلیس است. این قیاس نهتنها دور از انصاف است، در ذهن مردم شبهه نیز ایجاد میکند و این باور رایج را دامن میزند که همه جریانهای سیاسی دستشان در یک کاسه است. یکسانانگاری جریانهای سیاسی باورپذیر نیست و چه خوب که کسی آن را باور نمیکند. اگر مردم این حرفها را باور کنند، دیگر در انتخابات گوناگون با این حجم حضور مواجه نخواهیم بود. در تحلیل شایانفر اما نکتهای درست وجود دارد، اینکه گروهی از اصولگرایان هستند که گویا «اعتمادنامه»ای در جیب دارند اما اصلاحطلبانِ صاحب اعتمادنامه بسیار اندکاند.
از اینجا تفاوت آنها شکل میگیرد. تفاوتی که برنامهریزیشده نیست، بلکه پیامد ناخواسته این اعتمادنامهها است. اگر اصلاحطلبان توانستهاند با گفتمان اصلاحطلبانه و تأکید بر امر اجتماعی در بین لایههای مختلف مردم جا باز کنند، دلیل آن نیست که نمیتوانستهاند اعتماد نهادهای رسمی را جلب کنند. آنها نگاهی انتقادی به وضعیت موجود دارند، از اینرو تلاش میکنند تا اندیشههای موجود در پس پشت کردارهای سیاسی را نقد کنند.
اگرچه آنها در این راه چندان موفق نبودهاند اما همینقدر تلاش هم برای آنها هزینه داشته است. اصولگرایان اما تمام تلاششان جلب اعتماد و قوامبخشیدن به اندیشههایی است که کردارهای حکومتی را شکل میدهند. بیتردید حضور منتقدانه اصلاحطلبان به نفع نظام است و تقلیل این حضور به پلیس خوب، نه برای نظام مفید است و نه برای اصولگرایان. تشبیه طیفبندی نیروهای سیاسی داخل نظام به بازی «پلیس بد و پلیس خوب» ناشی از مسلمانگاشتن مفروضاتی است که برازنده آرمانهای انقلاب ٥٧ نیست. البته در میان اصلاحطلبان آنقدر تضارب آرا وجود دارد که نمیتوان آنها را در جناحی منسجم دستهبندی کرد و نام پلیس خوب روی آنها گذشت. شاید بالندگی اصلاحات نیز به همین دلیل باشد.